مروری بر روزنامههای اصولگرا در هفتهای که گذشت
سه موضوع پایان تحریم تسلیحاتی، استیضاح رئیسجمهور روحانی و بحران قرهیاغ از موضوعات پر تکرار در سرمقالههای روزنامههای اصولگرا در هفتهای که گذشت بود.
به گزارش اتصاف نیوز متن تعدادی از سرمقالههای منتشر شده در روزنامههای اصولگرا در هفتهای که گذشت را میخوانید:
محمد صرفی در روزنامهی کیهان نوشت: رئیسجمهور آمریکا صبح یکشنبه در جمع هوادارانش در ایالت فلوریدا بار دیگر از توهمات خود درباره ایران گفت. ترامپ در این سخنرانی انتخاباتی مدعی شد؛ «وقتی ما (انتخابات را) ببریم، نخستین تماسی که من دریافت خواهم کرد، از طرف ایران خواهد بود، چون اقتصاد آنها به دلیل تحریمها سمت جهنم میرود و آنها خواهند گفت که بیایید توافق کنیم.» ترامپ پیش از این نیز بارها چنین ادعایی را مطرح کرده است. او هفته پیش هم گفته بود؛ «احتمالاً اولین تماسی که بعد از پیروزی در انتخابات خواهم داشت، از جانب ایران است که برای توافق با من میمیرند.»
او در مصاحبه با برنامه رادیویی «راش لیمبو» هم گفته بود: «اگر برنده شوم، ظرف یک ماه با ایران توافق فوقالعادهای خواهم کرد.» اردیبهشت ماه پارسال ترامپ گفته بود: «کاری که آنها باید بکنند این است که با من تماس بگیرند، و با هم بنشینیم. ما میتوانیم به توافق برسیم… آنها باید تماس بگیرند.» ترامپ چنان در این توهم خود غرق بود که دولتش همان روزها شماره تلفنی را هم در اختیار سوئیس- حافظ منافع آمریکا در ایران- گذاشته بود تا مقامات ایران بتوانند با آنها تماس بگیرند!
لیست اظهارات ترامپ در این خصوص طولانی است. اولین اظهار نظر او در این خصوص به نمایش تلویزیونی خروج از برجام در اردیبهشت سال 97 بازمیگردد. او در مراسم امضای خروج رسمی آمریکا از توافق هستهای سخنرانی مفصلی کرد و در انتهای آن گفت: «رهبران ایران طبعاً خواهند گفت که از مذاکره درباره یک توافق جدید خودداری خواهند کرد؛ آنها از این کار خودداری میکنند. و اشکالی هم ندارد. احتمالاً اگر من هم جای آنها بودم، همین را میگفتم. اما حقیقت این است که آنها خواهان یک توافق تازه و پایدار خواهند بود؛ توافقی که به سود همه ایران و مردم ایران باشد. وقتی آنها این را بخواهند، در آن زمان من آماده، مایل و قادر به انجام آن خواهم بود.» او چند هفته بعد در کنفرانس خبری خود در حاشیه اجلاس ناتو در بروکسل هم گفت: «به شما میگویم در یک نقطه مشخص آنها با من تماس میگیرند و میگویند که بیایید توافق کنیم.»
این موضع پرتکرار رئیسجمهور آمریکا که از سوی برخی از دیگر مقامات بلندپایه این کشور نیز بارها تکرار شده را از چند منظر میتوان تحلیل و بررسی کرد و نکاتی درباره آن گفت؛
1- تکرار چندباره این مسئله، پیش از هر چیز نشاندهنده نیاز ترامپ به مذاکره با ایران است. این موضوع وقتی روشنتر میشود که هرچه به موعد انتخابات 2020 آمریکا نزدیکتر میشویم، فاصله زمانی تکرار این ادعا کاهش چشمگیری یافته و از چند ماه یکبار به هفتگی و حتی روزانه رسیده است. در واقع ترامپ میخواهد مخاطبان خود را اقناع کند که سیاستش درباره ایران کارآمد بوده و آنها فقط باید بیشتر صبر کنند تا نتیجه آن را ببینند. او قول داده بود توافقی بهتر از برجام برای آمریکا به ارمغان آورد. توافقی که هم مادامالعمر باشد و هم مسئله موشکی و منطقهای را شامل شود. برای رئیسجمهور پرمدعایی که خروج از برجام را یکی از بزرگترین دستاوردهای سیاست خارجی خود عنوان میکند، ناکامی در رسیدن به آنچه خیال میکرده و وعده داده، سنگین و غیرقابل هضم است.
برای درک میزان نیاز دولت آمریکا به کشاندن ایران پای میز مذاکره، توجه به این روایت نیویورک تایمز از طرح ابلهانه پمپئو وزیر خارجه و رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی کاخ سفید جالب است. این روزنامه مینویسد این دو مقام آمریکایی اسفندماه سال 98 طرحی را ارائه میدهند که حملهای محدود به نیروهای نظامی ایران در خلیج فارس انجام شود تا پس از آن ایران مجبور شود پای میز مذاکره با آمریکا برود! طرح با مخالفت جدی مقامات ارتش آمریکا مواجه شده و در نهایت رد میشود.
2- سؤال اساسی و مهمی که باید مطرح کرد و به آن اندیشید این است؛ چه چیزی ترامپ را نسبت به تماس و توافق با ایران امیدوار کرده و همچنان نگه داشته است؟ این سؤال را از جنبههای گوناگونی میتوان مورد بررسی قرار داد. گزارشهای غیررسمی اما جدی و قابل اتکایی وجود دارد که برخی از اپوزیسیون فراری جمهوری اسلامی ایران خود را به دولت ترامپ نزدیک کرده و در شکلدهی به تصورات و محاسبات آنان درباره ایران نقش دارند. از قضا این وطنفروشان جزو معاندترین و البته متوهمترین دشمنان ایران بوده و از هیچ خیانت و حتی جنایتی علیه کشور و مردمی که زمانی در آن و با آنها زیستهاند، امتناع ندارند. همکاران ایرانی بنیاد FDD از جمله این جماعت هستند که از خصایص ایرانی بودن تنها زبان فارسی آن را دارند. البته حقارت و خیانت چنین جماعتی، برای ایرانیان نه جدید است و نه تعجبآور، چرا که آنها حدود چهار دهه پیش منافقین را دیدند که چگونه به مزدوری و دریوزگی صدام افتادند و رسماً علیه مردم خود با دشمن بعثی متحد شدند. وطنفروشانی که امروز مستقیماً با دولت آمریکا کار کرده و پولهای کلانی هم بابت این خیانت به جیب میزنند چهار دهه است که میگویند امسال سال پایانی جمهوری اسلامی است و دچار توهمی مزمن هستند. وقتی کانال دولت ترامپ برای مواجهه و محاسبه درباره ایران چنین جماعتی باشند، چرا نباید به تماس ایران امیدوار باشد!
اما مهمتر از این خائنان، نقش کسانی است که در داخل کشور با اظهارات و مواضع خود -چه آگاهانه و چه ناآگاهانه- به ترامپ امید میدهند. برای نمونه چند روز پیش بود که یک چهره سیاسی جریان اصلاحطلب در مصاحبهای گفت: «ایران چارهای جز مذاکره با ایالات متحده آمریکا ندارد و شرایط کشور، به خصوص در حوزه سلامت، معیشت و اقتصاد به حدی بحرانی است که در صورت پیروزی مجدد دونالد ترامپ هم باید به فکر مذاکره با آمریکا بود.»
نمونه دیگر آنچهره کثیرالکلامی است که اخیراً در سرمقاله یکی از روزنامههای اصلاحطلب نوشت: «آقای روحانی اعتقاد دارد باید به یک شکلی حالا چه نرمش قهرمانانه یا صلح امام حسن(ع)، شرایط را تغییر دهیم. چه دونالد ترامپ رئیسجمهور شود یا جو بایدن به پیروزی برسد دولت ظاهرا چارهای جز تغییر برخی ایدهها را ندارد… در اینکه باید جمهوری اسلامی به سمتی حرکت کند و تغییراتی بهوجود آورد تا از این مرحله عبور کنیم هیچ تردیدی وجود ندارد. به نظر میآید با انتخابشدن رئیسجمهور آمریکا احتمال دارد زمینه مذاکراتی هم فراهم شود. اینکه چه زمانی انجام خواهد شد، هنوز مشخص نیست. امکان دارد در دولت آقای حسن روحانی صورت بگیرد یا اینکه احتمالا در دولت آینده ما شاهد تحول و تغییر خواهیم بود. امکان دارد از دیماه بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم مذاکرات جدیدی شروع شود یا اینکه زمان اصلی آن احتمالا بعد از انتخابات ۱۴۰۰ باشد».
این دست اظهارات و نوشتهها در فضای رسانهای رسمی و غیررسمی کشور کم نیستند. حتی ارگان یکی از احزاب کشور در تحلیلی درباره رفتار تحقیرآمیز اخیر ترامپ با رئیسجمهور صربستان نوشت تحقیر شدن از سوی ترامپ مگر چه اشکالی دارد!
یکی از اصلیترین اجزای فرایند تحریم، پایش مستمر و دقیق فضای سیاسی و اجتماعی کشور تحت تحریم است که بهطور مستمر توسط آمریکاییها در حال انجام است. وقتی چنین افرادی و جریاناتی وجود دارند که مردم را ناامید و دشمن را امیدوار میکنند، انتظار ترامپ برای زنگ خوردن تلفن اتاق بیضی با تماس از تهران چندان هم عجیب نیست.
و اما از آنجا که منظور آمریکا از مذاکره با ایران دیکته کردن نظرات باجخواهانه خود به کشورمان است بدیهی است که این مذاکره هرگز صورت نخواهد پذیرفت و ترامپ یا بایدن سرافکندگی دیگری را تجربه خواهند کرد.
3- سؤال مهم و اساسی دیگر این است؛ چه باید کرد؟ قبل از آن باید به این دو گزاره بنیادین توجه داشت؛ اولاً تا وقتی دولت آمریکا- فارغ از اینکه ترامپ رئیسجمهور باشد یا بایدن- به مذاکره و توافقی دیگر با ایران امیدوار باشند، فشار بر ایران را حفظ خواهند کرد. ثانیاً مذاکره فشار آمریکا را کاهش نخواهد داد بلکه ابزارهای ایران را یکی پس از دیگری گرفته و راه را برای افزایش فشار و باجخواهی هموارتر خواهد کرد.
در باب اینکه چه باید کرد سخن بسیار و نیاز به نوشتاری مستقل و مبسوط است اما اجمالاً باید گفت در این شرایط پرهیز از حاشیهسازی و بگومگوهای بیحاصل سیاسی ضرورتی حیاتی دارد و ناامید کردن مردم- به هر طریقی و با هر انگیزهای- سم مهلک است. اگر هر کس در هر جایگاه و مسئولیتی که قرار دارد بهصورت حداکثری و بیوقفه، عمل به وظیفه خود را در دستور کار قرار دهد، گامی مهم و اساسی در مأیوسکردن دولت آمریکا در رسیدن به رویای ضدایرانی خود برداشته است.
محمدمهدی تقوی در روزنامهی وطن امروز نوشت: اقتصاد کشور با سوء مدیریت اجرایی حالا به وضعیتی رسیده است که دیگر ماهانه بر نرخ اقلام مختلف افزوده نمیشود و بدون اغراق هر روز قیمت جدیدی بر کالاها نقش میبندد، البته تحریم نامنصفانه غرب و سرمایهداری جهانی که در واقع حاکمیت الیگارشی در جهان است نیز تاثیرگذار است و تاثیر آن کم هم نیست اما پس دولتی که 7 سال بر سر کار است، وظیفهاش چیست؟ توجیه و تماشا؟!
یکی از مواد غذاییای که این روزها گران شده، مرغ است که نرخ آن مدتی است به پرواز درآمده و پایین هم نمیآید! سالهاست گفته میشود دلیل نوسان قیمت مرغ و تخممرغ، انحصار واردات نهادهها توسط یک فرد خاص است! اما خب اگر این کار او غیرقانونی است چرا برخورد نمیشود و اگر قانونی است چرا هر از گاهی مطرح میشود؟
از نظر اقتصاددانان یکی از راهوارترین مسیرهای رسیدن به توسعه و رفاه، انهدام انحصار است و هر اقدامی انحصار را به چالش نکشد، موفق نخواهد شد.
تا زمانی که انحصار دستنخورده باقی بماند، فرآیند کنونی ادامه مییابد، گرانیهای گاه و بیگاه و حتی عمدی و سیستماتیک شکل میگیرد و گسترش مییابد چون دولت، قدرت مسلط انحصارگرا را به چالش نمیکشد. در واقع میتوان گفت با عدم ورود به این موضوع بسیار مهم، شرکت انحصارگرا روزبهروز قدرت بیشتری یافته و با این وضعیت، انحصار قویتر میشود.
در عمق قضیه برای رفع مشکلات اقتصاد (برای همیشه) ایران باید از بهرهکشیای که درگیر آن شده، خود را کنار بکشد، به عبارت دقیقتر فرآیند برجام را معکوس کند. حالا برخی پاسخ ندهند این انزواطلبی اقتصادی است؛ خیر! قطعا منظور این نیست؛ انحصار چند به اصطلاح قدرت عموما ظالم جهانی را باید شکست و به 190 کشور دیگر دنیا بها داد. وقتی دولت چه در داخل در برابر آن شرکت که گفته میشود انحصار واردات نهاده را در اختیار دارد و چه در بیرون مرزها مقابل قلدرمآبی آمریکا از موضع ضعف برخورد میکند، اوضاع از اینکه هست هم بدتر خواهد شد. کشور تحت شدیدترین تحریمی نظیر ایران باید اقتصادش را با مداخلات مؤثر دولت، کنترل ثروت و سرمایهای که وجود دارد و گسترش مناسبات تجاری با دیگر کشورهای جهان مدیریت کند. بخش مالی اقتصاد باید ملی شود و شیوههای استفاده از منابع طبیعی هم باید تحت نظارت دقیقتری باشد.
رابطه بین قیمتهای داخلی و قیمتهای جهانی باید قطع شود و کشور باید برای رهایی خود از کنترل مؤسسات بینالمللی؛ نظیر FATF، به اقدام دست بزند.
30 سال است دولتهای مختلف ادعا کردند اگر کشور صادرات خود را افزایش دهد، مشکلاتش تخفیف خواهد یافت. اموال عمومی و حتی منابع طبیعی را به بخش خصوصی (در حقیقت اختصاصی!) واگذار کردند و تا جایی که میتوانستند از بخش مالی اقتصاد نظارتزدایی کردند. پیامدها عیانتر از آن است که کتمانکردنی باشد. نابرابری در کشور بیداد میکند. سوالی که اغلب به آن نمیپردازند این است: این نابرابری گسترده و کوچک شدن ساعتی سفرههای مردم چرا ایجاد شد؟ آقای روحانی هفته قبل بر سر ملت منت گذاشته و گفتند در جنگ اقتصادی، خوب حکمرانی کردیم(!) خب! درست هم میگویند اما خوب یعنی برای کدام گروه و طبقه اجتماعی؟
علت اصلی بحران، وابستگی هر چه بیشتر به نگاه به خارج بویژه پستترین رژیمهای دنیا و در کنار آن برخورد نکردن با امتیازات ناحق و افزونهخواهیهاست! سالهاست با اصرار بر برجام و صادرات نفت خام به طور فزایندهای پول کمتری در پی فعالیتهای مولد خلق میشود. یکی از پیامدهای این تحولات در عرصه اقتصاد هم این است که داریم مشاهده میکنیم؛ دلار 30 هزار تومانی و در پی آن گرانی همه چیز؛ همه چیز!
رسول سنائیراد در روزنامهی جوان نوشت: طرح دوباره استیضاح رئیسجمهور و انتقاد از عملکرد وی با ادبیاتی تند و نامتعارف از سوی چند نماینده مجلس شورای اسلامی که بگومگوهای بیهودهای را در فضای سیاسی موجب گردید و میرفت که منشأ تنشها و جنجالهایی گردد، خوشبختانه در برخورد با عقلانیت شخصیتها و فعالان سیاسی دلسوز مردم منتفی شد و رنگ باخت.
اینک در فضایی آرام میتوان با بررسی و تدقیق پیرامون این پدیده و واگویی عبرتهای برآمده از آن بهعنوان یک تجربه سیاسی به تقویت حافظه تاریخی و افزایش درک و فهم در فرهنگ سیاسی کمک کرد و مانع تکرار و پیشگیری از خسارتهای رفتارهای هیجانی شتابزده و در موارد مشابه گردید. گرچه احتمالاً این نمایندگان در واکنش به فشارها و اظهارات موکلان خود یا برخی سؤالات و تحلیلهای رایج در فضای رسانهای بهویژه شکل مجازی آن، چنین رفتاری را بروز دادند، اما گویا موارد ذیل از نگاه آنان پنهان مانده بود:
۱- قرار داشتن کشور در شرایط جنگ اقتصادی که خنثیسازی یا مقابله با آن مستلزم همکاری و همافزایی تمامی قوا و نیروهای دلسوز نظام و مردم بوده و هرگونه تنش و جنجال سیاسی که به التهاب در بازار و قیمتها کمک کند، فقط نفع آن را دشمن برده و دود آتش آن به چشم مردم خواهد رفت.
۲- فشار برای استیضاح رئیسجمهور لبه دیگر همان تلاش برای واداشتن وی به استعفا و کنارهگیری از قدرت است که ازسوی برخی نیروهای افراطی با هدف فرافکنی یا فرار به جلو در شرایط سخت برآمده از شتابزدگی و سادهاندیشی نسبت به برجام، وعدههای بر زمین مانده و ادعاهای به دور از عمل است که جناح و جریان سیاسی مورد حمایت آنها امروز باید پاسخگوی آن باشد.
۳- پیامد هرگونه خلأ قدرت ناشی از استیضاح و استعفا در قدرت، نهتنها التهاب در اقتصاد و ضربه به معیشت مردم بلکه احتمال شکلگیری تنشها و بیثباتیهای سیاسی و حتی خدشه به امنیت ملی میباشد که پیش از این در کشورهای عراق و سوریه شاهد آن بودهایم؛ پیامدی که نهتنها گره از مشکلات نگشوده بلکه به پیچیدگی بیشتر شرایط انجامیده و فرایند حل مشکلات و رسیدگی به مسائل را طولانیتر میسازد.
۴- نزدیک شدن به پایان عمر دولت آقای روحانی که نهتنها فرایند، انتخابات و شکلگیری دولت بعدی تقریباً زمانی مطابق همین زمان پایانی عمر دولت فعلی را میطلبد، بلکه نیازمند آمادگی و داشتن برنامههایی است که در شرایط آرام و معمول بهتر فراهم میشود.
چهبسا آقای روحانی اگر با استیضاح کنار گذاشته شود، بههنگام ارائه گزارش عملکرد دوران مسئولیت سنگین ریاستجمهوری به مردم یا تاریخ علت ناتمام ماندن برنامهها و برآورده نشدن وعدهها را همین چندماه پایانی دولت خویش بداند.
۵- برهم خوردن تمرکز کارگزاران و دستگاههای مسئول از مسائل و دغدغههای اصلی کشور و مردم و رفتن به حواشی سیاسی بهجای همکاری و همافزایی برای حل مشکلات و پاسخگویی به دغدغهها و نیازهای واقعی کشور در واقع نوعی فرصتسوزی ولو با تصور دلسوزی به حساب میآید؛ بنابراین پایان دادن به بگومگوهای سیاسی بیفایده و عبور از استیضاح رئیسجمهور در بازگشت مواردی که بالا ذکر شد، نمونهای از کنش عقلانی در عرصه سیاسی محسوب میشود که به مصلحت نظام و مردم بسیار نزدیکتر از خواستهها و ادعاهای آن نمایندگانی بود که به زعم وادارسازی دولت به سرعت بخشیدن به حل مسائل آن شیوه تهاجمی را پیشه ساخته بودند.
امروز حل مشکلات کشور از معبر ثبات، همکاری و همافزایی با تکیه بر محاسبات دقیق و کار جهادی میگذرد و هرگونه کنش و رفتاری به دور از محاسبه پیامدها و آثار بر ثبات و آرامش کشور، با عقلانیت و انقلابیگری مغایر و متعارض بهحساب میآید.
حسین شریعتمداری، مدیرمسئول کیهان نوشت: ۱- دولت بیسر (HEADLESS GOVERMENT)
نام پروژهای است که آمریکا و متحدانش با هدف تنشآفرینی و ایجاد ناامنی و بیثباتی برای سه کشور ایران، لبنان و عراق تهیه کرده و اجرای آن را از چند ماه قبل کلید زدهاند. بخش اصلی این پروژه (بخوانید طرح توطئه) حذف رئیس دولت در کشور هدف است. با این تفسیر که وقتی رئیس یک دولت کناره میگیرد و یا کنار گذاشته میشود، زمینه لازم برای تنشآفرینی و برهمزدن ثبات و امنیت در آن کشور فراهم میشود. در این حالت انتخاب رئیس دولت جدید به آسانی ممکن نیست و معمولاً با اختلافنظرها و برخورد سلیقهها همراه خواهد بود و این دقیقاً همان بیثباتی ایدهآل و شرایط مطلوبی است که دشمن برای تنشآفرینی و ایجاد ناامنی به آن نیاز دارد. از امیر مؤمنان حضرت علی علیهالسلام است که خطر دولت بیامیر (همان دولت بیسر در فرهنگ امروز) را گوشزد کرده و میفرمایند «إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ از داشتن امیر (رئیسدولت) چارهای نیست، خواه نیکوکار و خواه بدکار باشد». این کلام حضرت امام (ره) را هم ببینید: «به نظر من اينطور مىرسد كه نقشه اين است كه در داخل، اين ضربه را به ما بزنند كه ما اغتشاش در خودمان پيدا كنيم. يك انتظامى در كار نباشد. اختلافات باشد و يك هرجومرجى باشد» و حالا در این گفته «مایکل لدین»، کارشناس برجسته و بلندآوازه اندیشکده آمریکن اینترپرایز دقت کنید. میگوید «ما خواهان ثبات در ایران، عراق، سوریه، لبنان نیستیم؛ سؤال اصلی نه لزوم یا عدم لزوم بیثباتی در این کشورها است، بلکه چگونگی ایجاد بیثباتی مورد نظر است»!
سخن درباره صلاحیت یا عدم صلاحیت و خوب یا بد بودن رئیس یک دولت در میان نیست، بلکه سخن درباره خطر دولتبیسر و پهلو دادن به دشمن برای ایجاد بیثباتی و ناامنی است و به قول حضرت امیر علیهالسلام دولت باید سر داشته باشد، چه نیکوکار باشد و چه نباشد.
۲- طرح آمریکایی دولت بیسر در لبنان به اجرا درآمد و سعدحریری نخستوزیر لبنان که خود از عوامل وابسته به دشمن و با تهیهکنندگان طرح همراه بود، در اقدامی غیرمنتظره استعفا داد و این در حالی بود که با توطئه از قبل طراحی شده آمریکا و متحدانش، ارزش پول لبنان (لیر) به شدت کاهش یافته و معیشت مردم این کشور را با سختی فراوان روبهرو کرده بود. استعفای حریری اما، نه فقط بهبود شرایط را به دنبال نداشت بلکه کشور لبنان میرفت تا با فاجعه منجر به فروپاشی و بلعیدهشدن از سوی آمریکا روبهرو شود. درایت مثالزدنی سید حسن نصرالله رهبر حزبالله لبنان، مانند همیشه به کار گرفته شد و توطئه دشمن ناکام ماند. سعد حریری که در همراهی با توطئه آمریکا و متحدانش استعفا داده بود تا طرح دولت بیسر به نتیجه برسد امروزه در پی شکست و ناکامی آن توطئه برای پست نخستوزیری لبنان اعلام آمادگی کرده است! شاید- و به احتمال قوی- با این انگیزه که در توطئه دیگری به کار گرفته شود.
۳- متاسفانه گام اول، طرح دولت بیسر بهدنبال یک غفلت ناخواسته در کشور عراق هم به اجرا در آمد و عادل عبدالمهدی، نخستوزیر مؤمن و متعهد دولت عراق مجبور به استعفا شد. شاید برخی از نیروهای مؤمن ولی بیش از اندازه خوشباور عراق تصور نمیکردند که با استعفای عادل عبدالمهدی به ناکجاآباد طرح دولت بیسر وارد شدهاند و برخلاف انتظارشان نتیجه ورود به این وادی تحمل برخی از بیثباتیها، ناامنیها و حتی تلاشهای سؤالبرانگیز جریانات غربگرا -و بعضاً وابسته به غرب- برای عبور از ارزشهایی باشند که خون پاک و مطهر فرزندان مؤمن و انقلابی عراق پای آن ریخته شده است. اگرچه خوشبختانه با درایت مرجعیت و هوشیاری مردم غیور عراق این توطئه رو به افول گذاشته است.
۴- طرح توطئهآمیز «دولت بیسر» علیه جمهوری اسلامی ایران هم کلید خورد و به صحنه آمد و به یقین میتوان گفت که ایران اسلامی اصلیترین هدف آن بوده است چرا که ایران خاستگاه، اردوگاه و پشتیبان نهضت مقاومت در سراسر منطقه و جهان است. بنابراین به آسانی میتوان نتیجه گرفت توطئه یاد شده، قبل از همه روی ایران اسلامی که خاستگاه و اردوگاه اصلی مقاومت است هدفگذاری شده و به صحنه آمده باشد.
اما چگونه؟ بخوانید!
از چند ماه قبل یعنی دقیقاً همزمان با کلید خوردن طرح مورد اشاره از سوی دشمنان بیرونی، برخی از مدعیان اصلاحات -تاکید میشود که نه همه آنها- و غربزدگان داخلی که تا آن هنگام با همه توان و تمامقد از دولت آقای روحانی حمایت میکردند و کمترین انتقادی به ایشان و دولتشان را برنتافته و علیه منتقدان یقه چاک میدادند، بهناگاه و در یک چرخش یکصد و هشتاد درجهای دولت آقای روحانی را ناکارآمد و ناموفق در تامین خواستههای مردم معرفی کرده و خواستار استعفای ایشان شدند! موج دعوت رئیسجمهور به استعفا در قالب مصاحبه و مقاله و گزارش صفحات اصلی بسیاری از سایتها، کانالها و روزنامههای زنجیرهای و مدعی اصلاحات را به خود اختصاص دادند و کار به آنجا کشید که آقای واعظی رئیس دفتر آقای روحانی صدا به اعتراض بلند کرده و خطاب به مدعیان اصلاحات گفت: «اگر الان اصلاحطلبان منتقد شدند که البته همه آنها نیستند، انتقاد به رفقای خودشان هست که در داخل دولت هستند. حداقل اگر مراعات بقیه اعضای دولت را نمیکنند مراعات حال رفقا و همفکران خود را بکنند»! در همان حال، رسانههای فارسیزبان بیگانه که همواره با طیف یاد شده همراه و همسو بودهاند -بخوانید طیف یاد شده با آنها همسو بودهاند- نیز تغییر جهت داده و به جای دفاع از دولت، سازاستعفای رئیسجمهور را کوک کرده و در آن دمیدند.
۵- تکلیف رسانههای تابلودار دشمن که معلوم است و کمترین تردیدی در میان نیست که اصرار آنها بر استعفای آقایروحانی برای برطرف شدن مشکلات پیشروی نیست چرا که خود عامل بسیاری از مشکلات هستند و نه فقط رفع آن بلکه ادامه و سختتر و بیشتر شدن مشکلات را دنبال میکنند. و در سوی دیگر ماجرا، اکثریت قریب به اتفاق آن عده از مدعیان اصلاحات که در شیپور استعفای رئیسجمهور میدمند، کسانی هستند که در کارنامه سیاه خود ننگ وطنفروشی در فتنه
آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ را دارند. ضمن آنکه تغییر جهت یکصدوهشتاد درجهای آنها از حمایت روحانی به درخواست استعفای ایشان به تنهایی برای اثبات عدم صداقت آنان کافی است و…
۶- و اما، با تاکید بر اینکه دولت آقای روحانی را در بسیاری از موارد ناکارآمد میدانیم، سؤال این است که چرا طیفهای یادشده داخلی و دشمنان بیرونی در استعفای روحانی همصدا شدهاند؟! کدام انسان کمعقلی میتواند باور کند که آنها با انگیزه خیر و صلاح و در پی رفع مشکلات به میدان آمده و استعفای آقای روحانی را فریاد میزنند؟! و آیا میتوان کمترین تردیدی داشت که آنچه طیف مورد اشاره داخلی و دشمنان قسمخورده بیرونی را در نقطه استعفای رئیسجمهور گردهم آورده است همان طرح آمریکایی «دولت بیسر» است؟!
۷- اکنون و بالاخره سخنی برادرانه با طیف امیدآفرین نمایندگان متعهد و انقلابی مجلس شورای اسلامی در میان است و آن اینکه آیا تصور نکرده و یا لااقل احتمال نمیدهید که تصمیم اخیر شما عزیزان بزرگوار برای استیضاح رئیسجمهور آب ریختن ناخواسته به آسیاب توطئه «دولت بیسر» دشمن باشد؟! تردیدی نیست که ناکارآمدی برخی از دولتمردان و بیتوجهی دولت به مشکلات پیشروی مردم انگیزه شما در استیضاح رئیسجمهور است. اما، آیا برای پیشگیری از این نتیجه تلخ که خدای ناخواسته، حاصل کارتان به سبد دشمن ریخته شود نیز فکری کردهاید؟!
احسان تقدسی در وطن امروز نوشت: «رای من کجاست؟» از حالا شعار اصلی هر 2 کاندیدای نهایی انتخابات ریاستجمهوری آمریکاست. انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در حالی 2 هفته دیگر برگزار میشود که هر 2 کاندیدا در 2ماه گذشته بارها در نتیجه نهایی انتخابات تشکیکهای جدی داشتهاند و باخت خود را صرفا در صورت تقلب سیستماتیک، محتمل دانستهاند.
آغاز رایگیریهای پستی اما که به طور سنتی رای دادن به این سبک و سیاق به مذاق دموکراتها خوشتر میآید، صدای ترامپ را به طور کامل درآورد و وی از «گم شدن» آرای خود در جریان رایگیری پستی خبر داد. به گفته او، هزاران رأیی که نام او در آنها نوشته شده است و بر سر بزنگاه هر کدام آنها میتواند به داد وی برسد در «سطل زباله» یافت میشوند!
اگر تا چند هفته پیش کلیدواژه انتخابات آمریکا «تقلب» بود، حالا «رای من کجاست» را هم باید به آن اضافه کرد. انتخابات فعلی آمریکا بدون تردید یکی از پرحرف و حدیثترین انتخاباتهای تاریخ این کشور محسوب میشود. ۳ رئیسجمهور آمریکا، جورج بوش، باراک اوباما و خود ترامپ با حرف و حدیثهای فراوان راه ورود به کاخ سفید را برخود هموار کردند تا جایی که با گذشت سالها این حرف و حدیثها همچنان ادامه دارد و نقل محافل دانشگاهی این کشور است. انتخابات 2020 آمریکا از این جهت پرچالشترین انتخابات تاریخ آمریکاست که به طور قطع از همین حالا میتوان مطمئن بود که هیچ یک از 2 کاندیدا، شکست را به راحتی نخواهند پذیرفت. این موضوع درباره شخص ترامپ از اهمیت بیشتری برخوردار است، چه؛ وی صراحتا بارها گفته شکست وی نتیجه چیزی جز تقلب دموکراتها نیست. از اینها که بگذریم چه بایدن برنده نهایی انتخابات باشد و چه ترامپ، چه ادعای دموکراتها درباره تقلب و دخالت درباره تقلب سیستماتیک دموکراتها در روند انتخابات بویژه در رایگیری پستی درست باشد، نشان از ضعفهای اساسی در ساختار حقوقی و سیاسی آمریکا دارد که خلاصه آن را میتوان در موارد زیر جمعبندی کرد.
1- ساختار سیاسی: ادعای هر 2 کاندیدا نتیجه یک اتفاق است: ضعفهای ساختار سیاسی ـ انتخاباتی آمریکا که به باور هر 2 کاندیدا امکان تقلب یا تخلف گسترده و تاثیرگذار در انتخابات را فراهم کرده است. این ساختار پرابهام و فاسد در چند دهه گذشته توانسته بود با تبلیغات بسیار مدل خود را به عنوان مدل برتر سیاسی در دنیا القا کند اما لااقل در 4 سال گذشته هواداران سرشناس اجتماعی و دانشگاهی هر 2 کاندیدا بارها به صراحت گفتهاند ساختار سیاسی فعلی آمریکا پاسخگوی انتظارات مردم آمریکا نیست. هر 2 کاندیدای نهایی انتخابات در فرآیندی شبهدموکراتیک از 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه به جامعه آمریکا معرفی میشوند و به عبارت دیگر مردم آمریکا چارهای جز انتخاب فرد انتخاب شده توسط رهبران دموکرات یا جمهوریخواه ندارند. کاندیداهای دیگر احزاب آمریکا هم اگر چه زینتالانتخابات هستند اما گاهی حتی هزینه سفر با هواپیمای اختصاصی به ایالتها را هم ندارند!
2- برهم زدن بازی: سخنان هر 2 کاندیدا که یکی به دنبال رایهای در سطل زبالهاش میگردد و دیگری از تقلب سخن میگوید، زمینه اتفاقات غیرمنتظره در فردای انتخابات آمریکا را فراهم میکند. حجم گسترده خرید سلاح توسط مردم آمریکا در چند هفته اخیر به صورت جدی سبب نگرانی جامعهشناسان آمریکایی شده و در برخی محافل جمهوریخواه و دموکرات از احتمال به راه افتادن حمام خون در آمریکا سخن گفته میشود. هر 2 کاندیدا دارای محافل حمایتی خشن و مسلح هستند که سر بزنگاه میتواند مقدمه اتفاقات پیشبینی نشده و به قول برخی کارشناسان «جنگ داخلی» در آمریکا باشد.
3- تصور اینکه یکی از 2 نفر [بایدن یا ترامپ] از این جنگ تمامعیار بتواند براحتی به عنوان رئیسجمهوری بعدی آمریکا سوگند یاد کند، کمی دور از ذهن است. هر 2 سوی ماجرا خود را برای رویاروییهای حقوقی و غیرحقوقی با رقیب آماده کردهاند. نکته اینجاست که چه بایدن و چه ترامپ رئیسجمهوری بعدی آمریکا باشند، نتیجه در اذهان مردم دنیا یکی است: «بیاعتباری آمریکا». آمریکای 2020 در نظر مردم دنیا حتی به آمریکای سالهای اول بعد از جنگ سرد هم شبیه نیست. امروز حتی بزرگترین متحدان آمریکا در اروپا هم اعتبار چندانی برای آمریکا در برنامهریزیهای آینده خود قائل نیستند.
ایده «دموکراسی آمریکایی» دوران جنگ سرد خود را در روزگاری میبیند که رئیسجمهوری مستقر کشورش فریاد میزند: «رای من کجاست؟».
محمدجواد اخوان در روزنامهی جوان نوشت: همانگونه که بارها گفته شده، مناقشه قرهباغ هرچند شبیه اختلافات ارضی موجود در سایر نقاط جهان مسئلهای دوجانبه است، اما هرگز نباید آن را فقط در چارچوب اختلافات میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تحلیل کرد. در واقع، منافع برخی قدرتهای فرامنطقهای و اهداف برخی بازیگران مایل به نفوذ در منطقه، اگر بیشتر از تمایلات دو کشور نباشد، کمتر نیست. یکی از بازیگران ذینفع در شرایط کنونی که البته به نوعی در هر دو سوی جبهه بازی میکند، رژیم اشغالگر قدس است.
اهمیت تاریخی منطقه قفقاز برای صهیونیستها (بهعنوان یکی از کانونهای خاستگاه یهودیان اشکنازی) و نزدیکی آن به مرزهای جمهوری اسلامی ایران، سبب شد که از نخستین روزهای فروپاشی شوروی، طمع صهیونیستها برای نفوذ در آن برانگیخته شود. در ادامه نزدیک شدن هرچه بیشتر دولت باکو به تلآویو از یکسو و احساس خطر آنها از نزدیکی دو ملت مسلمان ایران و آذربایجان، جای پای بیشتری در قفقاز جنوبی برای این رژیم جعلی فراهم کرد. در سالهای اخیر مناطق شمال رود ارس به بهشتی برای فعالیتهای جاسوسی و تروریستی رژیم اشغالگر قدس علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد و متأسفانه دولت باکو نیز بیتوجه به حسن همجواری با همسایه جنوبی به این رویه ادامه داد. نکته قابلتأمل آنکه نفوذ این رژیم به دو طرف منازعه توسعه یافت، بهگونهای که با روی کار آمدن دولت غربگرا در ایروان، سفارت صهیونیستها در پایتخت ارمنستان درست چند روز قبل از آغاز دوباره منازعه بازگشایی شد. اگر بگوییم صهیونیستها بازیگر پنهان و سود برنده از تداوم منازعه در منطقه هستند که بهنوعی به هر دو طرف درگیر نزدیک شدهاند.
در این میان نکتهای که به لحاظ میدانی در خور تأمل است، نقش صهیونیستها در هدایت مستقیم یا غیرمستقیم صحنه نبرد به سوی دلخواه خود است. درست است که پیشروی در مناطق دشت و جلگهای سادهتر است و همین امر ارتش آذربایجان را مایل به پیشروی در حاشیه جنوبی منطقه مورد منازعه به جای تهاجم به عمق آن نموده، اما انتخاب دشتهای جنوبی منطقه قرهباغ که مشرف به رودخانه ارس و مرزهای جمهوری اسلامی ایران است، به نظر تصادفی نبوده است. در حالی که مطابق دکترینهای معمول جنگ طبیعی است که آذریها استراتژی خود را صرف تضعیف عقبه راهبردی حریف (منطقه میان قرهباغ کوهستانی و سرزمین ارمنستان) بکنند و در واقع تمرکز خود را بر جبهه شمالی نبرد بکنند، اما در حال پیشروی در کرانههای شمالی ارس هستند. در سوی دیگر عقبنشینیهای مکرر و ضعف آشکار جبهه جنوبی ارمنستان این معنا را در ذهن متبادر میکند که اساساً دست هدایتگری در حال تغییری ژئوپلیتیک در حاشیه مرزهای جمهوری اسلامی ایران است.
برای روشن شدن موضوع کافی است به این نکته اشاره گردد که در مدت سههفتهای که از شعلهور شدن مجدد آتش جنگ میگذرد در حالی که پیشروی نیروهای آذری از خط آتشبس قبلی در بیشتر مناطق حداکثر به ۱۰ تا ۲۰ کیلومتر میرسد، اما در کرانههای شمالی ارس (مجاور مرز ایران) حتی به بیش از ۵۰ کیلومتر نیز رسیده است، به گونهای که خط تماس که در مجاورت مرزهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه اصلاندوز بوده اکنون به «پل خداآفرین» است.
طبیعی است که از نظر جمهوری اسلامی ایران تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان لازم الرعایه است و اصل بازپسگیری سرزمینهای این کشور مورد انتقاد نیست. آنچه موجبات نگرانی بیشتر را فراهم میکند، حضور بیشتر صهیونیستها در مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران است. برای روشن شدن اهمیت موضوع کافی است بدانیم طول مرز مشترک سرزمینهای اشغالی فلسطین با لبنان تنها ۷۹ کیلومتر است و از همین طول مرز نسبتاً کوتاه، صهیونیستها بارها به نقض تمامیت ارضی و هوایی و جاسوسی الکترونیکی پرداختهاند. اکنون تقریباً معادل همین فاصله به مرزهای مشترک ایران و همسایه آذری اضافه شده و بیم آن میرود اراضی خالی از سکنه این منطقه به بهشتی برای صهیونیستها در جهت ایجاد ایستگاههای شنود و جاسوسی و ارسال پهپاد و … علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود؛ موردی که مشابه آن پیشتر در منطقه تالش علیا و شمال مغان شاهد آن بودهایم. از سویی میدانیم صهیونیستها سابقه آشکاری در انتقال و حمایت از تروریستهای تکفیری دارند که نمونه بارز آن در حمایت از تروریستهای منطقه جولان سوریه رخ داد. در روزهای اخیر نشانههایی از انتقال برخی از عناصر میدانی گروهکهای سلفی تروریستی سابقاً فعال در سوریه به منازعه قفقاز دیده میشود. هرچند با تأسف باید گفت به جز صهیونیستها برخی کشورهای ناکام در جنگ سوریه همچون ترکیه نیز در این ماجرا نقشآفرین هستند. بر این اساس حضور عناصر صهیونیست و نیز تروریستهای تکفیری در مرزهای شمال غربی، تهدیدی جدی علیه امنیت ملی کشور تلقی میشود که باید هرچه زودتر برای آن چارهاندیشی کرد.
به طور کلی تداوم بیثباتی و ناامنی در منطقه به سود کشورهای منطقه نبوده و در شرایطی که طرفین درگیر ظرفیت اتمام یکسویه جنگ به سود خود را ندارند، تنها برنده واقعی منازعه بازیگران خارج از منطقه و مایل به نفوذ است. بر همین مبنا است که جمهوری اسلامی ایران از پایان درگیری نظامی و حل مسئله از طریق مذاکره حمایت کرده است.
ممکن است برخی در داخل به دلیل برداشت ناقص از این گزاره که «قرهباغ خاک اسلام است» و یا به دلیل خنثیسازی تبلیغات سوء گروهکهای قومی، مواضعی در حمایت از یکی از طرفین درگیری را طرح نمایند، باید گفت که اولاً دولت تحت نفوذ صهیونیستها در باکو را نمیتوان مدعی صالحی برای یک سرزمین اسلامی دانست، ثانیاً خطر گسترش حضور جاسوسهای صهیونیست در مرزهای شمالی و یا تحرکات گروهکهای تروریستی تکفیری تهدیدی جدی علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به شمار میآید و ثالثاً مواجهه با یک صحنه مورد مداخله بازیگران فرامنطقهای پیچیدگیهای خاص خود را دارد و بهصرف بیاثر سازی تحرکات قومگرایانه نمیتوان در مورد این عرصه پیچیده اظهارنظر و موضع کرد.
محمدباقر ادیب در روزنامهی وطنامروز نوشت: امروز محدودیتهای مرتبط با صادرات و واردات تسلیحات متعارف که در قطعنامه 2231 علیه ایران وضع شده بود، پایان مییابد. دولت آقای روحانی سخت در تلاش است از این موضوع یک دستاورد بزرگ برای خود بسازد؛ با این هدف که شاید بتواند شکستهایی را که این روزها در اداره کشور به آن مبتلا شده و مردم را به دشواری انداخته است، کمی تخفیف دهد.
این درست است که دولت ترامپ در جلوگیری از لغو محدودیتهای تسلیحاتی از طریق فعال کردن مکانیسم اسنپبک شکست خورد اما این به هیچوجه برای اعلام پیروزی از جانب دولت آقای روحانی کافی نیست، مگر اینکه قرار باشد موضوع در سطح تبلیغات رسانهای باقی بماند و هیچ ارزیابی دقیقی نشود. برای تبدیل این شکست آمریکا به یک پیروزی برای ایران، شروط سختگیرانهای لازم است.
ابتدا مهم است توجه کنیم کشورهای غربی بویژه اروپاییها به این دلیل با فعال شدن اسنپبک از سوی آمریکا مخالفت نکردند که میخواستند به تعهدات برجامی خود عمل کنند یا موافق لغو محدودیتهای تسلیحاتی ایران بودند، بلکه علت اصلی مخالفت آنها با فعال شدن اسنپبک این بود که میدانستند این بار کل برجام نابود خواهد شد و دولت آقای روحانی که تاکنون در مقابل هر گونه کاهش عملی و موثر تعهدات ناچار خواهد شد برنامه هستهای را از سر بگیرد. در واقع، این ارزش توقف برنامه هستهای ایران و خطر از سرگیری مجدد آن بود که اروپا را به مخالفت با اقدام دولت ترامپ واداشت، نه- آنچنان که دولت روحانی میگوید- استحکام حقوقی برجام یا شکاف واقعی میان اروپا و آمریکا بر سر مساله ایران. به همین دلیل هم هست میبینیم اروپاییها اعلام کردهاند تحریم تسلیحاتی ایران را حداقل تا 2023 ادامه خواهند داد. همچنین همینجاست که میتوان درک کرد چرا اروپا زمانی که تحریمهای نفتی و بانکی از سوی آمریکا اعمال میشد، نه تنها در مقابل آن نایستاد، بلکه تا حداکثر مقدار ممکن با آن همراهی کرد. اروپاییها اعتقاد نداشتند – و هنوز هم ندارند- تحریم اقتصادی علیه ایران، ریسک واقعی ترک تعهدات برجامی و آغاز برنامه هستهای از سوی ایران را در پی دارد. دولت آقای روحانی به دلیل دلبستگی خاصی که به برجام دارد، اروپا را مطمئن کرده است در مقابل هیچ تحریمی برنامه هستهای را واقعا از سر نخواهد گرفت و به همین دلیل غربیها آزادانه تحریمهای اقتصادی را اعمال میکنند و راضیاند که هم تحریمهای اقتصادی تداوم دارد و هم برنامه هستهای ایران متوقف است؛ یعنی همان چیزی که از ابتدا در پی آن بودند. آغاز واقعی و موثر برنامه هستهای ایران و مشروط شدن اجرای تعهدات برجامی به عادی شدن کامل فروش نفت و روابط بانکی، چیزی است که میتواند اروپاییها را به تحرک واقعی وادارد اما دولت به دلیل نداشتن نگاه راهبردی به مساله، همه فرصتها در این مسیر را تا امروز سوزانده است.
اکنون که محدودیتهای تسلیحاتی قطعنامه 2231 روی کاغذ برداشته میشود، مهمترین خطر این است که درباره ارزش این موضوع از جانب دولت چنان اغراق شود که همه فراموش کنند وظیفه اصلی برجام برداشتن تحریمهای اقتصادی بوده، نه لغو محدودیتهای صادرات و واردات سلاح متعارف. این هم شبیه همان ادعایی است که میگفت درست است برجام تحریمها را لغو نکرده اما ماندن ایران در آن به انزوای دولت ترامپ انجامیده است(!) آقای روحانی که صاحب اصلی آن ادعاست، مایل نبود به جزئیات این بحث ورود کند، چرا که در صورت ادامه بحث خیلی زود آشکار میشد اولا هدف برجام لغو تحریمهای اقتصادی بوده نه منزوی کردن آمریکا و ثانیا همان چیزی هم که دولت انزوای آمریکا میخواند، در واقع تقسیم کاری است برای نگه داشتن خشک و خالی ایران در برجام و دلخوش نگاه داشتن دولت آقای روحانی به ایستادگی ظاهری اروپا جلوی آمریکا و پوشیده نگه داشتن همکاری عمیق آن با آمریکا در اجرای تحریمهای اقتصادی علیه ایران.
بیدستاورد بودن برجام باعث شده دولت عمدا در ارزش لغو محدودیتهای تسلیحاتی اغراق کند تا بتواند لااقل از این منظر از مطلوبیت برجام دفاع کرده و برای آن «کارنامهسازی» کند. ایران سالهاست هر سلاحی را که نیاز داشته باشد میسازد و صرفنظر از اینکه در حوزه تسلیحات متعارف با تحریمی مواجه هست یا نه، اگر طرفهای فروشنده به لحاظ راهبردی و ژئوپلیتیک مشکلی نداشته باشند، سلاحهای راهبردی هم میخرد. در واقع اساسا صادرات و واردات سلاحهای متعارف توسط ایران به تنها چیزی که مربوط نیست، تحریمهای 1747 یا محدودیتهای 2231 است و از این منظر میتوان گفت در عمل اتفاق مهمی رخ نداده است.
ملاک اصلی در عمل برای اینکه شکست آمریکا در این حوزه تبدیل به یک موفقیت برای ایران شود این است که ببینیم آیا ارسال قانونی محمولههای سلاح متعارف از سوی ایران برای متحدانش از این پس تسهیل خواهد شد یا نه؟ اینجاست که به یک اصل تاریخی برمیخوریم و آن اینکه تسهیل اینگونه موضوعات راهبردی در عمل چندان تابع ملاحظات حقوقی نیست و بیشتر به توان و اراده کشور برای اعمال قدرت و همچنین هزینهای بستگی دارد که دشمن متقاعد شده باشد در صورت مقابله با آن، پرداخت خواهد کرد.
یک ملاک دیگر هم این است که هر گونه تصمیم از جانب اروپا برای تداوم محدودیتهای تسلیحاتی ایران هزینهمند و اروپا وادار به تجدیدنظر در تصمیم اعلامی خود برای تداوم این محدودیتها تا سال 2023 شود. اگر این محدودیتها روی کاغذ لغو شود اما اروپا آنها را در عمل ادامه دهد، چیزی برای جشن گرفتن باقی نمیماند، مگر اینکه دولت قاطعانه تصمیم بازداشتن اروپا را از این کار از طریق از سرگیری برنامه هستهای گرفته باشد.
در نهایت یادآوری این نکته هم ضروری است که همچنان که روسها در روزهای گذشته گفتهاند، تحریمهای تسلیحاتی ایران که در اصل در سال 2007 و در قطعنامه 1747 اعمال شده بود میتوانست در قطعنامه 2231 به طور کامل لغو شود اما این تیم مذاکرهکننده ایران در آن مقطع بود که با ایده جایگزین کردن کلمه «محدودیت» به جای «تحریم» در قطعنامه 2231 (که در عمل هیچ تفاوت محتوایی ندارد) راهی پیش پای آمریکاییها باز کرد که بتوانند حداقل به اندازه 5 سال دیگر تحریمها را ادامه دهند. بنابراین در این باره هم ظاهرا باید در کنار طرف خارجی به دنبال مقصرانی در داخل بگردیم که معلوم نیست با چه هدفی و در ازای چه چیزی، چنین مشورتهای راهبردیای به دشمن دادهاند.
محمد ایمانی در روزنامهی کیهان نوشت: ۱- عقل، قوه تشخیص مصالح از مفاسد و خسارات است. شیخ کلینی در کتاب شریف اصول کافی نقل میکند امام صادق علیهالسلام به یکی از یارانش فرمود «عقل و لشکر آن، و جهل و لشکر آن را بشناسید تا راه را پیدا کنید.» امام سپس برای عقل و جهل، 75 لشکر برشمردند؛ از آن جمله: «ایمان و کفر. تصدیق و انکار حق. امید و ناامیدی. توکل یا حرص. فهم یا حماقت. طمأنینه و ثبات قدم یا شتابزدگی و تذبذب. حلم یا سفاهت. صبر و شکیبابی یا جزع و بیتابی. تذکر یا سهو، حفظ یا نسیان. قناعت یا حرص. وفا یا عهدشکنی. صدق یا کذب. حق یا باطل. امانت یا خیانت. اخلاص یا شائبه. شهامت یا کُندی و خرفتی. رازداری یا افشای راز. جهاد یا ترک آن. انصاف یا حمیت و تعصب باطل. حکمت یا هوی. وقار یا خفّت. توبه و بازگشت یا اصرار بر خطا. طلب بخشش یا مغرور و فریفته شدن. محافظت یا سستی و تهاون. نشاط یا بیحوصلگی و کسلی. الفت و وحدت، یا تفرقه و جدایی». نوع موفقیتها یا ناکامیهای ما، به میزان کشش ما به هر یک از این دو جبهه برمیگردد.
۲- عقل، جریان پایدار فهم و شعور است و اگر به هر دلیل دچار اختلال شد، خسارت به بار میآورد. دروغ گفتند، آنها که از عقل دم زدند، اما امید به دشمن را ترویج کردند و برای فراموشی عبرتها کوشیدند. دروغ گفتند آنها که احساس عجز را در پیکره جامعه تزریق کردند، بیتابی و دستپاچگی را جای حلم و ثبات قدم نشاندند، تحریف کردند و سفاهت را دوراندیشی جا زدند، همت و نشاط کار را تعطیل کردند و مردم را به سراب حوالت دادند، جامعه را دو قطبی کردند و پس از همه اینها، وقتی خسارتها آشکار شد، حاضر به پذیرش خطاهای بزرگ خود نشدند. آنها خطرناکتر از هر دشمن بیرونی هستند؛ بلکه آنها حربه کُند دشمن را صیقل میدهند.
۳- مذاکره را به ادامه جنگ در جبهه دیپلماسی معنا کردهاند و اصل آن، صیانت از منافع و مصالح است، نه الزاما معامله. ترجمه مذاکره به صِرف «معامله»، مغالطه است؛ هر چند که میتواند به معامله در غیر خطوط قرمز منتهی شود. معامله سالم هم، رفتاری طرفینی است و در غیر این صورت، شرخری و کلاهبرداری محسوب میشود. حقوق اساسی یک کشور، قابل چانهزنی و معامله نیست. مثلا واگذاری سرزمین و حاکمیت و امنیت و اقتدار و ظرفیتهای حیاتی پیشرفت یک کشور، در قالب مذاکره و معامله مشروع نمیگنجد. با همه این ملاحظات، حتی اگر مذاکره را با تسامح و تغافل، بده- بستان محض بدانیم، باز هم باید ارزش افزودهای تولید کرده باشید تا بتوانید پای معامله بروید. اگر عرقجبین و کدّ یمین نخبگان توانمند ایرانی نبود -که برخی هم به شهادت رسیدند- آقایان روحانی و ظریف چه چیزی برای فروش نقد در مقابل وعدههای نسیه (چک برگشتی) برجام داشتند؟ آیا دولت در این هفت سال، غیر از واگذاری خسارتبار بخشی از توانمندیهای کشور، چیزی هم خلق کرد و جای آن گذاشت تا چرخ پیشرفت متوقف نشود یا بتواند از موضع دارندگی مذاکره کند؟
۴- اگر پالایشگاه ستاره خلیج فارس ساخته شد و در بنزین به خودکفایی رسیدیم، اگر انواع تسلیحات پیشرفته و بازدارنده را ساختیم و متجاوزان را ادب کردیم، و اگر نفوذ و اقتدار منطقهای پیدا کردیم تا امنیت داشته باشیم، رهاورد غیرت و همت و تدبیر نیروهایی بود که بنا را بر بیاعتمادی به دشمن، و اعتماد به وعدههای هدایت و نصرت الهی گذاشته بودند. برعکس، اگر مدیری نگاه خوشبین به دشمن داشت، اسیر خدعه او شد و کشور را دچار مشکل کرد. این، فرق مکتب سلیمانی با مکتب عاریتی برجام است؛ اسب تروای نفوذی که جان ساورز (رئیس وقت سرویس جاسوسی انگلیس) نتوانست دربارهاش خویشتنداری کند و گفت «توافق هستهای ظرف 15 سال، ایران را به کشوری نُرمال تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از مبانی انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم توسعه یابد.» در مقابل این راهبرد نفوذ بود که
سردار شهید سلیمانی هشدار داد «برای دشمن، برجام، سهضلعی است نه یکضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام ۲، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذ بالله ما رفتیم و در برجام ۲ شرکت کردیم، تمام میشود؟
نه، برجام اصلی در داخل ایران است. آنها برجام ۳ هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید در ایران خشکانده شود.»
۵- لازم نیست خود را به زحمت بیندازیم تا ثابت کنیم مدعیان مذاکره و اعتماد دوباره به دشمن، در زمره سفیهانند و باید بستری شوند. به حکم آقای روحانی، هر کس دم از مذاکره دوباره بزند، دیوانه است: «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ (آمریکاییها) میگویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل میگوید اهل مذاکره و تعهد نیست، اما به برخی کشورها میگوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر ديوانهاند كه با شما مذاكره كنند؟ شما به مذاكرهاي كه به تاييد سازمان ملل رسيده، پايبند نيستيد.»
۶- عناصر تُهیمغز یا مأمور، کاملا نشان شدهاند: در حالی نسخه مذاکره میپیچند که از دادن کمترین تضمین و تعهد درباره سرانجام کار، طفره میروند و حال آنکه نوبت قبل، وعدههای فریبنده هم میدادند. بنابراین، اصل حرفشان باد هواست. آنها اغلب رویشان نمیشود بگویند این بار چه چیزی را باید واگذار کرد تا همان وعدههای برجامی را دوباره خرید؟ ثانیا با توجه به اینکه طرف مقابل، سابقهدار بوده و کلاهبرداریاش مجددا ثابت شده، چرا باید معامله یکطرفه با او کرد؟ اگر آمریکاییها (دموکراتها و جمهوریخواهان) تاکید کردهاند تا تحریمها کارگر است، از کاربست آن دست نمیکشند و به کمتر از تسلیم ایران راضی نمیشوند، پس هدف این حضرات، چیزی غیر از ضعیفنمایی ایران مقتدر و عصا گذاشتن زیر بغل دشمن سرشکسته است؟
۷- فهرستی طولانی از بیتدبیری و سوءمدیریتها را میتوان شمرد که هیچ ربطی به مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا ندارد و علت اصلی گرفتاریهای اقتصادی است:
– عدم اهتمام به رونق تولید در حوزه پیشرانها (مسکن، شرکتهای دانشبنیان، کشاورزی، خودرو، لوازم خانگی و نظایر آن) که در کوتاهمدت میتواند میلیونها شغل ایجاد کند و رکود تورمی را مهار نماید.
– اصرار بر تحمیل رکود به بخش مسکن به مدت حداقل پنج سال؛ در حالی که اهتمام به این بخش میتوانست ضمن مهار نقدینگی سرگردان، چرخ 250 صنعت را بچرخاند، در تیراژ میلیونی ایجاد اشتغال کند و در کنار تامین نیاز ضروری مردم، ترمز تورم را بکشد.
-کوتاهی در اصلاح نظام بانکی، پولی و مالی تورمساز؛ سوءمدیریت در حوزه نقدینگی و رساندن آن از 430 هزار میلیارد به سه هزار هزار میلیارد (سه تریلیون) تومان.
– واگذاشتن امنیت کسب و کار و تولید، در معرض تاخت و تاز دلالان و واردکنندگان و قاچاقچیان.
– کوتاهی و عدم قاطعیت در مقابل اقتصاد زیرزمینی چند صد هزار میلیاردی و فرار مالیاتی حداقل 30 هزار میلیارد تومانی.
– فرار از شفافیت و حذف سامانههای شفافیتساز مانند «ایرانکد و شبنم» که مسیر قاچاق به داخل و خارج را میبست و میتوانست صدها هزار میلیارد تومان صرفهجویی به ارمغان داشته باشد. بعد از هفت سال سیر غلط، میگویند میخواهند 9/9/99 از سامانه جامع تجارت رونمایی کنند! قاچاق و واردات بیرویه، دهها میلیارد دلار درآمد ارزی را نابود کرد و ضمنا موجب از بین رفتن صدها هزار شغل شد.
– حذف کارت سوخت که موجب قاچاق 144 هزار میلیارد تومانی سوخت در طول چهار سال و سپس تحمیل بحران امنیتی در آبان 98 شد.
– واگذاری برخی مناصب مهم بدون رعایت شایستگی (مثل وزرای نفت، و راه و شهرسازی) و بر مبنای حضور در ستاد انتخاباتی (مثل تعیین وزیر صمت در سالهای 92 و 96 و همچنین صدها انتصاب مهم در معاونتها و شرکتهای زرخیز).
– فساد دها هزار میلیارد تومانی در واگذاری برخی شرکتها و کارخانهها (کشتوصنعت مغان، نیشکر هفتتپه، ماشینسازی تبریز، هپکو اراک، آلومینیوم المهدی، پالایشگاه کرمانشاه و…).
– دهها هزار میلیارد تومان اختلاس یا عدم بازپرداخت بدهیهای کلان در برخی بانکها، صندوق ذخیره فرهنگیان، شرکت سرمایهگذاری پتروشیمی و…).
– بیثباتی مدیریتی مانند پنج ماه بیوزیر گذاشتن وزارت راهبردی صمت، یا بیسفیر گذاشتن سفارت ایران در چین.
– تعطیلی دیپلماسی اقتصادی نسبت به برخی کشورها و مناطق دنیا.
– بیسر و سامانی شرکتهای دولتی که 75 درصد کل بودجه را به خود اختصاص دادهاند اما کمترین بازدهی و بیشترین هدررفت بودجهای را دارند.
– انحراف 68 درصدی از احکام بودجه و اجرا نکردن 18 درصد دیگر. انحراف 74 درصدی از اهداف خصوصیسازی حداقل به میزان ۱۱هزار و ۷۵۰ میلیارد تومان (گزارش تفریغ بودجه دیوان محاسبات).
– حراج 18 میلیارد دلار از ذخایر ارزی در کمتر از دو ماه.
– قبول و اجرای مخفیانه 37 خواسته FATF که به لو رفتن برخی مجاری دور زدن تحریم و انسداد آنها منتهی شد.
– و…
۸- تهدید واقعی، خودتحریمی است نه تحریم. تحریم برای نخبگان مسئولیتشناس ما، فرصت است. دشمن، سوخت ۲۰ درصد رآکتور تهران را تحریم کرد، با همت شهید شهریاری و دوستانش، همان را تولید کردیم. بنزین را تحریم کردند، پالایشگاه ستاره خلیج فارس را به همت قرارگاه خاتمالانبیا(ص) ساختیم و در دوره ارزانی و تحریم نفت، توانستیم بنزین صادر کنیم. دشمن، ما را تحریم تسلیحاتی کرد، مدرنترین تسلیحات جهان را تولید کردیم و صادرکننده شدیم. با وجود این واقعیتهای معجزهآسا، چه کسانی نگذاشتند همین اتفاق مبارک در حوزه تولید خودرو، لوازم خانگی، داروسازی، کشاورزی، برخی حوزههای دانشبنیان، و تبدیل مواد خام به ارزش افزوده با درآمد چند ده برابری اتفاق بیفتد و همچنان معطل فروش بشکهای نفت بمانیم؟ چرا نتوانیم در این حوزهها صادرکننده باشیم؟ چه کسانی ملت ما را محتاج اجنبی میخواهند؟ تحریم، سازنده است؛ آنچه خطرناک است، خودتحریمی و اخلال و اختلال داخلی است. متهمان خودتحریمی، اگر مأمور دشمن نباشند، محروم از عقلند. مردم بعد از تجربهای گرانقیمت، به این عبرت نزدیک میشود که از عاقلنمایان بیکفایت عبور کنند. متقابلا، برخی هیاهوهای سیاسی و رسانهای رادیکال، برای ممانعت از وقوع این اتفاق مبارک است. لشکر عقل، به فضل خداوند و همت مسئولیتشناسان، در حال بسیجی بزرگ است.
سعدالله زارعی، کارشناس مسائل منطقه در کیهان نوشت: ««عقلانیت» به معنای محاسبه درست است. بعضی اسم عقلانیت را میآورند اما معنایش ترسیدن است. ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند. ترسیدن و میدان خالی کردن عقلانیت نیست، همان ترس است. اینکه میبینید علیه امکانات موشکی ما تبلیغات میشود و علیه تواناییهای منطقهای ما تبلیغات میکنند و این اراذل یاوهگوی آمریکا که علیه ایران حرف میزنند، برای این است که این امکانات نظامی ما با محاسبه دقیق به وجود آمده است. مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم و نگذاریم دچار اخلال شود که اگر دچار اخلال شود، شرایط ما بد خواهد شد».
این فرازی از سخنان حکیمانه امام خامنهای -دامتبرکاته- بود که بیست و یکم مهرماه جاری در ارتباط تصویری با چند آموزشگاه نظامی کشور بیان شد. این سخنان آنچنان شفاف و در عین حال محکم است که نیازی به شرح و تفسیر ندارد و این قلم نیز نمیخواهد به شرح آن بپردازد. در این خصوص ذکر چند نکته، خالی از فایده نیست:
1- در روزهای پایانی سال 1382 که شش ماه پس از اشغال افغانستان، عراق نیز به اشغال نظامی آمریکا درآمد و مقامات سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس اشارهای هم به جمهوری اسلامی داشتند و از ایران میخواستند تا مسیر عزت و استقلال خود را پس از 25 سال مجاهدت تغییر داده و سیادت غرب را بر منطقه بپذیرد و مثل بقیه کشورها، کاری به کار سیاستهای تجاوزطلبانه و فزونخواهانه آنان نداشته باشد، دو نظریه در ایران پدید آمد، یک نظریه از سوی کسانی مطرح شد که منطق خود را با واژه «عقلانیت» توضیح میدادند و مدعی بودند عقلانیت حکم میکند برای حفظ کشور و حفظ نظام از سیاستهای حساسیتزایی که باعث ناراحتی غرب میشود، دست برداریم. آنان معتقد بودند ما توان مقابله با آمریکا را نداریم و رهبری جریان مخالف آمریکا در دنیا، هزینهای دارد که ما قادر به تأمین آن نیستیم. از سوی دیگر ما با اقدامات خود در منطقه، ممکن است بتوانیم بعد از دادن تلفات و هزینهها بزنگاه و نقطهای را بدست آوریم اما قادر به حفظ آن نبوده و در نهایت به خود و دیگران- مثلاً حزبالله لبنان- آسیب میزنیم. بعضی هم مدعی بودند آمریکای مهاجم در واقعگاوی خشمگین است که اگر ما به شاخ آن آویختیم، در نهایت هلاک میشویم و این در حالی است که این گاو پستان هم دارد و ما میتوانیم به جای شاخ به پستان آن نزدیک شده و از شیر آن استفاده کنیم. آنان برای اثبات نظریه خود به مالزی زمان اول نخستوزیری «ماهاتیر محمد» اشاره میکردند و میگفتند او معقولانه به جای آویختن به شاخ این گاو به پستان آن نزدیک شده و دارد بهره خود را میبرد چرا ما این کار را نکنیم. حالا بگذریم که چندی پس از این سخنان ماهاتیر محمد در مصاحبهای تلویزیونی گفت ما داشتیم پیش میرفتیم اما یکشبه به خاک سیاه نشستیم. ماجرا از این قرار بود که فقط در یک موضوع- فلسطین- ماهاتیر محمد اظهارنظری کرده بود که به کام صهیونیستها خوش نیامده بود و به شرکتهای سرمایهگذار غرب در مالزی فشار آورد و آنان طی یکی- دو ماه سرمایههای خود را خارج کردند و باد «ببر اقتصادی شرق آسیا» را کشیدند.
این جریان با حمله آمریکا به عراق تلاش زیادی کردند تا نظام را وادار به دادن «امتیازات ویژه» به آمریکا و انگلیس کنند. در این میان 127 نماینده مجلس- ششم- شورای اسلامی طی نامه سرگشادهای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، ایشان را به «واقعنگری» فرا خوانده و با تقدیس اقدام امام در پذیرش قطعنامه 598 که معظمله با دردمندی از آن به سرکشیدن جامزهر تعبیر فرموده بود، از رهبری خواستند که دومین جام زهر که واگذاری امتیازات بزرگ بود را سربکشد! همزمان با این مسئله از وزارت خارجه
دولت سید محمد خاتمی در اقدامی عجیب و بدون هماهنگی با نظام نامهای به وزارت خارجه آمریکا- از طریق سفارت سوئیس در تهران- ارسال شد که در آن دولت جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای «مذاکره درباره همه مسائل مورد اختلاف میان ایران و آمریکا و حل همه آنها» اعلام کرده بود.
کاملا واضح است که اگر در آن زمان که تبلیغات گمراهکنندهای در مورد قدرت نظامی آمریکا راه افتاده بود و فضای پس از 11سپتامبر وقوع هر دیوانگی را از سوی آمریکا، ممکن مینمود، ایران از خود ضعف نشان میداد و پیشاپیش دستهایش را به علامت تسلیم بالا میبرد، چه اتفاقی میافتاد! بهطور حتم آمریکا تعیین میکرد، ایران از تصور مورد حمله قرار گرفتن هم بر خود میلرزد پس با کمترین حمله کاملا فرومیپاشد و چرا ما جشن فروپاشی ایران را به پذیرش آن ترجیح ندهیم در این صورت یا هیچ مذاکرهای با ایران اتفاق نمیافتاد و یا مذاکره و در واقع مطالبه همه امتیازات از سوی ایران بود و این یک بازگشت به قهقرا بود و انقلاب و نظام برآمده از مردم ایران را به نابودی میکشید و یاس ناشی از آن تا صدها سال دیگر مانع پیدایی انقلابی اسلامی و مردمی در این مرزوبوم میشد.
2- اما در این زمان اگرچه نظام زخم عمیقی از روی کار آمدن «تسلیمطلبان» در دولت و مجلس بر تن داشت اما از آنجا که در راس آن «ولایت فقیه» قرار داشت که یکی از شرایط مشروعیتبخش به آن «شجاعت» بود، زیر بار تفکر تسلیمگرایان و نیز زیر بار اشتلمهای پیدرپی آمریکا و انگلیس نرفت و راه مقاومت را انتخاب کرد. در این زمان، رهبر معظم انقلاب اسلامی، فرماندهان ارشد سپاه را فراخوانده و به آنان فرمودند
(نقل به مضمون) برنامه تهاجم نظامی آمریکا به عراق باید شکست بخورد و اگر چنانچه اشغال نظامی عراق تثبیت شود هیچ کشوری در منطقه امنیت نخواهد داشت، ما میتوانیم تهاجم آمریکا به عراق را با شکست مواجه کرده و خطر بزرگ را از سر کشورهای منطقه دفع کنیم و سپس خطاب به فرماندهان سپاه فرمودند شما باید با برنامهریزی دقیق برنامه آمریکا در عراق را با شکست مواجه گردانید. پس از این بود که سردار شهید سلیمانی با اعتقادی راسخ که به سخنان و احکام حضرت آقا داشت وارد کار شد و با استفاده از نیروهای عراقی، ظرف سه سال نیروهای نظامی آمریکا را به بنبست کشاند بهگونهای که پنتاگون ناگزیر شد عراق را ترک کند و جالبتر این است که ایران در خلال برنامهریزی برای به شکست کشاندن تهاجم آمریکا به عراق، قدرت نظامی عظیمی در ایران و در منطقه شکل داد بهگونهای که وقتی نظامیان آمریکایی در حد فاصل 1388 تا 1390 از عراق خارج شدند، دنیا به اعتراف بزرگی ناگریز شد: «ایران اینک ابرقدرت بلامنازع منطقه غربآسیا است» خود آمریکاییها هم اعتراف کردند که حمله آمریکا به عراق نه تنها به سیطره واشنگتن بر این کشور بسیار حساس عربی منجر نشد بلکه نتوانست باعث تغییر در محاسبات نظام جمهوری اسلامی هم بشود.
3- آنچه ذکر شد در واقع تفسیر یک واقعه نبود تا قابل مناقشه باشد، حقیقتی بیان شد که هر نظارهگری آن را تایید میکند. حالا این ماجرا را بگذارید کنار داعیهای که این روزها درباره صلح با دشمن مطرح میشود و متاسفانه با اهانت به ساحت امام مظلوم ما حضرت حسن بن علی علیهالسلام، آن را «شیوهای حسنی» معرفی مینمایند و حال آنکه این فراخوان صلح در واقع فراخوان ترسوهایی است که در شرایط قدرت نظام، دعوت به تسلیم مینمایند! آقای روحانی رئيسجمهور محترم در زمان «بحران فراگیر آمریکا» و «ترامپ رو به اضمحلال» دعوت به تسلیم میکند و این حتی از وادادگی اطرافیان امام حسن علیهالسلام هم بزرگتر است آنان امام مظلوم را وادار به صلح کردند و در واقع به نفع پسر هند جگرخوار او و حق او را قربانی کردند و البته در آن زمان جبهه عراق در برابر جبهه شام ضعیف بود صلحی که الان مطرح شده است قربانی کردن جمهوری اسلامی و حق آن در برابر یک دشمن رو به ضعف است و پس از آن صورت میگیرد که ما هزینههای بایسته یک «مقاومت پیروز» را پرداختهایم و حالا در زمانهای است که باید هزینههای پیدرپی به جبهه دشمن وارد کنیم.
عباس حاجی نجاری در روزنامهی جوان نوشت: در شرایط تشدید جنگ روانی مهمترین نقطه امید طراحان این جنگ دریافت پالسها و علایمی از داخل است که آنها را به این باور برساند که در تشدید فشارها و تحریمها و درنهایت جنگ ادراکی طراحیشده علیه مردم ایران، مسیر درستی را انتخاب کرده و بهزعم خود با یک فشار دیگر قادر خواهند بود که اراده مردم ایران را شکسته و آنها را به تسلیم وادارند.
در این عرصه، آنچه این روزها از سخنان ترامپ و مشاور جدید امنیت ملیاش در مورد سخت شدن شرایط ایران پس از انتخاب مجدد ترامپ شنیده میشود، با سخنان و مواضع امثال تاجزاده و نقیبزاده و دیگر زادهها و متأسفانه صلحخواهی رئیسجمهور و سخنان رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس همه دو روی یک سکه هستند که البته نتیجه آن القای ناتوانی مردم در ایستادگی و مقاومت و ضرورت تسلیم و کوتاه آمدن البته در پوشش صلحخواهی و یا حتی جلوگیری از جنگ است.
طبعاً درک چرایی تند شدن مواضع امریکاییها چندان دشوار نیست ترامپ مدت سه سال است که با تحمیل فشار حداکثری علیه مردم ایران تقریباً همه راههای ممکن را برای شکست اراده مقاومت مردم ایران به کار گرفته تا مردم ایران را علیه نظام اسلامی به عصیان کشانده و آنها را در مخالفت با نظام به خیابانها بکشاند و در آستانه انتخابات جدید امریکا، حرفی برای گفتن داشته باشد و بهزعم خود یک اقدام مثبت در کارنامه چهارسالهاش به مردم این کشور ارائه دهد تا مجدداً به انتخاب او راضی شوند و به همین دلیل در روزهای اخیر تلاش دارد در راستای همین جنگ روانی، رعبآورترین مواضع را علیه مردم ایران به کار برد.
ترامپ سه روز پیش در تجمع انتخاباتی خود در شهر «گرینویل» ایالت کارولینای شمالی بار دیگر مدعی شد که اولین تماس تلفنی او بعد از پیروزی در انتخابات ماه نوامبر از سوی ایران خواهد بود. ترامپ گفت: آنها اولین کسی خواهند بود که بعد از انتخابات با ما تماس خواهند گرفت. اما آیا میتوانیم با آنها توافق کنیم؟ چراکه با اقداماتی که ما انجام دادهایم دارند به جهنم میروند. رابرت اوبراین مشاور امنیت ملی کاخ سفید هم مدعی میشود که در صورت انتخاب مجدد دولت ترامپ فشار سهمگین تحریمهای اقتصادی باعث میشود ایران بیش از این دوام نیاورد.
اگرچه فشار امریکا در ماههای اخیر علیه مردم ایران بیشتر شده است ولی مردم بهرغم تحمل مشکلات، چون نقشه دشمن را خواندهاند، ایستادگی و مقاومت را برگزیده و البته از مسئولان اجرایی کشور مطالبه به حقی دارند و نسبت به ناکارآمدی آنها گلهمند و بلکه عصبانی هستند، اما به این درک رسیدهاند که بازی در میدان دشمن جز افزوده شدن مشکلاتشان و کورتر کردن گره حل مشکلات، نتیجه دیگری ندارد.
اما در اینسوی میدان طیف گستردهای از واکنشها را میتوان دید که برآیند آنها متأسفانه مطمئن کردن دشمن به ادامه فشار و تحریمها و امیدوار کردن به نتیجه بخشی آنهاست، همانگونه که بارها با انعکاس سخنان مسئولان کشور از مؤثر بودن آن سخن به میان آوردهاند. رئیسجمهور در شرایطی از صلح به بهانه تفسیر به رأی صلح حضرت امام حسن مجتبی با معاویه سخن به میان میآورد که حداقل کارنامه هفت ساله دولت یازدهم و دوازدهم گویاترین مصداق از اشتباه اعتماد به صلح با دشمن و نشستن در پشت میز مذاکره با کسانی است که نه از معیارهای لازم برای گفتگو و عمل به تعهدات برخوردارند و نه پایبند به تعهدات و امضاهای قبلی هستند.
طیفی دیگر از هواداران و جریانات همراه رئیسجمهور هم که بارها بر اشتباه انتخابشان به خاطر رأی به نامزد نیابتی تأکید کردهاند، چون نمیتوانند پاسخگوی سؤالات بهحق مردم باشند با فرافکنی سعی دارند ضعفها و کاستیها را به موجودات موهومی معطوف کنند که نمیگذارند دولت کار کند، این طیف در آخرین مواضعشان حتی تلاش کردهاند دلار ۳۲ هزارتومانی را بهپای مجلسی بگذارند که از شروع کارش سه ماه نمیگذرد.
برآیند اینگونه مواضع بیفایده دانستن مقاومت و توصیه به تسلیم ذلیلانه در برابر فشارهای دشمن است و در این میان مدعیانی، چون احمد نقیبزاده هم به صحنه آمده و مدعی میشوند که در صورت عدم مذاکره با امریکا کل ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران دچار فروپاشی میشود. او در گفتگو با دیپلماسی ایرانی ضمن تأکید براین نکته که کشور به جبر شرایط و مشکلات کنونی، هیچ چارهای جز مذاکره با امریکا ندارد، مدعی میشود: در صورت تداوم و تشدید وضعیت کنونی در کشور بهخصوص در حوزه اقتصادی و معیشتی که با پیروزی مجدد ترامپ، بحرانیتر هم خواهد شد، خطر فروپاشی کل ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد (؟!)
در این میان به ناگاه رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس وارد میدان شده و در حساب توئیتری خود مینویسد: «جناب روحانی اگر برای توجیه مذاکره با دشمن، علت صلح امام حسن با معاویه را خواست اکثر مردم از امام ذکر میکنید! امروز اکثریت قاطع ملت ایران به کمتر از عزل و مجازات شما راضی نمیشوند؛ با منطق شما، رهبر انقلاب باید دستور دهند هزار بار شما را اعدام کنند تا دل مردم عزیز راضی شود!»
اینجاست که دشمنان نظام به میدان آمده و از برآیند این پاس گل خودیها به دشمن روایت موردنیاز خود را استخراج و به مخاطبان داخلی ارائه میدهند.
دویچه وله که گردانندگان شبکه فارسیزبانش از ضد انقلابیون قسمخورده علیه مردم ایران هستند، در تحلیلی از این ماجرا مینویسد: «گفتههای حسن روحانی و واکنش تند مجتبی ذوالنوری که ریاست کمیسیون مهم امنیت ملی مجلس را نیز بر عهده دارد، انعکاسی از کشاکش درونی نظام جمهوری اسلامی بر سر مذاکره با امریکا برای کاستن از فشار خردکننده تحریمهای اقتصادی علیه ایران است. تحریمهای بیسابقه اقتصادی امریکا که باهدف کشاندن ایران به میز مذاکره برقرارشده، هرچند هنوز موفق به این کار نشده، اما اقتصاد ایران را بهشدت فلج کرده است. تابآوری اقتصاد ایران و معیشت مردم در برابر اینهمه فشار در حال نزدیک شدن به مرزهای نهایی خود است و اگر تا دو سه ماه آینده، تحولی در روابط ایران و امریکا در جهت کاستن از فشار این تحریمها به وجود نیاید، باید در انتظار حوادث ناگوار زیادی در کشور بود.»
و اینها همه در حالی است که در این میان مزدوران داخلی دشمن با تلاش در ایجاد اختلال در زندگی مردم و شکست روحیه مقاومت از یکسو و اخلال در بازار ارز و کالاهای موردنیاز مردم جادهصافکنی برای فشار دشمن هستند متأسفانه مدیران نیز منفعل و در بهترین حالت نظارهگر این صحنه هستند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات هفته گذشته خود در ارتباط تصویری با مراسم مشترک دانشآموختگی دانشگاههای افسری نیروهای مسلح در دانشگاه افسری امام علی لازمه حفظ اقتدار ملی را نگاه جامع و صحیح به مسائل دفاعی، اقتصادی و فرهنگی، و حضور مدیران قوی، فعال و خسته نشو دانستند و تأکید کردند: اگرچه بسیاری از مشکلات ما مربوط به خارج از کشور است، اما علاج آنها در داخل و با تکیهبر محاسبه درست و نگاه صحیح به مسائل کشور و منطقه و با بهکارگیری تدبیر، تلاش، خرد و عزم راسخ است؛ بنابراین نباید علاج را در خارج از کشور جستوجو کرد، چراکه ما هیچ خیر و بهرهای از خارج نمیبینیم و سروصدای اراذل مسلط بر ملت امریکا نیز نباید ذهن کسی را مشغول کند.
محسن پیرهادی در روزنامهی رسالت نوشت: بحث و بررسی پیرامون استیضاح رئیسجمهور بالاگرفته و در بالاترین سطوح و حتی در میان نمایندگان مجلس، موافقان و مخالفانی پیداکرده است. هرچند با طرح استیضاح رئیسجمهور در رسانهها به ترتیبی که در هفته جاری پیش رفت موافق نبودهام، اما با علنی شدن این مسئله، ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
یک. دولت آقای روحانی از همان ابتدا با بسیاری از اصول انقلاب و منافع مردم زاویه داشت. اگر بخواهیم از تمام مسائل بگذریم و تنها چند محور اساسی که منجر به نارضایتی مردم از دولت شده را برشماریم، باید از «نگاه به خارج و نادیده گرفتن توان داخل»، «نگاه بالا به پایین دولت نسبت به مردم و انتخاب عمده وزرا و مدیران از میان مرفهان و نفهمیدن درد مردم» و درنهایت «کمتحرکی، بیعملی و بیانگیزگی» در مدیریت کشور یاد کنیم. تقریبا از چند ماه پس از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی، نمودهای اولیه چنین فضایی پدیدار گشت و این روزها، باگذشت هفت سال و چند ماه از دولت فعلی، انباشت ناکارآمدی بهویژه در حوزه اقتصاد، اعتماد مردم به دولت را به پایینترین سطح رسانده است.
دو. شخص رئیسجمهور و برخی از عوامل دولت، علاوه بر عملکرد ضعیف در حوزه اجرا، با سخنان نسنجیده و حمله به اینوآن، مرتبا به جو نارضایتی دامن میزنند. بالا گرفتن فضای نارضایتی اخیر نیز در پی برخی سخنان حاشیهساز رئیسجمهور در هفته گذشته به وجود آمد. پیشازاین نیز دیدهایم که برخی افراد، پس از انتخاب و تکیه زدن بر کرسی مسئولیت، همچنان درگیر فضای رقابتی باشند، اما اینکه دولتی پس از ۸۷ ماه زمامداری، همچنان خود را در فضای انتخابات ببیند و بهجای مدیریت در قامت دولت، در پی رقابت در سطح یک جریان سیاسی ظاهر شود، قابلدرک نیست.
سه. چه میتوان کرد؟ سؤال شفاف این است که آیا وظیفه مجلس شورای اسلامی در چنین شرایطی استیضاح رئیسجمهور است؟ باید در پاسخ گفت که نمایندگان مردم، سوگند یادکردهاند که منافع مردم را سرلوحه کار خود قرار دهند. این یعنی نمایندگان بیش از آنکه در پی رضایت موقت برخی گروهها باشند، باید به منافع عموم مردم متعهد باشند. باور دارم استیضاح رئیسجمهور در شرایط فعلی نمیتواند تأمینکننده منافع مردم و کشور باشد و حتی نمیتواند از آسیبهای بیشتر جلوگیری کند. این مسئله چند دلیل دارد که در ادامه خواهد آمد.
چهار. رئیسجمهور، چه کارآمد و مقتدر باشد و چه کمتحرک و کم انگیزه، بههرحال شیرازه افعال و افراد دولت است. در شرایط حساس اقتصادی و سیاسی کنونی، کمترین اثر ایجاد تزلزل در رکن اجرایی کشور، نوسانات شدید در بازارهای مختلف، بالا رفتن ناهماهنگیها در ارکان اجرایی، بلاتکلیفی در برخی حوزههای کلان و درنهایت فشار بیشتر به مردم و آسیب بیشتر به آرامش جامعه است. مجلس، به همان میزان که موظف به اعمال قانون و پیگیری حقوق مردم است، باید به آرامش مردم نیز متعهد باشد، چه اینکه آرامش مردم یکی از حقوق مسلم و بنیادین آنهاست.
پنج. انجام یک تغییر کلان سیاسی و مدیریتی، بدون در نظر گرفتن جوانب اجرایی آن شدنی نیست. باید به خاطر داشت که فرآیند استیضاح رئیسجمهور و دوره موقت سپرده شدن امور به معاون اول، چند ماه به طول میانجامد. از سوی دیگر، فرآیند ثبتنام، بررسی صلاحیتها، تبلیغات و انتخابات برای تعیین رئیسجمهور جدید، خود روال مشخص و زمانبری دارد و تعجیل در هر یک از این بخشها، موجب خدشه به اصل مردمسالاری و حق انتخاب مردم است. با تعیین رئیسجمهور جدید، او احتمالا با بسیاری از وزرای فعلی مایل به همکاری نباشد و کابینه جدیدی به مجلس معرفی کند که فرآیند رأی اعتماد به وزرای جدید نیز به زمان پیشگفته اضافه میشود. پس از تأیید وزرا، هر وزیر میخواهد با طیف مدیرانی کار کند که اهل تحول باشند و نوبت به انتصاب معاونان و رؤسای سازمانها و واحدهای تابعه در هر وزارتخانه میرسد و تازه پس از طی اینهمه، میتوان امیدوار به تغییر در کارکرد دولت در حوزههای مختلف بود. طبیعی است که آغاز این فرآیند در شرایطی که تا انتخابات ریاست جمهوری هفت ماه و چند روز باقیمانده، منطقی نباشد.
شش. مقام معظم رهبری که علاوه بر اشراف بر مسائل کشور، بهواسطه چند دهه نظارت و تعامل با دولتهای مختلف و مشاهده صعود و نزول آنها، تجربه بینظیری در نحوه اداره مسائل کشور دارند، استیضاح رئیسجمهور و حتی استیضاح یک وزیر را در ماههای پایانی دولت به صلاح نمیدانند. معظم له ۸ سال رئیسجمهور بوده و پسازآن از جایگاه رهبری، ۳۱ سال نظارهگر عملکرد و وضعیت دولتها بودهاند و نظرشان مسلما حجت است. تا آنجا که من میدانم، نظر ایشان برای نمایندگان محترم پیگیر استیضاح نیز حجت است.
هفت. هفت سال و چند ماه گذشت و این هفت ماه هم به چشم برهم زدنی میگذرد. باید هوشیار بود که در دورههای آتی، دوقطبیهای ساختگی و سیاستبازیها، شاخص و معیار انتخابمان نشود.
محمد ناظمی اردكانی در رسالت نوشت: قطعا به خاطر داریم كه در مقطع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، قدرتهای مسلط و مستكبر از فروش حتی سیمخاردار به ایران ممانعت به عمل آوردند و از طرفی رژیم بعث عراق كه به نیابت از آنان میجنگید را به پیشرفتهترین تجهیزات نظامی مسلح میكردند.بنابراین چارهای جز این نبود كه از همه توان و ظرفیت علمی و فنی كشور برای ساخت سلاح استفاده شود. اینجانب شاهد بودم كه در وزارت صنایع سنگین بسیاری از كارخانجات ماشینسازی، ریختهگری و تجهیزاتسازی صنعتی، تمامی و یا بخشی از خط تولید خود را به نیازهای دفاعی اختصاص دادند و بدون ذرهای بهانه و تعلل توان سختافزاری و نرمافزاری خود را به میدان آوردند و به كمك بخشهای فنی وزارت دفاع آمدند، در نتیجه بخشهای فنی مهندسی درگیر در جنگ تحمیلی بهتدریج تقویت شدند.
بالاترین استعدادهای طراحی – مهندسی كشور جذب عرصههای جبهه مقاومت شدند و با خلاقیت و كارآفرینی اقداماتی انجام دادند كه جبرانكننده كمبود تجهیزات نظامی را میكرد. از طرفی قدرت ایمان، شهادتطلبی و شجاعت كمنظیر جای هر نقصانی را پر كرد و مجاهدت برای رفع آن با شتاب لازم صورت پذیرفت، بهطوری كه هیچ مانع و بنبستی برای پیروز شدن معنا نداشت. فرماندهان ارشد و فرماندهان صف مقدم و سربازان و بسیجیان در یك صف واحد و متحد به پیروزی حق بر باطل ایمان داشتند، روحیه انقلابی و شناخت دشمن باعث شده بود كه هیچگاه در ذهنشان مذاكره، سازش و كنار آمدن با قدرتهای مسلط كه میداندار اصلی جنگ بودند، خطور نكند، چراكه مقاومت و تكیه بر ظرفیتهای كشور را رمز پیروزی دانستند.
اتخاذ چنین مشی انقلابی و جهادی بود كه امروز شاهد پیشرفتهای شگرفی در عرصه دفاعی و تحقق امنیت در كشور هستیم. ساخت موشكهای دوربرد نقطهزن، ساخت انواع پهپادهای پیشرفته، دستیابی به فضا، دستیابی به دانش هستهای ازجمله این دستاوردهاست. به عبارتی ایران نهتنها بینیاز از خرید تجهیزات نظامی است، بلكه میتواند جزء كشورهای صادركننده سلاح شود و امروز از لحاظ قدرت دفاعی، قدرت سیزدهم نظامی جهان در بین ۲۰ قدرت برتر است. این رتبه بدون در نظر گرفتن امكانات و تجهیزات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
تحریم تسلیحاتی از بدو پیروزی انقلاب اسلامی به صورتهای مختلف اعمال شد و در مقاطعی به جهت محدود كردن ایران در زمینه پیشرفت فناوری هستهای به صورت رسمی با مصوبه از سازمان ملل توسط قدرتهای مسلط و مستكبر اعمال گردید كه در تاریخ ۲۷ مهرماه اعلام نمودند كه ایران از این به بعد در فهرست تحریم تسلیحاتی نخواهد بود، اما متأسفانه درس بزرگ تحریم تسلیحاتی به جهت كجاندیشی و تفكر غیرانقلابی برخی مسئولان اجرایی برای مقابله با تحریم اقتصادی به كار نگرفتیم.
دشمن كه نقطهضعف وابستگی اقتصاد ایران به نفت خام را پیدا كرده بود، با تحریم خرید نفت از ایران، همه ترفندهای خود را به كار گرفت تا اقتصاد ملی را به فروپاشی و شكست بكشاند و تا حدودی هم به جهات غفلت و سهلانگاری بخشهای اقتصادی و مدیران غیرانقلابی، موفق بود و از همین جا تلاش كرد تا دولت مستقر را كه تازه روی كار آمده بود، به پای میز مذاكره بكشاند و همه تصمیمات اقتصادی را به سرنوشت مذاكرات گره بزند و قریب هفت سال دوندگی بیحاصل را بر كشور تحمیل كند.
در چهار دهه گذشته علیرغم پیشرفتهای خوبی كه در برخی صنایع داشتیم و لیكن برخی وابستگیهای مواد اولیه، قطعات، خطوط تولید در صنعت همچنان با تزریق اشتباه ارز نفتی حفظ شد. واحدهای طراحی – مهندسی و نرمافزاری كه میتوانستند بخش صنعت و تولید را از وابستگی نجات دهند، مورد حمایت قرار نگرفتند، چراكه هر نیازی با ارز نفتی آسانتر و به ظاهر ارزانتر قابل تأمین بود و یا تجار سربرآورده از واحدهای تولیدات صنعتی، با تحصیل ارز دولتی، اقدام به واردات كالاهای ساختهشده كردند و چنین سرنوشتی برای تولید در بخش صنعت و كشاورزی و خدمات رقم خورد كه این روزها شاهد آن هستیم. خودرویی كه به جهات تكنولوژی بسیار عقبافتاده و خارج از استاندارد بوده و خط تولید آن در ایران و كشور تحت لیسانس آن متوقف شده است، با قیمت گزاف خرید و فروش میشود، بنابراین در صورتی كه از تحریم اقتصادی همانند تحریم تسلیحاتی فرصت ساخته میشد و نسخه اقتصاد مقاومتی به اجرا گذاشته میشد و به جای مذاكره، پای قدرت مردم را به اقتصاد باز میكردند و از استعدادهای كمنظیر مردمی و نخبگان و مدیران انقلابی و حزباللهی كمك گرفته میشد، امروز ایران میتوانست یكی از قدرتهای برتر اقتصادی در منطقه باشد و با اقتصادهای دیگر جهانی رقابت كند و روی پای خود بایستد و روز به روز بر عزتمندیاش در جهان افزون گردد.
انتهای پیام