حکایت اجبار روپوش و ماسک
زری هاشمی از مخاطبان انصاف نیوز در یادداشتی ارسالی دربارهی معضل ماسک زدن دانش آموزان نوشت:
چند روز دیگر اول مهر است و طبق پیشبینیها بحث درباره حضور دانشآموزان و دانشجویان در مدارس و دانشگاهها داغ است.
من نمیخواهم وارد جدال بین طرفداران و مخالفان باز شدن محیطهای آموزشی بشوم، فقط سعی میکنم بگویم صرفنظر از هر رویکردی دانشآموزان و دانشجویان باید بفهمند سبکزندگی در روزگار کرونا تغییر کرده است و آنها ناچار باید به این تغییرات گردن بگذارند.
وقتی ما بچه بودیم و مدرسه میرفتیم و اقرار میکنم که میخواستم سر به تن درس و مشق نباشد، ما را مجبور کردند روپوش تنمان کنیم.
استدلال مدیران مدرسه این بود که پوشیدن آن روپوشهای زشت سورمهای رنگ که به تنمان زار میزد باعث میشد فقیر و غنی فاصلهشان مشخص نشود و بچهها به لباسهای یکدیگر حسادت نورزند و وقتشان را صرف درس و مدرسه کنند.
خوب یادم هست این تصمیم جنجالی به بدترین شکل ممکن انجام شد طوری که روپوش برای ما دانشآموزان یک چیزی بود شبیه غل و زنجیر برای زندانیها. غم زندان کم بود، سنگینی غل و زنجیر هم بهش اضافه شده بود. علی ای حال ما ناچار به اطاعت شدیم و پیه پوشیدن آن مانتوهای زشت مردانه را به تنمان مالیدیم ولی آن را یک ضد ارزش اجباری میدانستیم که اولیای مدرسه با یک جور زورگویی غیرضروری بهمان تحمیلش کرده بودند.
حالا که به روزگار کرونا رسیدهایم باید بچهها را مجاب کنیم از ماسک استفاده کنند ولی این راه و رسم خودش را دارد. بچهها از ماسک فراریاند چون آن را مخل آزادی خود میبینند، با نصیحت و من بمیرم تو بمیری هم به راه نخواهند آمد بنابراین وظیفه خانوادهها و مدارس این است که راه درستی برای تاکید بر این ضرورت تاریخی پیدا کنند، راهی که بچهها با میل و اراده خود ماسک بزنند و دیگران را نیز به استفاده از آن دعوت کنند.
اگر ماسک را شبیه روپوش اجباری کنیم، نتیجهای نخواهیم گرفت، به هر حال دانشآموزان راهی برای گریختن از این اجبار پیدا میکنند ولی اگر آن را به چیزی خواستنی، یا دست کم ضرورتی مهم تبدیل کنیم و آنها را طوری بپزیم که با اشتیاق به سمتش بروند شاید بتوانیم فصل بازگشایی مدارس و دانشگاهها را به سلامت پشت سر بگذاریم.
به هر حال بچهها زبان خود را دارند و به قول مولانا: چون که با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد.
انتهای پیام