خرید تور تابستان

یادداشت فریدون جیرانی به یاد مسعود مهرابی

فریدون جیرانی در پی درگذشت مسعود مهرابی، مورخ سینما و صاحب امتیاز مجله “فیلم” برای ایسنا نوشت:

مرد محترم و بی حاشیه ی مطبوعات سینمایی درگذشت. خبر تلخی بود، به شدت تلخ.

برای نگارنده مسعود مهرابی یادآور یک دوران است. دوران نخستین قلم زنی ها درباره ی سینما در پس از انقلابی که هنوز تعریف مشخص از سینما نداشت. برای نگارنده این دوران با مجله فیلم و گردانندگانش که نخستین پیشگامان این قلمزنی بودند، رقم می خورد.

این گردانندگان ابتدا دوستانه، دور هم نشستند تا مجله ای راه بی اندازند اما کم کم که انتشار مجله جدی تر شد، گردانندگان اصلی هم در پست های مختلف مجله جایی که باید می نشستند، نشستند و مسعود مهرابی شد مدیریت مجله، مجله ای که ابتدا مجوزش را شماره به شماره می گرفت، ماه به ماه.

مسعود مهرابی به عنوان مدیر مجله مجبور بود، هر ماه از دفتر مجله تا ارشادی که تازه شکل گرفته بود مسیری را طی کند و با آدم هایی سروکله بزند که تازه می خواستند مطلب بخوانند و نظر بدهند. وزارت ارشادی که تازه افتاده بود، دست روشنفکران مسلمان، روشنفکرانی که می خواستند، سینما نویسی راه بیافتد، می خواستند سینمای ایران شکل بگیرد اما نمی دانستند حیطه ی خواستن را در رابطه با مخالفانشان در جبهه ی مقابل در چه محدوده ای تعریف کنند.

همین ندانستن محدوده ترس و احتیاطی را برای مجوز دهندگان شماره به شماره ی مجله ایجاد کرد که در نخستین شماره های مجله منعکس شد. به هرحال نخستین قلمزنی ها در پس از انقلاب در حیطه ی خبر ، گزارش ، نقد فیلم و نوشتن درباره ی فیلم های خارجی ـ که به طور زیرزمینی از طریق ویدیو دست به دست می گشت و نوشتن درباره شان تابو بودـ در این مجله اتفاق افتاد.

مسعود مهرابی چندین سال این مسیر را برای گرفتن مجوز طی کرد ، چندین سال با ارشادی ها سروکله زد تا سرانجام ترس و احتیاط برطرف شد و مجوز مجله صادر شد.

آخرین بار من این مرد محترم را در رستورانی دیدم، در قراری که با هم داشتیم ، چند سال پیش درست همزمان با انتشار چاپ یازدهم نخستین کتابش “تاریخ سینمای ایران”؛ کتابی که نخستین تجربه تاریخ نویسی در پس از انقلاب بود.

سالی که مهرابی این کتاب را نوشت  سالهای ۶۲ و۶۳  سال هایی بود که چپ و راست مخالف گذشته ی سینمای ایران بودند و نوشتن بی طرفانه درباره ی آن سینما شهامت می خواست.

دیدار من با مهرابی به خاطر مصاحبه ی گلمکانی درباره ی مجله ی فیلم با برنامه ۳۵ بود. می خواست در این دیدار  نکاتی از گفته های گلمکانی را تصحیح کند  و نقش خودش را در انتشار مهمترین مجله سینمایی پس از انقلاب یادآور شود. اتفاقا بخشی از صحبت های ما رفت به سمت گرفتن مجوز  و باری که بر دوش او بود. خاطرات بی نظیری از این طی مسیر داشت که امیدوارم بخشی از این خاطرات را جایی ثبت کرده باشد.

در آن دیدار که دو ساعت طول کشید، قرار شد باهم بنشینیم  و درباره ی نکات گفته نشده ی تاریخ مجله ی فیلم صحبت کنیم.(همان موقع وقتی ماجرای این دیدار را برای گلمکانی تعریف کردم،  او هم دلش می خواست این نکات گفته شود  و خودش هم برای مهرابی  احترام بسیار زیادی قایل بود و نقش مهمش را انکار نمی کرد)

متاسفانه قرار من و مهرابی انجام نشد و مسعود مهرابی محترم تر از آن بود  که زنگ بزند، بخواهد  و اصرار کند که این قرار انجام شود. حتی در این دیدار هم اگر از دوستانش دلخور بود، دلخوریش را به زبان نیاورد  و فقط برایش نکات گمشده ی یک تاریخ مهم بود. در پایان آن دیدار آخرین چاب کتاب تاریخ سینمایش را  به من هدیه داد و با همان لبخند همیشگی خداحافظی کرد و رفت و حالا کتاب تاریخ سینمایش روی میز جلویم قرار دارد.

و دلم گرفته است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا