«حزب کارگزاران مسالهی اصلی را کمرنگ میکند»
/ گفتوگوی انصاف نیوز با عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد /
امینه شکرآمیز، انصاف نیوز: محمدجواد روح، عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد، در نقدی به اظهارات اخیر غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران به انصاف نیوز میگوید: «مسئلهای که ما در ساخت سیاسی با آن مواجهیم، فراتر از بحث نهاد ریاستجمهوری است که امروز بخواهیم آن را حذف و نهادی مثل نخستوزیری یا نظام پارلمانی را احیا کنیم. آن مسئلهی اصلی که از مشروطه تاکنون با آن مواجهیم، «دوگانگی منابع مشروعیت و قدرت» است. دوم خرداد فرصتی برای حل این مسئله بهوجود آورد، ولی جریان اصلی قدرت این را نه به مثابه یک فرصت؛ بلکه به مثابه یک تهدید دید و سعی نکرد وارد گفتوگو و تعامل با جامعه شود. جامعه در آن زمان مانند امروز دوقطبی و ناامید نبود و نگاه منفی نسبت به ارکان مختلف قدرت نداشت. جریان اصلی قدرت باید وارد گفتوگو و تعامل با جامعه میشد و میپذیرفت که انتخاب مردم صرفا انتخاب یک فرد نیست، بلکه انتخاب یک «سیاست» است.»
با مطرح شدن پیشنهاد حذف نهاد ریاستجمهوری از سوی تعدادی از نمایندگان مجلس، دلایل ناکارآمد دانستن رئیسجمهور مورد توجه قرار گرفته است. عدهای دلیل آن را محدود بودن حوزهی اختیارات رئیسجمهور و عدهای ضعف عملکرد او میدانند. محمدجواد روح با انتقاد از اظهارات غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران، که در گفتوگو با انصاف نیوز عنوان کرده بود «آقایان هاشمیرفسنجانی و خاتمی با همین محدودیتها و قانون اساسی اقدامات مهمی را صورت دادند»، گفت: «بخشی از اجرایی نشدن برنامهها و اعمال سیاستها را میتوان ناشی از ضعف رئیسجمهور و دولت دانست؛ ولی نقدی که من به آقای کرباسچی دارم این است که مسئلهی اصلی را به حاشیه میراند و به آن کمتوجهی میکند و ایراد را متوجه شخص رئیسجمهور یا دولتمردان میکند. ایشان فکر میکنند مشکل مربوط به فرد است؛ درحالیکه مسئلهی اصلی، دوگانگی منابع مشروعیت در سیستم است.»
این عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد ملت، شرایط دولت روحانی در سال ۹۹ را با شرایط دولت هاشمیرفسنجانی و خاتمی غیرقابل مقایسه دانست. وی در ادامه به توصیف شرایط در دورهی هاشمیرفسنجانی و خاتمی پرداخت و گفت «بعد از آقای هاشمی و آقای خاتمی «دو ابربحران» در جامعهی ایران شکل گرفت که دولت روحانی میراثدار آنها است. شرایطی که الان مخصوصا در حوزهی اقتصادی داریم، تا حد زیادی نتیجهی آن دو ابربحران است». وی یکی از این دو بحران را از بعد «سیاسی» و دیگری را از بعد «اقتصادی و سیاست خارجی» دانست و به توصیف آنها پرداخت.
متن کامل گفتوگوی انصاف نیوز با محمدجواد روح را در ادامه بخوانید:
جواد روح: دوگانگی مشروعیت و منابع قدرت مسئلهی اصلی است
محمدجواد روح در پاسخ به این سوال که برای کارآمد کردن نهاد ریاستجمهوری چه باید کرد، گفت: «مسئلهای که ما در ساخت سیاسی با آن مواجهیم؛ فراتر از بحث نهاد ریاستجمهوری است که مثلا امروز بخواهیم آن را حذف و نهادی مثل نخستوزیری یا نظام پارلمانی را احیا کنیم. آن مسئلهی اصلی که از مشروطه تاکنون با آن مواجهیم، «دوگانگی منابع مشروعیت و قدرت» است. هرگاه یک رئیسجمهور، نخستوزیر یا صدراعظم وارد سیستمی میشد که دارای پایگاه اجتماعی و مطالبات اجتماعی مشخصی بود و میخواست آن را نمایندگی کند یا شخصیتش به شکلی بود که میخواست مستقل از منبع دیگر قدرت یعنی منبع کاریزماتیک (فرهمند یا سنتی) عمل کند، دچار چالش میشد. در قانون مشروطه که مقام نخستوزیر وجود داشت، شاه اختیار عزل او را داشت. به همین دلیل، بارها دیده میشود که وقتی یک شاه برای عبور از بحرانی به شخصی قدرتمند یا دارای نفوذ اجتماعی نیاز داشت، چنین شخصیتی را نخستوزیر میکرد و بعد از عبور از بحران، او را کنار میگذاشت. این کار را در موارد مختلف شاهد بودیم؛ بارزترین نمونهها آقایان فروغی، قوام، دکتر مصدق، سردار زاهدی و سطح پایینترش آقای علی امینی بودند. در سایر ادوار هم، عموما شاه نخستوزیری مطیع و اصطلاحا «بله قربانگو» را منصوب میکرد؛ نمونهی بارز آن را در مورد امیرعباس هویدا شاهد هستیم که با این سیاست، توانست ۱۳ سال نخستوزیر بماند یا نخستوزیرهای دورهی رضاشاه که به قول حسن تقیزاده، «آلت فعل» بودند.»
وی بر این اساس نتیجهگیری کرد: «بنابراین اصل مساله، دوگانگی منابع مشروعیت و قدرت است؛ نه اینکه اسم منبع دوم یا منبع اول چیست. منبع دوم امروز رئیسجمهور است، در زمانی نخستوزیر بوده و در زمان دیگری قبل از مشروطه صدراعظم بوده است. در قبل از مشروطه همین مسئله برای امیرکبیر پیش آمد. پس از انقلاب هم شاهد این مسئله هستیم. در «جمهوری اول» (سه سال اول استقرار جمهوری اسلامی) و بعد از آن، سالهای 60 تا 68 (که میتوان اسم آن را «جمهوری دوم» گذاشت) که نخستوزیر داشتیم، بین نخستوزیر و رئیسجمهور در مقطعی اختلاف پیش آمد. در مقطع اول که آقای بنیصدر رئیسجمهور بود؛ بین او با مجلس، با نخستوزیر و نهایتا هم با رهبری انقلاب اختلاف پیش آمد. حتی درمورد مهندس بازرگان که یک نخستوزیر انتصابی در دولت موقت بود، این مسئله وجود داشت؛ ایشان هم فقط مدت محدودی توانست تحمل کند و بعد از کمتر از ۸-۹ ماه استعفا داد. در دههی 60 هم که این شکافها و اختلافها، بین نخستوزیر و رئیسجمهور وجود داشت که البته به دلیل رهبری کاریزماتیک امام و شرایط دوران جنگ، شکاف در سطح بالاتر کمتر بروز و ظهور داشت.»
«حذف نخستوزیر دوگانگی ساختاری را تشدید کرد»
این روزنامهنگار با تاکید مجدد بر این نکته که «مسئلهی اصلی، بود یا نبود رئیسجمهور یا نخستوزیر نیست؛ بلکه مسئله دوگانگی مشروعیت و منابع قدرت در سیستم سیاسی است»، افزود: «البته با حذف نخستوزیر در بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ و ادغام نخستوزیر و رئیسجمهور در یک نهاد و انتخابی بودن جایگاه رئیسجمهور، ابعاد این بحران بیشتر شده است. چون نخستوزیر بههرحال رای مستقیم مردم را نداشت. یعنی حتی اگر محبوبترین نخستوزیر را مثلا مصدق در نظر بگیرید؛ ایشان باز رای مستقیم مردم را بهعنوان نخستوزیر نداشت. ایشان بهعنوان نمایندهی مجلس رای آورده بود؛ در معادلات داخل مجلس اکثریت نمایندهها به ایشان رای دادند و نخستوزیر شد. انتخاب آقای قوام و سایر نخستوزیرها هم به همین صورت بوده است. آقای بازرگان که نخستوزیر انقلاب بود هم، رای مستقیم مردم را نداشت و منصوب امام و رهبری انقلاب بود.
اما بعد از بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ شاهد آن هستیم که مشروعیتِ منبع دوم مستقیما به رای مردم وابسته میشود. فارغ از مشکلاتی که در روند انتخابات، تایید صلاحیت، ردصلاحیت و حذف چهرهها در ادوار انتخابات ریاستجمهوری وجود داشته، آن کسی که انتخاب شده -چه هاشمی رفسنجانی، چه خاتمی، چه احمدینژاد و چه حسن روحانی- با رای مستقیم مردم انتخاب شده است. بنابراین، این دوگانگی ساختاری بعد از بازنگری قانون اساسی تشدید شد. چراکه رئیسجمهورِ منتخب، یک سری شعارها و مطالباتی را در مقابل گزینههای رقیب در زمان انتخابات مطرح میکند و مردم، احزاب حامی، افکارعمومی و حتی جامعهی بینالمللی انتظار دارند سیاست کشور به سمت همان سیاستهایی برود که از طرف رئیسجمهور منتخب در زمان انتخابات مطرح شده است. ولی بعد در عمل میبینیم که رئیسجمهور دچار بحران و چالش میشود و نمیتواند برنامههایش را اجرا کند.»
«حزب کارگزاران مسالهی اصلی را کمرنگ میکنند»
روح با انتقاد از اظهارات غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران، که در گفتوگو با انصاف نیوز عنوان کرده بود «آقایان هاشمیرفسنجانی و خاتمی با همین محدودیتها و قانون اساسی اقدامات مهمی را صورت دادند»، گفت: «بخشی از اجرایی نشدن برنامهها و اعمال سیاستها را میتوان ناشی از ضعف رئیسجمهور و دولت دانست؛ ولی نقدی که من به آقای کرباسچی دارم این است که مسئلهی اصلی را به حاشیه میراند و به آن کمتوجهی میکند. این رویکرد و انحراف تحلیلی، فقط مربوط به آقای کرباسچی نیست؛ بلکه خیلی از جریانات در میان اصولگرایان و حتی اصلاحطلبان هستند که این کار را میکنند و مجموعهی حزب کارگزاران در این زمینه پیشتاز هستند. آنها مسئلهی اصلی را کمرنگ میکنند و نادیده میگیرند و ایراد را متوجه شخص رئیسجمهور یا دولتمردان میکنند. فکر میکنند مشکل مربوط به فرد است؛ درحالیکه مسئلهی اصلی، دوگانگی منابع مشروعیت در سیستم است.»
«مقایسهی شرایط روحانی با هاشمی و خاتمی را بیانصافی میدانم»
وی افزود: «آقای کرباسچی اشاره کردهاند که دولتهای آقای هاشمی و آقای خاتمی هم با همین قانون اساسی و با همین دوگانگی منابع قدرت، کارهای مهمی را در کشور انجام دادند. من مدافع آقای روحانی نیستم و اتفاقا انتقادهای جدی به ایشان دارم؛ حتی در سال ۹۶، قبل از همهی این اعتراضات و قبل از حوادث دیماه بحث «عبور از روحانی» را مطرح کردم و به اصلاحطلبان پیشنهاد کردم که در مقابل چرخش به راست روحانی که از همان زمان نشانههای آن آشکار شده بود، تکلیف خود را مشخص و رسما و علنا با رئیسجمهور و مشاوران راستگرای او اتمامحجت کنند. ولی با این حال، این موضع آقای کرباسچی را هم بیانصافی میدانم که شرایط آقای روحانی در سال ۹۹ را با شرایط هاشمیرفسنجانی و حتی خاتمی مقایسه کنیم.»
«هاشمی نتیجهی یک انتخابات رقابتی نبود»
عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد ملت توضیح داد: «تفاوت آقای هاشمیرفسنجانی با روسای جمهور بعدی یعنی خاتمی، احمدینژاد و روحانی این است که او نتیجهی یک انتخابات رقابتی بین دو جریان سیاسی و دو جنبش اجتماعی نبود؛ او مورد توافق همهی جناحهای سیاسی درون نظام و حتی بیرون از نظام بود. بهخصوص در دورهی اول کاندیداتوری او، از نیروهای سیاسی خارج از نظام هم که سوال میشد چه گزینهای برای رئیسجمهوری از همه معتبرتر است، همه میگفتند هاشمی. غیر از او اصلا کسی مطرح نبود. حتی کسی که رقیب او بود (آقای شیبانی) نقش نمایشی داشت و خودش میگفت من به آقای هاشمی رای میدهم! بنابراین، وضعیت آقای هاشمی مخصوصا در دولت اول سازندگی با همهی روسای جمهور بعدی متفاوت بود.»
«هاشمی در چهار سال دوم، یک رئیسجمهور شکستخورده بود»
وی افزود: «در دورهی دوم کاندیداتوری آقای هاشمی، رقابت کمی جدیتر شد و آقای توکلی از سوی بخشی از جریان راست آمد و در مقابل آقای هاشمی انتقادی برخورد کرد و آرای آقای هاشمی هم پایین آمد. همین سطحِ محدود از رقابت سیاسی هم، باعث شد که هاشمی در دولت دوم خود دیگر قدرت و تاثیرگذاری چهار سال اول را نداشته باشد. او مجبور شد نیروهای چپ دولتش را کنار بگذارد و از سیاست تعدیل اقتصادی -که مهمترین سیاست او بود- عقب بنشیند. بعد از آن هم با بحران سیاست خارجی و مسائل امنیتی مواجه شد که نهایتا منجر به خروج همهی سفرای اروپایی از ایران شد. به عبارتی، هاشمی رفسنجانی در چهار سال دومش یک رئیسجمهور شکستخورده بود. تورم ۴۰-۵۰ درصدی در اقتصاد ایجاد شده بود، ایران از لحاظ سیاست خارجی در اوج بحران قرار گرفته بود، در حوزهی سیاست داخلی و فرهنگی هم که همهی نیروهای موثر و وزرای موثرش (مثل دکتر معین، آقای خاتمی و آقای عبدالله نوری) را کنار گذاشت و همه چیز را دست جریان مقابل سپرده بود.
بنابراین، کارهای مهمی که آقای هاشمی کرد صرفا مربوط به چهار سال اول ریاستجمهوری او است که فضای بعد از جنگ بود و خرابیهای گسترده در کشور وجود داشت و ایشان بازسازیهایی را ایجاد کرد. تبعات همان کارها هم در دولت دوم بهوجود آمد، کشور دچار تورم شد و حملات سیاسی به ایشان شدت گرفت. ایشان در دورهی دوم ریاستجمهوریاش در اقتصاد، سیاست خارجی، سیاست داخلی و فرهنگ عقب نشست و عملا، میدان را به رقیب و منبع اصلی قدرت واگذار کرد. این مساله، بهشدت از اعتبار و پایگاه اجتماعی آقای هاشمی کاست. بهطوری که یکی از دلایلی که مردم در سال ۷۶ به آقای خاتمی رای دادند، این بود که ناطقنوری را ادامهی هاشمیرفسنجانی میدیدند. بعد هم که در انتخابات مجلس ششم، آقای هاشمی نفر سیام تهران شد که افت شدید موقعیت سیاسی و اجتماعی ایشان را نشان داد. بنابراین، حرفهای آقای کرباسچی درمورد آقای هاشمی رفسنجانی صدق نمیکند.
«خاتمی فرصت طلایی برای حل مسئله با آمریکا را از دست داد»
درمورد آقای خاتمی به هر حال موقعیت، وزن و جایگاه او متفاوت است؛ انتخاب آقای خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ اصلا یک تاریخ جدیدی را در ایران بهوجود آورد و یک جنبش اجتماعی با ۲۰ میلیون رای ایجاد کرد. نسل جوانِ آن زمان -کسانی مثل ما- که الان میانسال هستیم و خیلی تلخیها و بدیها را دیدهایم، آن موقع صرفا نگاه امیدوارانه به آیندهی جامعه داشتیم. شرایط اقتصادی هم مخصوصا در دولت دوم ایشان رو به بهبود داشت، بیشترین رشد اقتصادی را داشتیم، نگاه دنیا بلافاصله به ایران عوض شد و همهی سفرا برگشتند.
در آن شرایط اگر آقای خاتمی یک مقدار جسارت به خرج میداد حتی رابطه با آمریکا هم -مخصوصا در دولت کلینتون- قابل برقرار کردن بود و میشد کاری کرد که خیلی از مسائل بعدی پیش نیاید. یکی از نقدهای جدی به آقای خاتمی همین است که فرصت طلایی برای حل مسئله با آمریکا را از دست داد. هر چند که کارهای مهمی کرد؛ مثل طرح گفتوگوی تمدنها یا مصاحبه با کریستین امانپور (خبرنگار سیانان) و … ولی او فرصت رابطه با آمریکا را از دست داد. با وجود اینکه مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا، بابت کودتا علیه مصدق عذرخواهی کرد، ولی خاتمی این فرصت را از دست داد که البته، دلیل اصلی آن هم همان دوگانگی منابع قدرت بود. نهایتا در اواخر دولت دومِ ایشان دیگر اصلاحطلبان آن قدرت قبلی را نداشتند، مسئلهی هستهای هم پیش آمده بود و بهتدریج حتی سیاست خارجی دچار مشکل شد.
بنابراین، حتی دولت آقای خاتمی هم -به جز آن چهار تا پنج سال اول- وقتی با حملات گسترده مواجه شد و پایگاههای اجتماعی آن در مطبوعات، در دانشگاه و … مورد حمله قرار گرفت، بهتدریج تضعیف شد. البته، دولت آقای خاتمی نسبت به دولتهای هاشمی، احمدینژاد و روحانی یک دولت کاملا سربلند است و دارای کارنامهی درخشان در همهی عرصهها، حتی در عرصهی اقتصادی است. کارنامهی اقتصادی آقای خاتمی خیلی درخشانتر از دورهی آقای هاشمی است، اما بحران سیاسی ایجادشده و ناامیدی خیلی از حامیان آقای خاتمی و بالاخره تفرق و اختلافاتی که در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ وجود داشت، این فضا را بهوجود آورد که کسی مثل آقای احمدینژاد رای بیاورد. همانجا هم اگر آقای هاشمی رفسنجانی کاندیدا نشده بود، شاید ما با انتخاب احمدینژاد مواجه نمیشدیم و یکی از چهرههای اصلاحطلب رای میآورد.
«روحانی میراثدار دو ابربحران است»
اما مسالهای که به نظر من، آقای کرباسچی به آن توجه نداشته است و قضاوت غیرمنصفانهای کرده، این است که بعد از آقای هاشمی و آقای خاتمی «دو ابربحران» در جامعهی ایران شکل گرفت که دولت روحانی میراثدار آنها است. شرایطی که الان مخصوصا در حوزه اقتصادی داریم، تا حد زیادی نتیجهی آن دو ابربحران است.
اولین بحران از بُعد سیاسی است: جریان مقابل که تجربهی انتخاب آقای خاتمی و تغییر فضای اجتماعی و سیاسی را داشتند، در دورهی احمدینژاد و حتی در اواخر دورهی خاتمی خیلی منسجمتر و رادیکالتر شدند و خیلی از پایگاههای مهم و منابع مختلف قدرت و رسانه را انحصارا در اختیار خودشان گرفتند. درحالیکه در دولت آقای هاشمی و حتی اوایل دولت آقای خاتمی، جریان مقابل چنین قدرت و امکاناتی نداشت.
«تحریمهای دورهی هاشمی و خاتمی اسباببازی بود»
دومین بحران از بُعد اقتصادی و سیاست خارجی است: این بحران در پروندهی هستهای بهوجود آمد؛ یک دور تحریم در دورهی اوباما و یک دور تحریم در دورهی ترامپ داشتیم. تحریمهایی که دورهی آقای هاشمی و آقای خاتمی وجود داشت، نسبت به تحریمهای فعلی بهنوعی «اسباببازی» محسوب میشود. در دورهای که آمریکا تحریمهای داماتو را گذاشت، اروپا با آن همراهی نکرد. اروپا در آن زمان در صنایع خودروسازی، نفتوگاز و سایر صنایع و منابع ایران سرمایهگذاری میکرد. مثلا بخش عمدهی توسعهی میادین گازی پارس جنوبی نتیجهی فعالیت شرکتهای بزرگ اروپایی در ایران در دولت آقای خاتمی است. یعنی در دورهی تحریم داماتو فقط شرکتهای آمریکایی در ایران سرمایهگذاری نمیکردند؛ ولی ما الان برای خرید دارو و انتقال یک سنت پول دچار مشکل هستیم. آقای هاشمی با آن شرایطی که داشت و تحریمهایی که اصلا با امروز قابل مقایسه نیست، تورم ۴۰ درصدی بر جای گذاشت، اگر شرایط امروز را داشت چه کاری میخواست بکند؟!
تحریمها اجازهی نفس کشیدن به صنعت را نمیدهد؟
بنابراین، اشتباه است اگر تصور کنیم مشکل وضعیت کنونی کشور، مدیران و یک سری اشخاص و حتی خود رئیسجمهور هستند؛ اینطور نیست که مسائلمان حل بود اگر بهجای آقای حناچی، آقای کرباسچی شهردار بود، یا اگر بهجای آقای روحانی، آقای هاشمی رئیسجمهور بود یا اگر مثلا امروز آقای مهاجرانی وزیر ارشاد بود. البته درست است که یک سطحی از مسئله به اشخاص برمیگردد. من خودم با آقای کرباسچی سابقهی همکاری دارم و ایشان مدیر توانمند و موثری هستند. ولی هر مدیری وقتی با چنین بستر بیثباتی در کشور روبرو شود، نمیتواند کار کند. شما در همین دولت، حجم فعالیتها، قراردادها، توسعهی میادین و فروش نفت در دورهی برجام را با دو، سه سال اخیر که تحریمها برگشته مقایسه کنید. در هر دو دوره هم، آقای زنگنه وزیر نفت بودهاند و همه هم، ایشان را «ژنرال» و «برند کابینه» میدانند. آیا باید گفت زنگنه چهار، پنج سال پیش در سطح وزارت بود و الان توان مدیریت ندارد یا اینکه تحریمها اجازه نفس کشیدن به صنعت نفت کشور را نمیدهد؟
«دولت هاشمی زیرساختهای بهجامانده از موسوی را در اختیار داشت»
بنابراین، آیتم سیاستخارجی خیلی مهم است. شرایط دولتهای مختلف از این نظر با هم فرق دارد؛ یکموقع رئیسجمهور آمریکا، شخصیت میانهرو و منطقی مثل اوباما یا کلینتون است و یک موقع، ترامپ. آیتم دیگر، سیاست داخلی است که بخشی از آن، به این برمیگردد که رئیسجمهوری که وارد شده، چه دولتی را با چه وضعیتی به ارث برده است. درست است که دولت آقای هاشمی دولت بعد از جنگ بود؛ ولی بالاخره زیرساختها و بنیانهایی که آقای موسوی بهجا گذاشته بود را در اختیار داشت. دولتی که آقای خاتمی از آقای هاشمی به ارث برد یک شرایطی دارد و دولتی که روحانی از احمدینژاد به ارث برد، شرایط دیگری.
«روحانی سیاستهای پوپولیستی را ادامه داد»
البته، عملکرد روحانی در در دولت اولش در مسائل اقتصادی و مخصوصا رشد نقدینگی ایراد دارد و عملا در این زمینه همان راه احمدینژاد را ادامه داد؛ روحانی از این جهت مقصر است که همان سیاستهای پوپولیستی را به شکل دیگری ادامه داد. او امیدوار بود منابع نفتی با برجام تامین شود و بعد از آن بتواند بهراحتی خرج کند. روحانی امیدوار بود طرح تحول سلامت را پیش ببرد، همینجوری به ملت پول بدهد، حقوقها را اضافه کند و تورم را به زور زیر ۱۰ درصد نگه دارد. ولی همهی اینها با خرج کردن پول نفت انجام شد. با دور تازهی تحریمها و کاهش منابع درآمدی دولت، عملا ساختار اقتصادی منفجر شد و الان ما با شرایط فعلی مواجهیم. اینجا واقعا روحانی مقصر است. ولی باز اینجا هم روحانی همان کاری را کرد که هاشمیرفسنجانی کرده بود که نتیجه آن، تورم ۴۰ تا ۵۰ درصدی در شرایط بدون تحریم بود. فقط دولت خاتمی بود که تورم و افزایش نرخها را -مخصوصا در ارز، بنزین و سوخت- به شکل پلکانی بالا برد. البته، در دولت خاتمی هم یک اقتصاد بازار آزاد کامل وجود نداشت، ولی نسبت به دولت روحانی و هاشمی سیاستهای منطقیتری داشت.»
«جریان اصلی قدرت، دوم خرداد را به مثابه یک تهدید دید»
محمدجواد روح در پاسخ به این سوال که در شرایط فعلی برای رفع دوگانگی منابع مشروعیت و قدرت چه راهکاری وجود دارد، گفت: «به نظر من راهکاری وجود ندارد. دوم خرداد فرصتی برای حل این مسئله بهوجود آورد، ولی جریان اصلی قدرت این را به مثابه فرصت ندید؛ بلکه به مثابه یک تهدید دید و سعی نکرد وارد گفتوگو و تعامل با جامعه شود. جامعه در آن زمان مانند امروز دوقطبی و ناامید نبود و نگاه منفی نسبت به ارکان مختلف قدرت نداشت. جریان اصلی قدرت باید وارد گفتوگو و تعامل با جامعه میشد و میپذیرفت که بههرحال، انتخاب مردم صرفا انتخاب یک فرد نیست، بلکه انتخاب یک «سیاست» است.
وقتی مردم در برابر ناطقنوری به خاتمی رای میدهند، یعنی چی؟ یعنی ما دموکراسی، جامعهی مدنی و رابطهی با جهان میخواهیم. وقتی بین روحانی و سعید جلیلی به روحانی رای میدهند، یعنی چی؟ یعنی ما میخواهیم مسائل سیاست خارجیمان حل شود. نه اینکه بلافاصله بعد از امضای برجام، جلوی حل مسائل در حوزههای مورد مناقشهی دیگر در سیاست خارجی کشور گرفته شود یا گفته شود شرکتهای آمریکایی حق فعالیت در ایران را ندارند یا مدیران ارشد اقتصادی کشور متهم به «نفوذی بودن» شوند. همهی این مسایل، بستری ایجاد کرد تا از آن طرف هم یکی مثل ترامپ بیاید بزند زیر همه چیز و بگوید همهی منافع برجام را چین، روسیه و اروپا بردند و حالا من میخواهم تکلیف آمریکا را با ایران روشن کنم! روند و سیاستی که بعد از برجام از سوی ایران اعلام شد، هرچه بود «حل مسئله با دنیا» نبود. نمیتوان مهمترین قدرت دنیا را نادیده گرفت و تصور کرد که آنها از اینکه ایران چه کار میکند، درکی ندارند. بنابراین، عملا جلوی مهمترین سیاست و برنامهی آقای روحانی یعنی حل مسئلهی سیاست خارجی که بر اساس آن، دو بار مجموعا بیش از ۴۰ میلیون رای از مردم گرفت، گرفته شد.»
«چرا رای دهیم وقتی سیاستها از جای دیگر تنظیم میشود؟»
محمدجواد روح در پاسخ به این سوال که در چه حوزههایی باید به اختیارات رئیسجمهور اضافه شود تا مسئولیتهای او با اختیاراتش متناسب شود، گفت: «اصلا بحث اختیار نیست. مشکل این است که دوگانگی قدرت به نقطهای رسیده که مردم میگویند که «اصلا برای چی رئیسجمهور انتخاب کنیم؟» میگویند چرا رای دهیم وقتی سیاستی که ما به آن رای میدهیم، امکان اجرا ندارد و به آن توجه نمیشود؟ وقتی سیاستهای کلی پیشاپیش از جای دیگر تنظیم شده است و نهادهای دیگری هستند که به نهادهای انتخابی تحکم میکنند یا حتی نهادهای انتخابی را تمسخر میکنند؟
«حتی نمیتوانند اسم یک خیابان را شجریان بگذارند»
امروز میبینیم که حتی اجازهی نامگذاری یک خیابان را به نهادهای انتخابی نمیدهند! من نمیگویم نامگذاری خیابانها کار مهمی بوده که شورای شهر تهران در این دوره انجام داده است؛ ولی از لحاظ سیاسی، این یک نماد و نشانه است که مردم بهخوبی آن را درک میکنند و بر اساس آن، برای زندگی سیاسی خود تصمیم میگیرند. مردم میبینند شورای شهر منتخب آنها اجازه ندارند یک خیابان را به اسم استاد شجریان بگذارند. درحالیکه بخشی از مردم بهخاطر اسم شجریان رفتند و به روحانی و اصلاحطلبان رای دادند. غیر از این است که حضور شجریان در کلیپ انتخاباتی آقای روحانی یکی از نکات کلیدی برنامهی تبلیغاتی او بوده است؟ بعد شما وقتی اسم خیابانی را «شجریان» میگذاری، آن را برمیدارند! «بازرگان» میگذاری، برمیدارند؛ بالاخره بازرگان نخستوزیر این کشور بوده است یا نه؟ بنابراین، اینها نماد است و به مردم پیام میدهد که ارزش رای شما «هیچ» است، حتی در حد نامگذاری یک خیابان ارزش ندارد؛ چه برسد به حل مسائل مهمی مثل رابطه با آمریکا.
رای به «دموکراسی در داخل و صلح در جهان»
جریانهای مخالف دولت که مدعی هستند روحانی اقتصاد کشور را رها کرده، چه پاسخی دربارهی جلوگیری از تحقق شعار و برنامهی اصلی او در حوزهی سیاست خارجی دارند؟ امروز، مردم میبینند پولی که در بورس گذاشتند، نان، گوشت، مریضی، کرونا و حیاتشان همه تحت تاثیر تحریم است که کشور هیچ درآمد ارزی ندارد و انتقال مالی درستی هم نمیتواند داشته باشد. خب، وقتی رئیسجمهور اختیار ندارد تا مهمترین برنامهاش را اجرا کند، یک رئیسجمهور دیگر را انتخاب کنند که چه کار کند؟ بنابراین، اصلا بحث اختیار دادن نیست؛ بحث این است که باید همان سال ۷۶ که مردم به یک سیاست بارز و روشن یعنی «دموکراسی در داخل و صلح در جهان» رای دادند، بخش دیگر حکومت هم همراهی میکرد و میگفت وقتی که اکثریت قاطع مردم به این سیاست رای دادند، با آن همراهی میکنیم.
«از احمدینژاد هم باید دفاع کرد»
البته، ما نمیگوییم مسئلهی جلوگیری از اجرای سیاستهای رئیسجمهور فقط برای اصلاحطلبها وجود داشته است. به نظر من، در اینجا از احمدینژاد هم باید دفاع کرد. وقتی مردم در سال ۸۴ بین هاشمیرفسنجانی و احمدینژاد به احمدینژاد رای دادند، باید با آن همراهی میشد. هرچند ما آن نوع ادارهی کشور را قبول نداریم، ولی معتقدیم چون مردم به آن رای دادند باید با آن همراهی شود. مردم میگویند «آقا ما اصلا سیاستهای پوپولیستی احمدینژاد را میخواهیم، میخواهیم پول پخش کند و نمیخواهیم توسعه و سرمایهگذاری خارجی داشته باشیم. هیچی نمیخواهیم. فقط میخواهیم هر چی درآمد نفتی هست همه را بیاورد سر سفرهمان»؛ ادعایی که احمدینژاد کرد. در این صورت حکومت باید بگذارد این سیاست اجرا شود؛ نه اینکه فردا دوباره یک عده بیایند مخالفت کنند. از آنور آقای هاشمیرفسنجانی بنشیند در مجمع تشخیص مصلحت نظام بگوید سیاستهای احمدینژاد با سیاستهای کلی نظام در تعارض است! سیاستهای کلی نظام چیست؟! مردم «این» سیاست را تایید کردند؛ دلشان میخواهد درآمدهای کشور را آتش بزنند.
«نمیتوانید جلوی اجرای سیاستهای دولت منتخب ملت را بگیرید»
امام خمینی یک جملهای دارد که «مردم حق دارند هر کسی با هر سیاستی را انتخاب کنند، حتی اگر به ضرر مصالح خودشان باشد» (نقل به مضمون). در دور دوم انتخابات سال ۱۳۸۴ همهی نخبگان به مردم هشدار دادند که احمدینژاد مملکت را بر باد میدهد؛ همهی آنها از روشنفکران لائیک مثل محمود دولتآبادی گرفته تا روحانی سنتی مثل آیتالله جوادی آملی رفتند پشت سر هاشمی رفسنجانی ایستادند، ولی باز مردم به احمدینژاد رای دادند. در اینجا دیگر کسی حق ندارد بگوید احمدینژاد غلط کرده است که بخواهد منابع ملت را بر باد بدهد! نشستی آنجا میگویی من رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هستم و سیاستهای کلی را تعیین میکنم؟! تو چه کارهای؟ تو ۸ سال رئیسجمهور بودی، هر کاری میتوانستی کردی. الان ایشان رئیسجمهور است و مردم از او خواستند که منابع ملت را بر باد بدهد. منابع «ملت» مگر نیست؟ خودشان رای دادند، وقتی هم بر باد رفت، خودشان باید آن را درست کنند. تو چه کارهای که میگویی ایشان سند چشمانداز را زیر پا گذاشته یا سیاستهای کلی را نقض کرده است؟! این مساله به احمدینژاد مربوط است.
شما -آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای روحانی- اگر میتوانید کار کنید باید سازمان، تشکیلات و گفتمانی شکل بدهید که مردم نروند به احمدینژاد رای بدهند. نه اینکه در انتخابات سال ۸۴ بیایی بگویی «هیچکس در سطح من نیست، هیچ آدم جدی نمیبینم، خودم باید در ۷۰-۸۰ سالگی به صحنه بیایم» و هیچکس را قبول نداشته باشی. بعد هم که به صحنه میآیی، آن مدل تبلیغات را راه بیندازی که جنگ فقیر و غنی و اشرافیگری راه بیفتد و بستر پوپولیسم فراهم شود تا مردم بروند ۱۷ میلیون رای به احمدینژاد بدهند. وقتی مردم به کاندیدای مقابل تو رای دادند، تو میتوانی از جایگاه حزب مخالف دولت از عملکرد او انتقاد کنی، ولی نمیتوانی جلوی اجرای سیاستهای دولت منتخب ملت را بگیری.
«روحانی و ظریف چهکارهاند جز توجیهگر؟»
الان هم همینطور است؛ چرا ملت به روحانی رای دادند؟ در چهار سال اول به روحانی رای دادند که سیاستهای برجام را عملی کند. در چهار سال دوم ادعای اصلی روحانی این بود که برجام را در سایر حوزههای سیاست خارجی تکرار میکند؛ چرا نمیگذارند سیاستش را اجرا کند؟ الان در سیاست خارجی کشور، روحانی و ظریف چه کارهاند جز توجیهگر؟ هیچی! مردم چند بار باید این را تجربه کنند؟ به خاتمی رای دادند، نگذاشتند سیاستهایش اجرا شود، به احمدینژاد رای دادند باز نگذاشتند اجرا کند. آقای احمدینژاد دلش میخواهد وزیر اطلاعاتش هر کسی باشد، چرا باید به او بگویند وزیرت کس دیگری باشد؟! او رئیسجمهور است و باید بتواند وزرایش را هر کسی میخواهد انتخاب کند؛ به او رای دادند که تیمش را با افراد نزدیک به خودش بچیند. چرا آقای روحانی باید برود همهی وزرایش را با اینوآن چک کند؟! مجلس میتواند به آن وزرا رای ندهد تا ایشان یکی دیگر را معرفی کند. مجلس حق دارد؛ ولی جای دیگری که حق ندارد بگوید وزرایت را چگونه بچین و چه برنامهای را اجرا کن. اگر اینجوری باشد که اصلا ریاستجمهوری بلاموضوع است؛ نه تیمش را میتواند بچیند و نه برنامهاش را میتواند اجرا کند. سیاستهای کلی را هم که شما تعیین میکنید؛ خب پس چه دلیلی برای برگزاری انتخابات ریاستجمهوری وجود دارد؟»
«رستمِ پیلتن هم بود نمیتوانست کاری بکند»
محمدجواد روح در پاسخ به این سوال که عملکرد رئیسجمهور چقدر به شخصیت و ارادهی خودش بستگی دارد، گفت: «تا حدی؛ ولی وقتی شما سیلی مثل تحریم را راه بیندازی، بعد انتظار دارید رئیسجمهور چه کار بکند؟ یعنی رستم پیلتن هم اگر امروز رئیسجمهور بود، نمیتوانست در برابر این موج تحریمها کاری انجام دهد.
البته، بازهم تاکید میکنم که حرفهای من به معنی تایید روحانی نیست. روحانی میتوانست در سال 1396 و بعد از انتخاب مجدد به ریاستجمهوری خیلی محکمتر عمل کند و روی شعارهایش بایستد. اما او از اصلاحطلبان و پایگاه اجتماعی خود برید و به راست چرخید؛ با این تصور که آیندهی سیاسیاش را تضمین کند. من قبل از همه، پیش از دیماه ۹۶ گفتم آقا این روحانی چرخیده به راست، اصلاحطلبان باید تعیین تکلیف کنند و بحث «عبور از روحانی» را مطرح کردم. تعدادی از دوستان حمایت کردند و یک تعداد اکثریتی هم انتقاد کردند. همین روزنامهی سازندگی از قول آقای خاتمی تیتر زد «مخالفت رئیس دولت اصلاحات با عبور از روحانی»؛ خب، الان شما ماندید با روحانی! چه حقی دارید که انتقاد کنید؟ این نفرتی که نسبت به روحانی بهوجود آمد (و بخشی از آن هم به اظهارات محیرالعقول و غیرمنطقی و پرحرفیهای ایشان برمیگردد که مثل سوهان روی روح و روان مردم است)، سرمایهی اجتماعی اصلاحات را بر باد داد. هرچند با وجود همهی این مسایل، فکر میکنم معادلات مقطعی و سناریوهای متفاوتی هم دربارهی انتخابات آتی ریاستجمهوری وجود دارد که میتواند بازی را به سود اصلاحطلبان تغییر دهد که پرداختن به آن، فرصت جداگانهای میطلبد.»
انتهای پیام
نتیجه ای که من از این مصاحبه گرفتم اصلاح ناپذیری این حاکمیت چرا که علم خودشان به واقعیتها بیش از دیگران است” جنایتهائی که جارو شده و زیر فزش پنهان است ” ادعاهائی که از سر مستی قدرت و توهمات ناشی از مستی و خواسته های توهم امیز منشعب از توهمات و پا فشاری روی فعلیت یافتن خواسته های متوهمانه موجب ایجاد وضعیتی برای خودشان شده که پلهای پشت سرشان را عملا تخریب کرده اند و تنها راهی که برایشان مانده اعمال زور و خشونت برای بقای خودشان است” بی توجه به اینکه دارند ابروی خودشان و اسلام را بر باد میدهند .
نامه ی مهم به روشنفکران ایرانی و جناب تاج زاده و سران اصلاحات : سکولاریسم یعنی قیود اجباری یک دین از رفتار سیاسی باز گردد یعنی دولت مطلقه پایان یابد / ضرورت اصلاحات در اصلاحات
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از روشنفکران نامدار ایرانی قابل ذکر و دقت است که :
سکولاریسم یعنی قیود اجباری یک دین از رفتار سیاسی باز گردد یعنی دولت مطلقه پایان یابد. یعنی سیطره و سلطه ی نهاد دینی از نهاد اداره ی مردم و دولت و نهاد سیاسی پایان یابد و قیودی چند دینی یا چهل تیکه یا بی دینی افسار رفتار سیاسی را به دست بگیرند و تنظیم قوانین نهاد استقلال یافته از دین به نام سیاست را بر عهده بگیرند.
ما در ایران حکومتی چپگرا و حامی تغییر مداوم اجتماع و جامعه مثل کشوره های کمونیستی کره شمالی و چین نداریم. ما در ایران یک حاکمیت فوق محافظه کار و ذاتا راستگرا و فوق مذهبی داریم که با هرگونه تغییر بنیان های اصیل یا قدیم مخالف است حتی در حوزه ای که در دین مباح است مانند اقتصاد و مالکیت گسترده ی حاکمیتی و دولتی بر اقتصاد که عامل اصلی توسعه فقر در کشور است.. میگ 29 هایی که در زمان دولت اصلاحات بر باند فرودگاه مانور تهدید دادن به خاطر حضور خارجی ها را یادتان است؟ با این روش میشود مانند چین از کشورهای غربی دعوت به همکاری کرد تا حتی به شکل برنامه ریزی شده و اندک به عنوان اقلیتی که شاید هم منتقد سیاست ما باشند اما نفع اقتصادی به ما برسانند در بازار حضور یابند ؟ میشود ؟ اوضاع فاجعه بارتر از سخنی است که آقای تاج زاده در یکی مصاحبه ها گفتند.
تنها راه منطق و فلسفه ی عملگرایی و واقع گرایی و پراگماتیسم از داخل حاکمیت است به شکل گام به گام و فعلا اصلاح طلبان باید از مکتب لیبرالیسم عدول کنند و راههای رفته در روسیه ی پوتین را بپیمایند.
جناب موسوی خوئینی ها به دلیل آزادتر بودن از لحاظ سیاسی بلندگوی جریان اصلاحات و سید محمد خاتمی که محدودیت رسانه ای دارند باشند
امان از آن روزی که برخی نهادها از مشروعیت مردمی بیافتد که متاسفانه مشارکت انتخابات مجلس یازدهم زنگ خطر بود که اگر اینطور شود دیگر مردم به نهادهایی که فعلا رسمی هستند بی اعتنا شده و نهادسازی میکنند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نامه ی مهم به روشنفکران و سران اصلاحات : از دیدگاه دین مبین اسلام دولت سکولار دولت گنه کار است یا توبه کار ؟ / اصلاحات در اصلاحات
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از روشنفکران و صاحب نظران و سران اصلاحات برای خروج از بحران فکری فعلی در کشور درخواست دارم به این پرسش پاسخ دهند : از دیدگاه دین مبین اسلام دولت سکولار دولت گنه کار است یا توبه کار ؟
زیرا در زمان صدر اسلام و رسول اکرم و حاکمیت معصومین نیز همه ی ماموران حاکمیتی معصوم نبودند و خطا و گناه مرتکب میشدند اما این خطا آیا سکولاریسم است ؟ و آیا سکولاریسم گنه کاری است یا توبه کاری ؟ یا اگر نیست می توان مفهوم بومی شده و اصلاح شده دولت توبه کار را به جای سکولاریسم به کار گرفت و از آن استفاده کرد در دوران غیبت حضرت ولی عصر (عج) ؟
آیا حکومت دینی حکومت دین است یا حکومت توبه کاران ؟ یا خدای ناکرده گنه کاران ؟ و تفاوت آن با سکولاریسم و استقلال نهاد دولت از نهاد دین چیست ؟
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
گزارش مهم به سران اصلاحات : پس از رویدادهای سال 88 به جای حاکمیت دوگانه جامعه ی دوگانه داریم و کفه ی حامیان اصلاحات سنگین تر است از نظر عدد / اصلاحات در اصلاحات
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از سران اصلاحات باید گفت که بعد از فوت آیت الله هااشمی رفسنجانی فقدان یک گزارش گر و تحلیل گر واقعی از شرایط احساس میشود. ایشان همیشه در مواقع حساس تحلیل های صحیحی ارائه می دادند.
آن کسانی که در انتخابات سال 94 در هنگام تشکیل مجلس خبرگان رهبری نفر 30 ام تهران را به کرسی ریاست مجلس خبرگان رهبری نشاندند تا به مردم دهن کجی کنند و رای مردم را تزیینی می خواندند در انتخابات مجلس یازدهم 98 با مشارکت 42 درصدی کل و 10 درصدی در برخی حوزه ها از مردم سیلی محکمی خوردند جوری که برق این سیلی هنوز هم آنها را منگ نگه داشته است.
به درستی آری اگر روزی در جامعه بحث حاکمیت دوگانه بود. امروز بحث جامعه ی دوگانه مطرح است. اگر اینگونه نبود سید محمد خاتمی را به جرم یک تکرار ممنوع التصویر و خبر و.. نمی کردند و فقط تصاویر دستانش قابل انتشار نبود!
چه میشود یک فرد مثل خاتمی به این گستردگی قدرت اثرگذاری با یک ویدئو پیدا می کند ؟ آیا او فارغ از نبودن در قدرت و سکاندار نبودن رهبری آن دارای کاریزمای یک رهبری قوی اجتماعی در جامعه است که هر لحظه مانند سالهای 92 و 94 و 96 و… امکان بروز دارد و قطعا معادلات را نیز در سال 1400 تعیین خواهد کرد.
ای کاش از این سلاح قدرتمند اصلاح در اسفند 98 نیز استفاده میشد. اما به نظر سکوت بهترین استراتژی برای برآورد مشارکت 30 درصدی است که اصلاحات بانی آن در انتخاباتهای کشور است.
به نظر میرسد با دست گذاشتن بر مالکیت خصوصی و خصوصی سازی و بورس و سهام و بازار و کالاهای اساسی ( دوم خرداد اقتصادی ) و برخی شعارهای تند مثل دوربین های حجاب را دوربین ترافیکی کنید و قرآن کریم در گشتهای ارشاد به خاطیان بدهید ( حجاب ارشادی ) و اینکه مردها چادر سر میکنند بگذارید خصوصی سازی شود! و اینکه تنش میان ایران و آمریکا مدیریت میشود و برجام هسته ای پازلی از یک توافق جامع بوده است و مذاکره با آمریکا آغاز میشود و ترویج شبکه اینترنتی مثل فیلیمو در انتخابات 1400 می توان به راحتی رای 16 میلیونی را دکتر محمدرضاعارف با کمک دوم خردادی های ردصلاحیت شده مثل سید محمدرضا خاتمی و خانم ابتکار و.. با وعده ی کسب منصب مشاوره در دولت و شعار ستادهای واحد همه ی اصلاح طلبان : به یاد آور امید را با رنگ واحد آبی فیروزه ای در عین کثرت کاندیدای اصلاح طلب که در آخر تبلیغات واحد میشوند آنها رای اکثریت را بدست آورند
دوگانه شدن جامعه پس از سال 88 و گسترش فضای مجازی فرصتی برای تصاحب قدرت اجتماعی و مردمی است که اصلاح طلبان باید این فرصت را قدر بدانند با سازماندهی دوباره ی نهادها و تشکیل نهادهای انتخاباتی نو.
این آغاز اصلاحات در اصلاحات است
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نامه ی بسیار مهم و تاریخی در زمانه ی حساس به رسانه های مجازی و روزنامه ها و سایتهای تحلیلی انتخاب و آفتاب نیوز و بهار و انصاف و سایر سایتهای اصلاح طلب و اعتدالی و … : جامعه ی جنبشی : جامعه ی پویای ایران اسلامی / اصلاحات در اصلاحات
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از رسانه های منتسب به جریان اصلاحات و اعتدال لزوم هماهنگی و ایجاد حلقه ی ارتباطی حضوری و مجازی میان آنها برای شرایطی مانند انتخاباتها و اتفاقات و رویدادهای مهم تاریخی در مقابل رقیب فوق راستگرا در خلا وجود شرایط رقابت برابر و حصر رسانه ای رهبران و شورای سیاست گذاری و هماهنگی اصلاحات و پارلمان اصلاحات لازم است.
برای انتخابات 1400 و افزایش مشارکت نیاز به جامعه ی جنبشی است و جامعه ی جنبشی نیاز به اتصال مداوم رهبران متکثر و هماهنگ آن با بدنه ی اجتماعی را به وسیله ی نامه نگاری ( شبیه کاری که آیت الله موسوی خوئینی ها چند ماهی است شروع کردند ) و ویدئو ( شبیه کاری که سید محمد خاتمی با تکرار و بیان مواضع چند ماهی انجام می دهند ) می طلبد حتی جزوه برای آگاهسازی و بیان پایه ای شناخت سیاسی مانند کاری که شهید بهشتی عزیز در حزب جمهوری اسلامی انجام می دادند ( ضعف حزب کارگزاران سازندگی و حزب مشارکت و حزب اعتدال و توسعه و حزب اتحاد ملت و حزب مردمسالاری و خانه کارگر و … همین است! )
راه ما آزادی است. منطق ما عملگرایی و پراگماتیسم و واقع گرایی . منش ما اعتدال و میانه روی و اصلاح طلبی است.
از امروز همه بلندگوی سید محمد خاتمی می شویم که می خواهند از تاریخ حذفش کنند.
همه تصویر آیت الله هاشمی رفسنجانی می شویم که می خواهند از تاریخ حذفش کنند.
در مقابل همه ی بدخواهانی که می خواهند آنان را حصر رسانه ای و حذف کنند و به دست فراموشی بسپارند با همه ی تاکتیکهای جنگ نرم.
از این رو لزوم ایجاد جامعه ی جنبشی ( جامعه ی پویای ایران اسلامی ) بر بستر رسانه ها و روزنامه ها و سایتهای تحلیلی و به خصوص فضای مجازی و شبکه های آن مانند اینستاگرام و توییتر و.. ضروری می باشد برای احیای نهادها و ساخت تشکیلات رسانه ای منسجم اصلاحات.
نقش سید محمد خاتمی و موسوی خوئینی ها هنوز بیش از همه ی افراد جامعه پر رنگ تر است تا عروسکهای سایتهای تسنیم و فارس و.. مانند عباس عبدی و زیباکلام که دانسته یا نادانسته در سناریو رقیب فوق راستگرا فعالیت می کنند.
اصلاحات یعنی میانه روی . یعنی اعتدال . یعنی آزادی . یعنی عدالت . یعنی در شرایط عمل کردن.
اصلاحات را دوباره به مردم بشناسید …
از این پس مقاله های کوتاهی را برای سایتهای مهم اصلاحات و اعتدال ارسال می نماییم که امید است مانند این نامه تحت عنوان : آغاز به کار جامعه جنبشی و حلقه رسانه ای متکثر با تفاوت نظرهای متفاوت از تیم رسانه ای نزدیک به آیت الله هاشمی رفسنجانی و تیم سید محمد خاتمی و تیم محمدرضا عارف و تیم دکتر حسن روحانی و… با رعایت استقلال اما وحدت و پرستیژ سیاسی کلید و استارت اصلاحات در اصلاحات و احیای امید ایرانیان داخل و خارج کشور زده شود.
زنده باد آزادی و آزادگی
زنده باد امید
راه ما آزادی است
خواهشا تحت عنوان درخواست خوانندگان سایت این پیشنهاد را به شکل خنثی منتشر کنید در صفحه نخست تا به دست جریان اصلاحات برسد.
وقتی همه خاتمی هستیم . می خواهند دیگر چه کسی را حصر رسانه ای کنند؟
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نامه ی بسیار مهم و تاریخی : با گذر زمان و نو شدن شرایط دیگر مانند شورای سیاست گذاری اصلاحات نیازی به نهاد مجمع روحانیون مبارز نیست / پوست اندازی جریان اصلاحات لازم است / خاتمی تا قبل از سال 76 یکبار هم نامی از جریان اصلاحات نبرد که امروز متولد شده و رو به موت است! / طیف غیر دوم خردادی باید در انتخابات حاضر نشود چون رای ندارد
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از سران دلسوز اصلاحات
با گذر زمان و نو شدن شرایط دیگر مانند شورای سیاست گذاری اصلاحات نیازی به مجمع روحانیون مبارز نیست. این نهاد نهادی قدیمی و سنتی است و پاسخگوی نیازهای امروز سیاست در ایران نمی باشد و هوشیار ترین سیاست ورز این نهاد آقای موسوی خوئینی ها می باشند .پوست اندازی جریان اصلاحات لازم است خاتمی تا قبل از سال 76 یکبار هم نامی از جریان اصلاحات نبرد که امروز متولد شده و رو به موت است. تیمی از دولت یازدهم و مجلس دهم و اصلاح طلبان دوم خردادی و تیم آیت الله هاشمی رفسنجانی که منتقد دولت حسن روحانی هستند باید برنامه ی دولت 1400 و جریان سیاسی جدید را تهیه کنند و یا غیر دوم خردادی ها بیایند کمی تند بشوند یا دوم خردادی ها باز تبلیغ کنند و هزینه کنند و امثال دکتر حسن روحانی و عارف از آن استفاده کنند و ناکارآمدی به پای دوم خرداد نوشته شود!
میانه روی ها در برابر فوق راستگرایان قرار دارند.
یک واکنش صریح. یک هیجان نیاز است تا پایگاه مردمی اصلاحات زنده شود یا منتقل به جریان جدید شود . برخلاف همه ی صاحب نظران برخلاف انتخابات مجلس یازدهم در سال 98 باید طیف غیر دوم خردادی یعنی کارگزاران سازندگی و اعتدال و توسعه و خانه کارگر و مردمسالاری و.. در انتخابات شرکت نکنند و کاندید ندهند و اینبار جریان دوم خردادی و حزب مشارکت و حزب اتحاد ملت منسجم در انتخابات شرکت کنند و ردصلاحیت شوند و استارت جامعه ی جنبشی زده شود و پایگاه مردمی احیا شود. در انتخابات 1400 بهتر است یا محمدرضا عارف را به شکل مستقل در برابر اصولگرایان تندرو قرار دهید یا اصولگرایانی مانند لاریجانی و رضایی را در برابر جبهه پایداری ها به رقابت بنشانید.
مواضع خود را طی ویدئو و نامه و بیانیه ای اعلام کنید
بدانید امثال زیباکلام و عباس عبدی تحلیل گر خوبی نیستند که خوراک رسانه هایی مثل فارس و تسنیم هستند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جامعه ی زنده و پویا
جامعه ی جنبشی است
به نام خدا
پروژه ی جامعه ی جنبشی جایگزین نهادهای جریان اصلاحات شود زیرا همه ی آنها و سرانش یا حصر رسانه ای هستند یا محدودیت دارند و از حالت رسمی خارج شدند. پارلمان اصلاحات نیز به سرنوشت سید محمد خاتمی دچار میشود
این پروژه جامعه جنبشی را برعکس جنبش سبز چند مصلحت اندیش از حزب کارگزاران سازندگی و حزب اعتدال و توسعه که با افراد و مبانی فکری احزاب اتحاد ملت و مشارکت و دوم خردادی ها ارتباط دارند و می توانند افرادی که برای این جامعه عمومی جذب طرفدار می کنند ( سیاسیون معروف دوم خردادی ها ) را مدیریت کنند بر عهده بگیرند. این جامعه جنبشی متکی به فرد نباشد. و در بیانیه و جزواتش قید شود که همه ی ما در عین کثرت عقیده در جامعه ایران اسلامی دارای هویت واحد ملی یا در اکثریت دینی هستیم .
روی المان های وحدت یعنی : همه خاتمی هستیم . همه هاشمی رفسنجانی هستیم تکیه کنید. / همه ایرانی هستیم / همه مسلمان ایرانی هستیم .
منابع اقتصادی و سیاست ورزی از تیم ایت الله هاشمی رفسنجانی باشد و منابع مردمی و انسانی و جنبش و خروش و شور از دوم خردادی ها
پایان
انتخابات های 92 تا 96 بیشتر یک انتقام سیاسی از سوی اصلاحات بود که جواب خوبی گرفت مثل رای دادن به گزینه 4 برنامه عادل فردوسی پور
نامه ی مهم به صادق زیباکلام : عدم مشارکت جریان اصلاحات در انتخابات خردادماه 1400 باعث تولد جریان سیاسی جدیدی میشود یا باعث کاهش مشارکت شدیدتری از انتخابات مجلس یازدهم سال98
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب خدمت استاد صادق زیباکلام
این نکته را خاطر نشان می کنم که عدم مشارکت جریان اصلاحات در انتخابات خردادماه 1400 باعث تولد جریان سیاسی جدیدی میشود که یا ادامه حیات می یابد با چراغ سبز حاکمیت یا مانند اصلاحات سرکوب میشود در دراز مدت یا در صورت عدم وقوع دو سناریو قبلی باعث کاهش مشارکت شدیدتری از انتخابات مجلس یازدهم سال98 و آبروریزی بدتری میشود که اینجا خطرناک است مردم دست به نهادسازی موازی دولت و مجلس بزنند و خود افسار کار را به دست بگیرند و به شکل مردمی کشور را اداره کنند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حکومت دینی حکومت حکم و قرارداد دین است نه حکومت فرد و پیشوا ! حکومت حکم راهبر و عمل کارگزار است!
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و تشکر از سایت شما که در این سالهای فعالیت سعی کرده واقعیات جامعه را به دور از افراط و تفریط در مسیر اعتدال به همگان نمایش دهد.
در نبود شخص آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال 96 واقعا جای خالی یک تحلیلگر و یک راهبر عملگرا برای جریان اصلاحات و اعتدال احساس میشود.
امید است پس از خلا چند ساله این متن در سایت انتخاب به عنوان سخن یک دردمند در نقد جامعه ایران اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی ایران که بخشی از این جامعه عزیز است منتشر شود تا نقد دلسوزانه و محترمانه که مورد استقبال مسئولین رده بالای کشور هم قرار میگیرد جا بیافتد.
در ابتدا متذکر میشویم که مفهوم جامعه از حکومت جداست زیرا هیچوقت کارگزار حکومتی در خانه ی یک شهروند به عنوان دفتر دولتی سر کار خود نمیرود! چه حکومت سلطه گر و دولت باشد چه حکومت امارت باشد!
1. مسئولین و سیاستمداران از بخش بزرگی از جامعه فاصله گرفته اند. آنها محل سکونت خود را مانند محل کار خود از توده ها و آحاد مردم جدا کرده اند. مطالبات و گفتمان سیاسی حاکم بر ذهنیت مسئولین و سیاستمداران از زمین تا آسمان با آنچه در ذهن های مردم میگذرد فاصله دارد . برآورد صحیحی از واقعیت وجود ندارد.
2. شعارهای انقلاب اسلامی در دهه چهارم انقلاب اسلامی برای اکثریت مردم فانتزی و طنز دوران کلاسیک شده است. گرچه زودتر این اتفاق در دهه 70 افتاده است در غیر اینصورت دوم خردادی شکل نمیگرفت که تغییر گفتمان را فریاد بزند!
3. حاکمیت فوق راستگرا و مذهبی جمهوری اسلامی گرایش به جناح فوق راستگرا دارد و دیدش به جناح لیبرال وفادار ( خوشبینانه ) نظام به دید افزایش مشارکت است . فئودال ها بر صندلی هایی که جان لاک و تمدن و قراردادهای سرمایه داری ساخته اند نشسته و آن را از کارآیی انداخته اند و سفسطه ی حکومت دینی سر می دهند در صورتی که با حکومتی سفسطی سر کار داریم.
4. فقدان دید عملگرا و مصلحت اندیشانه و واقع گرایانه و پراگماتیسم از هیچ سیاستمداری چه در دوران حیات آیت الله هاشمی رفسنجانی چه بعد از فوت ایشان اتخاذ نشده است و این زنگ خطر بزرگی برای افرادی است که کارآمدی را فریاد میزنند.
هیچ سیاستمدار و تیم تحقیقاتی و دانشگاهی در ایران تا حالا نخواسته دوران پوتین و گذشته روسیه قبل از او را بررسی و مقایسه کند و عملگرایی را در ایران به کار بگیرد به جز خانم راکعی استاد دانشگاه تهران.
5. هیچ جناح عملگرای داخل و خارج حکومت جمهوری اسلامی در کشور وجود ندارد که بخواهد تشنج ایجاد نکند و گام به گام حرکت کند.
6. نسخه های لیبرال در شرایطی که بازوهای قدرت لباس فوق راستگرایی و مذهب بر تن دارند و شرایط اقتصادی و سیاست خارجی بحرانی است ناکارآمد است! تحلیل صحیحی از انواع قدرت در کشور وجود ندارد.
7. همه ی افرادی که کارآمدی را فریاد میزنند از دانشجو تا استاد تا کارمند و مدیر و روشنفکر و مذهبی و فقیه و.. را به بررسی و تحقیق اصل عملگرایی و پراگماتیسم و.. فرا می خوانم
امیدوارم سیاسیون کشور تاب این توصیه را داشته باشند
سایت در صورت نیاز می تواند بخشهایی را سانسور و نرم تر بیان کند یا به کلی حذف کند و مخاطب را حتی از جمهوری اسلامی به یک شخصی که مصونیت ندارد تقلیل دهد
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته