دولت بایدن و برنامه هستهای ایران
عبدالله شهبازی، تاریخپژوه اصولگرا در یادداشتی تلگرامی با عنوان «دولت بایدن و برنامه هستهای ایران» نوشت:
۱۰ نوامبر ۲۰۲۰ مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، در وبسایت رسمی این وزارتخانه فروش ۲۳٫۳۷ میلیارد دلار تسلیحات شامل ۵۰ فروند جنگنده F_35 را به امارات متحده عربی تأیید کرد.
اینگونه معاملات، و زدوبندهای مالی پس پرده و منافع کمپانیهای تسلیحاتی و دلالان آنان، نمیگذارد وضع منطقه خاورمیانه به حالت طبیعی بازگردد. چنین زدوبندهایی، و ایجاد بحرانهای واقعی یا ساختگی برای انجام چنین معاملات کلان، در غرب جدید از دیرباز مرسوم بوده است.
از یک منظر، تحولاتی که سرانجام به کودتای ۱۹۵۳ بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در ایران انجامید از این جنس بود، با نقش فعال و پسپرده کمپانیهای نفتی آمریکایی و اروپایی و کارگزاران و شرکای ایرانی آنان، آنگونه که اسناد تازه آزادشده وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۱۷ به روشنی نشان داده است.*
با توجه به انتفاع عظیم مالی اینگونه کانونها از بحرانهای سیاسی منطقه خاورمیانه، بنظر میرسد جنجالی که به بهانه برنامه هستهای ایران آغاز شده به سادگی پایان نخواهد یافت؛ در دولت بایدن ادامه مییابد و سرنوشتی چون غرق شدن اوباما در باتلاق جنگ داخلی سوریه را برای این دولت رقم میزند.
شاید عقلایی در آمریکا باشند، در میان اصحاب رسانه و کارشناسان و نخبگان، که بتوانند فراتر از عقل متعارف و روزمرگیهای معتاد پرواز کنند و بفهمند و بتوانند به دولت جو بایدن- کملا هریس بفهمانند که دوران جنگ سرد، که آمریکا را در مقام «رهبر جهان غرب» قرار داد، در آغاز دهه ۱۹۹۰ رسماً به پایان رسید و دوران «جنگ با تروریسم»ی که باند جرج بوش- دیک چنی- تونی بلر از سال ۲۰۰۱ با حادثه ۱۱ سپتامبر آفریدند نیز، پس از نابود کردن صدها میلیارد دلار پول مالیاتدهندگان آمریکایی، به بنبست رسید. میراثی که از دوران ۴۵ ساله «جنگ سرد» و دوران «جنگ با ترور» بر جای ماند پدیدههای زشت و گاه هراسناکی است که باید ترکشها یا عوارض جانبی blowbacks دورانهای سپری شده نامید.
آمریکای امروز دیگر توان حضور مستقیم و فعال نظامی خارجی را، حداقل به شکل گسترده، ندارد و نمیتواند در حوادثی چون جنگ کره یا جنگ ویتنام شرکت کند. این تحول مبارکی است برای مردم آمریکا اگر دولتمردانی فهیم در آمریکا ارزشهای مثبت ناشی از این «ناتوانی» را درک کنند.
برنامه هستهای ایران، که سالها پیش از انقلاب ۱۹۷۹ آغاز شد، هیچ سود یا زیانی برای آمریکایی که در نیمکره غربی قرار گرفته ندارد مگر اینکه کسانی بخواهند به این بهانه فضای تنش در منطقه را تداوم بخشند و از درون این جعبه شعبده پدیدههایی از نوع فروش ۲۳ میلیارد دلاری اخیر به امارات متحده عربی بیرون بیاورند.
جنجال خطر دستیابی ایران به بمب اتمی مضحک است. صرفنظر از فتوای برخی مراجع تشیع دال بر حرمت بمب اتمی، که نقض آن میتواند اعتبار دینی آنان را مخدوش کند، اگر ایران طالب بمب اتمی بود سالها پیش، در دهه ۱۹۹۰ و در فضای فروپاشی اتحاد شوروی، میتوانست به سادگی در «بازار سیاه» و به قیمت ارزان از طریق برخی جمهوریهای سابق شوروی تهیه کند.
بفرض که ایران واقعاً در پی ساخت بمب اتمی است. داشتن بمب اتمی چه تاجی بر سر ایران میگذارد و چه قدرتی به ایران میدهد؟ اگر واقعاً تصور میکنند ایران در پی ساخت بمب اتمی است، چرا اجازه نمیدهند پولش را، به بهای فشار اقتصادی بر مردمش، هدر دهد؟ مگر پاکستان و هند و اسرائيل با بمب اتمی چه تاجی بر سر خود زدند یا ترومن، رئیسجمهور وقت، که بمب اتمی را، برای اولین و آخرین بار، برای کشتار مردم بیگناه کشوری دیگر به کار گرفت (۶ اوت ۱۹۴۵ در شهرهای هیروشیما و ناگازاکی ژاپن) چه افتخاری برای آمریکا، و برای حزب دمکرات، به ارمغان آورد و چه نام نیکی از خود در تاریخ به یادگار گذاشت؟
دولت بایدن- هریس اگر بخواهد راه متعارف گذشته را در قبال برنامه هستهای ایران ادامه دهد، اعم از ورود به چرخه کسالتبار مذاکره از نوع دولت اوباما یا تهدید از نوع دولت ترامپ، دیر یا زود خود را در باتلاق وحشتناک جدیدی در خاورمیانه گرفتار خواهد دید همانگونه که اوباما خود را در باتلاق جنگ داخلی سوریه گرفتار دید. اوباما از سپتامبر ۲۰۱۳ ، به تأثیر از برژینسکی، کوشید خود را از این باتلاق بیرون کشد؛ تلاشی عبث که پیامد آن شروع موج جدید و سنگین تروریسمی مشکوک بود که بنام «داعش» ساخته و گسترانیده شد. داعش با سقوط برقآسای موصل، سومین شهر بزرگ عراق، در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴ شهرت جهانی یافت و نام القاعده را به فراموشی برد؛ درست دو هفته پس از سخنان ۲۸ مه ۲۰۱۴ اوباما در آکادمی نظامی وست پوینت که پایان دوران ماجراجویی نظامی را در سیاست خارجی آمریکا نوید میداد؛ سخنرانی تاریخی که فاکس نیوز آن را «ریست کردن سیاست خارجی» آمریکا نامید و واکس آن را «ضد جنگترین دکترین سیاست خارجی دهههای اخیر» خواند. آیا هیچگاه به مخیله اوباما خطور کرد که ترکش جانبی و ناخواسته سخنان وست پوینت او دوران مهیبی از ترور در خاورمیانه، و این بار با نام داعش، بود؟
برژینسکی در اواخر عمرش، در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۳، در مصاحبهای با جیکوب هیلبرون، سردبیر مجله نشنال اینترست، به شدت سیاست آن زمان دولت اوباما را در جنگ داخلی سوریه، یعنی دخالت برای ساقط کردن حکومت سوریه، مورد انتقاد قرار داد و از سعودی و قطر بعنوان «دو حکومت خودکامه شناخته شده خاورمیانه» نام برد. برژینسکی گفت: در اواخر سال ۲۰۱۱ ناآرامیهایی در سوریه آغاز شد که نتیجه خشکسالی بود و دو حکومت خودکامه شناخته شده در خاورمیانه به تشدید این ناآرامیها شتافتند: قطر و سعودی. ناگاه دیدیم اوباما نیز اعلام کرد بشار اسد باید برود بدون این که ظاهراً تدارکی برای این کار شده باشد. «آیا این یک موضع راهبردی بود؟ چرا ما ناگهان تصمیم گرفتیم که سوریه باید بیثبات و دولت این کشور سرنگون شود؟ آیا درباره این مسئله به مردم آمریکا توضیح داده شده است؟ سپس در نیمه دوم سال ۲۰۱۲، بویژه بعد از انتخابات، شورشیان در موضع ضعف قرار گرفتند و همچنین روشن شد که همه آن شورشیان چندان هم “دمکرات” نیستند. سپس شروع به بازبینی کل سیاست کردیم.»
اکنون، آیا این همه هیاهو درباره برنامه هستهای ایران از جنس همان هیاهویی نیست که جنگ داخلی سوریه را برافروخت و دولت اوباما را به کام خود کشید؟ آیا روزی بایدن، مانند اوباما، نخواهد کوشید با سخنانی دیگر در آکادمی وست پوینت پیامدهای بغایت منفی سیاست خاورمیانهای آمریکا را جبران کند؛ سیاستی که به استناد اسناد آزادشده موجود در نارا (آرشیو ملی آمریکا)، حداقل از اوائل دهه ۱۹۵۰، کانونهای مالی و دلالان سیاسی- رسانهایشان رقم زده و میزنند؟
دولت بایدن اگر دارای هوشمندی فراتر از حد متعارف باشد باید از هماکنون خود را از بازی مذاکره یا عدم مذاکره با ایران بر سر برنامه هستهای کنار کشد و این بازی را به بازیگران منطقهای یا اروپایی ذینفع واگذار کند که تصور میکنند یا وانمود میکنند که برنامه هستهای ایران تهدیدی برای آنان است.
آیا در عالم خیال، جانی خسته و روحی فرسوده از نابسامانیهای زمانه، میتواند تصور کند که در جهانی موازی و فارغ از بازیهای جهان کنونی ما، جو بایدن و کملا هریس دیگری منتخبین انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا هستند که از درایت یا وجدانی فراتر از همگنان پیشین خود برخوردارند و، برغم اعمال نفوذهای پیچیده مافیاهای رنگارنگ ذینفع، خویشتن را از این بازی مرگبار و سرشار از رنج برای مردم ایران بیرون میکشند و اجازه میدهند خود مردم ایران درباره سرنوشت برنامه هستهای خود، و سودمندی یا عدم سودمندی آن، تصمیم بگیرند؟
انتهای پیام