خرید تور تابستان

چرا باید گود را خواند؟

پارسینه در نقد کتاب «گود» نوشت: چرا باید گود را خواند؟ این رمان حاوی چه ویژگی هایی است که از کنار آن به سادگی نمیشود گذشت؟ یا نه اصلا رمان و داستانی مهم است که قابلیت نقد و بررسی داشته باشد؟ گود سبک خاص از تهران نویسی را پیش کشیده است که میتواند توجهات تازه ای در ادبیات را منجر شود.تهران در این رمان شهری نیست که جنوب آن محله هایی پر از صفا و صمیمیت دارد، نه مساله جدی تر است. جنوب شهر تهران تاریخ معاصر و انقلاب ایران را رقم زده است. نویسنده با ادعایی بزرگ به عرصه آمده است.

در سالهای گذشته در ادبیات ما توجه به عنصر جنوب شهر و زنده کردن ادبیات خاصی که بین اهالی آنجا رواج داشت،چه در سریال های تلویزونی و چه در داستان نویسی موج و جریانی پر توجه بوده است. عموما در فضاهای این رمان ها با افراد و آدم هایی طرفیم که با مرام و رفیق باز و مشدی اند و معرفت و عنصر رفاقت را بر هر چیزی ترجیح میدهند.

اما درگود اتفاق مهم تری در حوزه ادبیات تهران نویسی رقم میخورد. دغدغه نویسنده این نیست که به آدم هایی با ادبیات خاص و با مرام توجه شود و اینها نیاز به توجه دارند.

او در دل این شهر جایی و قلعه ای را ساخته یا پیدا کرده است که سقف بازارچه آن و گود زورخانه اش غیر از اینکه هویت و بنای شخصیت هر کوی و برزنی هستند در کوچه ها و خیابان هایش سیاست و تاریخ نوشته میشود.درواقع تهران مشخصا جنوب تهران در این روایت نه به صورت اسم و فقط عنوان یک شهر یا محله که به عنوانی مکانی سیاسی وارد بافت رمان میشود. شخصیتی که از تهران ،چه قدیم آن (در فصل رونق بازارچه نایب السلطنه) و چه در دوران تازه آن ( دوره رکود بازارچه ) ساخته میشود، شهری نیست که هویت ندارد و مهاجران آن نقش اساسی دارند؛ بلکه با محله ای از این شهر طرف هستیم که غیر از داشتن زورخونه و بازارچه قدیمی و حموم قبله و کوچه صد تومنی سیاست نیز در رگ وپی و خون آن است و تاریخ را رقم میزند.

در واقع افشارنیک به کسانی که تهران را فاقد هویت میدانند آدرس میدهد. آدرس سر راست. خیابان ری. ادیب.آب منگل.نایب السطلنه و خیابان ایران و سقاباشی.در این برج و باروی ساخته شده در رمان حتی مهاجران هم حضور دارند( خلیل و فخری) اما اینها در بافت محله حل شده اند. گرچه فخری همیشه یاد قره چمن را میکند و خلیل هم تمام تهران را همین اطراف میداند، کمی آن سو تر که میرود احساس غریبی بهش دست میدهد.حس خلیل به دکتر ناهیدی که در روزولت شمالی مطب دارد و هفته ای یکبار باید همسرباردارش را آنجا ببرد، دقیقا نشان دهنده حس غربت او خارج از محله ی بازار است.مکان سازی و هویت بخشی به یک منطقه فقط شخصیت سازی از فضا و اماکن نیست باید رخداد و عمل در این بستر ساخته شود.

انتخاب هوشمندانه شهادت کریم در روز پانزده خرداد درهمین محل و ترور مجید شریف واقفی که در خیابان ادیب توسط دوستانش رخ میدهد، پیوند مکان با روایت کانونی داستان است. اینجا تقاطع تهران نویسی با روایت زندگی 4 دختر چریک است که تحولات سالهای مبارزه دهه 50 و قبل از آن را زندگی میکنند .دیگر قلعه و بارویی که نویسنده ساخته است جایی در بافت قدیمی تهران نیست که در اتوبان سازی ها خراب شده و از دست رفته باشد

اینجا تاریخ رقم خورده، ساخته شده و روایت میشود. تاریخی که بر کل سرنوشت ایران سوار شده.چه پانزده خردادش و چه نفرت پراکنی سازمانی که ترور اساس شخصیت مبارزاتی اش بود و هست و چه حتی در آزادسازی خرمشهر از همین محله دلاورانی حضور دارند که نبرد دشت عرائض را رقم میزنند و موجب آزاد شدن خرمشهر میشوند. این روایت البته قدسیت دادن صرف نیست. توجه دادن و اهمیت دادن به مکان و محله و تهران ، بدون نقد کردن قدسی سازی است.

اما در گود بوی بد گود زورخانه همان عنصر نقد است. محله و پهلوان هایش به نقد کشیده میشوند که چرا در کودتای 28 مرداد عمله ظلم شدند و به غارت خانه مصدق رفتند؟ این بوی بد از آن روز نیست؟ چرا باید لوطی هایی که روزی امید مردم بودند موجب این شوند که بوی بد از روزگار سابق شان به جا بماند.چفت بندی های رمان در بستر سازی مکانی با تاریخ زیسته شده و خلق صحنه های بدیع در دل خود داستان در واقع خلق ادبیت است.

گود فصل به فصلش تراژدی غمناک این شهراست. و هایت این سقف بازارچه است که دست داستان را برای لحظه پایان میگرد و رهنمون میشود.سقفی که پنجاه سال پناه کسب و رزق روزی مردم بود.و باز در همین گام آخر، تاریخ و مکان در هم تنیده میشوند و تراژدی را کامل میکنند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا