خرید تور تابستان

«شاید قاضی حداد یک قربانی بود»

احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «قاضی حداد و کارمندان دفترش!» به بهانه‌ی درگذشت قاضی حداد نوشت:

قاضی حداد را معمولاً به عنوان نیروی بسیار متنفذ و تعیین کننده‌ای در دستگاه قضایی وقت می‌شناختند، اما من در این باره تردید دارم!

او در دفتر کارش در شعبۀ 26 دادگاه انقلاب چند کارمند و منشی داشت که با هم سر سازگاری نداشتند. یکی از آنها آدم شلوغ و پر سر و صدا و “پاندولی اخلاق” و یا به قول زیدآبادی‌ها “حالی به حالی” بود که گاه از سر تواضع در برابرمتهم در می‌آمد و گاه نیز عنان اختیار از کف می‌نهاد و عصبانیت مهار‌نشده‌اش را با الفاظی درشت نثار متهمان و خانواده‌های آنها می‌کرد. آن چند نفر دیگر اما آرام و بی‌سر و صدا بودند و اگر فرصتی به دست می‌آمد از بدگویی نسبت به این یکی دریغ نمی ‌کردند.

من پیش قاضی حداد پرونده‌ای همواره گشوده داشتم که هرگاه نیاز به هشدار و اخطاری جدی بود مرا احضار می‌کرد. یکی از این احضارها در سال 82 در دورۀ گذراندن محکومیتم در زندان اوین بود که ظاهراً تصمیم گرفته شده بود حکم تازه‌ای نصیبم کنند تا پس از اتمام محکومیت آزاد نشوم!

اتاق کار حداد بسیار بزرگ بود به طوری که فاصلۀ میز و صندلی او با صندلی متهم که وسط اتاق قرار داشت، از5 متر هم تجاوز می‌کرد! در جریان رسیدگی به پرونده‌ام، سخن به دائیِ حداد کشیده شد که در جوانی به رحمت خدا رفته بود. دائی حداد انسانی بسیار شیرین و بذله‌گو و جوانمرد و آیینه‌صفت و از هر جهت شایستۀ احترام بود و من به واسطۀ یکی از دوستانم که در محلۀ عباسی تهران زندگی می‌کرد، با او آشنا شده بودم.

خلاصه وقتی که سخن آن دائیِ مرحوم به میان آمد، قاضی حداد متأثر شد و برای لحظه‌ای از یاد برد که با چه نوع متهمی طرف است و از این رو، آداب و رسوم معمول در داگاه انقلاب را کنار گذاشت و اصطلاحاً خودمانی شد! در همان لحظه اما یکی از کارکنان دفترش وارد اتاق شد. به محض رؤیت او، رنگ ازرخسار حداد پرید و به سرعت، خودش را جمع و جور کرد و از موضع یک آدم خطاکار با لحنی رقت‌انگیز خطاب به کارمندش گفت؛ من دایی خدابیامرزی داشتم که با هر فرقه و گروه و دسته‌ای می‌جوشید و ملاحظۀ خط و خطوط سیاسی آنها را نمی‌کرد!
این نوع رفتار قاضی حداد مرا متقاعد کرد که به خلاف برخی روایت‌ها، او هم چندان صاحب اختیار نبود و به جای آنکه متنفذ باشد بیشتر تحتِ نفوذ و شاید هم یک قربانی بود!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا