مروری بر سرمقالهی روزنامههای امروز
با نگاهی به سرمقالههای شمارهی امروز روزنامههای کشور شاهد هستیم که همچنان مسئلهی انتخابات آمریکا و تاثیر آن بر ایران مورد توجه تحلیلگران قرار دارد.
بهگزارش انصاف نیوز سرمقالهی شمارهی امروز روزنامههای شرق، کیهان، اعتماد، جوان، دنیای اقتصاد و وطنامروز را در ادامه میخوانید:
۳ نکته کلیدی برای ایران مقابل بایدن
جاوید قرباناوغلی، دیپلمات بازنشسته در روزنامهی شرق نوشت: پیششرط هرگونه تعامل، تعارض یا تقابل با هر پدیده طبیعی، اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی، شناخت آن رویداد است. هر اقدامی در مقابل رخدادها بدون شناخت، در خوشبینانهترین حالت اتلاف سرمایه است؛ اما وجه بدبینانه و شاید بهتر است گفته شود نتیجه محتوم و طبیعی آن، انهدام منابع محدود و در ابعاد اجتماعی و سیاسی، ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه خواهد بود. در چند روز گذشته علاوه بر دولتمردان و مردم ایران، چشمهای نگران صدها میلیون انسان در اقصانقاط جهان نظارهگر انتخاباتی بود که در ظاهر ربطی به آنان ندارد و رویدادی است که هر هفته و هر ماه در گوشه دیگری از نزدیک به 200 کشور جهان رخ میدهد؛ ولی واقعیت غیر از این است و نهتنها برای تهران بلکه برای پاریس و لندن و برلین و مسکو و ریاض و توکیو و … نیز سرنوشت این انتخابات و اینکه چه کسی زمام امور قدرتمندترین کشور جهان را در دست خواهد گرفت، بسیار مهم است.بنابراین اولین گام در اینکه «با آمریکا چه باید کنیم» چه درصورتیکه همچنان او را دشمن بنامیم یا مانند برخی بازههای زمانی (حتی از سر مصلحت) و برای کسب موقعیت برتر برای خود یا همپیمانان خود در لبنان، افغانستان، عراق و… راه مذاکره را انتخاب کنیم، در گرو شناخت پدیده و رخدادی است که در همین چند روز گذشته در آمریکا رقم زده شد. مردی رفت و مرد دیگری آمد، رویدادی که برخی از دلواپسان دوره مذاکرات هستهای، امروز با منطق «سگ زرد برادر شغال است» درصدد القای این نکتهاند که هیچ اتفاقی نیفتاده و ترامپ و بایدن و اوباما و جورج بوش همه از یک قماشاند.آیا واقعیت چنین است و واقعا هیچ اتفاقی نیفتاده و بایدن عکسبرگردان ترامپ است؟ از خودمان، نخبگان سیاسی و همچنین تحول در بازار سکه و طلا بگذریم، واکنش جهان به این رخداد از روی دیگر این سکه حکایت میکند.نگارنده بر این باور است که در «خلاصی از ترامپ» شاهد نوعی اجماع جهانی بودیم و تنها اسرائیل، روسیه، عربستان و امارات استثناهای این اجماع نانوشته بودند. این پیام روشنی برای کشوری و ملتی است که بیشترین آسیب را از سیاستهای خصمانه ترامپ دید و شاهد ظالمانهترین تحریمهای ضدانسانی حتی در دوره انتشار ویروس کرونا و نیازمندی به تهیه دارو و تجهیزات مقابله با این بیماری مهلک بود. طرفه آنکه نتانیاهو رفیق گرمابه و گلستان ترامپ، بلافاصله به بایدن، برنده کارزار انتخاباتی واشنگتن تبریک گفت. این در حالی بود که ترامپ فراتر از سیاست رسمی آمریکا و همه رؤسای جمهور این کشور در حمایت از رژیم صهیونیستی سنگ تمام گذاشت. سفارت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل کرد، انضمام بخش بزرگی از کرانه غربی و جولان به سرزمینهای اشغالی را تصویب کرد، با درپیشگرفتن تشویق، ترغیب یا اجبار دیگر کشورهای عربی به شناسایی رژیم صهیونیستی و برقراری روابط علنی سیاسی بزرگترین خدمت را به نتانیاهو و جناحهای راست افراطی اسرائیل کرده بود.علاوهبراین، فارغ از اینکه با برجام موافق باشیم یا با آن مخالف، ترامپ کسی بود که قبل از ورود به کاخ سفید عَلَم مخالفت با آن را برافراشته و قول «پارهکردن» آن را داده بود و بر کسی پوشیده نیست که خروج ترامپ از این توافق بینالمللی و متعاقب آن تحمیل بیسابقهترین تحریمها به کشورمان – حتی در مقایسه با تحریمهای منبعث از شش قطعنامه شورای امنیت که با توافق برجام به حالت تعلیق درآمد- رنج و آلام مردم و مشکلات کشور در همه ابعاد اقتصادی را به بالاترین سطح رساند.
نادیدهگرفتن رفتن چنین مردی از کاخ سفید با این رویکرد در برابر ایران، حمایت بسیار بالاتر از سیاست رسمی آمریکا از اسرائیل، درپیشگرفتن توسعه کمپ دیوید در منطقه در اشکالی جدید و بسیار خطرناکتر از کمپ دیوید و هممرزکردن رژیم صهیونیستی با ایران، یاغیگری در سطح جهان و زیرپاگذاشتن همه معاهدات بینالمللی، چیزی جز انکار روز روشن نیست.
رئیسجمهور منتخب آمریکا قبل از پیروزی در انتخابات بهصراحت اعلام کرده که به توافق برجام بازخواهد گشت. اینکه این امر چه زمانی پس از تصدی او بر کرسی ریاست در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۱ اتفاق بیفتد تا حدود بسیار زیادی با رایزنیهای قبل از ورود بایدن به کاخ سفید ارتباط دارد. بدون هیچ شک و تردیدی میتوان حدس زد که از هماکنون لابیهای اسرائیلی و عربی مخالف توافق هستهای دور جدیدی از فعالیت فشرده نزد تیم بایدن را آغاز خواهند کرد. علاوه بر مخالفتهای صریح نتانیاهو و دهانکفکرده او در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و نمایش مضحک برنامه هستهای ایران، از یاد نبردهایم که شاهزاده سعود الفیصل، وزیر خارجه وقت عربستان، با عجله به وین رفت و با جان کری در هواپیمای خود ملاقات کرد تا به نظر خود مانع توافق با ایران شود. سیاست امروز اسرائیل و عربستان در مقابل ایران به مراتب شرورانهتر و ضدیت با ایران صریحتر شده و شاهد اتحادی بین اسرائیل و تعدادی از رژیمهای عربی حول محور ایران هستیم. طرفه آنکه نقطه وصل این اتحاد نامیمون ایرانهراسی برخاسته از طرف اسرائیل و تیم ترامپ و البته در یک نگرش واقعبینانه برخی از اقدامات از طرف ما بود.
به نظر میرسد ایجاد شکاف در این اتحاد، باید از اولویتهای سیاست خارجی ایران در دوره پساترامپ باشد. برای تحقق این امر پیشنهاد میکنم:
اول، با توجه به سیاست اعلامشده بایدن در بازگشت برجام، ایران از بهکارگیری ادبیاتی که میتواند فرصت برای لابی مخالفان عربی، اسرائیلی باشد، پرهیز کند. اینکه بایدن با چه شرایطی به برجام بازمیگردد و شرط ما چیست، بیش از آنکه سیاست توییتی و بیان مواضع رسانهای باشد، میتواند از طریق گفتوگو قبل از ورود بایدن به کاخ سفید صورت گیرد. تجربه موفق مذاکرات دوجانبه در خلال مذاکرات قبل، چه در عمان یا ژنو و وین، مدل خوبی برای این مهم است.
دوم، از هماکنون میتوان نگرانی محمد بنسلمان را از خلال سیاستهای اعلامی بایدن در قبال ایران، مشاهده کرد. برای گرفتن بهانه از دست کسانی که سیاستهای منطقهای ایران را خطرناک میدانند، ضروری است دستگاه دیپلماسی تمرکز خود را بر اصلاح و بازسازی روابط با همسایگان بگذارد. با وجود دشواری این مهم بهویژه در پرتو رویکردهای عربستان در برابر ایران، توجه داشته باشیم که پیشرفت در بهبود روابط ایران با جهان، مشوق رژیمهای عربی برای کاهش خصومت و درپیشگرفتن سیاستی منطقی و براساس منافع مشترک خواهد بود.
سوم، سیاست خارجی کشورها، امری فراجناحی است. متأسفانه این مسئله در ایران به مناقشه بین جناحهای سیاسی و تسویهحساب بین گروههای مختلف تبدیل شده است. اینکه یک نفر از مجلس یا از تریبون نماز جمعه یا … بدون درنظرگرفتن سیاست رسمی حرفی زده و مشکلی برای کشور ایجاد کند، نشانه آزادی عقیده و دموکراسی نیست. دوره دوماهه تا جلوس بایدن در کاخ سفید از حساسیت فوقالعادهای برخوردار است. مدیریت این بازه زمانی را جدی گرفته و با تدبیر فرصت را برای طرفهایی که نگرانی آنها از پیروزی بایدن مشهود است و درصدد استفاده از زمان باقیمانده ترامپ یا تأثیرگذاری بر تیم آینده بایدن هستند، فراهم نکنیم. با کناررفتن ترامپ راه برای دیپلماسی هموار است. از این فرصت برای تغییر شرایط در منطقه و روابط با جهان استفاده کنیم.
خوشحالتر از جو بایدن!
جعفر بلوری در روزنامهی کیهان نوشت: «آیا بایدن با ترامپ فرق دارد؟». شواهد و قرائن نشان میدهد، «این»، همان مسئلهای است که برخی در کشور قرار است با «آن» ذهن مردم را تا انتخابات ریاستجمهوری 1400 مشغول نگه دارند. با قدرت، ثروت، نفوذ و ارتباطات گسترده داخلی و خارجی هم که دارند، احتمالا تلاش خواهند کرد، این موضوع، در این 7 الی 8 ماه باقیمانده تا انتخابات تبدیل به «مسئله اول مردم و کشور» شود. اما چرا این مسئله برای آنها اینقدر مهم و حیاتی است؟ ذوقزدگی عجیب آنها پس از اعلام نتایج انتخابات آمریکا را ببینید! چهبسا از خود بایدن خوشحالترند! آنها اما خود، دلیل این خوشحالی را اینطور اعلام میکنند: «با پیروزی بایدن، میشود با او مذاکره کرد». راستی! اگر ترامپ در این انتخابات برنده میشد، آنها مگر قید مذاکره را میزدند؟ پاسخ این سؤال را هم قبلا خودشان دادهاند: «خیر»! آنها یکی دو روز پس از ترور ناجوانمردانه سردار دلها هم اعلام کردند، حاضرند مذاکره کنند. همین قدر حقیر! دلیل این همه ذوقزدگی غیرعادی و این همه سر و صدا چهبسا چیزی فراتر از «مذاکره» باشد! پس از «یک مقدمه» که فقط برای تقریب ذهن است، تلاش خواهیم کرد، پاسخی برای این سؤالها یافته و بررسی کنیم، چرا آنها تحت هر شرایطی پای «مذاکره» را به میان میکشند.
1- در اوج حملات تروریستهای تکفیری و داعش به عراق و سوریه و سقوط پیدرپی روستاها و شهرها (که بدون خیانت برخی خواص و نفوذیها ممکن نبود) اعلام شد، تکفیریها برای پیشروی، درهم شکستن هرگونه مقاومت و واداشتن مردم به پذیرش خلافت داعش، از یک «تئوری ویژه» استفاده میکنند با نام «تئوری وحشت»! سلاخی کردن مردم، تصویربرداری از جنایات و انتشار آن در فضای مجازی و رسانهای، تاثیر زیادی در این پیشروی آنها داشت. غالب مردم و بعضا حتی نظامیان آموزشدیده با مشاهده این تصاویر، به وحشت افتاده و فرار را بر قرار ترجیح میدادند. در واقع پیشرویهای اولیه تروریستهای تکفیری به دلیل سرِ نترس آنها نبود. غالب آنها اتفاقا مزدوران ترسویی بودند که برای پول دست به هر کاری میزدند. آنها پس از انتشار تصاویر هولناک سر بریدنها و آتش زدن انسانها، وارد شهرها و روستاهایی میشدند که غالب ساکنان آن گریخته بودند و کسی برای مقاومت در آنجا نبود. تصرف چنین شهری، کار سختی نبود. دومین کار آنها پس از تصرف هر شهر و روستایی، تسلط بر منابع آبی و غذایی ساکنان آن بود. آنها معتقد بودند، اگر بر معیشت مردم تسلط بیابند، بر همه چیز مسلط خواهند شد! بنابراین «معیشت» و «ترس» دو عامل مهمی بودند که تروریستهای تکفیری با استفاده از آن، امور خود را جلو میبردند. اگر کمی دقت کنید متوجه خواهید شد، این روش، روش مخصوص آمریکاییها هم هست. تحریم اقتصادی یک کشور مگر چیزی جز به گروگان گرفتن معیشت مردم آن کشور است؟ آمریکاییها غالب امور خود را با «ترساندن» از جنگ و «تحریم اقتصادی» جلو بردهاند و میبرند.
2- سال 92 آنچه باعث گرایش اکثریت مردم به سمت تیم آقای روحانی و طیف اصلاحطلبان شد، اقتصاد و «معیشت» بود. جریان نزدیک به این طیف با وعدههای اقتصادی و رفع تحریمها توانستند نظر مردم را جلب و پیروز انتخابات شوند. منظور اینکه، عنصر معیشت و اقتصاد، حتی در مبارزات انتخاباتی و سیاسی نیز به کار میآید! اما همه دیدیم بنا به دلایل متعدد از جمله بدعهدی آمریکا و نابلدی برخی از خودیها، نه تنها تحریمهای اقتصادی رفع نشد بلکه بر تعداد آنها نیز اضافه شد. امروز و همین حالا که مشغول مطالعه این وجیزهاید، اوضاع اقتصادی کشور تعریفی ندارد. تحریمها نه تنها رفع نشده بلکه آنقدر زیاد شده که به قول ستوننویس آمریکایی، «در ایران دیگر چیزی برای تحریم باقی نمانده است»! بخش قابل توجهی از مردم تحت فشارهای اقتصادی هستند. در چنین شرایطی اگر فضای سیاسی یک کشور، فضای انتخاباتی باشد، طبیعتا جریانهای سیاسی به سمت وعدههای اقتصادی میروند. کاری که سال 92 جریان فعلی حاکم بر دولت انجام داد. این طیف اما در سال 96 از تئوری دوم یعنی «ترس» برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده کرد. آنها میگفتند اگر به روحانی رای ندهید، جنگ میشود. مرتب «سایه جنگ» را تکرار میکردند تا با استفاده از «تئوری وحشت» مردم را به سمتی هدایت کنند که میخواهند.
3- برگردیم به سؤالهای ابتدای این نوشتار. پاسخ سؤال اول: «بله»، بایدن و ترامپ با هم فرق دارند. نام یکی از آنها «جو» است با 77 سال سن و نام دیگری «دونالد» است با 74 سال سن. برنامههای آنها برای اداره کشورشان هم فرق دارد. بایدن قرار است به برخی توافقات با اروپا، روسیه و یا حتی چین بازگردد و در زمینه مبارزه با کرونا هم روش دیگری را در پیش بگیرد. اما مسئله اینجاست که آیا این دو که به شدت تحت نفوذ لابیهای صهیونیستیاند، وقتی به ایران میرسند هم با هم فرق دارند؟ پاسخ این سؤال هم «بلی» است. منتهی این تفاوت نه در دشمنی بلکه در «نحوه دشمنی» با ایران است که این هم کاملا طبیعی است. اما اینطور نیست که یکی مخالف دشمنی با ایران و دیگری موافق دشمنی با ایران باشد. نه فقط این دو، که تمام روسای جمهور آمریکا تحت نفوذ صهیونیستها هستند و اصولا تصور پیروزی برای یک نامزد انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بدون حمایت لابیهای صهیونیست هم «محال» است. آنها نمیتوانند با جمهوری اسلامی ایران دشمن نباشند!
4- شرایط اقتصادی امروز با کمی بالا یا پایین، شبیه به شرایط سال 92 است (اگرچه اوضاع اقتصادی آن سالها بهتر از امروز بود). جریان سیاسی که این هفت و نیم سال گذشته در راس امور بودند، پس از افتضاح برجام و شکست صد درصدی، خود را برای مردم «تمامشده» میدانند. پاسخ سؤال بعدی اینجاست که خود را نشان میدهد. آنها برای «تمام نشدن» باید پیروزی بایدن را جشن بگیرند. اگرچه معتقدیم، ترامپ هم اگر پیروز میشد، آنها همین روند را با ادبیاتی متفاوت در پیش میگرفتند! اگر به مواضع، مقالات و مصاحبههای عاملان وضع موجود دقت کنید، میبینید آنها دوباره به سمت استفاده از آن تئوری ویژه رفتهاند. درست مثل سال 92 و 96 مردم را از شرایط اقتصادی «میترسانند» (که از قضا این بار خود عامل به وجود آمدن آن هستند) و وعده میدهند اگر با بایدن مذاکره کنیم، اوضاع گل و بلبل میشود (درست مثل زمانی که میگفتند اگر با اوباما مذاکره کنند اوضاع گل و بلبل میشود). بنابراین یکی از مهمترین دلایل این همه سر و صدا، جلوگیری از حذف شدن از عرصه سیاسی کشور است. به زبان سادهتر، آنها با این سر و صداها، مبارزات انتخاباتی خود برای 1400 را از همین حالا شروع کردهاند! همان کسانی که میگفتند، پُست ریاستجمهوری در ایران در حد یک تدارکاتچی است برای رسیدن به چنین پستی، از هماکنون شروع کردهاند!
5- پاسخ اینکه چرا تحت هر شرایطی میگویند «برویم و مذاکره کنیم» را حقیر نمیدانم! شاید جز مذاکره راهحل دیگری بلد نیستند اما جالب است که این طیف، به گواهِ برجام و این هفت و نیم سالی که گذشت، نشان دادند، اتفاقا تنها کاری را که بلد نیستند، همین مذاکره است! سوای از سَبُک و سطحی بودن این نوع تفکر که معتقد است مشکلات فقط یک راهحل دارند و آن در خارج از کشور آن هم در یک سمت عالم(غرب) است باید گفت، هیچ کشوری-تاکید میشود- هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که بدون تلاش و پشتکار شبانهروزی و فداکاری به توسعه واقعی (نه مصنوعی و بادکنکی) رسیده باشد. شما یک کشور صنعتی و پیشرفته را نام ببرید که با نزدیک یا دور شدن به یک کشور دیگر توسعه یافته باشد، نه با همت و تلاش خود! فراموش نکنید! مهمترین عامل مرگ و میر مردان ژاپنی را، کار و تلاش زیاد گفتهاند!
آيا رسانهها بيطرف بودند؟
عباس عبدي در روزنامهی اعتماد نوشت: در ماجراي انتخابات امريكا اتفاق بسيار مهمي رخ داد كه تحت تاثير اصل انتخابات قرار گرفت و درباره درستي يا نادرستي آن حداقل تاكنون بحث و گفتوگو نشده است. اين اتفاق خطمشي ضدترامپي بيشتر رسانههاي امريكا و نيز اروپايي اعم از خبرگزاريها، شبكههاي تلويزيوني و شبكههاي اجتماعي و مطبوعات است. اين خطمشي تا حدي قابل فهم و حتي قابل دفاع هم بود. به ويژه آنكه رفتار ترامپ فراتر از رقابتهاي معمول حزبي و سياسي بود و نوعي كينه و دشمني را عليه آزادي رسانهها به نمايش ميگذاشت. هر چند ترامپ همچنان در كنفرانسهاي خبري خود حاضر ميشد و به گفتوگو و پاسخگويي ميپرداخت. از سوي ديگر رسانهها نيز در هر صورت داراي خطمشياي هستند و بيطرفي مطلق سياسي نوعي خيال و توهم است و بايد حق داد كه به صورت متعارف له يا عليه يكي از نامزدها موضعگيري داشته باشند و اين اجتنابناپذير است. تا اينجاي ماجرا به نظرم اتفاق نامتعارف و غير قابل قبول رخ نداده بود ولي در چند روز پاياني اتفاقي مهمي افتاد به ويژه در توييتر كه بخشي از توييتهاي ترامپ را كه ادعا داشتند دروغ است با علامت هشدار، پنهان ميكرد يا اين علامت را به آن الصاق ميكرد. اين مساله از مدتها پيش درباره ترامپ آغاز شده بود ولي در انتخابات خيلي تكرار شد. به نظر ميرسد كه اين رسانهها به ويژه توييتر در اين ماجرا از موضع بيطرفي خارج شدهاند. شايد به نظر برسد كه آنان جلوي دروغ را گرفتهاند و اين كار خوبي است. قطعا جلوي انتشار دروغ را گرفتن پسنديده است ولي اين كار را نميتوان به صورت گزينشي انجام داد. اين شيوه مبناي يك انحراف خواهد بود. اگر توييتر مخالف دروغ است، چرا فقط بخش خاصي از دروغها به ويژه دروغهاي انتخاباتي را مشمول اين حكم قرار داده است؟ كدام توييت ترامپ دروغ نبود كه اينها نباشد. ترامپ درباره كشورهاي خارجي فراوان و مثل آب خوردن دروغ گفته است، چرا آنها را جلوگيري نكردهاند؟ به علاوه توييتر چگونه مرجع تشخيص راست و دروغ شده است؟ اگر ترامپ بگويد راي تقلبي به صندوق ريخته شده است، چرا بايد مشمول اين حكم شود؟ حالا اگر در كشوري ديگر هم كسي چنين بگويد مشمول آن خواهد شد؟ البته شخصا مثل خيليها از اينكه ترامپ شكست خورده و سايه احتمالي فاجعهبار او از روي جهان برداشته شده است خشنود هستم، ولي داوري درباره اين رفتار رسانهاي بحث ديگري است. آيا فردا اگر بايدن هم دروغ بگويد آن را سانسور خواهند كرد؟ دروغ گفتن درباره كشورهاي ديگر را چطور؟ به علاوه دروغهايي كه در كشورهاي ديگر منتشر ميشود چطور؟ براي نمونه بد نيست آخرين توييتهاي ترامپ را كه درباره انتخابات است مرور كنيم: «به ناظران اجازه ورود به مراكز شمارش راي داده نميشود. من با 71 ميليون راي قانوني برنده انتخابات شدم. اتفاقات بدي رقم خورد كه ناظران قادر به مشاهده آنها نبودند. قبلا چنين اتفاقاتي هرگز رخ نداده بود. ميليونها راي پستي به نام افرادي كه هرگز ثبت نام نكرده بودند، ثبت شد.» «71 ميليون راي قانوني به دست آوردم. بيشترين آرايي كه يك رييسجمهور براي نشستن بر كرسي رياست تاكنون به دست آورده است!» توييتر بلافاصله روي اين توييتهاي وي برچسب گمراهكننده زد. همچنين شبكههاي بزرگ خبري امريكا؛ ايبيسي ، سيبياس و انبيسي هنگامي كه ترامپ در كنفرانس خبري پنجشنبه خود درباره تقلب در انتخابات امريكا صحبت كرد، پخش زنده سخنراني او را قطع كردند. من هم گمان ميكنم كه ترامپ بيهوده گفته است، ولي آيا با اين منطق ميتوان متن او را با برچسب هشدار نشان داد يا قطع كرد؟ مبناي توييتر براي چنين برچسبزني چيست؟ اين كار به سادگي تبديل به رويه غالب خواهد شد، بدون اينكه بر اساس معياري عام انجام شده باشد. طبيعي است كه وظيفه رسانه اطلاعرساني كامل و در عين حال نقد آنها است و نه اينچنين داوري كردن. اصل سخنان ترامپ از اين حيث كه رييسجمهور امريكا و نامزد رياستجمهوري آنجا گفته يك خبر واقعي است اگر چه محتوايش دروغ باشد. جامعه حق دارد كه چنين خبري را مطلع شود.
تحلیل اعتقادی انتخابات امریکا
عبدالله گنجی در روزنامهی جوان نوشت: تحلیل انتخاباتها معمولاً از ابعاد سیاسی-اجتماعی و اقتصادی و روابط بینالملل انجام میشود. نقاط ضعف و قوت کمپینها و نامزدها و گفتمانها نیز در تحلیل نتایج انتخابات مؤثر است. اما نگارنده معتقدم ما ایرانیها نمیتوانیم درک اعتقادی خود از انتخابات امریکا را نادیده بگیریم. اینکه چرا ترامپ از دوره قبل رأی بیشتری آورد، اما باخت یعنی چه؟
برای فهم مسئله اجازه دهید چند آورده ترامپ را بررسی نماییم. ترامپ بیکاری در امریکا را در ۴۰ سال گذشته به کمترین رقم رساند. با قرارداد ۴۰۰ میلیارد دلاری با سعودیها رونق کسبوکار را به راه انداخت. در همین هفته منتهی به انتخابات ۴۱ درصد امریکاییها اعلام کردند وضع اقتصادیشان در دوران ترامپ بهتر شده است. ترامپ قله دستاوردهای خود را رفع بیکاری میدانست و مرتب از واژه The First America (اول) برای امریکا در همه زمینهها استفاده میکرد. ناسیونالیسم امریکا را تولید و بازتاب میداد و از قضا بزرگترین خدمت را به صهیونیستها با ضمیمه کردن بلندیهای جولان به اسرائیل و انتقال پایتخت به بیتالمقدس انجام داد. از سوی دیگر نگارنده معتقد نیستم که ترور حاجقاسم سلیمانی بر رأی مردم امریکا مؤثر بود. اول اینکه رأی ترامپ نسبت به گذشته رشد داشت. دوم اینکه مردم امریکا سیاسی نیستند و سیاست خارجی مسئله اصلیشان نیست. سوم اینکه رسانههای استکباری و صهیونیستی از حاجقاسم تصویری مشابه بنلادن یا بغدادی مخابره کردهاند؛ لذا نمیتوان گفت، چون ترامپ فرمان ترور حاج قاسم را صادر کرده بود مردم به وی پشت کردند. پس منظور از تحلیل اعتقادی چیست؟ ترامپ از جایی خورد که به مخیله هیچکس نمیرسید.
۴۵ روز بعد از شهادت حاجقاسم خداوند متعال ناگهان علل و اسبابی را فراهم کرد که قلههای دستاوردهای ترامپ را یکی پس از دیگری منهدم کرد. کرونا گرچه جهانی است، اما امثال کشور ما، چون در تحریم بود تکانههای حداکثری نخورد، اما The First America ناگهان به اول شدن در مرگومیر و بیماری، رشد بیکاری، درگیریهای نژادی، سرگردانی کشتیهای نفت در سواحل، رفتن قیمت نفت به زیر منفی و ناتوانی دولت در کنترل بیماری و مواجهه سطحی رئیسجمهور با مسئله (مثل خوردن وایتکس) باعث شد که همه نقاط قوتی که ترامپ روی آن مانور میداد خاکستر شود و نه اقتصاد دیگر سر جای خودش بود و نه سلامت مردم. از سوی دیگر رسانههای امریکا اجماعی علیه ایشان ساختند که حتی سخنرانی مستقیم وی در انتخابات را قطع کردند یا توئیتهای وی را مخفی میکردند. نخبگان دو حزب به این جمعبندی رسیدند که ترامپ مأمور افول امریکاست، بنابراین حتی جمهوریخواهان پشت ایشان را خالی کردند، رسانهها علیه وی شدند و شد آنچه باید میشد.
به تعبیر رهبر انقلاب، بولتون، پمپئو و ترامپ رفتند، اما انقلاب اسلامی ماند. اما شاید هیچ عاملی مانند پیدایش ناگهانی کرونا و پیامدهای آن به وی ضربه نزد و این هم دست غیبی است که هیچکس گمان نمیکرد امریکای اول در همه چیز را به امریکای اول در هیچ چیز تبدیل کند. ترامپ اینقدر بیدستاورد شده بود که میگفت ایرانیها منتظرند من رأی بیاورم و بیایند مذاکره کنند و…، اما آنچه را نباید در تحلیل اعتقادی دور از ذهن داشته باشیم، مقاومت ملت ایران بود. اگر ترامپ بعد از ۴۲ سال توانسته بود این مقاومت را بشکند حتماً بزرگترین برگ برنده را در انتخابات داشت، اما مقاومت و همراهی ملت با مسئولان کشور این دستاورد را به خواب تعبیر ناشدنی تعبیر کرد. تیم بایدن نیز این چهار سال را دیده است و به قول جان کری: «پادشاه عمان به من گفت اگر ایرانیها سر میز مذاکره احساس بیاحترامی کنند و از موضع بالا با آنان صحبت کنید مذاکره را ترک میکنند و من در تمام دوران مذاکره این موضوع را مدنظر داشتم.»
لذا ما میدانیم مشکل ما با امریکا ماهیتی و وجودی است، اما آبدیدگی ملت ایران در کوران حوادث آنان را مجبور خواهد کرد مسیر خود را از جاده فعلی جدا کنند.
سفسطهای فراگیر علیه فقرا
علی سرزعیم در روزنامهی دنیای اقتصاد نوشت: این روزها هر از چندگاهی به مدد رسانههای جدید و فضای مجازی تصاویری از عمق فقر و محرومیت مناطق مختلف کشور منتشر میشود و گاه آدمی از شدت فقر در نقاط مختلف کشور حیرت میکند. همزمان وقتی به این نکته توجه میشود که ایران کشوری با درآمد نفت است و سالانه دستکم ۵۰ میلیارد دلار نصیب این اقتصاد میشود، وجود چنین فقرهایی غیرقابل تحمل میشود.
همه میدانند یک جای کار میلنگد که با وجود انبوه درآمد نفت، فقر اینچنین خودنمایی میکند. اینکه این تناقض چگونه حل میشود محل نظریهپردازیهای مختلف است. یک عده میگویند چون فساد داریم فقر داریم، کسانی میگویند چون ایران به محرومان جهان کمک میکند فقر داریم و… . به باور اینجانب یک تفکر به شکلگیری این وضعیت بسیار کمک کرده و متاسفانه این تفکر بهدلیل جذابیت ظاهری بسیار رواج پیدا کرده و به ایده مسلط در عرصه سیاستگذاری و حکمرانی تبدیل شده است.
اصل ایده این است که نباید به فقرا پول داد یا کمک کرد، بلکه باید زمینه فقر را که همان بیکاری و رکود است از بین برد. در این تفکر نهادهای حمایتی خیلی اهمیت ندارند و این نهادها باید صرفا به کسانی خدمت کنند که واقعا هیچگونه قابلیت کار کردن ندارند. به تعبیر ساده گفته میشود که به افراد ماهی ندهید، بلکه ماهیگیری یاد بدهید. ظاهر ایده خیلی جذاب و منطقی است، اما این تفکر باطن خطرناکی دارد که نیاز به معرفی و تشریح دارد. معمولا نتیجهای که از این استدلال حاصل میشود این است که نباید یارانه نقدی داد و به جای آن باید به تولید یارانه داد. وامهای ارزان، زمین ارزان، نهاده ارزان، ارز ارزان و… باید در اختیار صنعتگران و کارآفرینان قرار گیرد تا آنها تولید را رونق دهند و اشتغال ایجاد کنند تا افراد فقیر بتوانند شغل بیابند و نهایتا از فقر خارج شوند.
اما واقعیت آن است که اگر پول به فرد فقیر داده شود با این پول برای خود و خانوادهاش، غذا و پوشاک و دیگر مایحتاج ساده زندگی را میخرد. در نتیجه تقاضا برای غذا، پوشاک و دیگر لوازم خانگی ایجاد میشود. روشن است که این تقاضا معطوف به کالاهای تولید داخل است و فقرا مثلا یخچال ساید بای ساید کرهای طلب نمیکنند. در نتیجه وقتی تقاضا برای اقلام خوراکی، پوشاک داخل و لوازم خانگی ایرانی زیاد شد، کارخانهها و صنایع ایرانی تولیدکننده آن رونق میگیرند و تولید خود را افزایش میدهند به اشتغال میافزایند. اما وقتی پول در قالب امتیازات مختلف صرفا به تولیدکننده داده میشود اگر تقاضا به اندازه کافی وجود نداشته باشد آن صنعت رونق نخواهد گرفت. صنایع هرگاه میخواهند برنامه تولید بریزند با این مساله مواجه میشوند که در مناطق محروم تقاضا برای کالاهای آنها به اندازه کافی وجود ندارد و بهتر است صنایع خود را در نزدیکی شهرهای بزرگ بنا کنند. بنابراین نیروی کار شهری به کار میگیرند و بهدلیل هزینه حملونقل، قیمت تمام شده کالا برای مناطق دور خیلی بالا خواهد شد و گاه ارسال آن به آن مناطق صرفه اقتصادی نخواهد داشت. بنابراین آن هدف اولیه بهطور کامل محقق نخواهد شد.
مساله دیگری که پیامد بعدی این وضعیت است، ایجاد فقر و نابرابری است. اگر به فقرا پول داده میشد میتوانستند وضعیت خود را سامان دهند و از فقر خارج شوند؛ اما اینک به امید اینکه روزی به اشتغال برسند و درآمد کسب کنند در فقر باقی خواهند ماند. نابرابری و فساد دیگر محصول این تفکر است. ارزهای ارزان، وامهای ارزان و نهادههای ارزان نهایتا خود را به قیمت بازار به فروش میرسانند و مابهالتفاوت بهعنوان سود در اختیار صاحبان صنایع قرار میگیرد که دقیقا مصداق رانتخواری است. درآمدهای حاصل از این امر صرف خانههای لوکس، لباسهای برند خارجی، خرید در کشورهای اروپایی در ایام حراج، داشتن ویلا و پاسپورت در کشورهای دیگر میشود و همه اینها یعنی فشار روی ارز، نبود تقاضا برای محصول داخلی و نهایتا فرار سرمایه.
معمولا این تفکر خبیثانه با یک ادعای خبیثانهتر ترکیب میشود تا تحکیم شود و آن این است که فقرا صلاحیت داشتن پول را ندارند؛ زیرا نمیدانند پول را چگونه خرج کنند و نیازهای درست خود را تشخیص نخواهند داد و آن را صرف مواد مخدر خواهند کرد. چه کسی میتواند اثبات کند که همه فقرا معتادند؟ چه کسی میتواند اثبات کند که یک فرد فقیر گرسنه، تامین مواد ضروری را اولویت نخواهد داد؟ چه کسی میتواند نبود شفقت نسبت به وضعیت فرزندان و خانواده را در میان والدین آنها اثبات کند؟ حتی اگر همه این فرضیات نادرست، درست میبود باز هم دلیلی بر ندادن حق فقرا از پول نفت وجود نمیداشت. کوپنهای کالایی راهحلی است که در کشورهای مختلف برای فقرای مشکلدار استفاده میشود.
از حضرت علی نقل است که ثروت انباشتهای نمیبینید مگر آنکه در کنار آن حق ضایعشدهای وجود دارد. در ایران که ثروت از محل کارآفرینی کمتر خلق میشود، بهترین مصادیق برای این حدیث مشاهده میشود. اگر پول نفت به شکل برابر تقسیم میشد و اگر یارانه نقدی گداپروری قلمداد نمیشد، وضعیت فقر و نابرابری در کشور ما این حد وخیم نمیشد. نکته جالب توجه این است که در دو مقطع یارانه نقدی به مردم پرداخته شد و در هر دو نوبت ضریب جینی که نشانگر نابرابری است کاسته شده است: یکی سال ۱۳۸۹ و دیگری سال ۱۳۹۸. یادآور میشوم در سال ۱۳۹۸ یارانه نقدی بابت افزایش قیمت بنزین پرداخت شد. نکته جالب دیگر افت شدید فقر خوراکی پس از پرداخت یارانه نقدی در سال ۱۳۸۹ است. متاسفانه تحریمها که از سال ۱۳۹۰ بر اقتصاد ایران تحمیل شد، نگذاشت اثرات یارانه نقدی در کشور پایدار بماند. اگر شر تحریمها از اقتصاد ایران برکنده شود و پرداخت یارانه نقدی به الگوی رایج برای فقرزدایی تبدیل شود، میتوان انتظار داشت چهره کریه فقر در کشور کاسته شود و نابرابریهای آزاردهنده کمتر شود. به امید آن روز.
دوقطبی بزک
کبری آسوپار در روزنامهی وطنامروز نوشت: بخش اعظمی از بزک کردن آمریکا توسط دولت روحانی و اعوان و انصار رسانهای آن، از مسیر دوقطبیسازی میان دموکراتها و جمهوریخواهان انجام شد؛ بدیهای آمریکا را سهم جمهوریخواهان دانستند و از دموکراتها، روشنفکران اهل مذاکره و ضامنهای قابل اعتمادی ساختند که میتوانستند به آرزوی دوستی اصلاحطلبان با غرب جامه عمل بپوشانند. تقسیم آمریکا به «آمریکای بد جمهوریخواه» و «آمریکای خوب دموکرات»؛ و این یعنی خواستی اصلاحطلبانه برای آنکه همه آمریکا را با یک چوب «مرگ بر آمریکا» و «مذاکره سودی ندارد» و «آمریکا قابل اعتماد نیست»، نرانیم و با خوبهای آمریکا کنار بیاییم؛ یعنی با آمریکا هم میشود مذاکره کرد، فقط باید آدمش را پیدا کنیم.
کینه اصلاحطلبان از جمهوریخواهان البته دیرینه است. سال 2001 با کلی تبلیغات در دولت اصلاحات، توسط سازمان ملل و به پیشنهاد رئیس دولت اصلاحات، سال «گفتوگوی تمدنها» نام گرفت و اصلاحطلبان خواب نوبل صلح را برای خاتمی دیده بودند اما در همان سال توسط جورج بوش [پسر] جمهوریخواه، ایران «محور شرارت» نامیده شد و گفتوگوی تمدنها به جنگ سرد رسید و ایده مذاکره و گفتوگو به قهقرا رفت. جمهوریخواه بعدی هم که رئیسجمهور شد، دونالد ترامپ بود که همه امیدها و زحمات و تبلیغات اصلاحطلبان برای برجام را با یک امضا بر باد داد. دموکراتها اما دل به دل اصلاحطلبان میدهند، گاهی دوست هم میشوند، مؤدب و باهوش هستند و میتوانند کمک اصلاحطلبان برای برد در انتخابات هم باشند. پیش کشیدن پای «قاتل حاجقاسم» هم این میان، بیشتر موجسواری روی احساسات ملتی است که هنوز عزادار حاجقاسم است و… بماند! از نگاه منافع اصلاحطلبان، البته فرق میان دموکراتی که امضایش تضمین برجام است با جمهوریخواهی که امضایش سند خروج از برجام میشود، زیاد است اما از نگاه منافع ملی چطور؟ ترامپ با خشونتها و بددهنیهای خود، با ابتذال مشمئزکنندهاش، با حمله هموارهاش به ساختارهای قانونی، یک ضدایرانی تمامعیار است؛ اما مگر اوباما جز شیکی و اتوکشیدگی ظاهر، در ضدایرانی بودن تفاوتی با ترامپ داشت؟ دموکراتها جنتلمنهای پای میز مذاکرهاند که بلد هستند سر بریدن را با پنبه انجام دهند که خونریزی نداشته باشد. آنها تلاش میکنند مؤدب و باوقار به نظر برسند اما آیا این ادب و وقار باعث میشود داعشی که آفریدند و نیروهایی که به غرب آسیا فرستادند، آدمها را با درد کمتری قتلعام کنند؟
در واقع آنچه برای اصلاحطلبان، این دوقطبی را در ایران پررنگ میکند، منافع جناحی است؛ از منظر ملی، تحریمهای فلجکننده زمان اوباما بود و زمان ترامپ ادامه یافت و تشدید شد. اگر آمریکای خوب و آمریکای بد داشته باشیم، یعنی تحریم خوب و تحریم بد داریم؛ یعنی تروریسم خوب و تروریسم بد داریم؛ یعنی مداخله خوب و مداخله بد داریم. مگر میشود؟!
ترامپ رفته است. رئیسجمهوری که دستور اجرایی شدن فرمان ترور سردار شهید سلیمانی را داد، از کاخ سفید رفت و اویی که ترور حاجقاسم را «اجرای عدالت» نامید، رئیسجمهور شد. در هر ۲ دولت دموکرات و جمهوریخواه، سردار ایرانی در لیست ترور آمریکا بود. رئیسجمهوری که تحریمها را تشدید کرد رفته است و رئیسجمهوری که در دوران معاونتش تحریمها را پایه گذاشت، آمده است. تفاوت جمهوریخواه و دموکرات همینقدر است؛ یکی میکشد، آن دیگری تحسین میکند! یکی تحریم را پایهگذاری میکند، آن دیگری تشدیدش میکند.
فریب نخوریم! جمهوریخواه و دموکرات، 2 بال هستند که در کنار هم موجود مبتذلی به نام «آمریکا» را شکل دادهاند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد.
انتهای پیام