خرید تور تابستان

تراشیدند، پرستیدند، شکستند!

به گزارش انصاف نیوز، «محمدحامد سلیمان‌زاده»، دبير انجمن وفاق و توسعه دانشجویان دانشگاه شیراز در یادداشتی که در ارگان این تشکل دانشجویی منتشر شده، نوشت:

اقبال لاهوری، سیاستمدار و متفکر مسلمان پاکستانی که اشعار نغز و پر محتوایی نیز از او به جا مانده است، در یکی از اشعار مشهور خود چنین می سراید که: هزاران سال با حیرت نشستم/ بدو پیوستم و از خود گسستم/ ولیکن سرنوشتم این سه حرف است/ تراشیدم، پرستیدم، شکستم.

ماجرایی که اگر آن را با داستان صف‌بندی‌های سیاسی در شرایط معاصر مقایسه کنیم و بر آن شویم تا نسبت آن را با همین سرنوشت بسنجیم، خواهیم دید که جریان‌های مختلف سیاسی در کشور، درست پس از گام نهادنشان در عصر سیاسی پراگماتیک و کنش‌های سیاسی مبتنی بر عمل که ریشه‌های آن از خرداد 92 مایه می‌گرفت، عزم خود را بر این راه استوار کردند و تراشه‌های سیاسی و فکری مختلفی را که در این مدت‌های طولانی پرستیده بودند را شکستند و هرآنچه در انبان داشتند را به تیغ بازنگری و پوست اندازی سپردند تا بتوانند در شرایط جدید، کنشگری نتیجه‌بخش و البته معطوف به عمل داشته باشند.

این سرنوشت دگرگون که تاثیر آن خواب آرامی را برای هیچ یک از جریانات سیاسی و فکری باقی نگذاشت، دامنه‌ی آن به اندازه‌ای گسترده بود که گویی ضرورت داشت تا همگان، خود را با وضعیت جدید مطابقت دهند بی آنکه در برابر آن شرایط، قدرت دفاعی خاصی داشته باشند و هنوز هم بتوانند با همان مبانی سابق، کارآمدی خود را در زمینه‌ی عملی داشته باشند.

در این میان، داستان جریان راست از همه گفتنی‌تر و البته شنیدنی‌تر است. اصولگرایان دیروز که با سر و صداهای فراوان و قدرت یکدست هشت ساله، قدرت را در دست داشتند و رهبران معنوی آنان نیز در شعارها و سخنرانی‌هایشان سعی در کسب مشروعیت آسمانی برای آن دولت شعارمحور داشتند،  زمانی که با ارقام بالای فساد و خرابکاری‌های متعدد معاونان و اطرافیان آن دولت مواجه شدند، سعی کردند تا بگویند این دولت نه با ما نسبتی داشته و نه آنکه از همان روز اول، مورد حمایت اصولگرایان بوده است!

اعلام برائت اصولگرایان از احمدی‌نژاد و و کارنامه‌ی بی‌دفاع او، پرستش تراشه‌های فکری و عملی احمدی‌نژادیسم را برای جریان راست شکست و درست از همان به بعد بود که آغاز جنگ هفتاد و دو ملت در میان جریان اصولگرایی، شناسایی حقیقت را از افسانه سخت می‌نمود و سرانجام آن شعارها و وعده‌ها و لقمه‌های بزرگ‌تر از دهان، به وضعیتی رسید که هریک از حامیان دیروز، مدال افتخار پاک کردن لکه‌ی حمایت از آن تفکرات را از یکدیگر می‌ربودند و هریک تلاش داشتند تا در این کار، از دیگری پیشی بگیرند.

پشیمانی جریان راست از تراشیدن ایدئولوژی احمدی‌نژاد و شکستن زودهنگام آن در واقع، سرآغاز پرستیدن جریان دیگری بود که به اقتضای آن شرایط، تولد محافظه‌کاری مدرن را اقتضا می‌کرد. جریانی که با ورود نیروهای خاص  و معنادار  خود در انتخابات 92، پیشاهنگ عدم اقبال به تیم سعید جلیلی و حامیان او بود و در کارزاری دیگر، با عبور از جبهه‌ی شکست خورده‌ی پایداری در ماجرای برجام، عملا موقعیت علی لاریجانی را تا مرتبه‌ای بالا برد که دست کم می‌توان گفت تا مدت‌ها جریان اصولگرایی، در قالب همین اخلاق محافظه‌کاری نو و در پوشش نحوه‌ی تفکر و عملکرد تیم لاریجانی و اطرافیان او، قدرت مانور و تنفس در حیات سیاسی را داشته باشد.

این جریان که معقول‌تر است، سیاست را می‌فهمد، قدرت ارتباط بالاتری با بدنه‌ی اصلی حاکمیت دارد و اطرافیان او نیز اگر به آن معنای مرسوم، تحول خواه نیستند اما دست کم می‌توان گفت که از منش و خلق و خوی افراطی نیز به دورند و در حالتی بینابین و با کنشی سیاسمتدارانه و به دور از سر و صداهای مخالفت‌ساز با بدنه‌ی دولت روحانی، چهره‌ی موجه‌تری را از جریان اصولگرایی در مجلس دهم، نشان خواهند داد.

از سوی دیگر، جریان اصلاح‌طلب نیز در درون خود، بی‌نصیب از تغییر نبوده است. تفکر اصلاح‌طلبی دهه‌ی هفتاد که با تاسی از آموزه‌های نئولیبرالی روشنفکرانه و مطالبات ایده آلیستی مدرن، اگرچه در شکل‌گیری دولت سیدمحمد خاتمی و پدیدآیی آن دوم خرداد معروف، نقش به سزایی را ایفا کرد و تبار کابینه‌ی روشنفکرانه‌ی خاتمی با خوانش جدیدی که از دین، نقش مردم و حقوق آنان در سیاست ارائه کرد، عملا نحوه‌ی دیگری از تفکر را به بدنه‌ی اجتماعی خود تزریق کرد اما در زمینه و زمانه‌ی امروز، به سمت نوعی واقع‌گرایی سیاسی و تحرکات مبتنی بر نتیجه بخشی هرچه بیشتر، روی آورده است و مسلما نمی‌تواند با همان برگ بازی پیشین و زیستن در همان فضا با تکیه بر پیگیری امور در قالب دولت ایدئولوژیک، آنهم در فضای سیال و تغییر یافته‌ی امروزی، کارآمدی حداکثری داشته باشد.

از طرف دیگر، تغییر ادبیات و نوع توصیه‌های رهبری این جریان در شرایط معاصر هم نشان از همین نکته دارد که این تغییر تاکتیک که بعضا هم با بازنگری در برخی مبانی نظری آنها پدید آمده، شرایط حضور در خانه‌ی ملت را برای اصلاح‌طلبان پس از 12 سال، به نحو دیگری رقم زده است و اصلاح‌طلبی جدید بدون آنکه با نگاه پدرخواندگی به جریان شکل گرفته‌ی نخستین، دیگر کنش‌های اصلاح‌طلبانه را مطرود بداند، با گذر از فرد محوری به برنامه محوری و تحرک بر مبنای دال مرکزی توسعه و اولویت اقتصاد بر سیاست، سرمایه‌گذاری بر چهره‌های بروکراتیکی چون محمدرضا عارف و حامیان او را در صحنه‌ی سیاسی اقتضا کرده است.

به همین اعتبار، اولویت‌بندی مطالبات و نگاه‌های واقع بینانه به محدودیت‌ها و شرایط پیش رو برای اصلاح‌طلبان، بدون سرشاخ شدن با طبقه‌ی خاصی از نظام، علاوه بر آنکه پرستش تراشه‌های پییشین کنش اصلاح‌طلبانه را برای این جریان شکسته است، سرمایه‌ی اجتماعی و توده‌ی حامی فراوانی را نیز پس از سال‌ها سرخوردگی جامعه‌ی مدنی و سرکوب طبقه‌ی واسط میان دولت و ملت، به سمت این جریان کشانده است که حفظ آن صدالبته به ادامه دادن نقشه‌ی راه مناسب آنها در این سالها، بازمی‌گردد.

ناگفته نماند که کنش اصلاح‌طلبانه‌ی امروزین، تنها یک عمل صرف سیاسی انتخاباتی نبوده و جدای از مبانی سیاسی قابل دفاع، مبانی نظری خاص خود را هم در پی داشته که این مساله از مدت‌ها پیش تئوریزه شده و در حال پی‌گیری است.

با وجود این دو جهت، طرف سوم داستان اما از همه‌ی این دو شق سیاسی مرسوم در کشور جداست و به جریانی تعلق دارد که به نحوی علی مطهری، نماینده‌ی شجاع و حق‌گوی تهران، نمایندگی آن را بر عهده داشته و به جریان سوم مرسوم است. جریان سوم، اگرچه در انتخابات اخیر رای قابل ملاحظه‌ای نداشت اما خیزشی بود که مبانی اعتقادی آن وجود داشته و در حالی که به اصول و اصلاح به معنای واقعی و نه نمادین، هردو پایبند است اما با دوگانه زدایی از قالب‌های جاافتاده‌ی اصولگرایی و اصلاح‌طلبی، سعی دارد نشان دهد که می‌توان اصولگرا بود اما به جد نیز به ضرورت برخی اصلاحات، عقیده داشت بدون آنکه خود را در قالب تفکراتی خاص و آموزه‌های معنادار و جهت داری بگنجاند.

پیدایش این خرده گفتمان که از جهتی، محصول انسداد فضای سیاسی برای حضور نیروهای درجه‌ی اول تحول‌خواه و همچنین، بی‌اعتباری ژنرال‌های اصولگرا در افکار عمومی بوده است، قابلیت آن را دارد که در شرایط بن‌بست، انعطاف خود را از طریق آمیزش سیاسی با بدنه‌ی اصلاح‌طلبی و حامی اعتدال و حتی اصولگرایان معتدل نشان دهد بدون آنکه نسبتی با طیف اصولگرایی تندرو داشته باشد.

این جریان سوم که تقریبا پس از گذران دولت تکتوکرات اکبر هاشمی رفسنجانی به این سمت، خود را در قامت چارچوب دولت روحانی نشان می‌دهد، مستعد آن است که به دور از هرگونه افراطی‌گری، در کنار آن دو جریان تغییر یافته‌ی اصولگرایی و اصلاح‌طلبی امروزین، تاثیرگذاری حداکثری خود را به نمایش گذاشته و به مثابه‌ی جریانی خنثی و منجی نفوذ تمامیت خواهان، حلقه‌ی محاصره را روز به روز برای جناح تندرو، تنگ‌تر کند.

مجلس دهم، درست از همین رو که با شکستن تراشه‌های پرستیده شده‌ی پیشین برای همه‌ی طرف‌های درگیر در عرصه‌ی سیاسی کشور پدید آمده است، مجلس عقلا خواهد بود. مجلسی که سران موسس آن در هر سوی جریان (جریان سوم، اصولگرایی و اصلاح‌طلبی)، پس از تجربه‌های تاریخی گوناگون و همچنین، آزمون و خطاهای متعدد به جهت زندگی تحت گفتمان‌ها و عملکردهای سابق بر این، سراغ نوعی از کنشگری سیاسی آمده‌اند که دست کم، نتیجه‌ی امتحان الگوهای پیش از این را در صحنه‌ی سیاسی چشیده‌اند.

در دنیای امروز که تئوری‌ها و کارکرد آنها، تخته بند تاثیر حداکثری زمان و مکان بوده و نمی‌توان با تکیه بر یک راه و روش، راه‌های نرفته‌ی آینده را پیمود، مسلما جریان و تفکری موفق است که پس از تراشیدن و پرستیدن، جرات شکستن آن تراشه‌ی نخستین را داشته باشد. در غیر این صورت، به باران بهار می ماند که بارشش بر زمین، دوام چندانی ندارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا