اشعار مقدس برای ویرانی
سیدشریف حکیمی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «اشعار مقدس برای ویرانی؛ با معاون پژوهشی جدید وزارت علوم بیشتر آشنا شوید!» نوشت:
«در پژوهشگاه دانشهای بنیادی … گفتم پژوهشگاههای ما حتی دانشهای بنیادی اگر صد هیأت علمی دارند حداکثر باید برای بیست نفر هزینه کنیم که علم برای علم باشد. من قبول دارم. دو سه نفر در ریاضیات، چند نفر در فیزیک و شیمی، و این استعدادها را باید باز بگذاریم؛ ذهن آنها باید باز باشد فارغ از هر نوع نیاز. هشتاد درصد دیگر باید ببینند ما در ریاضی چه احتیاجی داریم، … علوم شناختی دارند، فیزیک دارند، … اگر نیاز نداریم آن هشتاد درصد اضافه است یعنی باید عذر آنها را بخواهیم یا جابهجایشان کنیم. اگر قرار است فقط علم برای علم باشد، ما فقط همان بیست نفر را میخواهیم، به بیشتر از آن احتیاج نداریم.»
این جملات از زبان دشمن پژوهشگاه دانشهای بنیادی یا دشمن پژوهشگاهها و مؤسسات پژوهشی کشور خارج نشدهاند. بلکه اینها جملاتی هستند که اخیراً و در یک مراسم رسمی معاون پژوهشی وزیر علوم با قاطعیتی مثال زدنی به زبان آورده است. غلامحسین رحیمی شعرباف مقدس، متخصص در مهندسی مکانیک جامدات و شاغل در دانشگاه تربیت مدرس، در اول تیرماه امسال جانشین مسعود برومند در معاونت پژوهشی وزارت علوم شد. شنیدهها حاکی از این است که او که پیش از این سمتهایی مانند ریاست سازمان سنجش و ریاست سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی را بر عهده داشته است، فردی قانونمند و پاکدست بوده است. ایشان اخیراً مواضع خود را در مورد پژوهش در کشور به طور بیپروا و صریح در جلسه معارفه رئیس جدید مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور بیان کرد؛ مواضعی که اهم آنها از قرار زیر است (توصیه میشود اهالی پژوهش و دانشگاه با مراجعه به فیلم صحبتهای معاون پژوهشی در این جلسه (آدرس در پینوشت) دیدگاههای آقای معاون را از زبان خودشان بشنوند تا هم منصفانه بودن مطالبی را که در ادامه میآید بررسی کنند، و هم عمق فاجعه را بیشتر درک کنند):
– اولویت اصلی وزارت علوم، «تحقیقاتِ فناوری» است. (این به آن معناست که هر رشته یا حوزهای که به طور مستقیم به تحقیقاتِ فناوری مربوط نشود، از نظر وزارت علوم بیاثر و بلاوجه است؛ به طور خاص، علوم پایه و علوم انسانی، و هر بخش از علوم مهندسی و پزشکی که به طور مستقیم به فناوری مربوط نشوند.)
– دانشگاهها عمدتاً برای آموزش و تربیت دانشجو هستند، و پژوهشگاهها برای انجام مأموریتهای محوله از سوی وزارت علوم در مسیر تحقیقاتِ فناوری. این مأموریتها باید به سرعت انجام شوند، از یک روز تا حداکثر دو ماه.
– هر پژوهشگاه یا مؤسسهای که در این مسیر حرکت نکند و گوش به فرمان وزارت علوم نباشد، یا آن را با ادغام در مؤسسات دیگر تنزل درجه میدهیم، یا با ادغام در یک دانشگاه (احتمالاً به این دلیل که مجبور باشند گوش به فرمان «مدیران» دانشگاه باشند تا برایشان تکلیف مشخص کرده و از آنها کار بکشند).
– این جریمه (به تعبیر ما) در مورد برخی مؤسسات هماکنون ضروری به نظر میرسد. بر اساس طرح آمایش وزارت علوم، هشت مؤسسه پژوهشی را باید به چهار مؤسسه تقلیل دهیم. چند مؤسسه هم باید تعلیق شوند. بود و نبود برخی از این مؤسسات برای وزارتخانه هیچ فرقی نمیکند.
– تعداد افراد هیأت علمی در پژوهشگاهها باید به طور قابل ملاحظهای کاهش یابند. در عوض، باید تعداد محدودی استاد برجسته حضور داشته باشند و گوش به فرمان مدیران وزارت علوم باشند تا برای آنها مسأله تعریف کنند، و این اساتید برجسته در زمانی کوتاه (از یک روز تا حداکثر دو ماه) پاسخ این مسائل را بدهند.
– اساساً تعریف هیأت علمی در پژوهشگاهها نادرست بوده است. در پژوهشگاهها باید موقعیت افراد معادلسازی شود؛ مانند معادلسازی مدارک حوزه در دانشگاه. مؤسسات پژوهشی بیشتر مانند واحدهای تحقیق و توسعهی مراکز صنعتی هستند.
– اساساً هشتاد درصد از اعضای هیأت علمی در پژوهشگاهها باید مشغول به این کار (حل مسائل طرح شده توسط وزارت علوم در زمان کوتاه) باشند. بیست درصد را رها میکنیم که در مرزهای علم گردش کنند. (با توجه به صحبتهای دیگر آقای معاون، کار این بیست درصد هم قاعدتاً فرعی و تزئینی است و کار اصلی توسط آن هشتاد درصد انجام میشود.)
– اساتید برجسته در این مؤسسات باید از محققان پسادکتری و پژوهشگران به عنوان دستیاران خود استفاده کرده و برای حل مسائل محولشده آنها را به طور موقت به خدمت بگیرند و پس از اتمام پروژه، مرخص کنند. یک دلیل آن این است که اکنون در کشور نیروی کار فراوانی وجود دارد (احتمالاً منظور از «نیروی کار فراوان» فارغالتحصیلان دکتری و پژوهشگران بیکار فراوان است).
– نتیجه کار پژوهشگاهها برای وزارت علوم باید در چیزی حدود پنج صفحه خلاصه شود، که البته پشتوانه علمی سیصد صفحهای دارد.
– گرفتن دانشجو در پژوهشگاهها یک انحراف بوده است، چون پژوهشگاهها وظیفهی تربیت نیروی متخصص را ندارند.
معنی این دیدگاهها و میزان خطیر بودن آنها بر اهالی دانشگاه و پژوهشگران پوشیده نیست. اما به این امید که شاید آقای معاون نیز این مطلب کوتاه را مطالعه کند، نکاتی را در نقد این دیدگاهها برمیشمریم.
1) آقای معاون را میتوان طبق صحبتهای خودشان جزو برادران و خواهران «تکنوکرات» کشور برشمرد. نظر فرهیختگان این گروه درباره علم را میتوان اینگونه خلاصه کرد که هر علمی یا پولساز است یا چرندیات بیارزش. البته این دیدگاه بهخودیِ خود اشکالی ندارد. امروزه کمتر جایی در جهان را میتوان یافت که علم «برای علم» دنبال شود. اشکال اصلی آنجایی است که «پولساز» بودن توسط افرادی مانند آقای معاون بسیار کوتهبینانه تفسیر میشود، و نتیجه معمولاً این است: علوم پایه و علوم انسانی در دسته دوم جای میگیرند و باید به تدریج کنار زده شوند. اینها فراموش کرده یا شاید اصلاً از آن بیخبرند که ظهور انواع فناوریهای «پولساز» بدون سالها پژوهشهای علمی در سطح بنیادین میسر نبوده است. پژوهشهای علمی پایه در طولانی مدت میتوانند به دستاوردهای فناورانه در عرصههای نوینی بیانجامند که برای کشورهای دارنده آنها قدرت اقتصادی، سیاسی، و حتی نظامی مهم و راهبردی به ارمغان میآورد، و این درمورد فناوریهای نوین کنونی هم صادق بوده است. شاید هم فکر میکنند باید همواره منتظر ظهور فناوریهای نوین باشیم، و آنگاه انگلوار سعی کنیم به هر شیوه آن را از کشورهای صاحب فناوری اخذ کنیم.
2) آن پژوهشهای علمی که «علم برای علم» به نظر میرسند، حتی اگر این تعبیر درست باشد، امروزه جنبههای متعدد فرعی دارند و مقاصد خاص دیگری از انجام آنها دنبال میشود که از میان آن، میتوان به آثار موفقیتهای علمی در دیپلماسی بینالمللی اشاره کرد. اهل فن میدانند که افرادی مانند مرحوم مریم میرزاخانی چه پتانسیل سیاسی مهمی برای کشور در عرصه جهانی داشتهاند. این در حالی است که پژوهشهایی که امثال خانم میرزاخانی انجام دادهاند، به قول آقای معاون، «[هیچ] تأثیری بر روند کار وزارتخانه ندارد».
3) ماشینی نگاه کردن این گروه به همه پدیدهها موجب میشود که نتوانند عامل «فرهنگ» و نقش آن در اقتصاد و سیاست را به خوبی ببینند و درک کنند. از اینرو درک درستی از علوم انسانی و جایگاه آن در سرنوشت یک کشور نیز ندارند.
4) جالب است که این کوتهبینی حتی در صنعت هم مطلوب نیست و در صنایع هم همه چیز راهحلهای کوتاهمدت ندارد. معلوم نیست آقای معاون که مدتی متولی سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی بوده است چگونه با واحدهای تحقیق و توسعه (R&D) صنایع آشنا شدهاند که نمیدانند حتی در صنایع نیز تعریف پروژههای بلندمدت برای محصولات نوآورانه و کاملاً جدید امری رایج است؛ حتی در کشور ما.
5) تهدیدهای آقای معاون در مورد ادغام پژوهشگاهها و یا قرار دادن آنها ذیل دانشگاهها یادآور اقدام وزارت بهداشت دولت دهم در ادغام یک شبه دانشگاه علوم پزشکی ایران در دانشگاه علوم پزشکی تهران است؛ وقتی فردای آن شب رئیس وقت دانشگاه علوم پزشکی تهران دفتر خود را به ساختمان دانشگاه ایران برد! میراث این کار تنها نارضایتی گسترده دانشجویان و اساتید، و صرف هزینه و اتلاف وقت برای تفکیک دوباره این دو دانشگاه در دولت بعدی بود.
6) نگاه «بالا به پایین» آقای معاون از دیگر گرایشهای فکری ایشان در مدیریت پژوهش است. آیا باید معدود مدیرانی خودنابغهپندار از وزارت علوم با توانایی و تخصص محدود خود، برای همهی اساتید و پژوهشگران کشور تعیین تکلیف کنند؟ یا این دانشمندان و محققین هستند که باید مسیرهای درست پژوهش علمی را با کار علمی خود (و البته در ارتباط با جامعه و صنعت کشور) مشخص کنند، و جهتگیری وزارت علوم تابع تفکرات آنها باشد؟
7) قدری عجیب است که لازم باشد برای کسی که سالها استاد دانشگاه بوده است محقق پسادکتری را تعریف کنیم. اما ظاهراً این در مورد آقای معاون لازم به نظر میرسد. محقق پسادکتری کسی است که به تازگی از رساله دکتری خود دفاع کرده است، و پژوهش خود در رساله دکتری را در قالب طرحی جدید ادامه میدهد. قرار نیست کیفیت کار و توانایی انجام پژوهش محقق پسادکتری (حداقل در موضوع رسالهاش) کمتر از اساتید باتجربهاش باشد. از آنجایی که از دانشجوی دکتری توقع میرود در موضوعی خاص غور کند، معمولاً باید چنین باشد که در آن موضوع سرآمد شود. اما برای آقای معاون ظاهراً فرق چندانی میان محقق پسادکتری و کارشناس پژوهش وجود ندارد.
8) مطلب مشابهی در مورد دانشجویان دکتری وجود دارد. دانشجوی دکتری بودن در برخی از کشورها نوعی شغل محسوب میشود، زیرا فرد در رسالهاش در مورد مسألهای پژوهش میکند که برای حل آن به کار گرفته شده است. از اینرو اشتباه است اگر گمان شود جذب دانشجو در پژوهشگاهها صرفاً برای «تربیت نیروی متخصص» بوده است. قرار است این دانشجویان در حل مسائل مربوط به پژوهشگاهی که در آن تحصیل میکنند فعالانه مشارکت کنند.
9) نگاه تنگنظرانه آقای معاون در مورد نحوه همکاری پژوهشگران و محققان پسادکتری در پروژههای علمی نیز چیزی است که از یک تکنوکرات تماموعیار انتظار میرود. این پژوهشگران و محققان پسادکتری که تعدادشان هم در کشور زیاد است، پس از پایان دوره یک ساله یا دو ساله خود باید چه کار کنند؟ در سطح جهانی معمولاً محققان پسادکتری پس از حدود دو یا سه سال به عضویت هیأت علمی دانشگاه یا پژوهشگاه درمیآیند. آیا در ایران باید تا ابد پژوهشگر پسادکتری بمانند؟ یا باید زمانی به عنوان هیآت علمی آغاز به کار کنند که البته قرار است تعداد آنها تا حد امکان کم شود؟ یا باید بروند سراغ اسنپ و امثال آن؟ اصلاً معاون محترم روشن کند که هدف وزارت علوم از جذب دانشجوی دکتری دقیقاً چیست؟ کارشناسان پژوهش نیز قاعدتاً نباید همه عمر خود را در استرس داشتن شغلی نسبتاً امن بگذارنند.
10) ابراز شجاعانه این دیدگاهها نتیجه سالها سیطره مهندسان و پزشکان تکنوکرات بر مناصب آموزش عالی پس از انقلاب است. مقایسه وزرای آموزش عالی قبل و بعد از انقلاب نشان میدهد که چگونه این سیطره رخ داده است و دست علوم انسانی و علوم پایه از مدیریت علم کشور کوتاه شده است. منصفانه نیست که کتمان کنیم زحمات بسیاری از بزرگان علم در دوران تصدی آنها بر وزارت آموزش عالی قبل از انقلاب چه دستاوردهایی را برای نهاد علمی کشور به ارمغان آورده است؛ وجود دانشگاههایی مانند تهران، شریف، و شهید بهشتی، و تأسیس پژوهشگاههای معتبر متعدد تنها گوشهای از این دستاوردها است.
در پایان، به آقای معاون یادآوری میکنیم که این صرفاً «فناوریها» نیستند که قرار است، مثلاً، واکسن بیماری کووید 19 را فراهم کنند. بلکه این تلاشهای نظاممند علمی دانشمندانی است که با به خدمت گرفتن فناوریهای موجود امید میرود به واکسن این بیماری همهگیر دست یابند. شاید با دیدن این واقعیتها رویکرد وزارت علوم نیز قدری تعدیل شود.
انتهای پیام