ریشههای واقعه کربلا (3)
علی مطهری، نماینده مردم در مجلس دهم در بخش سوم از سلسله یادداشتهایش درباره واقعه کربلا در روزنامه اعتماد نوشت: «گفتیم معاویه در دوره خلافت خود اقداماتی برای اسلامزدایی و بازگشت به دوره جاهلیت عرب انجام داد. از جمله توصیه میکرد که به فرزندان خود اشعار جاهلیت را بیاموزید. بر خلاف نظر اسلام تعصب عربی را ترویج میکرد و عرب را بر عجم برتری میداد؛ در حالی که رسول اکرم فرموده بود: همه ما از آدم به وجود آمدهایم و آدم از خاک، عرب بر عجم برتری ندارد مگر به سبب تقوا. معاویه دستور داده بود تا عربی وجود دارد غیر عرب حق ندارد امام جماعت باشد. همچنین غیر عرب حق ندارد در صف اول نماز جماعت قرار گیرد. دستور داده بود علی علیهالسلام را در منابر به خصوص در نمازهای جمعه سب کنند و دشنام دهند. این رسم تا زمان روی کار آمدن عمربنعبدالعزیز که به توصیه معلمش در کودکی دریافته بود که این کار مذموم است، برقرار بود.
معاویه، هم از دیانت و هم از روحانیت به عنوان ابزار برای رسیدن به اهدافش استفاده میکرد. آیه قرآن را که میگوید: «اگر کسی مظلوم کشته شود بر ولی دم اوست که قصاص کند» ابزاری قرار داد برای تحریک مردم شام و گسیل لشگر ۱۰۰ هزار نفری به سوی کوفه با شعار خونخواهی عثمان از علی علیهالسلام خلیفه مسلمین و یارانش. همچنین برخی صحابه پیامبر خدا(ص) و تابعین را تشویق به جعل حدیث در نکوهش امام علی علیهالسلام و خاندان پاکش میکرد. رشوههای فراوان به مخالفانش میداد و از این طریق برخی یاران امام حسن علیهالسلام را از گرد ایشان پراکنده و صلح را بر آن امام عزیز تحمیل کرد و البته به مواد صلحنامه هم که در مجموع به نفع امام حسن و خاندان رسالت بود هرگز عمل نکرد. این در حالی بود که امام حسن و بعد از او امام حسین در دوره ۱۰ ساله امامت خود در زمان معاویه به قرارداد صلح پایبند بودند.
از دیگر کارهای معاویه در دوره خلافتش مسموم کردن مخالفانش بود. مالکاشتر را در راه سفر به مصر مسموم کرد؛ همچنان که امام حسن علیهالسلام را مسموم کرد و به شهادت رساند. کار دیگر او بر سر نیزه کردن سر مخالفانش مطابق رسم دوره جاهلیت بود همچنان که سر عمرو بن حمق خزایی را بر سر نیزه کرد و بعدا یزید نیز این رسم را ادامه داد و سر امام حسین علیهالسلام و اصحابش را بر سر نیزه کرد. اساسا معاویه بسیاری از اکابر شیعه مانند حجر بن عدی را به شهادت رساند.
این گوشهای از کارنامه پر از ظلم و نفاق معاویه است که نشان میدهد او چگونه بر سر عهدی که با پدرش ابوسفیان برای انهدام اسلام و بازگشت به جاهلیت عرب بسته بود، پایدار بود. آخرین اقدامش موروثی کردن خلافت برای فرزندش یزید بود. در واقع توصیه پدرش به بنیامیه را عمل کرد که توپ خلافت را بین خود پاسکاری کنید و نگذارید از دست شما خارج شود و یزید با آن شخصیت فاسد و هرزه خلیفه شد؛ یعنی جانشین پیامبر(ص) شد. امام حسین علیهالسلام در چنین شرایطی قیام کرد؛ در حالی که در ۱۰ سال امامت خود در زمان معاویه این قیام را اجتنابناپذیر نمیدانست زیرا این دو عنصر یعنی موروثی شدن خلافت و تبدیل شدن آن به سلطنت و نیز شخصیت خاص یزید در میان نبود و معاویه تا حدی حفظ ظاهر میکرد و لااقل متجاهر به فسق نبود. در واقع امام حسین احساس کرد که اگر در این شرایط قیام نکند و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر ننماید در آینده نزدیک اثری از اسلام باقی نخواهد ماند و اینجا جایی است که باید با خون خود و اصحابش و اسارت اهل بیتش، پیام خود را به دنیای اسلام برساند و از انهدام اسلام جلوگیری کند. اینجاست که نقش امام و پیشوا در شیعه و در واقع اسلام آشکار میشود. آن چه را دیگران در آیینه نمیدیدند، امام حسین در خشت خام میدید؛ مردم عادی فکر میکردند اسلام برقرار است، نمازهای جماعت و جمعه باشکوه بیشتر از گذشته برگزار میشود، صدای اذان از مأذنهها شنیده میشود، مناسک حج به خوبی برگزار میگردد، پس اسلام برقرار است. اما امام و پیشوای جامعه میفهمید که پوستهای از اسلام باقی است و هسته آن که عدالت و مواریث معنوی اسلام و حکومت صالحان باشد از بین رفته است و باید اسلام را زنده کرد. در شماره بعد به ماهیت قیام امام حسین میپردازیم.»
انتهای پیام