خرید تور تابستان

نوسازی و بازسازی تشکیلاتی | علی‌رضا علوی‌تبار

یادداشتی از علی‌رضا علوی‌تبار که با عنوان «نوسازی و بازسازی تشکیلاتی» در وبسایت مشق نو منتشر شده را در ادامه می‌خوانید:

بررسی‌های انجام شده در زمینه آسیب‌شناسی وضعیت «جریان اصلاح‌طلب» ایران، نشان می‌دهد که «ضعف مدیریت و تشکیلات» یکی از علل اصلی ناکامی اقدام برای اصلاحات در ایران بوده است. اگر اصلاح‌طلبان بخواهند نقش بایسته خود را در عرصه سیاسی ایران بازی کرده و کشور را به سلامت از بحران‌ها و تنگناهای موجود خارج سازند، نیازمند بازسازی و نوسازی مدیریتی و تشکیلاتی خود هستند. در این نوشتار سعی می‌شود تا با طرح برخی از مفاهیم و چارچوب‌ها زمینه را برای گفت‌وگوی دقیق‌تر و عمیق‌تر فراهم کرده و آنگاه با تکیه بر این چارچوب مفهومی ضمن تشریح وضعیت کنونی اصلاح‌طلبان (از نظر مدیریتی و تشکیلاتی)، راه‌حل‌هایی برای بازسازی و نوسازی پیشنهاد گردد.

یکم. هر فعالیت جمعی که مستلزم به‌کارگیری منابع مادی و انسانی برای رسیدن به اهداف مشخص باشد، نیازمند «مدیریت» است. بدون مدیریت، یا منابع به هدر می‌روند ( فقدان کارایی) و یا اهداف مورد نظر تأمین نمی‌گردد (فقدان اثربخشی). مدیریت یعنی ایفای مجموعه‌ای از نقش‌ها برای بهره‌گیری کارا و اثربخش از منابع. یکی از مهمترین نقش‌هایی که مدیریت در هر فعالیت جمعی باید ایفا کند، «سازماندهی» است.

با توجه به اینکه یکی از مهم‌ترین ابزارهای مبارزه و فعالیت سیاسی، «تعداد و تشکیلات» است. سازماندهی در فعالیت‌های سیاسی در مقایسه با حوزه‌های دیگر فعالیت، از اهمیت بیشتری برخوردار است. سازماندهی عبارت است از «فرآیند تقسیم‌کار، تفویض اختیار و مسئولیت، تعریف سلسله مراتب و روابط و مشخص کردن سازوکارهای هماهنگی و یکپارچگی». هرچقدر اجزای این فرآیند با دقت بیشتری تعریف و اجرا شوند، سازماندهی منسجم‌تر و کارآمدتر خواهد بود.

تشکل‌های سیاسی به یک میزان از انسجام و انضباط تشکیلاتی برخوردار نیستند. به گونه‌ای که می‌توان آن‌ها را از نظر میزان سازمان‌نیافتگی بر روی پیوستاری به شکل زیر مرتب کرد:

محفل. از عده‌ای همفکر، که در مجموعه‌ای از مسائل مشابهت فکری داشته و گاه و بیگاه دور هم جمع می‌شوند، تشکیل می‌شود. محفل فاقد برنامه کار، ایدئولوژی تدوین شده، مدیریت مشخص و تقسیم کار و سازماندهی معین است.

انجمن. دسته‌ای از افراد که در جایی گرد آمده باشند و هدف خاص یا فعالیت در یک زمینه خاص را دنبال نمایند.

گروه. تعدادی از افراد که با یکدیگر در تعامل بوده و در چارچوب هنجارهای جمعی مشترک در پی کسب هدف‌های جمعی باشند و احساس هویت مشترک داشته باشند، گروه نامیده می‌شوند. در زمینه سیاسی گروه بر افرادی اطلاق می‌شود که از وحدت نسبی ایدئولوژیک برخوردار بوده و تقسیم کار، رهبری و برنامه کار مشترک داشته باشند.

سازمان. گروهی از افراد که دارای ایدئولوژی مشخص و اعلام شده مشترک، برنامه کار مشترک (راهبرد و تاکتیک) و مرکزیت و سازماندهی مشترک باشند، سازمان نامیده می‌شوند.

حزب. هنگامی‌که یک سازمان تکیه‌گاه اجتماعی مشخصی پیدا کرده و با آن ارتباط متقابل و زنده برقرار سازد، به حزب تبدیل می‌شود.

تشکل دیگری که در مباحث سیاسی، بسیار از آن سخن می‌رود، «جبهه» است. جبهه عبارت است از تشکل احزاب و سازمان‌های مختلف، با حفظ هویت سازمانی‌شان، در زیر چتر یک رهبری سیاسی واحد. به بیان دیگر، واژه جبهه به مجموعه‌ای از احزاب، سازمان‌ها و افراد که ضمن حفظ هویت مستقل خویش با توافق در مورد یک «راهبرد» و با «رهبری مشترک» فعالیت می‌کنند، اطلاق می‌شود.

دوم. اصلاح‌طلبان را می‌توان با معیارهای مختلفی چون دیدگاه‌های اقتصادی و اجتماعی، انگیزه‌های فعالیت سیاسی، عمق اصلاحات مورد نظر، پیشینه تاریخی و… بر روی پیوستاری جای داد. از این‌رو تفاوت میان اصلاح‌طلبان در زمینه‌های مختلف واقعیتی عادی و پذیرفتنی است و آن‌ها این را نه نقطه ضعف بلکه علامت قدرت و تشخص عناصر تشکیل‌دهنده خود می‌دانند. از لحاظ تشکیلاتی، می‌توان تشکل‌های منسوب به اصلاح‌طلبان را در سه سطح مختلف دسته‌بندی کرد:

الف) سطح احزاب و سازمان‌ها، ب) سطح فراکسیون‌های درون جبهه‌ای، پ) سطح جبهه‌ای.

گستردگی و تنوع موجود در میان اصلاح‌طلبان، این سه سطح از تشکل را ضروری ساخته است. از هر یک از این سطوح انتظارات خاصی وجود دارد و نمی‌توان تنها یک نوع کارکرد را از همه آن‌ها توقع داشت. در سطح احزاب و سازمان‌های سیاسی توقع می‌رود که: گفتار مناسب سیاسی تولید شود، راهبردها و خط‌مشی‌های سیاسی متناسب با وضعیت‌های متحول طراحی گردد، آموزش‌و‌پرورش سیاسی فراتر از آنچه در آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها ارائه می‌گردد، ارائه شود، و همچنین سطح مباحث و گفت‌وگوهای سیاسی و اجتماعی ارتقا یابد و در نهایت با سازماندهی مردم آن‌ها توانمند گردند.

در سطح فراکسیون‌های درون جبهه‌ای انتظار می‌رود که از طریق گفت‌وگوهای انتقادی، سطح کیفی احزاب و سازمان‌های نزدیک به یکدیگر ارتقا یابد و زمینه برای شکل‌گیری احزاب گسترده‌تر فراهم آید. به‌علاوه زمینه‌سازی برای اقدام‌های سیاسی مشترک و در زمان انتخابات معرفی نامزدهای مشترک نیز در این سطح از تشکل صورت می‌گیرد. اگرچه اصلاح‌طلبان در مورد این سطح از تشکل در میان خود سکوت می‌کنند، اما انتخابات مجلس یازدهم نشان داد که این سطح از تشکل در میان اصلاح‌طلبان واقعیتی غیرقابل انکار است. انتظار می‌رود با توجه به سیر تحولات سیاسی کشور و طرح‌های بخش انتصابی حکومت برای آینده، این سطح از تشکل پررنگ‌تر نیز بشود.

سطح جبهه‌ای گسترده‌ترین و فراگیرترین سطح تشکیلاتی اصلاح‌طلبان است. از این سطح از تشکل انتظار می‌رود که: تعارض‌ها و اختلاف‌های احتمالی درون جبهه را مدیریت کند، فضای مناسب برای گفت‌وگوی درونی میان اعضای جبهه را فراهم آورد، از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های موجود در درون جبهه برای ارتقاء همه اعضاء آن‌ها بهره‌ بگیرد، حس هویت مشترک و همدلی ایجاد کند و در نهایت نیز به تقویت جامعه مدنی و غلبه بر حالت توده‌وار جامعه بپردازد. اگر وجود این سه سطح از تشکل را در میان اصلاح‌طلبان بپذیریم، می‌توانیم به آسیب‌شناسی در هر یک از این سطوح اقدام کنیم. به‌عنوان یک تلاش مقدماتی، این آسیب‌شناسی را از عام‌ترین سطح (تشکل جبهه‌ای) آغاز کرده و به سایر سطوح نیز اشاره می‌کنم.

سوم. در حال حاضر دو تشکل یا تجمع اصلی در میان اصلاح‌طلبان تعریف شده است که قرار بوده جریان عمومی اصلاحات را مدیریت کرده و هماهنگی و کارآمدی لازم را در میان آن‌ها تأمین کند. یکی «شورای هماهنگی جبهه اصلاحات» (شهجا) و دیگری «شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان» (شعسا).

نخست به «شورای هماهنگی» که قدیمی‌ترین تشکل جبهه‌ای اصلاح‌طلبان است، بپردازیم. این شورا که حدود ۳۰ عضو دارد، مطابق تعریف یک «جبهه» محسوب می‌شود. بنابراین ضمن حفظ هویت مستقل هر عضو از احزاب، سازمان‌ها و انجمن‌های موجود در آن، انتظار می‌رود که همگی پیرامون یک «راهبرد واحد» و «مرکزیت و رهبری» مشترک توافق داشته باشند. با توجه به عملکرد این «شورای هماهنگی…» به‌ویژه در مقاطع حساس تصمیم‌گیری‌های سیاسی، چند مشکل اساسی در ساختار و سازوکارهای تصمیم‌گیری آن دیده می‌شود، که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:

۱) میزان دربرگیرندگی شهجا. با توجه به این واقعیت که همه اصلاح‌طلبان در قالب احزاب و سازمان‌ها و انجمن‌های مختلف، سازماندهی نشده‌اند و بسیاری از نیروهای تأثیرگذار اصلاح‌طلب در احزاب فعال نیستند، در این تشکل همه گرایش‌ها و جریان‌های موجود در میان اصلاح‌طلبان نماینده و سخنگوی ندارند. مشکل این است که احزاب و انجمن‌های موجود نیز درصدد جذب نیروهای فعال و شناخته شده خارج از خود نیستند.

۲) نامتناسب بودن آراء در شهجا. روال کلی در تصمیم‌گیری‌های اصلاح‌طلبان، دستیابی به اجماع بوده است. اما در هر تصمیم‌گیری جمعی مواردی پیش می‌آید که بایستی از طریق رأی اکثریت، تصمیم‌گیری کرد. مشکل این است که همه اعضای این شورا از رأی برابر برخوردارند. منطقی این است رأی هر حزب متناسب با وزن اجتماعی آن حزب باشد؛ اینکه یک حزب سراسری یک رأی داشته باشد و یک گروه کوچک مستقر در پایتخت هم یک رأی داشته باشد، به‌معنای اداره دموکراتیک مجموعه نیست، بلکه نادیده گرفتن نقش احزاب به‌عنوان نماینده بخش‌های مختلف جامعه در این جبهه است.

۳) حضور محفل‌ها به‌جای احزاب. واقعیت این است که بخشی از احزاب و تشکل‌های حاضر در شهجا به‌معنای دقیق کلمه حزب یا سازمان نیستند، بلکه بیشتر محفل و یا حداکثر انجمن هستند. برخی از سیاسیون که توسط احزاب و سازمان‌های بزرگ‌تر جذب نشده‌اند، برای آنکه بتوانند در عرصه سیاست‌ورزی جمعی نقش ایفا کنند و به‌ویژه در موسم انتخابات خود و نزدیکان‌شان را به عنوان نامزد انتخاباتی طرح کنند، اقدام به ایجاد محفل‌ها و انجمن‌های کم‌تعداد کرده‌اند که هیچ یک از کارکردهای حزب را ندارند. مشکل جبهه اصلاحات وجود تشکل‌هایی است که نام حزب را یدک می‌کشند اما نه تولید گفتار سیاسی دارند، نه طرح روشنی برای آینده ارائه می‌کنند و نه نقشی در ترویج ایده‌های راهگشا و پرورش نیروهای سیاسی ایفا می‌کنند. جبهه متشکل از احزابی که بخشی از آن‌ها صرفاً نام حزب را یدک می‌کشند، چه اقدام راهگشایی می‌تواند انجام دهد؟

۴) فقدان وحدت راهبردی. اگرچه شرکت یا عدم شرکت در یک انتخابات خاص را باید بیشتر یک تصمیم تاکتیکی تلقی کرد و نه یک تصمیم استراتژیک، اما مباحثی که در حاشیه شرکت در انتخابات مجلس یازدهم میان اصلاح‌طلبان در گرفت، حکایت از تمایزهای راهبردی مهمی در میان آن‌ها داشت. برای داشتن وحدت راهبردی باید تلقی واحدی از ساختار حکومت، منشاء مشکلات سیاسی موجود و امکان‌ها و تنگناهای موجود بر سر راه سیاست‌ورزی داشت.

ظاهراً چنین وحدتی وجود ندارد که به راحتی می‌توان تلقی‌های متنافر از برنامه‌ها و طرح‌های رقیب سیاسی برای حال و آینده داشت. به‌علاوه تصور از جامعه و انگیزه‌ها و خواسته‌هایش نیز مشترک نیست و به همین دلیل برای برقراری ارتباط با مردم و بازسازی اعتماد آن‌ها تا این حد راه‌های متضاد پیشنهاد می‌گردد. اگر علائم و نشانه‌ها حکایت از فقدان وحدت راهبردی دارند، چگونه می‌توان چنین تشکلی را جبهه نامید؟

۵) ناتوانی در تأمین کارکردهای مورد انتظار. حضور شهجا فقط در هنگام انتخابات در جامعه حس می‌شود. گویی فعالیت سیاسی تنها به ارائه فهرست برای شرکت در انتخابات خلاصه می‌شود. از آموزش فراگیر برای نزدیک‌تر ساختن دیدگاه‌ها و نظرها خبری نیست، از اعلام حضور جمعی در مراسم مختلف و حضور تؤام با تشخص نیز خبری نیست. نمی‌خواهم فشارهای بیرونی را نادیده بگیرم و نگاه‌های امنیتی به تشکل‌های سیاسی را در ناکارکرد شدن آن‌ها از یاد ببرم. اما مگر در وضعیت سیاسی ایران برای جمعی که خواهان مردم‌سالاری بیشتر هستند، چنین فشارهایی قابل پیش‌بینی نبوده است؟

شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان، با افزودن افراد حقیقی به جمع نمایندگان احزاب و تشکل‌ها کوشید تا مشکل فراگیری و دربرگیرند‌گی تشکل جبهه‌ای را حل نماید. اما ابهام دیگری پدید آمد و آن اینکه افراد دعوت شده به شورا چگونه و طی چه فرآیندی انتخاب شده‌اند؟ چگونه می‌توان اطمینان یافت که آن‌ها جریان‌های غیرمتشکل موجود در میان اصلاح‌طلبان را نمایندگی می‌کنند؟ به علاوه آیا افراد توانمندتر از دعوت‌شدگان در میان اصلاح‌طلبان نداشته‌ایم؟ چگونه این افراد حقانیت تصمیم‌گیری در مورد یک جمع بزرگ را یافته‌اند؟ این ابهام برای شهجا مطرح نبود، چون آن‌ها نمایندگان احزاب بودند و جبهه نیز مطابق تعریف متشکل از احزاب است. شعسا یک برتری دیگر هم داشت و آن کمرنگ شدن نقش محفل‌های کوچکی بود که در میان اصلاح‌طلبان حضور دارند. اما می‌توان گفت که سایر اشکالات وارده بر «شهجا» بر «شعسا» نیز وارد بود.

اگر قرار بر بازسازی و نوسازی تشکل جبهه‌ای اصلاح‌طلبان باشد، باید در چند زمینه مشخص از پیش طراحی مناسب صورت گیرد:

۱) با چه سازوکاری می‌توان نمایندگان و سخنگویان همه گرایش‌های درونی جبهه اصلاحات را پوشش داده و در فرآیند تصمیم‌گیری برای اقدامات جمعی مشارکت داد؟

۲) چگونه می‌توان مطمئن شد که احزاب عضو به‌معنای واقعی حزب هستند و نه محفلی چند نفره؟ آیا تنها داشتن مجوز وزارت کشور برای برخورداری از جایگاه یک حزب در درون جبهه کافی است؟

۳) چگونه می‌توان آراء احزاب و افراد را متناسب با وزن اجتماعی مجموعه‌هایی کرد که آن‌ها را نمایندگی می‌کنند؟ پس از موزون کردن آراء به همان نسبت نیز بایستی مسئولیت تامین منابع مادی و انسانی اقدامات و فعالیت‌های جبهه اصلاحات توزیع گردد. هرکس رأی بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری نیز در تأمین منابع خواهد داشت.

۴) باید برای تشکل جبهه‌ ارکان‌های ثابتی تعریف شود که بیش از هر چیز به دنبال دستیابی به وحدت راهبردی و بهره‌گیری از نیروهای کیفی اصلاحات برای ارتقاء همه فعالین جبهه باشند. باید واقعیت کمیابی را در تصمیم‌گیری‌های تشکیلاتی لحاظ کنیم.

۵) اداره تشکیلاتی بزرگ و فراگیر نیازمند محل استقرار ثابت و نیروهای تمام وقت است. می‌دانم که تجربه حمله به محل استقرار احزاب و توقیف آن‌ها و مشکلات قضایی و امنیتی پیش آمده برای کارکنان ثابت این مراکز، نگرانی مهمی برای مدیران تشکل‌های اصلاح‌طلب است. اما ظاهراً گریزی از پذیرش این‌گونه مخاطرات برای فعالیت سیاسی در جوامع چون کشور ما نیست!

نوسازی و بازسازی تشکل جبهه‌ای کاری آسان و زودیاب نیست، اما بدون آن نمی‌توان به‌ تشکل‌های «شهجا» و «شعسا» به‌عنوان راه‌حل نگریست. در شرایط کنونی آن‌ها خود بخشی از مسئله‌اند!

چهارم. سطح دیگری از تشکل برای اصلاح‌طلبان، فراکسیون‌های درون‌جبهه‌ای است. تاکنون به دلایل مختلفی با چنین فراکسیون‌هایی مواجه نبوده‌ایم. نمی‌توان انکار کرد که میان بخشی از تشکل‌ها و احزاب درون جبهه اصلاحات با یکدیگر نزدیکی بیشتری وجود دارد و هماهنگی عملی بیشتری میان آن‌ها دیده می‌شود.

اگرچه شکل‌گیری فراکسیون‌ها در انتخابات مجلس یازدهم در عدم ارائه فهرست، ارائه فهرست مشترک و ارائه فهرست تک‌حزبی کم و بیش خود را نشان داد. اما به نظر می‌رسد در وضعیت کنونی به تدریج این پدیده آشکارتر و اظهار شده‌تر خواهد شد. به نظر می‌رسد که برخی از محورها برای شکل‌گیری این فراکسیون‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار خواهند بود. اگر برخی از ویژگی‌ها را به‌عنوان ویژگی‌های متمایز‌کننده جبهه اصلاحات از جبهه رقیب در نظر بگیریم، شکل‌گیری فراکسیون‌ها نمی‌تواند بر مبنای ویژگی‌های مشترک صورت پذیرد. بلکه بایستی موارد تمایز مبنای شکل‌گیری فراکسیون‌ها باشد. به نظر می‌رسد که بتوان به شکل استقرایی ویژگی‌های مشترک زیر را برای اصلاح طلبان برشمرد: «باور به اصالت انقلاب ایران»، «نفی بنیادگرایی دینی»، «باور به ضرورت اداره مردم‌سالارانه‌تر امور عمومی در ایران»، «باور به نفی خشونت و دفاع قاطع از روش‌های مسالمت‌آمیز برای فعالیت‌های سیاسی»، «تأکید بر ضرورت تبعیت از اصول اخلاقی در انتخاب راه‌ها و روش‌های سیاسی»، «باور به ضرورت تعامل با جهان و تکیه بر گفت‌وگوی تمدن‌ها به جای جنگ تمدن‌ها»، «تأکید بر ضرورت تفسیر مواد قانون اساسی با جهت‌گیری به سوی تأمین حقوق شهروندان»، «تأکید بر میهن‌دوستی و ضرورت حفظ یکپارچگی و امنیت کشور»؛ البته می‌توان باز هم بر این فهرست افزود، اما گمان می‌کنم تا همین میزان برای تعریف هویت اصلاح‌طلبانه کافی باشد.
همانطور که روشن است در کنار این اصول مشترک می‌توان موارد تفاوت و تمایز را برشمرد. اما معمولاً فراکسیون‌ها پیرامون اختلاف‌های مهم شکل می‌گیرند و نه تفاوت‌های جزئی و متعارف. در کوتاه‌مدت دو محور اصلی به پیدایش فراکسیون‌های درونی در میان اصلاح‌طلبان می‌انجامد. نخستین محور این است که برای تداوم حیات فعال سیاسی در ایران امروز جلب اعتماد هسته اصلی قدرت حکومتی اولویت دارد یا جلب اعتماد مردمی که اغلب از وضع موجود ناراضی‌اند؟ اولویت دادن به هر یک از این دو می‌تواند به مجموعه‌ای متفاوت از اقدام‌ها و خط‌مشی‌های سیاسی منجر گردد. مثلاً تلاش برای ارائه فهرست انتخاباتی «در هر شرایطی» و بدون توجه به محدودیت‌ها و توقعات عمومی، نتیجه اولویت دادن به جلب اعتماد هسته قدرت است و نه جلب اعتماد مردم.

محور دوم شکل‌گیری فراکسیون‌ها میزان برابری‌طلبی اقتصادی و اجتماعی خواهد بود. به نظر می‌رسد یک‌بار دیگر تفاوت میان چپ‌گرایی و راست‌گرایی در میان طرفداران مردم‌سالاری پررنگ‌تر شده و نیاز به مواضع متمایز را پدید آورده است. در مجموع به نظر می‌رسد تشکل در سطح فراکسیون‌های درون جبهه اصلاحات در آینده نزدیک از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد. پیشاپیش باید به فکر تأمین مقدماتی بود تا مشکلات تشکل‌های سطح جبهه در این سطح تکرار نشود.

پنجم. سومین سطح از تشکیلات، احزاب و سازمان‌ها هستند. اگر چه در سطح احزاب نیز می‌توان از ضرورت نوسازی و بازسازی تشکیلاتی سخن گفت، اما در این سطح به نظر می‌رسد که ارتقاء در گرو دو اقدام دیگر است. نخست «تولید گفتار سیاسی مناسب» و دیگری «طراحی راهبردها و خط‌مشی‌های جدید». همین سطح از سازماندهی نیز در صورتی که با دو اقدام پیش‌گفته، محتوایی تازه بگیرد، قادر به انجام عملکردی متمایز از آنچه که تاکنون انجام داده است، خواهد بود.

فعلاً سخن را در همین جا پایان می‌برم تا گفت‌وگوهای تکمیل‌کننده بعدی به یاری خدا.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا