مکرون و آزادیِ نقض آزادی!
ابوالقاسم شهلایی مقدم، مدیر مسئول انتشارات نقشونگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «مکرون و آزادیِ نقض آزادی!» نوشت:
فیلسوفان اخلاق، که در حوزهی ارزشهای اخلاقی در سیاست مطالعه کردهاند، معتقدند در سیاست، جمع بین ارزشهای اخلاقی، یعنی جمع بین فضایل، گاه نامیسر و غیر ممکن است؛ فیالمثل خیلی از اوقات، نمیتوان بین آزادی و عدالت، جمع معقولی کرد یا بین صداقت (حقیقتگویی) و منفعت، همگرایی برقرار ساخت. اما این، بدین معنا نیست، که اگر در جایی و حوزههایی، امکان همزیستی مسالمتآمیز فضایل وجود داشت، یکی را به بهانهی الویت دیگری رد و نفی کنیم. نوشتهی زیر مدعی است جمع بین آزادی و احترام به ادیان و مذاهب لازم است و دومی را نمیتوان به بهانهی اولی نقض نمود.
این موضع که ایمانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، در ضدیت با ترور یک معلم مدرسه توسط یک اسلامگرای افراطی، از آزادی بیان حمایت مطلق کرد، ولو که این بیان، اهانت به مقدسات یک دین و مذهب یا عقیدهی جمع کثیری از مردم جهان باشد، گرچه به ظاهر، یک نوع مبارزه با افراطگرایی اسلامی است، اما خود، یک نوع افراطگرایی است که با نوع دموکراسیکه خود فرانسه مبلغ و پیشتاز در آن بوده است مغایرت و ضدیت دارد و موضعی خودتخریبگر (Self Distructive)است و ناقض خود (Seif Contradictory) است.
توضیح آنکه لازمهی هر نوع دموکراسی لیبرال، آزادی فکر و بیان است و لازمهی آزادی این دو، پلورالیسم است و لازمهی هر نوع پلورالیسم، مدارا و رواداری بین ادیان و عقاید، خصوصا مذهبی و علیالخصوص عقاید پُر پیروست و لازمهی رواداری و تسامح، احترام غیر معتقدان به یک عقیده، به آن عقیده است و لازمهی این احترام، خودداری اشخاص و حکومتها از اهانت به پیروان ادیان و مذاهب و مقدسات آنها، خصوصا کلیدیترین و اصلیترین آنهاست. پس اهانت به عقاید مذهبی و رهبران آن عقاید و تمسخر ایشان، ناقض رواداری و تسامح است و آن، ناقض پلورالیسم است و آن، با آزادی بیان و افکار منافی است و این، نفی بنیادیترین اصل دموکراسی و لیبرالیسم است:
بنابراین:
که در این استنتاج، L لیبرالیسم و F آزادی بیان و P پلورالیسم و T رواداری و R احترام متقابل به عقاید و ادیان است.
ملاحظه میشود که بین آزادی بیان و آزادی اهانت به عقاید، رابطهی مستقیم و بلاواسطهای وجود ندارد، بلکه رابطهای استلزامی و با واسطه، بین آزادی بیان و احترام به عقاید (نقیض اولی) برقرار است، و در نتیجه، عدم احترام به عقاید و ادیان، ناقض این استلزام و لذا ناقض اصل آزادی بیان است؛ یعنی در اینجا، آزادی بیان به نقیض خود تبدیل میشود که این، در واقع، نقض غرض خواهد بود. همچنین، کسی نمیتواند آزادی اهانت را یک جزء و از اقسام آزادی بیان بشمارد (تا رابطهی استلزامی را انکار کند)؛ زیرا آن، با یک اصل دموکراتیک و حقوق بشری دیگر، که تحمل ادیان و عقاید و اصل “رواداری” است، ناسازگار خواهد بود و رواداری جز با احترام متقابل میسر نیست.
با این استنتاج، اگر افراطگرایی به نام اسلام و بریدن سر یک معلم در ملأعام و بدون محاکمه و از روی خشم و عصبانیت، یا از روی عصبیت، محکوم است، که بدون شک هست، همانطور هم نقض آزادی عقیده و اهانت به آن (مانند بی احترامی به پیامبر اسلام) با نام و به بهانهی آزادی، پذیرفتنی نیست، نقض غرض است، و خود، یکی از انواع افراطگرایی است که افراطگرایی بیشتر را در جهت عکس به همراه میآورد. از این رو، باید به نام آزادی با ادعایی همچون ادعای رئیسجمهور فرانسه، مخالفت کرد و به خاطر مبارزه با افراطگرایی باید از این افراطگرایی که ناقض مبارزه با افراطگرایی است پرهیز نمود. و در نهایت اینکه، سیاستمداران بههیچوجه در رهبری یا تشویق به چنین مبارزههایی مناسب نیستند.
انتهای پیام