ممیزی، سرزمین بدون نقشه
علیرضا احمدی، فیلمساز، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با موضوع تاثیر ممیزی بر آثار سینمایی و حدود آن نوشت: دستگاه نظارتی می تواند به نفع مفهومی که میخواهد، سوبسید دهد یا ممیزی کند. تاثیر دستگاه نظارتی بر هنر -که با شکلی از سانسور عمل میکند- در نهایت با سازش هنرمند، مرزهای دسترسی خودش به محتوای آثار هنری را تا ذهن هنرمند پیش میبرد. در این بین دو پاره از شکل سانسور رقم میخورد. پاره اول چیزهایی که نباید گفت و پاره دوم چیزهایی که میتوان گفت اما شکل گفتنش را باید در نظر گرفت. این مطلب در مورد اثر ممیزی بدون در نظر گرفتن نمونههایی خاص است که میتواند خارج از مسیر اتفاق بیافتد.
در مورد چیزهایی که نباید گفت مجموعه مباحث زیادی هست که هیئت سانسور آنها را جایز نمیداند. مثلا از انتقاد به یک صنف تا مباحث سیاسی و کلا بیان هرچیزی که پیگیری آن توسط هر نیروی بیرونی شما را وادار میکند سند و دلایل اثباتی برای وجود ایده خود بیاورید بدون در نظر گرفتن قدرت تخیل شما.
در پاره اول از آنجا که محدودیتهای بیرونی حدود دقیق و مشخص قانونی ندارد – برای مثال در متن دقیقی گفته نشده که حق ندارید راجع به فلان چیز، حال هرچه باشد، محتوایی تولید کنید یا خیر – پس از دو راه مرزهای ایجاد شده معمولا دستخوش امتحان میشوند و فیلمهایی شکل میگیرند که میتوان در سینمای ایران نام آنها را ژانر خط قرمزی گذاشت. این ژانر عجیب و غریب که از دل محدودیتها بیرون آمده و در تصرف هیچ طیف سیاسی و یا فکری هم قرار ندارد، با لباس بیان واقعیتهای پنهان، زندگی میکند اما با سروصدای رسانهای میتواند نگاهی هم به فرمول شهرت و گیشه داشته باشد. بزرگترین آفت اینجا رخ میدهد که این ژانر وقتی اثرگذاری مثبت برای جامعه دارد که دائم در حال تصرف مرزهای جدیدی از خط قرمز باشد ولی اگر تکرارها باعث شود لباس بیان واقعیت آنقدر مندرس شده باشد که اثر کافی در جامعه رخ ندهد بازی دو سر سوخت برای جامعه و هنر است.
ژانر خط قرمزی میتواند کمدی باشد و یا یک فیلم سیاسی و اجتماعی (ما به همین سه بسنده می کنیم فعلا). فیلمهای اجتماعی خیلی زود گزندگی خود را از دست میدهند چون در بیشتر مواقع با ثابت بودن یا تنگتر شدن مرزهای خط قرمز از فیلمی به فیلم دیگر و سالی به سال بعد، هنرمند هنوز مجبور است به بیان محدود از معضلی که میخواهد بگوید. پس فیلمها اصطلاحا بیبخار میشوند.
بعضی فیلمهای سیاسی مخصوصا در سالهای اخیر توسط طیفی از سینما در حال تولید هستند که به طور کلی بودجه و فکر خود را از دستگاههای فرهنگی میگیرند و یا با نظارت مستقیم آنها ساخته میشوند. اعتراض پنهان در دل محتوای این فیلم ها میل به ایجاد تغییر و اصلاح بیرونی ندارد، خارج از انصاف نیست اگر بگوییم خط قرمز برای آنها دست آویز جلب مخاطب است تا حرفهایش را به گوش تعداد بیشتری از مخاطبین برساند. به اصطلاح رایج هیئت نظارت اجازه کمی به فیلمهای اپوزیسیونی میدهد و سینمایی که قصد بیان چیزی در قالب یک امر اپوزیسیون دارد، معمولا مفاهیم خود را در پشت یک بیان اجتماعی مخفی میکند و به همین خاطر سینمای ایران یکی از سینماهای پر تولید جهان به شمار میرود که طیف انبوهی از فیلمهای اجتماعی دارد – دقت کنید سینمای اجتماعی لااقل با این کلمات و تعاریف خارج از مرزهای ایران تعریف و مفهوم ندارد – چون محلی است که میتوان از گزند سانسور بیشتر در امان ماند، چرا که هیئت ممیز هم میخواهد در قامت مدافع حقوق اجتماع حاضر شود و خود را آگاه از خیر و صلاح جامعه میداند، پس با شما در مورد این مسئله چانهزنی میکند. این چانهزنی با روش «حرفت را بزن اما من را راضی کن؟» (با من همه چیز را دبل چک کن، مثلا برای متن فیلم، جدا پروانهی ساخت بگیر و بعد برای ساخت همان فیلم پروانهی نمایش، که خوب چرا؟!) منجر به اتفاقات دیگری میشود که در پاره دوم بحث خواهد شد.
سینمای کمدی اما حدود خط قرمزی جالبتری دارد. مثلا سینمایی که از هجو موقعیتها جان میگیرد وقتی به مرزهای نامعلوم «چه چیز را بگویم» برمیخورد، چیز بدقوارهای زاده میشود. برای مثال دکتر خوب در مقابل دکتر بد، نمایندهی خوب در مقابل نمایندهی بد –اگرچه این فرمولهای محتواسازی در دیگر شکلهای فیلمسازی هم زیست میکند اما کمدی آن میشود یک چیز غیرکمدی، یعنی یک فیلم بد- و درمورد شوخی با سوژهی انسان که در بسیاری از مواقع عادات و رفتارهای جنسی را هم شامل میشود (چراکه هجو و نیش و کنایهی درون آن توسط همهی مردم به راحتی قابل درک و فهم است)، میبینیم که سینمای ایران واقعا قابل تحمل نیست و از نازلترین شکلهای مشابه خارجی هم مبتذلتر است. چون ممیزی شرایط غیر عادی ایجاد میکند که بیان فیلم را در هزار توی لایهها و کنایهها میپیچد و نهایت یک امرمشمئز کننده شکل میگیرد که وودی آلن را هم تبدیل به خود میکند و شما را یاد دوران بدل پوشی و اتفاقات سخیف میاندازد که فکر میکردیم قرنهاست از آن عبور کردهایم ولی چون این سینما اصطلاحا بفروش است با گسترده کردن بیان خود، در مردم عقبگرد فرهنگی ایجاد می کند. یکی از دلایل این اتفاق میل به پایین آوردن طیف سنی سینما تا درجهی اصطلاحا سینمای خانوادگی است، در اینجا سرمایهگذاران سینما هم با هیئت نظارت همراستا هستند تا مخاطب بیشتری به دست بیاورند اما نتیجه با تمام فاکتورهای فرهنگی موجود در کشور و چشماندازهای آینده همخوانی ندارد و در نهایت به عنوان یک شهروند، صاحب هر ایده و فکری باشید در حال صدمه دیدن از این فرآیند نظارت و ممیزی هستید.
اگر تولید فیلم را به مثابه یک تولید محتوای بصری بدانیم برای عمیقتر شدن در این موضوع میتوان ارتباط فیلمهای تولید شده به عنوان یک متن را با تولیدات محتوای بصری دیگری مثلا در بستر اینستاگرام مقایسه کرد. در این قیاس میبینیم تولیدات حتی ضعیف اینستاگرامی با رعایت تمام شئونات عمومی که ممیزی در کشور دارد، باز هم چهرهی بروزتر و واقعیتری از شوخیها و طنز بیرون آمده از دل جامعه را به ما نشان میدهد. به نظر میرسد تولید کنندههای محتوای اینستاگرامی تنها و تنها چون در گیرودار توجیه محتوایشان برای یک تیم داوری ممیزی نیستند و اصطلاحا راحتتر هستند، حتی ضعیفترین شوخیها را هم میتوانند قابل قبول ارائه دهند. در این تولیدات زنان هم در شوخیها حضور دارند و این شکل بدلپوشانهی مبتذل وجود ندارد. همین نگاه را میتوانید به فضای اظهارنظرهای یک فرد عادی جامعه در استوری اینستاگرامش با مطالب یک روزنامهنگار مقایسه کنید. پس باید به یک نتیجهی کلی رسید که هنجارهای عمومی جامعه معیار ممیزی نیست و سلیقه، غلبهی بیشتری دارد و درگاههای رسمی مثل فیلم صدمه اصلی که میبینند دور شدن از واقعیت جامعه است و پس از آن چون همه در یک کشتی هستیم با تضعیف کلی سینما، همه گروههای فکری از فرآیند شکل گرفته صدمه میبینند.
دربارهی پارهی دوم سانسور جایی که ممیزی از «چه بگویم» گذر میکند و به «چگونه بگویم» میرسد اوضاع پیچیدهتر میشود. چون اگر در پارهی اول هنجار عمومی را میتوانید غیرمستقیم و با تجربهی زیستی بفهمید، حالا در چگونه گفتن باید با دیدن فیلمها و تولیدات سابق یاد بگیرید که چگونه بگویید. اینجا مشکل به گونهی جدیدی ظاهر میشود، سلیقهی «چگونه گفتن» در طول زمان ثابت نبوده و نمودار خط قرمز، شیب بالا و پایین نامنظمی را طی کرده است. مثلا در مقطعی میتوانید ایدهای را دستمایه قرار دهید و آن را به شکلی بگویید که سال بعد دیگر نمیتوانید. در صورتیکه معمولا دایرهی هنجار به مرور زمان با دیدن و شنیدن حرفها و اظهارنظرهای مختلف گسترده میشود اما شما متوجه میشوید گاهی این دایره نسبت به خودش هم کوچکتر ظاهر شده است. نکته بعدی این است که افرادی حرفهایی را میتوانند بگویند که دیگرانی نه و اینجا شکل ممیزی به تناسب چگونگی بیان هم توجهی ندارد و تنها به گوینده توجه میکند. میبینیم نهادهای مشخصی میتوانند در چگونگی پرداخت به موضوعاتی خاص با دست باز عمل کنند ولی دیگرانی نه.
در نمونههایی دیگر و در طول زمان مثالهای عجیبی از تغییرات نامنظم و غیراصولی ممیزی، کاملا قابل مشاهده است. مثلا به حدود گریم بازیگران در فیلمهای تلویزیون توجه کنید که سریالهای قدیمی حدود بازتری داشتهاند یا در مثالی دیگر، یک فیلم که قبلا تولید شده در دفعات مختلف پخش تلویزیونی محدودیتهای جدیدی را تجربه کرده و فیلمها هر دفعه بیشتر آب رفته است.
نکته وقتی اثر گذارتر میشود که این هنر-صنعت محل ارتزاق باشد، هنرمند باید برای کار کردن هرچه بیشتر به نظام ممیزی اجازه دهد در پیشداوریهای ذهنی خودش حی و حاضر باشد و تعیین کند که چگونه ایده را بست و گسترش دهد و در لحظه لحظهی کار به این فکر کند که چگونه میتواند چیزی که میگوید را توجیه کرده و به سوالاتی غیردقیق پاسخ بدهد. هنرمندی که قصد کار کردن دارد متن را برای کشوی میزش نمینویسد، پس باید به سازوکار ورود به جهان ممیزی خوب مسلط باشد.
در روایات زیادی شنیدهایم که فلان کارگردان صاحبنام و حتی تازه کار گفته است، مثلا 10 دقیقه از فیلم من را که متنش پروانه ساخت داشته کوتاه کردهاند و من بیشتر از این دیگر راضی نمیشوم. همیشه این سوال وجود دارد که چرا هنرمند این حرف را در کوتاه شدن 5 دقیقه نگفته است؟ حالا چرا 11 دقیقه نه؟! به نظر میرسد اینجا اصولا فرآیند حد و حدود این سخن، مسئلهی محتوا و دقیقه و اثر هنری نیست، انگار بحث طاقت هنرمند است. پس هنرمند باید به فنون مذاکره با ممیزی هم مسلط باشد و هم «اینکاره»! طرف ممیزی که جانبداری از هنر نمیکند و رسالتش صلاح جامعه و پاسداری از هنجارهای گاهی نامعلوم و غیردقیق است و هنرمند هم که برای زیست و به دست آوردن روزی، درهای مذاکره را باز گذاشته و در مورد هنر در حال مذاکره است، پس اینجا اصل هنر زیر سوال میرود و مصالحهی دو طرف این مذاکره موجب میشود در مورد این سه شکل تولیدات (کمدی، سیاسی، اجتماعی) که لااقل در این بحث گفته شد شاهد فیلمهای بد باشیم.
بهنظر باید ممیزی برای اهداف کلی درستتری تلاش بیشتری کند و برای نمونه سینمای کودکان و بسیاری دیگر از تولیدات تربیتی را تشویق کند و اجازه دهد تمرکز هنرمند بر کیفیت هنری اثرش باشد تا این فرآیند شکل گرفته را آرام آرام به دست فراموشی بسپاریم.
انتهای پیام
اقای احمدی،من نمی دانم معیارهای چاپ یک یاداشت تحلیلی در یایت انصاف نیوز چیه اما می توانم پیشنهاد کنم اگه مصر به چاپ مطلبی هستن،دستکم مطالب را ویراستاری کنند.