گفتوگو با سیدمصطفی تاجزاده درباره ۱۴۰۰ و عملکرد روحانی
مطهره شفیعی در مقدمهی گفتوگو با سیدمصطفی تاجزاده در روزنامهی آرمان ملی نوشت: انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ دیگر تنها موضوع مورد بحث سیاسیون نیست بلکه شرایط کشور بهنحوی پیش رفته که اقتصاد و حتی شرایط اجتماعی به نوعی با سرنوشت این انتخابات گره خورده است و نمیتوان در ارزیابی این انتخابات تنها به مولفههای سیاسی توجه داشت. پر بیراه نیست اگر اذعان شود شرایط انتخابات سال آینده متفاوت با سالهای ۹۲ و حتی ۸۴ است، چراکه گروههای مرجع که درصدد معرفی کاندیدا هستند توان ارزیابی تصمیم شورای نگهبان با گزینههای خود را ندارند و بیش از همه در اندیشه یافتن گزینهای هستند که علاوه بر رایآور بودن، بتواند نظر نهاد نظارتی را به سمت خود جلب کند. در سوی دیگر ماجرا شرایط بینالمللی است که بر انتخابات ایران تاثیرگذار خواهد شد از جمله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و وضعیت تحریمها که خواه ناخواه بر انتخابات ایران اثرگذار است. در این میان نباید به راحتی از کنار مردمی عبور کرد که چشم انتظار تدابیر بزرگان و تصمیمسازان کشور برای عبور از مرحله سخت تحریمها هستند که زندگی را بر آنها دشوار کرده است و همگان بر این باور هستند که کلید حل مشکلات اقتصادی رفع تحریمهاست. در راستای وضعیت کنونی کشور و آنچه در ماههای بعد بهویژه در انتخابات ریاست جمهوری رخ خواهد داد، سیدمصطفی تاجزاده فعال سیاسی اصلاحطلب با «آرمان ملی» به گفتوگو پرداخت که متن آن را میخوانید.
*«اصلاحات خوب است اما اصلاحطلبان موفق نيستند» اين جمله بارها شنيده شده است. بهعنوان يک چهره اصلاحطلب تحليل شما از اين جمله چيست؟
اينکه اصلاحات را خوب ميخوانند نشانه اقتدار آن است و به اين معناست که اغلب نيروهاي سياسي به اين نتيجه رسيدهاند که کشور راهي جز اصلاحات ندارد، بنابراين نگاه و استراتژي اصلاحي مقبوليت عام يافته است. به اين معنا که در سياســت خارجي بايد از تقابل دست برداريم و به سمت تعامل برويم و استراتژي کشور را توسعه اقتصادي قرار دهيم و نه مثلا ماجراجويي و بلندپروازي سياسي. در زمينه فرهنگي راهبرد تحميل يک سبک زندگي و بگير و ببند با بنبست مواجه شده و جواب نميدهد. به لحاظ اقتصادي نيز اکنون بسياري از منتقدان اعتراف ميکنند که کشور در دوره اصلاحات بيشترين رشد اقتصادي را کرد. يک دليل مهم آن اينکه وقتي جامعه مديران را منتخبان خود بداند و به آنها اعتماد کند و بانشاط و اميدوار باشد، نيمي از موانع از سر راه شکوفايي اقتصادي برداشته ميشود. ميمــاند 50درصد ديگر که به سياستهاي درست دولت در داخل و در سطح بينالمــلل و جلب سرمــايه بخش خصوصي و نيز جذب سرمايه خارجي ارتباط دارد. به لحاظ امنيتي هم وضع در دولت اصلاحات بينظير بود و امنترين دوره را داشتيم؛ نه نگران حمله خارجي بوديم و نه… زيرا اکثريت قاطع مردم در مجموع راضي بودند و چشمانداز روشني مقابل خود ميديدند.
*اما بازداشت سياسي و محدوديــتهايي در زمان دولت اصلاحات بود. با توجه به اين موضوعات بــاز هم ميتــوان گفت جامعه در آن مقـطع آرام بود؟
در ايران چه قبل و چه بعد از انقلاب چه زماني محدوديت نداشتيم که به محدوديتهاي دوران اصلاحات اشاره ميکنيد؟ بله موانع و حتي بگير و ببند بود اما آزادي و اميد هم بود. برخلاف امروز که مشکلات زياد و اميد کم است. من ميان بازداشت فعالان سياسي و مدني با نااميدي مردم ارتباط مستقيم نميبينم. در حال حاضر برخوردها در شرايط عادي نسبتا کم است و در دوره اصلاحات در شرايط مشابه بيشتر بود، ولي آن زمان بسياري از شاخصها مثبت و اميد بالا بود ولي امروز متاسفانه نااميدي گسترده و زياد شده است.
*بخش دوم سوال اول يعني اصلاحطلبان موفق نيستند را تا چه اندازه باور داريد؟
اين جمله را اضافه کنم که اصلاحات در حال تبديلشدن به گفتمان غالب است حتي احمدينژاد هم امروز ميگويد من اصلاحطلبم زيرا او هم متوجه شده که براي نجات کشور راهي جز اصلاحات وجود ندارد. امروز بخش مهمي از اصولگرايان خود را اصولگراي اصلاحطلب ميخوانند. قســمت دوم ســـوال شما يعني موفقنبودن اصلاحطلبان در اين دوره دلايل مختلفي دارد. يکي به ضعف و ناکارآمدي دولت دوم روحاني برمي گردد که برخلاف دولت اول وي ناموفق ظاهر شد. دليل دوم دخالتهاي گسترده و بيسابقه دولت پنهان و حزب پادگاني است. سوم تحريمهاي نفتي و بانکي است و طرح آمريکا براي اينکه اقتصاد جمهوري اسلامي را مانند عراق صدام چنان ضعيف کند که هر بلايي خواست، بتواند سر آن بياورد. با اين وجود پيام ما به مسئولان ذيربط اين است که اگر با روشهايي درصدد حذف اصلاحطلبان هستيد، دستکم خودتان اصلاحات لازم را انجام دهيد. يعني حساب اصلاحات را از اصلاحطلبان جدا کنيد چون اگر اصلاحات فوري و ساختاري انجام ندهيد، کشور به سمت هرج و مرج و يا خداي نکرده به طرف جنگ کشيده ميشود. سخن من اين است که الان گرفتار تحريمهاي گستردهاي هستيم. اما چرا در دوره اصلاحات از تحريمهاي سنگين و اجماعي عليه ايران خبري نبود؟ خب همان راهبرد اصــلاحي را پيش گيريد تا از تحريم رها شويد. سخن ما با مردم نيز اين است که اگر به هر دليلي از عملکرد اصلاحطلبان راضي نيستيد، از اصلاحات نااميد نشويد، چراکه جايگرين اصلاحات همين اتفاقاتي است که در منطقه ميبينيم و کشور را به ناکجاآباد ميکشاند. پس فقط به حاکميت نميگوييم بين اصلاحات و اصلاحطلبان تفاوت قائل شويد. بلکه از مردم هم ميخواهيم که اين دو مقوله را از هم جدا کنند. ايران راهي جز اصلاحات ندارد و اگر اصلاحطلبان را نميپسنديد و آنها را ضعيف، ناتوان ، فاسد و… ميدانيد، از آنها عبور کنيد ولي اصلاحات را کنار نگذاريد. مردم در هر دوره اشخاص و احزاب اصلاحطلب را خلق يا پيدا خواهند کرد، چون جامعه عقيم نيست و ميتواند نيروهاي جديدي را پرورش دهد. بايد اضافه کنم که ما در مورد استراتژي و برنامههاي خود براي آينده اختلافنظرهايي داريم، به خصوص درباره چگونگي شرکت در انتخابات 1400 مانند مجلس يازدهم، دو نگاه «مشارکت به هر قيمت» و «مشارکت مشروط» طرفداران جدي دارد. اما حتي اگر رئيسجمهور غيراصلاحطلب سر کار بيايد، ميگوييم که راهي جز اجراي برنامههاي اصلاحي ندارند، اگر بنا بر حل مشکلات مردم و مهار معضلات جامعه داشته باشند و نخواهند ايران به سرنوشت عراق دچار شود.
*منظورتان اين است که اگر اصلاحطلبان به هر دليلي نتوانند در انتخابات 1400 حضور داشته باشند يا پيروز شوند، رئيسجمهور اصولگرا موظف است به برنامه اصلاحطلبان عمل کند و آنها را در دستور کار قرار دهد؟
بله. علت آن است که اداره موفق ايران کنوني در گرو جلب اعتماد مردم است و اقتصاد کشور گشايش نخواهد يافت مگر آنکه تحريمها لغو شود. اگر افسار را به تندروها بدهند، در آن صورت بايد به خدا پناه برد.
*احمدينژاد هم خيلي حرف زد اما کسي گوش نکرد.
فراموش نکنيد که پرونده ايران در زماني به شوراي امنيت رفت و اجماع جهاني عليه ما شکل گرفت که حکومت يکدستشده بود. تحريم نفتي و بانکي ايران نيز از زمان احمدينژاد شروع شد. پس از هم اکنون به رئيسجمهور بعدي ميگويم چنانچه حواس او جمع نباشد، بار ديگر اجماع جهاني عليه ايران ايجاد ميشود. از سوي ديگر براي بهبود اقتصاد کشور و مهار گراني و تورم و بيکاري بايد تحريمها را لغو کند. براي تحقق اين هدف بايد با آمريکا باوجود اختلافات 40ساله مذاکره و تنشزدايي کند. بهنظر من رئيسجمهور بعدي اصلاحطلب باشد يا اصولگرا و رئيس جمهور آمريکا ترامپ بماند يا بايدن بيايد، راه منطقي اين است که وارد مذاکره شويم. همچنين رئيسجمهور آتي بايد حرمت فضاي مجازي را نگه دارد و از فکر فيلترينگ کامل فضاي مجازي و قطع ارتباط اينترنت ايران با شبکه جهاني بيرون رود زيرا بخش مهمي از اقتصاد کشور وابسته به فضاي مجازي است. با قطعکردن اين رابطه کمر مردم خم ميشود. پس رئيسحمهور اصلاحطلب باشد يا اصولگرا نبايد با فضاي مجازي شوخي کند. افزون بر آن فراموش نکند که جامعه به سمت آزادي سبک زندگي حرکت ميکند. بايد قوه قضائيه را مجاب سازد که باحساب و کتاب بالاتري عمل کند. اعدام نويد افکاري بازتاب وسيعي در ايران و دنيا داشته است. ديگر اينطور نيست که اگر در کشور اتقاقي رخ داد فقط بازتاب داخلي داشته باشد. بنابراين هر تصميمي بايد باتوجه به بازتاب آن در افکار عمومي در ايران و جهان اتخاذ شود. کوتاه آنکه نميشود بعد 42 سال از تاسيس نظام، کانوني داشته باشيم که در همه زمينهها حرف اول آنها بزند ولي کمتر پاسخگو باشند و رئيسجمهوري بيايد که همه او را مسئول بدانند اما اختيار کار مهمي نداشته باشد. اصلاحطلب و اصولگرا هم ندارد کما اينکه در ابتدا که احمدينژاد آمد، او را معجزه هزاره سوم خواندند اما در پايان کار تکفيرش کردند. او هم نتوانست با اين سيستم کار کند چون نميشود يک طرف قدرت داشته باشد و پاسخگو نباشد و طرف ديگر قدرت نداشته باشد و پاسخگو باشد. حرف من در اين زمينه ملي است و نه جناحي. به همين دليل ميگويم نميشود يک نفر رئيسجمهور شود و صداوسيما اپوزيسيون او شود. کجاي دنيا صداوسيماي يک کشور در راس مخالفان رئيسجمهور منتخب اکثريت مردم باشد. البته کشور ميتواند شبکههاي راديو تلويزيوني مخالف دولت داشته باشد اما حداقل يک شبکه هم بايد در اختيار رئيسجمهور باشد و از دولت دفاع کند. از اولين روزي که آقاي روحاني راي آورد، صداوسيما بيشتر از صداي آمريکا عليه روحاني کار کرده است. زمان رئيس دولت اصلاحات هم همين بود. دو سال آخر احمدينژاد يعني پس از قهر يازده روزه او، که از چشمشان افتاد، همين رفتار را با او کردند. رئيسجمهور بايد شبکه راديويي و تلويزيوني حامي خود را داشته باشد، البته مخالفانش نيز بايد شبکه راديويي و تلويزيوني داشته باشند. نميشود صداوسيما فقط در دست مخالفان دولت باشد. همچنين نيروهاي مسلح نبايد در سياست و انتخابات و اقتصاد کشور دخالت کنند. نميشود بخش مهمي از اقتصاد ايران در اختيار برخي نهادها باشد، بعد بگوييم چرا شکوفا نميشود؟ هر که رئيس جمهوري شود آنها بايد به پادگانها برگردند.
*بخـشهـــاي ديگر قدرت نهادهاي خاص را ندارند.
درست ميفرماييد. همانطور که اکنون بر اساس اصل 44 قانون اساسي شرکتهاي دولتي به بخـــش خصــوصي واگذار ميشـــود. بهنظر من رئيسجمهور براي بهبــــود وضع اقتصادي ميهن و مردم بايد دست نهادهاي موازي را از اقتصاد کشور کوتاه کند. نام اين اقدامها اصلاحـــات است و مسئولان بالاخـــره به آن ميرسند ولي ممکن است قبل از آنکه متوجه شوند، جامعه دچار شکافهاي عميقتر شود که اميدوارم با اصلاحات فوري و ساختاري به اين مرحله نرسيم.
*بهنظر ميرسـد جـــامعه بيش از همه مواردي که ذکر کرديد از وضعيت اقتصادي نگران و ناراضي است.
موافقم. بههمين دليل اشاره کردم که ممکن است جامعه بهخاطر تنگناهاي اقتصادي به مرحله انفجار برسد. ولي اگر مردم احساس کنند چشمانداز اميدبخشي وجود دارد، اعتراض راديکال نخــــواهند کرد. يکي از مهمترين راههـــاي جلب اعتماد و رضايت و مشارکت مردم برپايي انتخابات رقابتي و آزاد است. براين اساس بايد هرچه سريعتر اعلام شود هر شخص واجد شرايطي ميتواند کانديداي رياستجمهوري شود تا مردم به هر نامزدي که دوست دارند راي دهند و وي با دست باز به وضع اقتصادي کشور سر و سامان دهد. در آن صورت نگراني مردم منتفي ميشود، چراکه احساس ميکنند شخصيت و احترام پيدا کردهاند و از جمله ميتوانند هر کانديدايي را که ميپسندند، برگزينند. در اين حالت به او مهلت خواهند داد به اقتصاد کشور سامان دهد. اگر انتخابات1400 مانند مجلس يازدهم برگزار شود و تنها اصولگرايان کانديدا شوند، جامعه به بنبست ميرسد، چراکه مردم احساس ميکنند حرف آنها شنيده نميشود و به احتمال زياد با صندوق راي قهر ميکنند و ممکن است درصدد برآيند با يک روش ديگر صداي خود را به گوش مسئولان برسانند.
*برخي معتـقدند يــکي از اشــکالات اصلاحطلبان اين است که با مردم صحبت نميکنند و اين خطر هست که به تدريج از اصلاحطلبان رويـگردان شوند. اين در حالي است که اصولگرايان مسـاجد و هياتهاي مذهبــي را دارند و با حضور در اين مکانها با حاميانشان صحبت ميکنند. الان خيلي از قدرت اصلاحطلبان کم شده است. عدم حضور در جمع مردم و صحبت با آنها را تا چه حد در کاهش قدرت موثر مي دانيد؟
موثـــر است اما علت اصــلي کـــاهش قدرت اصلاحطلبان اين نيست که مسجد نداريم چون دوم خرداد هم مسجد نداشتيم.
*در آن دوران مـــردم خواستـار تحول بودند.
الان مردم بيش از آن زمان خواستار تحول هستند ولي نااميدند که سيستم تحول را بپذيرد. در حال حاضر رقيب ما در جامعه اصولگرايان نيستند، شهرونداني هستند که ميگويند آنها اصلاحناپذير نيستند. آنها به اين دليل که جمهوري اسلامي را اصلاحناپذير ميبينند، از اصلاحطلبان فاصله گرفتهاند. دليل اصلي فاصلهگرفتن اين دسته از شهروندان از ما آن نيست که با آنها صحبت نکردهايم. البته بسياري از اشخاص و احزاب اصلاحطلب در اين زمينه کوتاهي ميکنند و با مردم حرف نميزنند. انتقاد به آنها وارد است و ادعا نميکنم که خود ما هم خطا نداشتهايم. اما مشکل اصلي اين نيست. مثالي بزنم. زماني ايران با يک بيانيه نهضت جبهه ملي تعطيل ميشد اما در سال 1357 اطلاعيه آنها برد زيادي نداشت چون جامعه از اصلاحات عبور کرده بود. اين بدان معنا نبود که رهبران جبهه ملي کارهايي را که در دهه 30 و 40 ميکردند، در دهه 50 انجام نميدادند. اتفاقا گذر زمان آنها را مجربتر کرده بود، اما چون جامعه از اصلاحات گذر کرده بود، رهبران جبهه ملي و حتي مهندس بازرگان ديگر برش مردمي زيادي نداشتند.
*يعني ناکارآمدي يا اقدامات اشتباه عامل کمرنگشدن آنها نشد و خواست جامعه دليل اصلي بود؟ بر اين اسـاس ميخواهيد بگوييد که مردم دارند از اصلاحات عبور ميکنند؟
بله تا آنجا که بعضي به ما ميگويند که شما افراد خوبي هستيد ولي تلاشتان بيحاصل است. تغيير بايد صورت گيرد تا شما بتوانيد منشا اثر باشيد. به هر حال اصلاحات با نااميدي مردم افت ميکند. بههمين دليل معتقدم اصلاحطلبان بايد پيشنهادهاي اصلاحي خود را، چه درمورد ساختارها و چه درباره سياستهاي کلان کشور ارائه کنند تا مردم اميدوار شوند که با برنامه مزبور قطار مديريت ميهن در ريل و مسير درستي حرکت خواهد کرد. بهنظر من اصلاحات در حد گذشته ديگر جذاب نيست و جواب نميدهد. مثلا حمايت از نامزد نيابتي با اين استدلال که او از کانديداي ديگر، کمتر بد است، يا بهتر است راي نميآورد. درصد عظيمي از شهرونداني که در گذشته به ما راي ميدادند، الان به نامزد اصلاحطلبان راي نميدهند. البته ممکن است به کسي راي دهند که بتواند در سيستم اصلاح اساسي ايجاد کند. اگر قرار باشد همين شرايط فعلي استمرار يابد، ديگر فرقي نميکند حسن رئيسجمهور باشد يا حسين. اگر قرار باشد سياست خارجي ما در منطقه از سوي غيردولتيها تعيين شود چه فرقي ميکند رئيسجمهور چه فردي باشد؟ شايد 10 تا 15درصد فرق کند. اين چنددرصد اکثريت مردم را راضي نميکند. يا اگر قرار باشد هر که رئيسجمهور شود اما سياست داخلي و سياست فرهنگي کشور بسته باشد، براي مردم تفاوت زيادي نميکند چه فردي رئيسجمهور باشد.
*البته برخي يکي از علل نااميدي جامعه از اصلاحطلبان را عملکرد آقاي روحاني ميدانند. به هر حال حــامي اصلي ايشان اصلاحطلبان بودند که مــردم را ترغيب به راي دادن کردند.
کاملا موافقم. وقتي مردم به نامزد مورد حمايت ما راي ميدهند ولي اتفاقي رخ نميدهند، ميگويند دوباره راي نميدهيم. بگذاريم از خود اصولگراها انتخاب شوند و مسئوليت قبول کنند. بله مردم به روحاني راي دادند تا با دنيا تعامل کند اما اگر قرار است هر فردي رئيسجمهور شد، ايران تحريم شود، چه فرقي ميکند روحاني باشد يا احمدينژاد؟ مزيت روحاني اين بود که جلوي تحريم را بگيرد. وقتي شکست بخورد و بياثر شود، چه فرقي ميکند چه کسي رئيسجمهور باشد.
*ضررش اين بود که بخشي از جامعه به اصلاحطلبان بدبين شوند.
بله. البته انتقاد به وي وارد است که چرا نايستاد. بهنظر من روحاني ميبايست جلوي تحريمها را ميگرفت. روزي که ترامپ بر سر کار آمد، امکان مذاکره با او درباره سوريه بود.
*شايد اختيار پذيرش مذاکره را نداشت.
در آن صورت ميبايست استعفا ميداد و به مردم ميگفت ميتوان جلوي تحريم را گرفت، اما نميگذارند. بسياري از مردم اکنون همين را ميگويند که اگر نميخواهند مذاکره کنند، بهجاي روحاني، جليلي بنشيند تا لااقل مسئوليت اداره کشور و گراني و تورم و بيکاري به خودشان بازگردد، شايد متنبه شوند. نه مثل حالا که به روحاني انتقاد کنند چرا کشور تحريم ميشود و هم جلوي مذاکره را ميگيرند. بهدليل همين تجربه منفي ميگويم اصلاحطلبان يا نبايد وارد انتخابات رياست جمهوري بشوند يا بايد با برنامهاي بيايند که ظرف مثلا يک سال تحريمهاي نفتي و بانکي را لغو کنند. و اگر جلوي منتخب مردم را گرفتند، به افکار عمومي گزارش دهد و جای خود را به نامزد دولت پنهان بدهد که مدعی است باوجود تحریم نفتی و بانکی قادر به اداره کشور و مهار گرانی و تورم و بیکاری است.
یکی از دلایل پیشنهاد من مبنی بر ادغام رهبری و ریاست جمهوری نیز حل همین مشکل بوده است و اینکه اختیارات رئیس جمهور هم به رهبری واگذار شود. مگر نمیگویند رهبری در همه حوزهها موفق است جز در قلمروی اقتصاد که در اختیار رئیسجمهور است. اقتصاد را هم به رهبری بدهند. اگر در این حوزه درخشید و تحول اقتصادی ایجاد کرد، خدا خیرش دهد و مردم یک دوره دیگر به وی رای میدهند. اما اگر اوضاع اقتصادی میهن و مردم سامان نیافت، رهبر جای خود را به رقیب انتخاباتی خود بدهد. به باور من حل مشکل دوگانگی ساختاری در حکومت در گرو آن است که رهبر و رئیسجمهور یکی شوند و اختیارات با مسئولیت در یک جا جمع شود. اگر کشور خوب اداره شد مردم رهبر منتخب خود را دعا میکنند و اگر نشد کنار برود.
*به هر حال عملکرد آقای روحانی و به تبع آن نارضایتی مردم سبب خدشه به اعتبار اصلاح طلبان شد. اینطور نیست؟
چرا اعتبار اصلاحطلبان کم شده اما از بین نرفته است.
*در این صورت مردم دیگر به اصلاحطلبان رای نمیدهند.
فعلا که مشکل بزرگ این است که بسیاری میگویند نمیگذارند اصلاحات انجام شود. از نظر آنان دلیل اصلی نابسامانیها روحانی نیست، دولت پنهان است.
*به هر حال آقای روحانی اصولگرا بود و اصلاحطلب نیست. چرا جریان اصلاحات باید بخاطر حمایت از شخصیت غیراصلاحطلب ضربه بخورد.
عرض کردم که این مسئله فرعی است. مسئله اصلی این است که درصد عظیمی از ایرانیان از اصلاح نظام ناامید شدهاند نه فقط از آقای روحانی. میگویند سیستم به جایی رسیده هر که جای روحانی باشد، او هم اجازه یا امکان حل مشکلات نمییابد. بر همین اساس میگویند دیگر فرقی نمیکند چه کسی رئیس جمهور شود. ایران به جایی رسیده که باید انتخابی استراتژیک بکند و میدان بازی را عوض کند، اگر بخواهد از پس مشکلات بدون تنش برآید. من و امثال من دیگر در این میدان بازی نخواهیم کرد. بههمین دلیل در انتخابات مجلس یازدهم شرکت نکردیم. این مجلس، مجلس رهبری است. خوب و بد آن به رهبر و حامیان نظارت شایستهستیز استصوابی برمیگردد. ما زمانی باید وارد میدان شویم که بتوانیم تحولات مثبتی به نفع مردم انجام دهیم.
*تصور نمیکنید شرکت نکردمان در انتخابات مجلس یاردهم اشتباه بود چون شاید میتوانستیم چهار کاندیدای اصلاحطلب دیگر به مجلس بفرستیم؟
اول آنکه نمیتوانستیم چراکه اکثریت مردم رای نمیدادند. اگر صلاحیت کاندیداهای پیشرو را تایید میکردند، شاید و تنها شاید رای میدادند. اما با کاندیداهایی که تایید کردند، اکثریت در انتخابات شرکت نمیکردند. دوم آنکه اگر این نامزدها رای هم میآوردند، نمیتوانستند کار مهمی انجام دهند. با کمال تاسف باید گفت سیستمی که نتواند علی مطهری را در حد نماینده مجلس تحمل کند، سرنوشت خوب و روشنی ندارد. بنابراین رایندادن ما اشتباه نبود. کسانی که رای دادند امروز بگویند چه دستاوردی داشتهاند؟ تقریبا هیچ. شاید به همین دلیل باشد که اکثریت قاطع شهروندانی که رای ندادند، امروز فکر نمیکنند، اشتباه کردند. البته رایندادن انتخاب خوبی نبود و نیست، اما بدتر از رایدادن در چنین انتخاباتی حداقل در شهرهایی مانند تهران است. ببینید تنها ۱۸ درصد ساکنان پایتخت رای دادند. چهار پنجم واجدان شرایط رای ندادند. به بیان روشن انتخابات در شهری که تقریبا همه مقامات در آن زندگی میکنند و باید بیشترین نفود کلام را در آن داشته باشند، با تحریم مردم مواجه شده است. خب یک جای کار ایراد دارد. این موضوع مهمی است. اگر حاکمیت زود نجنبد و دست به اصلاحات فوری و ساختاری نزند، و رضایت و اعتماد مردم را جلب نکند، نارضایتی به نحو نگران کنندهای بیشتر میشود.
*اگر مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری هم کم باشد …
به احتمال زیاد یک اصولگرای تندرو یا یک سپاهی رئیسجمهور میشود. و در هر حال اگر خوب کار کند مردم خواهند گفت اصلاحطلبان اشتباه میکردند و خوب شد اینها آمدند. اما باید به خدا پناه برد اگر بد عمل کند. امیدوارم فرصت جبران همچنان باقی بماند.
*اما انتخابات ریاست جمهوری ملی و حساس است
فعلا که نظارت سپاهی و استصوابی نهاد انتخابات را بیمعنا و نهادهای انتخابی را بیخاصیت کرده است. اکثر مردم به ویژه در کلان شهرها دیگر مانند گذشته رای نمیدهند. میگویند رای هم بدهیم و فلان آقا رئیسجمهور شود، چه کاری میتواند انجام دهد؟ پس چرا به او رای دهیم وقتی که میدانیم نمیتواند کاری کند. در چنین شرایطی امثال من مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نمیکنیم. دعوت هم بکنیم رای نمیآورند. به فرض اینکه رای هم بیاورند ۶ ماه بعد باید از رایدهندگان خجالت بکشم. زیرا وضعیت کشور بهگونهای است که هر که رئیسجمهور شود، وضع اقتصادی کشور روز به روز بدتر میشود چون دست او بسته است. تازه انتظارها زیاد و امکانات کم و رو به کاهش است. وقتی وضعیت اینطور است چرا اصلاحطلبان مسئولیت بپذیرند؟ خود رهبر و نامزدهای مورد حمایت وی قدرت و مسئولیت را توامان قبول کنند.
بله اگر بتوان به سمت لغو تحریمها حرکت کرد، ارزش دارد کاندیدا معرفی کنیم چون با لغو تحریمها قیمت ارز کاهش مییابد، کالاها ارزان میشود، اقتصاد رونق میگیرد، و امید افزایش مییابد. اما اگر قرار است تحریم نفتی و بانکی ادامه پیدا کند، مسئولیت آن باید بر عهده کسی باشد که برجام را خسارت و تحریم را نعمت میداند، نه بر دوش ما که معتقدیم تحریمها در حال خم کردن کمر مردم است.
*در صورت امید به حل مشکلات حاضر هستید با اصولگرایان برای حمایت از یک کاندیدا ائتلاف کنید؟
تاکید میکنم مشکل این است که انتخابات در شرایط کنونی بیمعنا و ریاست جمهوری هیچ کاره شده است. اگر همین روند باشد هر که رئیس جمهور شود، اصولگرای معتدل باشد یا اصلاحطلب، شکست خواهد خورد. اگر تحریم ادامه یابد، با هر رئیسجمهوری وضعیت اقتصادی در سال آینده بدتر از امسال خواهد بود. در آن صورت فرقی نمیکند در انتخابات ائتلاف کنیم یا نکنیم.
از سوی دیگر اگر انتخابات آزاد باشد و مردم حرف اول را بزنند، نه هسته اصلی قدرت، و نامزدی که پیروز شود بتواند برنامه خود را اجرا کند، نیاز به ائتلاف در این مرحله نداریم. باید یک نامزد اصلاحطلب با برنامه روشن و عملی معرفی کرد تا با وعده و برنامه اصلاحات ساختاری، اعتماد مردم را جلب کند و شهروندانی را که با انتخابات قهر کردند، مجاب به رای دادن به خود کند. بعد از پیروزی نیز بر اجرای برنامه اصلاحی خود پافشاری کند.
به اعتقاد من رویکرد اصلاحی در انتخابات بعد از این، باید اعتباربخشی به انتخابات و اقتداربخشی به نهادهای انتخابی به شمول ریاستجمهوری باشد؛ در یک کلام راهبرد اصلاحات باید آزادشدن انتخابات باشد. در این مسیر نیاز به جلب همکاری اصولگرایان و حتی مخالفان نظام داریم. اگر نتوانیم به انتخابات معنا ببخشیم و نهادهای انتخابی فرمایشی شوند، چه احتیاجی به ائتلاف است؟ هر فردی بیاید شکست خواهد خورد. چرا ما مسئولیت بپذیریم. خودشان مسئولیت بپذیرند و جواب ملت را بدهند.
*به قول آقای حجاریان یک نفر را معرفی کنند تا مردم به آن یک نفر رای دهند.
عملا همین شده است. قانونی که الان ۴۰ نماینده در پی تصویب آن هستند، همین است. مانده اینکه بگویند اول اسم نامزد دولت پنهان مثلا «ج» باشد یا «ق». پیشنهاد کردهاند کاندیدا کمتر از ۴۰ سال و بیشتر از ۵۵ سال نداشته باشند تا به خیال خود بتوانند نامزدهای رقیب خود را رد کنند. دارند انتخابات را به یک بازی کودکانه و حتی مضحک تبدیل میکنند. نزد آنها رای آزاد مردم اهمیت ندارد، تصمیم بالا اهمیت استراتژیک دارد.
*از این بحث عبور کنیم. در دوره قبل ریاست جمهوری، شورای شهر و تا حدی هم مجلس در دست اصلاحطلبان بود اما طاهرا عملکردها در بخشهایی رضایت بخش نبود و پاسخگویی هم نداشتیم. تصور نمیکنید یکی از دلایل دلسردشدن جامعه به اصلاحطلبان به این موضوع ارتباط داشته باشد؟
معلوم است که ارتباط دارد، اما نباید فراموش کرد که مردم عملکرد خود ما را در دوره اصلاحات دیدهاند.
*دوم خرداد با شرایط فعلی قابل مقایسه نیست و تفاوت دارد.
چه فرقی میکند؟
*خودتان اشاره کردید که شرایط در آن سالها مطلوب بود.
تفاوت در سیاستورزی اصیل و نیابتی یا استصوابی است. اولی باوجود ۹ روز یک بحران موفق بود و دومی ناموفق. اگر ما در دوره ۷۶ تا ۸۴ کارنامه قابل قبولی نسبت به دولتهای قبل و بعد از خود نداشتیم، منتقدان میتوانستند بگویند شما نالایق و ناتوان هستید و فقط شعار میدهید. اما ما در عمل نشان دادیم که درخشانترین دوره اقتصاد کشور بعد از جنگ، در دولت آقای خاتمی اتفاق افتاد و مجلس ششم قویترین مجلس بعد از مجلس اول بود. با اتکا بر دستاوردهای آن دوره میگوییم توان اداره کشور را داریم و میتوانیم امنیت عمومی و ملی را تامین و اقتصاد کشور را شکوفا کنیم. آبروی کشور را در سطح بینالملل بالا ببریم، فساد را مهار کنیم، پاسدار حقوق و آزادی شهروندان باشیم و شور و نشاط و امید را افزایش دهیم. همه این موارد در سالهای ۷۶ تا ۸۴ تحقق یافت.
توجه دارید که در دوران اصلاحات از تحریمهای نفتی و بانکی خبری نبود و اجماع جهانی علیه کشورمان شکل نگرفته بود، زیرا امریکا فرصت و بهانه نمییافت جمهوری اسلامی را تحریم کند. در حقیقت خاتمی نمیگذاشت پرونده کشورمان به شورای امنیت سازمان ملل برود. او معنای ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت را میفهمید. اما در سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۰ اصلاحطلبان با محدودیتهای زیادی مواجه شدهاند، بهنحوی که نمیتوانند کاندیداهای اصلی خود را معرفی کنند و مجبورند از نامزدهایی حمایت کنند، که از فیلتر استصواب بگذرد. افزون بر آن میزان دخالتهای رهبر و سپاه در امور به شدت بالا رفته و اختیارات نهادهای انتخابی به صفر میل کرده است. اکنون اعضای شورای شهر تهران نمیتوانند یک خیابان را به نام شجریان کنند. در این شرایط مردم میگویند شورای شهری که نتواند نام یک خیابان فرعی را تعیین کند، چه فرقی میکند اعضایش چه افرادی باشند. بهنظر من هم وقتی میدانیم این نامزدها نمیتوانند کار مهمی انجام دهند، نباید نامزد معرفی کنیم. چرا باید آبروی خود را ببریم؟ موقعی باید بیاییم که بتوانیم کاری بکنیم. در آن صورت مسئولیت میپذیریم و پاسخگو هم خواهیم بود. مانند کشورهای دموکراتیک که اگر حزب پیروز در انتخابات خوب کار کرد، مردم بار دیگر به آن حزب و نامزدهایش رای میدهند و اگر موفق نبود به جناح رقیبش رای میدهند.
*گفتگو و مذاکره برای حل مشکل یکی از اصول اصلاحات است. چرا تلاش نکردید دیداری با مقام معظم رهبری و شورای نگهبان داشته باشید؟
رهبری نمیپذیرد که دیدار داشته باشیم. ایشان اکنون امثال آقایان ناطقنوری و علی لاریجانی را هم نمیپذیرد، ما که جای خود را داریم! آقای هاشمی که سمبل مذاکره بود، این اواخر ناامید شده بود. به هر حال اینطور نیست که رهبری با همه جلسه داشته باشد و فقط با اصلاحطلبان مذاکره نکند. آقای جهانگیری بارها درخواست دیدار داد، اما پاسخ مثبت نگرفت. رهبری به هیچ یک از اصلاحطلبانی که درخواست کردهاند، وقت نداده است. الان که دیگر به علی مطهری هم وقت نمیدهد. فکر کنم به باهنر هم وقت ندهد. میرسلیم و موتلفه نیز در حال حذفشدن از دایره خودیها هستند. الان دور، دور سیداحمد خاتمی است و نه سیدمحمد خاتمی.
*یکی از اصولگرایان گفته که “اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” شعاری است که از سوی منافقین و ضدانقلاب سر داده شده است. اینطور بود؟
نمیدانم اما میدانم که مردم به درستی از حکومت عصبانی هستند و فکر میکنند نباید ایران در طی ۴۰ سال اخیر مستمرا تورم ۲۰ درصد و نرخ رشد کمتر از ۳ درصد داشته باشد. چنین تورم بالا و نرخ رشد پائینی در ۴۰ سال کمر هر ملتی را خم میکند. مردم همچنین چهرههایی را در نظر دارند که میتوانند مشکلات کشور را حل کنند، و دورههایی هم بوده که مشکلات اقتصادی مهار شده است، ولی چه کنیم که افراد لایق و توانا را برنمیتابند و اجازه شکوفاشدن به استعداد جوانان نمیدهند و به هر قیمت میخواهند نمایندگان یک اقلیت ۱۵ درصدی را بر همه کشور و نهادهایش حاکم کنند.
انتهای پیام
خدا ریشه همه این مشکلات رو حل کنه تا مذاکره و ارزانی بیاد
خدا ریشه همه این مشکلات رو از ریشه حل و … کنه تا مذاکره و ارزانی بیاد