نامهی کودتا
ابوالفضل تقوایی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «نامهی کودتا» نوشت:
در چهاردهم اسفند ماه ۱۳۵۷ همزمان با سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق پاسداشتی در مزار او احمدآباد برگزار میشود و در آن از نقش تاریخی وی و مبارزه و پیشگامی با دشمنان ایران تجلیل میشود در این میان اما کمتر نامی از کاشانی رهبر مذهبی این جنبش است که با توجه به فضای سیاسی روزهای آغازین انقلاب ناخوشایندی طرفداران کاشانی را به دنبال دارد. و گویا بهانهای میشود برای افشای نامهای که زعم مدعیان یک روز مانده به کودتا ۲۸ مرداد ۳۲ کاشانی آن را محضر مصدق نوشته و در آن از” وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی “خبر داده است.
این نوشته، نگاهی دوباره به این نامه وپارهای از رخدادهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد است و بیش از آنکه بخواهد بر اصالت نامه خدشهای و شبههای وارد کند و یا رأی به جعلی بودن آن دهد، کوشیده تا منطق حاکم برنامه ادعایی و متن آن را بازکاود و داوری و قضاوت را برای مخاطبان هموارتر کند.
هرچند که موافقان جعلی بودن نامه دلایلی بسیار مهم، تاکنون ارائه دادهاند. ازجمله در کتاب «بیراهه»، عبداله برهان به وضوح امکان حضور سید حسن سالمی، حامل نامه را در خانه شماره ۱۰۹، به دلیل حضور وی در زندان رد میکند. دیگر، کتاب خاطرات شمس قنات ابادی، از نزدیکترین یاران کاشانی، است که او دراین کتاب به روشنی اشاره میکند که بسیاری از نامههای کاشانی را نزدیکان او، ازجمله فرزندانش، ابوالمعالی و سید محمدکاشانی میانگاشتهاند.
به نامه کاشانی از دو منظر میتوان نگریست. یکی آنکه کاشانی در واپسین ساعات مانده به کودتای دوم، یعنی کمتر از ۱۶ ساعت، به یکباره و ناگاه، دست از کینه ورزی و دشمنی با مصدق برداشته و دست دوستی و آشتی به سوی او دراز کرده است. به ویژه پس از ناکامی و شکست کودتای نخست، کودتای بیست و پنجم مردادماه، امیدی دوباره برای تداوم جنبش ملی شدن صنعت نفت احساس کرده و در نهایت “صلاح دین و ملت را بالاتر از احساسات شخصی” دانسته است.
دیگر آنکه، نه، این نامه، تنها، مفری برای مواخذه تاریخ و آیندگان و به سخنی، شیوهای رندانه، برای تبرئه زودهنگام از طوفانی بوده که تا ساعاتی دیگر تومار دولت قانونی دکتر مصدق را در هم خواهد پیچید.
منطق حاکم بر نامه، چیدمان عبارات در آن و نتیجه گیری نهایی از آن، در کنار مستندات تاریخی، میتواند ما را در فهم و شناخت این دو منظر یاری دهد. واقعیت آن است که اگر بخواهیم بر اساس آنچه در نامه آمده و تطابق ان با مستندات تاریخی دست به قضاوت و داوری بزنیم و برابری آنها را با یکدیگر یا نادرستی و عدم حقیقت آنها را نشان دهیم تمامی رویدادهای جنبش ملی شدن صنعت نفت را باید بررسی کنیم. هر چند، شاید بتوان با ارائه بخشهایی از تاریخ نهضت ملی شدن صنعت نفت، خواننده را در دادن رأی منصفانه، یاری کرد.
سید حسن سالمی، نوه بزرگ و از نزدیکان کاشانی و کسی که-مدعی است- او، دست خط کاشانی را به دکتر محمد مصدق رساند ه و خود، پاسخ آن را دریافت کرده میگوید: “نامه بیست و هفتم مرداد ۳۲ ساعت ۱۲ بعد از ظهر با ایده خود کاشانی و در حضور من سید علی مصطفوی داماد کاشانی و معاون وزارت دادگستری و چند نفر دیگر از اقوام و محارم آن توسط خود کاشانی نوشته شد.”
کاشانی، در این نامه مدعی شده که “خودتان بهتر از هرکس میدانید که هم وغم ما نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان بقای آن مایل نیستید.”
گفتههای کاشانی، ادعای بزرگی است که با واقعیات محرز تاریخی همخوانی ندارد و پرسشهای بسیاری را بی پاسخ میگذارد. زیرا چنانکه خواهد آمد کاشانی، نه تنها “هم و غم اش نگاه داری” دولت مصدق نبود که بی تردید، سرنگونی دولت دکتر مصدق را مجدانه دنبال میکرد.
دست کم واقعه نهم اسفند ماه، یا به تعبیر دکتر محمد مصدق، “غائله ۹ اسفند” آشکار کرد کاشانی سیاست برکناری وسقوط دولت مصدق را تا چه اندازه پیگیری میکند. واقعه نهم اسفند ماه، نخستین رویارویی و صف بندی مشخص و علنی کاشانی با دکتر مصدق بود. دسیسهای که بی گمان برای ساقط کردن دولت مصدق و حتی به تعبیر مصدق، قتل او، چیده شد. اما با هوشمندی و کیاست دکتر مصدق، فرجامی جز شکست نداشت.
ثریا، همسر شاه، به این مسئله اشاره دارد. او میگوید: “شبی که فردای آن روز قرار بود، حرکت کنیم {خارج شدن شاه از ایران} با تعجب مشاهده کردم که فرستاده آیت الله کاشانی، بزرگترین مقام مذهبی ایران به دیدار ما آمده است. وی گفت: علیا حضرت، آیت الله از شما تقاضا میکند با همه نفوذتان سعی کنید شاه را قانع نمایی از این تصمیم منصرف شوند… من این خبر را به اطلاع شاه رساندم…هنگامی که سرگرم گفتوگو بودیم {ثریا، شاه و مصدق} سر و صدای جمعیتی از خیابان مجاور کاخ اختصاصیمان به گوشمان رسید. بابلندتر شدن سر و صداهامتوجه شدیم که مردم به نفع ما تظاهرات میکنند. آنها طرفداران کاشانی و بهبهانی بودند و تلاش داشتند در دقایق آخر، مانع عزیمت ما از ایران شوند. (بیوگرافی ثریا اسفندیاری چاپ نیویورک ۱۹۶۴ صفحه ۲۵۶).
شاید در اینجا اشارهای به تحلیل سازمان سیا و اشاره به نقش و اهمیت کاشانی در غائله نهم اسفندماه، بی فایده نباشد: “کاشانی نیرومندتر از آن است که به نظر میرسید. او نفوذ خود را هم در سازماندهی مخالفان در مجلس و هم در راه انداختن تظاهرات خیابانی نشان داد. کاشانی در راه انداختن تظاهرات به نفع شاه موثرترین عوامل بوده و حمله مخالفان به مصدق در مجلس نیزبا هدایت او، صورت گرفته است. در صورت سقوط محمد مصدق، کاشانی، یکه تاز میدان خواهد بود… شاه اگرچه شخصاً از کاشانی، خوشش نمیآید اما، در صورتی که مجلس به او رأی اعتماد بدهد، فرمان نخست وزیری او را صادر خواهد کرد. (خواب آشفته نفت صفحه ۹۳ ۶). این سندسازمان سیا، به خودی خود گویاست.
روشن است خروج شاه از ایران در تثبیت دولت مصدق و تسلط دولت بر ناآرامیهای داخلی و تمرکز دولت مصدق برای حل مشکل نفت، تا چه اندازه کارگشای و کارسازبود. در حقیقت با خروج شاه، دسیسه و فتنه دربار که همیشه از عوامل اصلی اخلال وسنگ اندازی در راه دولت بود، از بین میرفت. واین یک پیروزی بزرگ برای دولت مصدق بود. و در همان دم، شکستی برای کاشانی. کاشانی پیش از واقعه نهم اسفند ماه، جایگاه خود را در هیئت رهبری جنبش تا حد بسیاری از دست داده و به خوبی به بی اعتبار شدن خود در حوزه تصمیم گیری سیاسی نهضت، پی برده بود و عملاً نقش نفر دوم را بر عهده داشت که هرگز نتوانست آن را تحمل کند.
کاشانی، پس از واقعه نهم اسفند ماه، همچنان بر ادامه راه دشمنی و خصومت با دکتر مصدق پای فشرد و آن را چون راهبرد یگانه خود به کار بست. در ماجرای همه پرسی، این مسئله به اوج خود رسید. مصدق که هر روز شاهد دسیسه چینی مخالفان و دست اندازی و فتنه انگیزی در بار بود و به چشم میدید که مجلس، پایگاهی برای مخالفان شده است، دست به اقدامی نادر و غافلگیرانه زد و آن اجرای رفراندوم بود.
همه پرسی، واکنش سخت مخالفان را برانگیخت. از تصمیم به تظاهرات خیابانی و زدوخورد به فتوای کاشانی در تحریم آن رسید. کاشانی: “شرکت در رفراندوم برانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده، مغبوض حضرت ولی عصر و حرام است. البته و البته مسلمان وطن خواهی شرکت نخواهد کرد.”(روزنامه اطلاعات ۹ مرداد ۱۳۳۲).
البته، چنین نشد و رفراندوم با حضور چشمگیر مردم و درصد بالای رأی آری به پایان رسید. همه پرسی، حربه مخالفان را به شکل قانونی از آنان گرفت و آنان را در موقعیتی قرار داد که تصور آن را نیز نمیکردند. یعنی اخراج از مجلس.
کاشانی در نامه ادعایی، به دکتر مصدق از “وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی” خبر داده است. کودتایی که مطابق نقشه مصدق است. احتمال وقوع کودتا، چیزی نبود که از چشم هوشیار دکتر مصدق پنهان بماند و کاشانی بخواهد آن را به مصدق اعلان کند. بعد از گرامیداشت واقعه سی تیر و آرایش و صف بندی نیروهای سیاسی، پیشامد کودتا دور از محاسبه و انتظار نبود. در این باره میتوان شواهد بسیاری یافت. از جمله، میتوان به ملاقات دو امیر ناسیونالیست شاخه نیروی هوایی در دیدار با نخست وزیر در پانزدهم مرداد ۳۲ اشاره کرد. اما سند گویا اظهارات دکتر مصدق است. که از وقوع کودتایی احتمالی در حد فاصل تیر ماه تا مردادماه، سخن گفته است.
دکتر مصدق پس از ملاقات با هندرسون سفیر آمریکا در ایران در عصر روز ۲۷ مرداد ماه و به ویژه پس از ناامیدی از امکان توافق با آمریکا بر سر مسئله نفت امکان دخالت دوباره آمریکا را در ایران به شکل کودتا میداد. هر چند شکل مواجهه و برخورد او با جریان کودتا قابل نقد و بحث دیگری است.
برای شناخت بهتر از ماجرا به نامه کاشانی اشاره میکنیم. آنجا که مینویسد: “زاهدی را که من، بازحمت در مجلس، تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید تا حالا همانطور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتا است.”
بنا به شهادت روشن تاریخ پس از ربودن و قتل سرتیپ افشارطوس-فرمانده شهربانی دولت دکتر مصدق- مظفر بقایی از یاران نزدیک کاشانی، و زاهدی مورد اتهام قرار میگیرد. در نهایت زاهدی با موافقت آیت الله کاشانی رئیس مجلس و به وسیله میر اشرافی از مخالفان قسم خورده دکتر محمد مصدق، به مجلس آورده میشود. در مجلس فضل الله زاهدی، به همراه مصطفی کاشانی، ازدیگر متهمان دست داشتن درقبال افشار طوس و شمس قنات ابادی در مجلس تحصن میکنند. سازمان سیا در گزارش مورخ ۸ مه ۵۳، درباره تأثیر این رویداد بر دولت مصدق میآورد: “مجلسیان از زاهدی که در مجلس شورا پناه جسته است، پذیرایی صمیمانه کردهاند و آن نشان کاهش اعتبار مصدق است.”
امروز همه میدانند قتل افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق آن هم به شکل آدم ربایی، چه ضربهای به دولت مصدق وارد کرد. وچگونه به گونهای چتر امنیتی را ازسر دولت مصدق برگرفت. و رخنه به ارتش را برای کودتاگران آسان ساخت. جالب است بدانید بنا به روایت دکتر فاطمی رانندگی اتومبیلی که افشار را پس از بودن به قتلگاه برد، با سید مصطفی کاشانی بوده است. (خواب آشفته نفت، ص ۷۴۰)
کاشانی به زاهدی میگوید؛ “دستور دادم مادام که آزادی شما تأمین نشده است در اینجا از شما پذیرایی شود.”
درباره رابطه کاشانی با زاهدی و موافقت کاشانی با نخست وزیری او و در واقع جانشینی او برای دولت دکتر مصدق، اشاره میکنیم به ملاقات سی ام مارس ۱۹۵۳، میان لوی هندرسن سفیر کبیر آمریکا در ایران و علا، وزیر دربار و از مخالفان دکتر مصدق. حسین علا، در این ملاقات به هندرسن میگوید؛ “شکاف میان مصدق و شاه عمیقتر شده و مصدق، به فعالیت علنی بر علیه شاه برخاسته است… چندی از سیاستمداران که در طی هفته گذشته، با علا مذاکره کردهاند، بر آن بودهاند که اگر شاه نجنبد، و باز هم دست به دست کند ممکن است خیلی دیر شود. به نظر این سیاستمداران، مناسبترین آدم برای جایگزین مصدق، ژنرال زاهدی است که مورد تأیید رهبرانی چون کاشانی، حایری زاده، بقایی و بسیاری از عناصر محافظهکار وارتش میباشد”.
کمترین نتیجه این گزارش آن است که دریابیم کاشانی، زاهدی را آلترناتیوی، برای دولت مصدق میدانسته و به هر سو، خواهان سقوط و سرنگونی دولت بوده است. کاشانی، در همان روز طی بیانیهای موافقت خود را با دولت کودتا اعلام کرد. و زاهدی را نخستوزیر قانونی دانست. حمایت و پشتیبانی از کودتا و به رسمیت شناختن اقدام کودتاگران، در واقع موافقت با سرنگونی دولت مصدق بود.
روزولت، در ملاقات با شاه در هجدهم مرداد سال ۳۲، به شاه میگوید؛ “تردید درباره قابل اعتماد بودن ملأها از زمانی حاصل شد که هریمن و والترز باکاشانی به مذاکره نشستند. کاشانی در آن ایام از مصدق هواداری میکرد. (پیش از ملاقات روزولت با شاه). حالا که روسها از حزب توده حمایت میکنند و حزب توده از دکتر مصدق حمایت میکند، ملأها، مانند لاک پشت سر در لاک خود کشیدهاند ولی من کاملاً هم مأیوس نیستم. و فکر میکنم بتوانیم از آنها استفاده کنیم.” درباره همکاری سید محمد بهبهانی از عوامل اصلی سازماندهی غائله نهم اسفندماه و جریان سیام تیر با کودتاگران، حرفی نیست. کاشانی نیز که به سختی سقوط دولت دکتر مصدق را انتظار میکشید، همگام با روند اوضاع در نهایت در کنار کودتاگران قرار گرفت.
پس از کودتای بیست و پنجم مرداد ماه، مصدق، در نخستین گام تاکتیکی مجلس هفدهم را که ستاد هماهنگی یاران گذشته و مخالفان قسم خورده امروز شده بود، منحل کرد و در روز ۲۶ مرداد، به ستاد ارتش دستور داد: “نهایت مراقبت را به عمل آورند که از فرار سرلشکر زاهدی جلوگیری شود، چنانچه تسامح شود موجب مسئولیت خواهد بود “. (خواب آشفته نفت صفحه ۸۱۲)
کاشانی در نامه آورده؛”و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید نامه من سندی در تاریخ ایران خواهد بود…که فردا جای هیچگونه تقصیری نباشد.” این بند از نامه انتسابی، مهمترین بند از نامه است و نوع نگاه و دیدگاه کاشانی را نشان میدهد. چه در کودتای ۲۵ مرداد که با شجاعت و هوشمندی مصدق ناکام ماند و چه در کودتای ۲۸ مرداد که با پیروزی کودتاگران قرین شد، تظاهرات خیابانی، از مهمترین عوامل موفقیت کودتا بوده است. اهمیت این عامل به گونهای است که پارهای از صاحبنظران تظاهرات خیابانی را در اجرای موفقیت آموز کودتا از دخالت دولتهای بیگانه و یا ضعف و درماندگی دولت دکتر مصدق در برخورد با کودتاگران بالاتر دانستهاند. نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران و کارمند سفارت آمریکا در هنگام کودتا مینویسد،؛ “بدون تردید جمعیتی که روز ۱۹ آگوست ۱۹۵۳ بسیج شده بود و حکومت مصدق را ساقط کرد گروه مختلف از مردم عامی جنوب تهران بود که به وسیله بهبهانی با کمک کاشانی جمع آوری شده بود. (ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کوتام صفحه ۲۲۶).
اگر بخواهیم بر اساس این نوشته و سند تحلیلی، قضاوت کنیم که دلیلی برای عدم آن وجود ندارد اولاً نقش تدارکاتی و همسویانه کاشانی را با کودتا گران درمی یابیم. امری که پیشتر نیز اشاره شد. دیگر، ان که ادعای کاشانی را، که کودتای زاهدی را مطابق نقشه مصدق میخواند، لوث میکند و بالعکس بر همراهی کاشانی با جریان کودتا تأکید میکند.
به استناد و اسناد وزارت خارجه انگلیس، علا، وزیر دربار، در ۴ آوریل ۱۹۵۳ برابر با سیزدهم فروردین سال ۳۲، ملاقاتی با هندرسن، سفیر وقت آمریکا در ایران داشته است. هندرسون گفته است: “که در حال حاضر کاشانی از زاهدی، کاملاً پشتیبانی میکند، اما درباره حسین مکی تردید دارد. “این تمایل و حمایت از زاهدی که به منظور جانشینی دولت مصدق صورت گرفت تا بعد از کودتا نیز ادامه داشت. اما حسین علا وزیر دربار شاه در این ملاقات به نکته درخور توجه بسیاری اشاره دارد. علا میگوید:” کاشانی و مکی میخواهند طوری عمل کنند که اگر برکناری دکتر مصدق ازراه مسالمت آمیز ممکن نشد، دخالت خود انکار کنند و بگویند مادرجریان نبودیم. (خواب آشفته نفت، ص ۷۲۱ و ۷۲۲)
مصدق با بینش سیاسی و با ابزارهمه پرسی- راه جبهه داخلی مخالفان را که از راه دیپلماسی میکوشیدند تا او را سرنگون سازند- بست. اما «مقدماتی مهیا شد» و دولت را ساقط کرد. وآن چیزی جز کودتا نبود.
سند رسمی وزارت خارجه انگلیس به خوبی نمایانگر آن است که کاشانی و یاران او چون حائری زاده و بقایی دستکم پس از واقعه نهم اسفند ماه، در پی سرنگونی دولت مصدق بودهاند. اما پس از وقایعی که اتفاق افتاد، کاشانی از استعفا و برکناری قانونی دولت مصدق ناامید میشود، مصدق، در جایی گفته بود؛ “مجلس طبق نقشه خارجیان، اگر نباشد، یک ماه دیگر با یک رأی غافل گیری وقتی مقدمات مهیا شد، دولت را ساقط میکند و با این ترتیب، ملت فداکار را، من، دست بسته و به صورت قانونی تسلیم اجانب کردهام.”(خواب آشفته نفت صفحه ۸۴۷)
مصدق، همیشه کابوس نفت را باخود داشت و مصمم بود تا بتواند سرانجام راهی برای درمان آن بیابد. مهمترین وظیفه مصدق از نظر خودش حل معضل نفت بود. مصدق مینویسد؛ “فکر میکنم که اگر من بروم و اگر این کار نفت، مطابق مرام و آمال املی ایران انجام نشود لعنت ابدی را بر من خواهند کرد. و خواهند گفت شما امدید کار را خراب کردید و نتوانستید به پایان برسانید.” (خواب آشفته نفت صفحه ۸۴۲)
در اینجا خوب است اشارهای هم به آنچه در روز ۲۷ مرداد اتفاق افتاد، بیفکنیم. پس از کودتای اول-کودتای ناکام بیست و پنج مردادماه- مصدق مجلس هفدهم را منحل کرد و دولت تصمیم به عزل شاه، در پی فرار شاه از ایران و سپس تغییر رژیم پهلوی از راه رفراندم گرفت. مصدق درابتدا، به شورای سلطنت اعتقاد داشت اما پس از ملاقات با هندرسون در عصر روز ۲۷ مرداد و تشکیل جلسه مشورتی با یاران خود در همان شب، رأی به تغییر قانون اساسی گرفت. این نقطه عطفی در تاریخ مبارزات دولت با دربار در حقیقت، جنبش ملی کردن صنعت نفت ومبارزه ملی مردم ایران بود.
کاشانی هرگز موافق با تغییر نظام سلطنت نبود. به عبارت درستتر او خواهان حفظ نظام سلطنت و شخص شاه در عرصه سیاسی ایران بود. پیشتر به خاطرات ثریا اسفندیاری در این خصوص اشاره شد. اما در اینجا به نامه کاشانی خطاب به شاه اشاره میکنیم. کاشانی مینویسد؛ “همانطوری که ضمن نامه رسمی بهوسیله هیئت رئیسه مجلس شورای ملی، نظر خود رادایر به عدم صلاح مسافرت همایونی در این موقع خطیر، به عرض رساندهام، اینک بدین وسیله بار دیگر، نظر خود را تأیید مینمایم. ایام عظمت مستدام باد.”
کاشانی، در یافته بود که با رفتن شاه، مصدق عملاً نفر اول و چهره برتر ایران خواهد بود. اما با وجود شاه، میتوانست، موفقیت خود را در عرصه سیاسی ایران تحکیم ببخشد. در واقع کاشانی از همکاری و ارتباط با مصدق، صرف نظر کرده بود و مذاکره و معامله با شاه را ترجیح میداد.
هندرسن، سفیر آمریکا درایران، در ۹ مارس ۱۹۵۳، به درخواست واحضار دکتر مصدق، با او ملاقات میکند. هندرسن در گزارش خود، راجع به مصدق تحلیلی دارد.: مساله مهم این ملاقات، راجع به همکاری آمریکا در صنعت نفت ایران و گله مندی مطلق از همراهی آمریکا با سیاستهای انگلیس بوده است. واین که ایران تسلیم فشارهای آمریکا نخواهد شد.هندرسن مینویسد: “مصدق دوست دارد که اعتبار دودمان پهلوی چنان خرد شود که شاه اگرهم در مقام خود باقی بماند، تنها نامی از سلطنت داشته باشد و…مصدق محتملا ترجیح میدهد، ایران رابه صورت جدی تحت سلطه خود درآورده هندرسن سپس اضافه میکند: “تا آنگاه ه دربارت تنها مرکز مخالفان جبهه ملی و هواداران غرب بود،م مصدق حساسیتی نشان نمیداد، اما از وقتی که عوامل ناراضی جبهه ملی مانند کاشانی و مکی به سوی دربار تمایل یافتهاند، مصدق خشم خود را برنمی تابد.”
نکته قابل تأمل دیگری که در گزارش تحلیلی هندرسن وجود دارد درباره شخصیت دکتر مصدق است که با تحلیل و ارزیابی کاشانی از دکتر مصدق هم خوانی و تشابه بسیاری دارد.
کاشانی، در مخالفت با همه پرسی، اعلامیه میدهد و در آن خطاب به ملت ایران راجع به مصدق میآورد؛ “اکنون ۲۸ ماه است که ایشان در قدرت است و در تمام این مدت یک قدم مفید به حال شما که بتواند از آن اسم ببرد برنداشته مگر موضوع ملی شدن نفت که با قیام عمومی و فداکاری ملت رشید ایران بوده است. هر روز وعدهای بزرگ میدهد و فردا عذری میآورد که من میخواستم این کارها را بکنم ولی عمال اجنبی کارشکنی کردند..”
اما تحلیل هندرسن که بازتاب همان سخنان کاشانی است گویی. “مصدق در تمام دوره حیات سیاسی خود جز فعالیتهای منفی و دادن شعار کاری نکرده و در دوره نخست وزیری نیز اقدام سازنده صورت نداده است. او درهرقدم، که با شکست مواجه میشود دنبال دشمنی تازه می گرددتا مسئولیت شکست را به گردن او بیندازد.”
میتوان به استناد آنچه ذکر شد، این برداشت، که نامه کاشانی، پیش از آنکه “سندی در تاریخ ایران” برای ثبت و اعلان هشدار به رییس دولت کشور در آستانه کودتایی ضد ملی باشد، سند سازی تاریخی برای مبرا کردن خود، از اتفاق بزرگی دانست که، کاشانی به اجرا و زمینه سازی آن در آینده محتوم آگاهی کامل داشت. نامه کاشانی، عذر تقصیر کسی است که فردا، در پاسخ به پرسش تاریخ، نوشته شده باشد.
کاشانی به شهادت آن چه آمد و بسیاری از اخبار و اسناد که نیامد، هرگز و هیچگاه درصدد نبود تا راه وفاق و سازگاری با مصدق را در پیش گیرد. رسالتی که او برای خود متصور بود، حذف مصدق از قدرت سیاسی و سقوط دولت ملی او بود و این راه را تا به آخر پیمود و در این راه از همدستی و همداستانی با جریان کودتا نیز ابایی نکرد.
به گواهی عملکرد و رفتار کاشانی و موشکافی در زندگانی سیاسی وی، میتوان تفاوت فاحش او را با مردم و باور داشت های دکتر مصدق فهمید. ماجراجویی سیاسی، دخالتهای ناروا و بی جا در امور مملکتی و حق دخالت در تصمیم گیری ها، قدرت تبانی و معامله گری با سران و گروههای سیاسی، بهره مندی و استفاده از جریانات وابسته به او مانند فداییان اسلام همگی نشان دهنده این واقعیت مسلم است که کاشانی با وجود نقش انکار ناشدنی در جریان شکل گیری ملی شدن صنعت نفت، از لحاظ سلوک سیاسی با دکتر محمد مصدق که پایبندی او به دموکراسی و لوازم آن و منش دموکراتیک او در برخورد با مخالفان ومشخص و آشکار بود، تفاوتهای بنیادی دشته است.
یک ارزیابی از مشی وشخصیت کاشانی توسط انگلیسیها او را “دارای استعداد بی نظیر نمایشی و مهارت فوق العاده” میداند و معتقداست “کاشانی برخلاف مصدق، استفاده و توسل به خشونت و ترورهای سیاسی را جایز میداند”. (خواب آشفته نفت، ص ۸۸۶)
نگاه دقیق به کارنامه سیاسی کاشانی ما را متقاعد میکند که وی، از ۳۱ تیرماه سال ۳۱ تا کودتای ۲۸ مرداد ماه، همیشه در حال نمایش قدرت و افزون طلبی قدرت بوده و برای رسیدن به این منظور از زیر پا گذاشتن بسیاری از منافع ملی ایران و رویگردانی از دکتر مصدق دریغ نکرد.
کاشانی در راه رسیدن به اهداف خود، مصدق را بالاترین و بزرگترین مانع میدیده است و برای از میان برداشتن وی، بادربار به توافق و هم اندیشی رسیده بود.
نامه کاشانی،به زعم مدعیان اش، در آخرین ساعات مانده به کودتا، میتواند جلوه دیگری از “استعداد بی نظیر او در نمایش” باشد و البته به هیچ وجه و در هیچ شرایطی دامن او را از ننگ کودتا پاک نخواهد کرد. نامه منسوب به او نمیتواند وی را از همراهی و مشارکت در کودتا، منزه و مبرا سازد همچنانکه افشای نامه پس از گذشت ۲۵ سال از تاریخ کودتا نمیتواند برگ برندهای در دست طرفداران او باشد و چیزی از نقش و مداخله کاشانی و همراهی کشانی با جریان کودتا بکاهد.
کاشانی دو روز پس از کودتا، با حضور مکی و حائری زاده و مظفر بقایی و حسن سالمی نوه بزرگ خود و در واقع، حامل نامه کودتا- به زعم مدعیان- با فضل الله زاهدی، ملاقات کرد.
انتهای پیام
حتی اگر هم مثبت به قضیه نگاه کنیم و بگوییم چنین نامه ای واقعی و راست می باشد فقط جرم کاشانی را زیاد کرده است و او را از مخالف به منافق ارتقای درجه داده است.
این نوشته، نگاهی دوباره به این نامه وپارهای از رخدادهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد است و بیش از آنکه بخواهد بر اصالت نامه خدشهای و شبههای وارد کند و یا رأی به جعلی بودن آن دهد، کوشیده تا منطق حاکم برنامه ادعایی و متن آن را باز کاود و داوری و قضاوت را برای مخاطبان هموارتر کند.(مثلا نویسنده میگه من بی طرفم!!)
واقعا جالبه اگر انقدر اسناد سیا و سرویس بریتانیا قابل اعتماده در مورد اسناد مرتبط با فاطمی که در کتاب خاطرات شعبان جعفری هم اشاره شده صحبت کنید ماجرای سیصد دلار چک سفارت امریکا رو هم بگید در این که کاشانی رفتارهای نامناسبی داشته شکی نیست ولی مصدق هم علیه السلام نبوده و اشتباهات فاحشی داشته در مورد غائله 9 اسفند کاشانی میخواسته مانع از رفتن شاه بشه دلیلی نداره که اون رو به معنای براندازی مصدق بدونیم خود جعفری میگه عده ای از افسران وفادار به شاه گفتن اگه میخواید شاه نره سراغ مصدق برید و این در جریان اون وقایع پیش اومده به عبارتی نوعی صحنه سازی بعد از جمع شدن افراد بوده خود مصدق هم مخالف تغییر نظام بوده این متن پر از موارد یک سویه است که جواب مفصلی میشه بهش داد
مصدق بعد از قیام سی تیر، قرآنی را پشت نویسی کرد که متضمن وفاداری وی به سلطنت است و به قران قسم می خورد که از سلطنت عبور نخواهد کرد