خرید تور تابستان

رضا شاه در نقطه کور تاریخ

علی‌محمد اسکندری‌جو در یادداشتی با عنوان «رضا شاه در نقطه کور تاریخ» در وبسایت تاریخ ایرانی نوشت:

محنت مصدق و نسیان تراژیک مابه درستی نمی‌دانم چرا به این کلیشه تاکید می‌شود که دشمن ایران “چرچیل” بخاطر تاخیر رضا شاه در اخراج چند مستشار آلمانی از ایران او را به چنین عقوبت شومی گرفتار ساخت. امروز که به هر علتی این “رضا” ملعبه تاریخ شده گاهی خان می‌شود و گاهی شاه، برخی ناخواسته یا نادانسته به “آلایش” تاریخ پهلوی به سیاست قلم می‌ز‌نند غافل از اینکه تاریخ آغشته به سیاست چندان اعتباری ندارد. ما خوانده‌ایم که تاریخ را برندگان می‌نویسند اما نخوانده‌ایم که تفسیر تاریخ را هم برندگان می‌نویسند! از سوی دیگر تاریخ فقط آینه نیست که در آن ببینیم آنچه را که می بینیم بلکه نقطه کوری دارد که نمی بینیم آنچه را که باید ببینیم. اینجا اگر تاریخ را بسیار فشرده و خلاصه کنم تا در ذهن ما “ملکه” شود پس تاریخ همان حافظه است؛ حافظه یا روایتی که با مهارت طراحی و ساخته می‌شود تا به ما هویت، هدف و معنا بدهد.

آیا به تاریخ نیاز داریم تا دریابیم نسل ما نه آغاز آن بوده و نه پایان تاریخ است؟ به باور زنگاری “هگل” فیلسوف آلمانی گرچه از تکرار تاریخ بیزاریم بااین حال از آن هیچ نمی آموزیم! به سبب همین نیروی گریز از تاریخ است که درباره سقوط ناگهانی “رضا شاه” و ورود نامیمون جنگ به ایران، وقتی به گذشته این سرزمین نگاه می‌کنم، علت برکناری او در کانون این آینه منعکس نشده بلکه در مثلث کور افتاده است. اینجا اصرار ندارم او را از آن نقطه کور بیرون کشیده بر “کانون” این تاریخ بازتاب دهم تا روشن شود اتاق جنگ لندن به کدام بهانه فرمان استعفا و تبعید وی را صادر کرد. بگذاریم او در همان مثلث نامرئی بماند اما هشدار می‌دهم فراسوی هر سیاست یا روایت سیاسی، یک فرا سیاست (Metapolitics) و در ماورای هر حکایت تاریخی نیز یک روایت فرا تاریخ (Metahistory) نهفته است. سیاست و تاریخ هیچ سنخیتی با فراسیاست و فراتاریخ ندارند. آیا فیزیک با متافیزیک (ماوراء الطبیعه) هیچ سنخیتی دارد؟

گاهی آنچه از روایات سیاسی برداشت می‌کنیم هرگز “سیاست” به معنای متعارف نیست بلکه فراسیاست است. ما حتی به لحاظ تاریخی دوران گذار از فراسیاست به سیاست (کارزار متعارف حزب سیاسی) را هنوز به انجام نرساندیم و به این علت است که در گودال خلط مفاهیم غوطه وریم. بااین حال پرسش بزرگ این است با وجودی که یک روایت مشروع و مقدس تاریخی می‌تواند به ما هویت و هدف هدیه دهد چرا از آن غافلیم؟ نسبت به فهم سیاسی و تدبیر تاریخی نسل پیشین ایران آیا ما نسل عاقل و با بصیرت شده‌ایم؟

دربار ایران در برزخ گرگ و خرس

در خرداد 1320 خورشیدی “آدولف هیتلر” فرمان حمله به شوروی با رمز عملیاتی “بارباروسا” را صادر می‌کند. دربار ایران توسط ذوالفقار پاشا سفیر مصر در تهران هشداری از “ملک فاروق” پادشاه هوادار هیتلر دریافت می‌کند مبنی بر اینکه لندن عدم تمکین رضا شاه در تحویل دادن “رشیدعلی گیلانی” نخست وزیر فراری عراق و شیخ امین الحسینی مفتی اعظم فلسطین را بی پاسخ نمی گذارد و بنابراین ایران منتظر عواقب این اقدام دربار باشد. از میان نامه های چرچیل در آرشیو وزارت خارجه انگلیس پیداست که به “آنتونی ایدن” وزیر خارجه اعتراض می‌کند چرا کارمند وزارت (ویلیام بولارد سفیر انگلیس در تهران) درباره پیگیری استرداد کودتاگران عراقی پاسخی به لندن نمی‌دهد و نیز اینکه چرا ام. آی. سیکس (سرویس اطلاعاتی برون مرزی) تا کنون گیلانی و امین الحسین و تیم آنها را به دام نیانداخته است.

پیداست رضا شاه از دو سال پیش‌تر و آغاز جنگ دوم بین الملل اخبار جهان بویژه کشورهای همسایه را بدقت دنبال می‌کرد و علی‌رغم هشدار لندن اما وی مستشاران آلمانی را از کشور اخراج نکرد. نگرانی عمده رضا شاه عقد پیمان عدم حمله به خاک یکدیگر توسط وزرای خارجه هیتلر و استالین بود که در پی آن عهدنامه، شوروی و آلمان مشترکا لهستان را اشغال کردند. سفیر انگلیس از دیدارش با رضا شاه در کاخ مرمر اشاره دارد که شاه هنگام تجاوز شوروی به کشورهای کوچک حاشیه دریای بالتیک بویژه “فنلاند” نگران بود که ممکن است استالین هر لحطه به اشغال شمال ایران نیز اقدام کند.

با حمله به شوروی و اخبار امیدبخش درباره پیروزی ضربتی آلمان که از رادیو برلین پخش می‌شد رضا شاه می پنداشت که بر اسب برنده شرط بسته است بنابراین با سماجت در برابر هشدارهای سفیر انگلیس نسبت به پذیرایی از کودتاگران و همچنین عدم اجازه به استفاده از حریم هوایی ایران و یا اولتیماتوم آنتونی ایدن به اخراج سفیر و مستشاران آلمانی از کشور مقاومت می‌کرد تا شاید بزودی نیروهای آلمانی به قفقاز و باکو برسند و نگرانی دربار از حمله شوروی برطرف شود.

به باور چرچیل سه منبع استراتژیک پالایشگاه آبادان، کانال سوئز و نفت باکو اگر به دست نیروهای آلمانی می افتادند پس هیتلر پیروز جنگ می‌شد و دو نظام لیبرالیسم و کمونیسم را به زانو درآورده بود. بنا به اعتراف چرچیل پالایشگاه آبادان کلیه سوخت لازم برای سه نیروی هوایی، دریایی و زمینی انگلیس در سراسر دنیا را فراهم می‌کرد با این تفاوت که نیروی دریایی بریتانیا (بر مبنای قراردادی که بیست سال پیش‌تر چرچیل به عنوان وزیر دریاداری انگلیس با شرکت نفت امضا کرده بود) برای خرید سوخت پالایشگاه آبادن از تخفیف ویژه نود و پنج درصدی برخوردار بود!

چرچیل در خاطراتش آورده یکی از دلایل ورود گردان‌های هندی انگلیسی به ایران برای انفجار پالایشگاه آبادان و تخریب خط آهن سراسری بوده چرا که حتی او نیز در خرداد 1320 شمسی ابتدا به این باور رسیده بود که هیتلر به سوی اشغال مسکو در حال پیشرفت است و امکان دست‌یابی به نفت آبادان و باکو نیز دور از انتظار نیست؛ اگر چنین می‌شد چرچیل (یا) پالایشگاه و خط آهن ایران را منفجر می‌کرد و یا ناچار با هیتلر متارکه کرده تا لیبرالیسم نجات یافته و تنها کمونیسم به زانو درآید. آلمان هیتلری در عرض پنج سال چنان زیرساخت صنعتی، فرهنگی، نظامی، تجاری و آموزشی ایران را توسعه داده بود که روس و انگلیس در طول دویست سال چنین نکردند. بی دلیل نیست که با پیشروی نیروهای آلمان در شوروی و خاورمیانه، رضا شاه از لیبرالیسم انگلیسی بیزار گشته و (به عنوان بزرگترین فئودال ایران با پنج هزار سند مالکیت زمین کشاورزی، باغ، ویلا، کارخانه) از بلشویسم نیز وحشت داشت.

در آغاز شهریور چرچیل در یک دیدار دریایی با فرانکلین روزولت ضمن اشاره به کودتای عراق و اینکه فرماندهان ایرانی هوادار آلمان نیز ممکن است کودتا کنند، توانست رئیس جمهور امریکا را قانع سازد که حتی برای ارسال سلاح به شوروی اشغال ایران اجتناب ناپذیر است. رضا شاه (که گویی فراموش کرده بود به مدت سه سال رابطه ایران با امریکا را قطع کرده است) با ارسال تلگرام از کاخ سفید تقاضای کمک دارد اما هفته بعد روزولت پاسخ سردی به دربار مخابره می‌کند. بااین وجود “آنتونی ایدن” در خاطراتش آورده که در دیدار با سفیر شوروی به وی گفته که او به عنوان وزیرخارجه از تجاوز به خاک ایران احساس شرم می‌کند و سفیر اما به او لبخند زده است!

در این میان رضا شاه از کودتای اردیبهشت در عراق و سرنگونی نظام نوپای سلطنتی این کشور بی خبر نبود؛ حاج امین‌الحسینی مفتی اعظم اورشلیم توسط کمیسر عالی انگلیس از زندان فلسطین مورد عفو قرار گرفته و همراه دویست تن از هواداران به عراق تبعید شدند. شیخ امین الحسینی در بغداد دوباره قیام کرد و فتوای “جهاد” او علیه انگلیس پی در پی از رادیو برلین و رادیو بغداد پخش می‌شد. فتوایی که مراجع شیعه نجف (به سبب سرکوب قیام شیعیان در سه سال پیش ‌تر توسط ارتش عراق) از جمله آیت الله محمد حسین کاشف الغطا در برابر آن سکوت اختیار کردند.

حاج امین الحسینی به همراه چهار فرمانده ارشد عراقی (مشهور به مربع طلایی) که در دانشکده افسری برلین آموزش دیده‌اند اعضای اصلی کودتا بودند که خواهان براندازی سلطنت، بیرون راندن نیروهای انگلیسی از کشور و برقراری نظام جمهوری شدند. سه مرکز استراتژیک بریتانیا بویژه پایگاه هوایی “حبّانیه” در نزدیکی بغداد به محاصره ارتش عراق درآمد که لندن مجبور گشت از هندوستان نیروی نظامی وارد عراق کند. بمب افکن های نیروی هوایی انگلیس نیز به مدت 21 روز بغداد و نیروهای ارتش را بمباران می کردند تا سرانجام حلقه محاصره پایگاه حبانیه شکسته شد. علت مقاومت ارتش عراق البته وعده های سرهنگ “فریتس گروبا” افسر اطلاعاتی اس.اس با عنوان پوششی سفیر آلمان در عراق بود که برای ارسال سلاح به بغداد پیوسته پیام رمز به برلین می‌فرستاد. البته سلاح پنج روز دیر تر از طریق یونان به مرز عراق رسید و ناچار مقاومت ارتش زیر حملات سنگین انگلیس شکست.

نخست وزیر “رشیدعلی گیلانی” به همراه سفیر آلمان، حاج امین الحسینی و تعدادی دیگر مخفیانه به ایران گریختند و در سفارت ژاپن در تهران پنهان شدند. در ایران “اروین اتل” افسر بلندپایه ارتش رایش سوم در پوشش سفیر آلمان در تهران با همتای خویش “فریتس گروبا” و پناهندگان عراقی در تماس بود. بااین حال رضا شاه سرپاس مختار رئیس شهربانی را مامور نظارت بر آنها و نیز تیمسار “فضل الله زاهدی” را مامور ارتباط با آنان قرارداد. ورود نابهنگام این تیم نگون‌بخت، رضا شاه را در موقعیت بسیار دشواری قرارداد. از سوی دیگر او در برابر افشای محل اختفای هیئت عراقی و تسلیم آنها به ماموران انگلیسی علی‌رغم هشدارهای پیاپی چرچیل، آنتونی ایدن و سفیر انگلیس همچنان مقاومت می‌کرد. پیداست که خشم چرچیل از عدم تمکین رضا شاه نسبت به استرداد کودتاگران بسیار بیش از درخواست دولت انگلیس از دربار برای اخراج مستشاران آلمانی از ایران بود. به این سبب است که چرچیل آن فراز مشهور درباره رضا خان را نوشت: “خودمان او را آوردیم و خودمان هم او را بردیم” اما این کجا و آن کجا!

هیئت عراقی فلسطینی پس از مدتی با راهنمایی تیسمار زاهدی تا مرز ایران هدایت شده و از طریق ترکیه و ایتالیا سرانجام به برلین رسید و با عالی‌جناب گروفاس (آدولف هیتلر) دیدار کرد. هیتلر اجازه داد دولت در تبعید عراق در برلین تشکیل شود. حاج امین الحسینی هم یک لشکر اسلامی از اسرای مسلمان در آلمان و جوانان بوسنیایی تشکیل داده و به جبهه جنگ فرستاد؛ او چندین سال از رادیو برلین، مسلمانان را به جنگ علیه انگلیس فرا می‌خواند؛ هاینریش هیملر با یک نگرش نازیستی این شیخ جوان فلسطینی که محاسن و موی بور و چشمانی آبی داشت را لقب “عالم آریایی” داده بود. مفتی اعظم اورشلیم در سال 1325 خورشیدی با چند مستشار و افسر آلمانی به مصر پناهنده شدند؛ افسران با تغییر نام و چهره (تا توسط عوامل موساد در مصر شناسایی نشوند) تابعیت مصری گرفته سپس در ارتش، دربار ملک فاروق سپس نهاد ریاست جمهوری مصر (جمال عبدالناصر) انجام وظیفه کردند. سرنوشت “رشیدعلی گیلانی” اما به گونه حیرت آوری شبیه به عاقبت تیمسار “فضل الله زاهدی” است بااین تفاوت که گیلانی به “موسولینی” گرایش داشت اما زاهدی به عالی‌جناب گروفاس اندک عنایتی داشت که تاوان آن هم چهار سال زندان انفرادی کمیساریای انگلیس در فلسطین بود. به درستی نمی دانم نسل ما درباره این افسر میهن دوست اما کودتاگر (علیه دولت مصدق) چه داوری خواهد کرد یا به عبارتی جمع جبری (مزایا و مضرات) این تیمسار در تاریخ معاصر چند خواهد شد. زاهدی با درایت، شجاعت و شهامتی که داشت “شیخ خزعل” را که نفت ایران و یک نیروی مسلح بیست هزار نفری نیز در اختیار داشت توانست دستگیر کرده و به تهران بیاورد اما در باره کودتا علیه نخستین دولت دموکرات در سراسر خاورمیانه چطور؟

دو شاه و دو فرجام شوم و شاد

اینجا لازم است به یک مقایسه ارزشی و تاریخی به سرنوشت دو رئیس کشور اشاره کنم تا تفاوت سیاست از فرا سیاست اندکی روشن شود. پس از آنکه کشور نروژ توسط ارتش رایش سوم اشغال می‌شود به دستور آدولف هیتلر یکی از نازیست‌های نروژ به عنوان نخست وزیر جدید مامور تشکیل کابینه می‌شود اما پادشاه این کشور از امضای حکم او خودداری می‌کند چرا که وی را به عنوان عامل یک دولت اشغالگر بیگانه به رسمیت نمی شناسد. آنگاه هیتلر حکم تیرباران “هوکان هفتم” پادشاه نروژ را صادر می‌کند. شاه و چند مامور گارد دربار مخفیانه به طرف مرز سوئد که اعلام بی طرفی کرده بود حرکت می‌کنند تا در سفارت نروژ در استکهلم پناه بگیرند. در نیمه شب آنها سوار بر سه خودروی شخصی به نقطه مرزی می رسند، افسر کشیک سوئدی به فرمانده مرزبانی و وی نیز به نخست وزیر و او هم با “اسکار گوستاو آدولف” پادشاه سوئد این واقعه را مطرح کرده و ضمن مشورت با وی اعلام می‌کند که دولت در نظر دارد به دلایل انسانی، دوستی، اخلاقی، حُسن همجواری و حق همسایگی به پادشاه نروژ و همراهان اجازه ورود به خاک سوئد را بدهد.

گوستاو آدولف خشمگین شده حتی با تهدید به استعفا از مقام “سلطنت” با این تصمیم مخالفت می‌کند. از سوی دیگر نیروهای آلمانی از زمین و هوا شاه نروژ و همراهان را بمباران می‌کنند. بااین حال پادشاه سوئد به زعم خویش برای جلوگیری از اشغال این کشور توسط ارتش آلمان به نخست وزیر تاکید می‌کند که با ورود پادشاه نروژ به سوئد مخالف است گرچه نخست وزیر بر طبق قانون تصمیم گیرنده است. برای هیئت نروژی ویزای ورود صادر نمی‌شود؛ آنها مدتی در جنگل‌ها سرگردان شده سرانجام با یک کشتی ماهیگیری نروژی و با کمک نیروی دریایی انگلستان به لندن پناهنده می‌شوند تا پس از جنگ به نروژ بازگردند که چنین نیز می‌شود.

رضا شاه اما مفتی اعظم اورشلیم، نخست وزیر، بخشی از اعضای کابینه او، رئیس ستاد مشترک و چند فرمانده ارشد ارتش عراق را به ایران پذیرفت و پذیرایی کرد تا در شهریور به تیر خشم چرچیل گرفتار شود. در مثلث کور تاریخ معاصر هم‌چنین می‌بینیم که رضا شاه از ارتش شوروی بیمناک بود؛ او می توانست به شکل حصر خانگی در یکی از املاک شمال کشور که در اختیار داشت مستقر شود اما اشغال پهنه شمالی این سرزمین باعث گشت که او از ترس خرس به گرگ پناه آورده و به حصر خانگی در جزیره موریس تن دهد.

پانویس:

ناپلئون سوم (برادرزاده بناپارت) ادا و اطوارهای عمویش ناپلئون را داشت و در رویای امپراتوری بود. فرانسه از آلمان به شدت شکست خورد و ناپلئون سوم برای سرکوب جنبش مشهور به “کمون پاریس” در سال 1971 میلادی از همان بیسمارک صدراعظم پیروز آلمان یاری خواست. کارل مارکس با کنایه به هگل و ناپلئون سوم می¬نویسد: “گرچه هگل نوشت تاریخ تکرار می¬شود اما فراموش کرد بنویسد تاریخ بار نخست به شکل تراژدی و بار دوم به صورت مضحکه رخ می¬دهد.”

در کتاب “ماورای سیاست تا ماورای تاریخ” به تفصیل درباره مختصات، نقش، هدف و تفاوت ماورای تاریخ با تاریخ با ذکر چند نمونه شرح می¬دهم که هنگام مطالعه باید انتخاب کنیم که می خواهیم تاریخ را بخوانیم یا می خواهیم آنچه فراتاریخ است را مطالعه کنیم؛ دیگر اینکه سیاست را نباید با آنچه ماورای سیاست است مشترک یا یکسان بدانیم.

فریدریش بارباروسا مشهور به “ریش قرمز” قیصر آلمانی امپراتور روم غربی (مذهب کاتولیک) بود که در جنگ های صلیبی کشته شد.

حاج امین الحسینی برادر پدربزرگ “یاسر عرفات” بود که در تاسیس سازمان چریکی آزادی بخش فلسطین موسوم به “الفتح” نقش مهمی داشت. پس از درگذشت “کامل الحسینی” مفتی اعظم اورشلیم، کمیسر عالی انگلیس “هربرت ساموئل” شیخ امین الحسینی را بجای برادرش به این مقام منصوب کرد. اعقاب و خاندان یاسر عرفات (قبیله القدوه در جنوب فلسطین) از دیرباز فرماندار و شهردار و مفتی اعظم اورشلیم بودند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا