تحلیل عبدی از انتخابات1400 | «بنبست را نشان میدهد»
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب با اشاره به انتخابات 1400 میگوید: تناقضهایی در ساختار سیاسی ایران در اوایل انقلاب خودش را نشان نمیداد، به این دلیل که انتخابات بود اما اکثریت مردم مطابق خواست ساختار رای میدادند، اما قالب ماند و گرایش و محتوا عوض شد. و اینها دارد کم کم عوارض و آثار خودش را نشان میدهد. دیر یا زود به یک بنبستی میرسد. برداشت خودم این است که انتخابات 1400 محلی است که این بنبست را به خوبی نشان خواهد داد. یا باید سیستم تصمیم بگیرد که فضا را باز کند و مشارکت خیلیها را بپیذیرد. البته دیگران هم باید موجودیت و احترام سیستم را بپذیرند و به یک نوع تفاهمی برسند، یا اگر چنانچه این کار را نمیکند دیگر قید انتخابات به این شکل را بزند. عوارض انتخابات به این شکل بیشتر از منافعش خواهد بود. البته من موافق نیستم انتخابات برداشته شود. آن یک بحث دیگری است، من دارم واقعیت را توصیف میکنم. انتخابات مجلس در سال گذشته نقطهی آغاز این قضیه بود، چیزی که من حدسش را نمیزدم و فکر میکردم فضا را برای آن انتخابات باز کنند ولی این اتفاق نیفتاد، به نظرم میآید که انتخابات1400 یک نقطهی تصمیم است؛ یا باید این فضا باز شود یا دیگر بعد از آن در یک مسیری حرکت کنیم که دیر یا زود بنبستهای بیشتر و مشکلات بیشتری را شاهد خواهیم بود.
انصاف نیوز متن کامل سخنان آقای عبدی در گروه تلگرامی «اتاق توییت» را منتشر میکند که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
دربارهی انتخابات 1400 بهتر است که اول نگاهمان را راجع به این پدیده مشخص کنیم. واقعیت این است که انتخابات در ایران سابقهای نداشته و محصول نظامهای دموکراسی غربی است. انتخابات به شکلی ضرورت اجتماعی است. در نظامهای قدیم انتخاب کردن معنای روشنی نداشته، به همین دلیل انتخابات هم نبوده است. به شکل سلطانی یا یک چیزهایی شبیه این بوده. اما در نظام مدرن به میزانی که جامعه توسعه پیدا میکند حق انتخاب و حقوق شهروندی هم معنا پیدا میکند. من این را اخیرا در یک مقالهای نوشتم؛ مثلا در گذشته که بردهداری داشتیم برای این بود که برده سودآور بود اما امروز شما بروید یکمیلیون برده را به یک کشور اروپایی ببرید فوری بیرون میکنند. نه بهخاطر اینکه فکر کنیم آنها خیلی اخلاقی هستند و بردهداری را زشت میدانند، شاید این هم باشد، اما اصلا بردهداری با صنعت جدید کارایی ندارد. آنها سعی میکنند نیروهای تحصیلکرده، نخبه و آزاد را جذب کنند. چون آن است که میتواند به جامعهشان کمک کند. بنابراین از این زاویه اگر نگاه کنیم انتخابات را یک ضرورت اجتماعی میبینیم، بیش از آنکه بخواهیم با یک نگاهی ارزشی و یا فانتزی به آن بپردازیم.
به جز این نکته که به نظرم میآید اگر از این زاویه نگاه کنیم انتخابات به هر حال در دنیا یک امر ضروری است و باید همهی شهروندان بتوانند در آن حضور داشته باشند و کنش ایجابی از خودشان نشان دهند، ساختار حقوقی و کلی نظام ایران هم به یک شکل متاثر از جمهوریهای اروپایی است. قبلا هم که از امام پرسیدند گفته بود این جمهوری اسلامی هم مثل جمهوریهای دیگر، درست هم است. این محتوای اسلامی ماهیت ماجرا را هیچ تغییری نمیدهد. همچنان شما در غرب هم میبینیم که از جمهوری سوئد دارید تا جمهوری ایرلند که محتواهایی متفاوتی دارد اما بر اساس یک قاعدهی کلی اینها شکل میگیرند. اگر این قاعدهی کلی که حق حاکمیت مردم است در ساخت قدرت بازتاب پیدا نکند به طور عادی این ساخت دچار اختلال خواهد شد. چرا؟ به خاطر اینکه آنهایی که میآیند شرکت میکنند در انتخابات بر حسب یک ضرورت شرکت میکنند و نه همینطوری، و اگر آن انتخابات برایشان بی معنا باشد آنها اصطلاحا ناکارکرد میشوند. بگذارید یک مثال بزنم؛ شما نمیتوانید یک پزشک فوق تخصص که بسیار هم در کار خودش مهارت دارد را از سیاستهای بهداشت و درمان دور کنید، او میرود کنار یا نمیتواند نقش درستی را در این چارچوب عمل کند. بنابراین به میزانی که جامعه توسعه پیدا میکند به همین میزان انتخابات هم باید عمق و گسترهی جدی پیدا کند.
با این ملاحظه باید ببینیم که آیا انتخابات 1400 میتواند بازتابی باشد از خواست عمومی؛ ببینید وقتی که من میگویم خواست عمومی، هیچگونه ارزشگذاری دربارهی آن نمیکنم. ممکن است خواست عمومی خیلی هم بد باشد، مثلا در همین ایالات متحده با فرض اینکه بایدن رای آورده باشد اما خب رای ترامپ هم به او بسیار نزدیک است و میتوانست برنده شود، همچنان که مثلا در چهار سال پیش هم این شد. خب آن بازتاب خواست عمومی است، و این لزوما به معنای مثبت نیست اما آیا کسی میتواند زیر انتخابات بزند تا جلوی این خواست منفی را بگیرد؟! چه کسی مرجع شناسایی این قضیه است؟ هیچکس. نمیتواند کسی مرجع این موضوع باشد و حتی اگر کسی هم باشد و تشخیص دهد که این خواست عمومی اشتباه است وقتی بخواهد به شیوههای غیرانتخاباتی جلوی آن را بگیرد نتایج منفی خواهد بود یعنی به آن چیزی که میخواهد نمیرسد بلکه از آن دورتر هم میشود. بنابراین مسئلهی اصلی در انتخابات 1400 این نیست که اصلاحطلب هست یا نیست، و این نیست که چه کسی انتخاب میشود، هر کسی میخواهد بشود، بشود؛ نه فقط دربارهی 1400 در مورد قبلش هم همینطور است. همیشه باید این را در نظر گرفت که انتخابات باید به شکلی برگزار شود که حداکثر نیروهای ممکن بتوانند در آن شرکت کنند. من در مورد این قضیه و با توجه به عرائض قبلی یک نکتهی بسیار مهمی را توضیح خواهد داد.
دوستانی که با جامعهشناسی سیاسی آشنا هستند اگر به کتاب تحولات فرهنگی در جوامع توسعهیافته نوشتهی اینگلهارت مراجعه کنند یک نکتهای را به خوبی توضیح میدهد و آن، این است که انتخابات در جوامع پیشرفته به همان دلایلی که من ابتدا گفتم موجب میشود که آدمهایی با سطح درآمد بالاتر و سواد بیشتر شرکت کنند در انتخابات و آدمهای کمتر توسعهیافته و با سطوح تحصیلی پایینتر مشارکت کمتری دارند، چرا؟ به دلیل اینکه انتخاب برای گروه اول است که معنادار است و حساس هستند روی این موضوع. مثلا یک آدمی که سواد ندارد و گوشهای نشسته برایش اصلا اهمیتی ندارد، چون نمیخواهد مشارکت سیاسی داشته باشد، اصلا نیازی نمیبیند، صلاحیتی هم برای خودش قائل نیست. بنابراین اولین نکته که در انتخابات باید به آن توجه کنیم این است که آیا انتخابات ما با معیارهای اصلی معنای انتخابات و توسعهیافتگی تطابق دارد یا نه؟! این را عدد به ما نشان نمیدهد. ممکن است یک کشوری با هفتاد درصد مشارکت کارکرد انتخاباتی پایینتری از کشوری با پنجاه درصد مشارکت داشته باشد. برای اینکه در اولی آدمهایی شرکت میکنند که با آن الزام اصلی انتخابات هماهنگی و تطابق ندارند، در حالی که در دومی ندارند. بنابراین یکی از معیارهای مهم دیگری که ما باید هم انتخابات گذشته و هم انتخابات 1400 را با آن ارزیابی کنیم این شاخص است.
نکتهی بعدی این است که فکر نمیکنم انتخابات لزوما باید با یک مشارکت خیلی زیادی انجام شود. معمولا انتخاباتی که با مشارکت بالا انجام میشود ناشی از یک نوع حساسیتهای عجیب و غریب است که به وجود میآید. البته به این معنا نیست که مشارکت پایین باشد، مشارکت پایین هم بد است، مشارکت باید بر حسب عرف و جامعه، متعادل باشد. مثلا در ایران حدود 65 تا 70 درصد عالی است. تا 50 و 55 درصد هم مشکلی ندارد. آنچه مهمتر از میزان مشارکت است همان نکتهای است که در بخش قبلی گفتم، یعنی کیفیت متغیرهایی که موجب مشارکت میشود. مثلا آیا تهران بیشتر مشارکت میکنند یا استانهایی که شاخصهای توسعهیافتگی پایین دارند؟ مثلا در انتخابات قبلی مجلس درست است که درصد مشارکت خیلی پایین آمد و نقطه بسیار منفی بود اما مهمتر از پایین آمدن درصد مشارکت این است که در شهر تهران که مرکز کشور است رقم بسیار اندکی شد. در همین شهر تهران هم مقایسه کنید میان سطوح مختلف توسعهیافتگی متوجه میشوید که مناطق توسعهیافته که با فلسفهی اصلی انتخابات بیشتر هماهنگ هستند خیلی خیلی کمتر مشارکت کردند و این نقطه بسیار منفی محسوب میشود.
و بالاخره آخرین نکتهای که به صورت کلی میخواهم عرض کنم این است که چه معیارهایی برای انتخابات درست داریم؟ به نظر من معیارهای آن تنوع نامزدها، محدود نبودن آنها و مهمتر اینکه مبارزهی سیاسی در چهار سال انجام میشود و روز انتخابات فقط فینال و رایگیری است، در حالی که در ایران این مسئله کاملا معکوس است. در دورهی چهار سال مبارزه به شکل درستی انجام نمیشود و آن دو ماه آخر عدهای میآیند و یک رقابتی میکنند تا رای بگیرند. در حالی که اصل مبارزه باید مبتنی بر آن چهار سال باشد. مهمترین ویژگی انتخابات به نظر من این است که روزی که انتخابات انجام میشود، اگر سالم انجام شود (که برای آن هم باید ضوابط مشخصی را تعریف کرد، ضوابطی که قابل سنجش و بر مبنای بیطرفی و عدالت باشد) انگار آبی هست بر روی تنشهای رقابتی. اگر روز بعد از انتخابات جامعه آرامش پیدا کند باید متوجه شویم که آن انتخابات درست عمل کرده، اما اگر قرار باشد که جامعه دچار تنش شود باید بگردیم و ببینیم که کجای این انتخابات اشکال داشته که چیزی که قرار بوده فصلالخطاب باشد شده منشاء اختلاف و درگیری.
با این مقدمات احساسم این است که انتخابات 1400 نمیتواند با توجه به شرایط کنونی یک پاسخ مناسبی به نیازهای جامعه بدهد، حتما یک کسی میرود و یک کسی میآید، اینکه چه کسی جای روحانی میآید به نظر من یک بحث فرعی است و همین رفت و آمد موجب یک تغییراتی میشود اما مسئلهی جامعه ایران را حل نمیکند. مسئلهی جامعه ایران چیست؟ از مردم که بپرسید، تورم، بیکاری، فساد، تنش، ناامنی ذهنی که خیلیها با آن درگیر هستند را میبینند و دربارهاش توضیح میدهند اما به نظر من مشکلی که جامعه ایران دارد که ریشه اصلی بخش عمدهای از این تنشها است به رسمیت نشناختن نیروهاست. نیروها یکدیگر را به رسمیت نمیشناسند، هنوز دنبال حذف هستند، هر کسی میخواهد دیگری را حذف کند، در حالی که واقعیت این است که هیچ کس نمیتواند هیچ نیروی دیگری را حذف کند. به خصوص اگر مبتنی بر ابزار قدرت بخواهد این کار را کند نتیجهی منفی و معکوس هم خواهد گرفت و تجربهی این چند دهه و حتی یک قرن گذشتهی ایران این ادعا را ثابت میکند.
ممکن است فارغ از این نکات این سوال پیش بیاید که انتخابات 1400 چگونه برگزار خواهد شد و چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ من این را میدانم که پیشبینی کردن با این فاصله تا انتخابات و آن هم در ایران و تنشهایی که ممکن است هر آن به وجود بیاید خیلی سخت است، روابطمان با ایالات متحده مشکلات خاص خودش را دارد، مسئلهی کرونا خیلی جدی است، کاهش درآمدها و… همهی اینها میتواند تغییرات خیلی اساسی ایجاد کند، تنشهای داخلی هم که بالقوه همیشه وجود داشته و در این سالهای اخیر هم بیشتر شده است. بنابراین پیشبنی کردن سخت است اما برای اینکه نشان بدهیم نگاهمان چگونه است چارهای هم جز انجام آن نداریم و باید توضیح دهیم که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. آنچه من میفهمم و در انتخاباتهای قبل هم به نظرم میآمد همیشه روی آن حساسیت وجود داشت، این است که این انقلاب، چه بخواهیم، چه نه، بر پایهی حضور و مشارکت مردمی بود؛ راهپیماییها و تظاهرات و انتخابات سالانه و… و سیستم سیاسی ایران هم همیشه بر این انگشت میگذاشت و مطلوبش بوده است. و واقعا هم بسیاری از مواقع با این مشارکت بالا بوده که آن را از پیچها و بحرانهایی عبور میداده و تاکید رهبری در انتخابات 92 و 96 به نظرم جدی و صادقانه بود؛ البته درصد مشارکت در انتخابات88 هم بالا بود اما آن تبعات خاص خودش را داشت که نمیشود به آن بپردازیم.
اما این گزاره که سیستم خواهان حداکثر مشارکت است الزاماتی دارد؛ به نظر میرسد که انتخابات مجلس سیاستی اتخاذ شد که عملا این هدف کنار گذاشته شد. و متاسفانه باید این را بگویم که اگر بخواهیم برویم در مسیری که انتخابات پر شوری باشد و نامزدهای جدی در آن باشند که مشارکت بالا برود و مردم امید پیدا کنند خیلی خردمندانه هم نیست. به خاطر اینکه شما یک مجلس اینطوری درست کردید، حالا یک رئیسجمهوری میخواهید بیاورید که معلوم نیست او اساسا زیر بار این مجلسی برود که با آن رای انتخاب شده. و این در عمل تناقض پیش میآید. مگر اینکه بگوییم نه، رئیسجمهوری میآید که با همین مجلس هماهنگ باشد که اگر اینطوری است پس چرا در همین انتخابات مجلس این اتفاق نیفتاد؟ اگر مردم به این ایده گرایش دارند ومیپذیرند چرا در انتخابات مجلس گرایش خود را بروز ندادند. بنابراین فکر میکنم احتمال بیشتر وجود دارد که سیستم میرود در مسیر مشارکت پایین. یعنی با یک انتخابات محدود که دیگر ریسکی هم نپذیرد ترجیح میدهد مشارکت پایین را اما با هماهنگی قوای مقننه و مجریه و قضاییه، همان چیزی که انتظار میرود.
اما این نوع انتخابات با وجود اینکه منافعی برای سیستم دارد عوارضی هم دارد، منافع آن کوتاه مدت ممکن است باشد اما عوارض آن میانمدت و بلند مدت است. البته من دربارهی منافعش هم کمی شکی دارم به خاطر اینکه این اتحاد و انسجامی که در بخشی از اصولگرایان میبینید در مواجههی با اصلاحطلبان و دیگرانی است که یکسان و متحد دیده میشوند اما هنگامی که خودشان بیایند سر کار معلوم نیست چه کار کنند. نمونهی آن، احمدینژاد است، الان از اصلاحطلبان هم چهار پله آن طرفتر رفته و طرفدارهایش میگویند «شاهزاده رضا پهلوی» و طرفدار ترامپ هستند. بنابراین گمان نکنید که اصولگرایان یکدست هستند. تعارض و تنوعی که در اصولگرایان هست لزوما کمتر از اصلاحطلبان نیست، اگر الان دیده نمیشود به خاطر این ستیزی است که با اصلاحطلبان به هر دلیلی دارند. حتی همین الان هم متحد نیستند ولی میخواهم بگویم این یک مسئلهی کلیدی است. فکر نکنید با این سیستم امکان دارد از طریق انتخابات یک نظام هماهنگ و یکدست شکل بگیرد. بنابراین آنچه بیشتر هدف است که چنین ساختار اجرایی شکل بگیرد به نظرم سرابی بیش نیست و دیر یا زود به تعارضات جدی منجر خواهد شد.
اما مضرات چنین انتخاباتی خیلی جدیتر است، این سیستم همیشه مترصد انتخابات بوده تا بتواند مشارکت مردم را حمایت از خود نشان دهد، به نظر من بعد از 88 که یک زیان سنگینی برای کشور بود 92 و 96 توانست آن را جبران کند و راهی هم به نسبت باز بود. اما اگر چنانچه این نیرو وجود نداشته باشد سیاست کشور به کلی باید تغییر کند، فقط در انتخابات نمیتواند تغییر کند. در خیلی از مسائل دیگر باید تغییر کند که مهمترین آن سیاست خارجی است، در سیاست خارجی باید یک تغییرات جدی بدهد. من واقعا نمیدانم که سیستم بتواند این کار را بکند یا نه؟! چقدر آمادگی دارد که این پشتوانهی آرا مردم را نادیده بگیرد. این خیال را از ذهنمان ببریم بیرون که «مردم تحت هر شرایطی میآیند و حمایت میکنند»، ماجرا این طوری نیست، شما در هر نظرسنجی رسمی یا غیررسمی که ببینید نگاه مردم، حتی در مذهبیها به کل سیستم منفی است، بخش منفی آن غلبه دارد. اینطور نیست که فکر میکنیم یک کسانی میآیند و میتوانند مشکل را حل کنند و اعتماد و امید را بازسازی کنند. به این راحتی نیست، آن هم با این شرایط و این اقتصاد. به نظرم به طور کلی سیستم در پیشبرد سیاستهای خودش به ویژه در عرصهی خارجی دچار بحران و مشکلات جدی خواهد شد.
فراتر از این مشکلات چیز دیگری که وجود دارد و باید به آن توجه کرد ناتوانی سیستم در حل مسائل است. شما وقتی میآیید در انتخابات چه اتفاقی رخ میدهد؟ هر کسی شروع میکند شعار دادن که این کار را میکند و آن کار را میکند. اگر یادتان باشد دفعهی قبل آقای قالیباف گفت من در چهار سال اقتصاد مملکت را دو و نیم برابر میکنم. کسانی که با اقتصاد آشنا هستند میدانند این یعنی حدود 26درصد رشد در سال که اصلا در تاریخ ایران ما چنین رشدی را نداشتیم. یکبار در سال 53 و 52 داشتیم که آن هم به دلیل افزایش قیمت نفت بود که اوج رشد اقتصادی بود. هیچوقت ما نزدیک این عدد هم نمیتوانیم برسیم چه برسد که چهار سال چنین رشدی داشته باشیم. مالیات که ندارد! یکباره آمدند گفتند ما سالانه یکمیلیون شغل ایجاد میکنیم، سرمایهتان کو؟ مگر میشود چنین کاری کرد؟! اینها مسئلهی اراده نیست، اراده فرع بر امکانات است، شما باید هواپیما داشته باشید که اراده کنید پرواز کنید. هواپیما نداشته باشید، با اراده که نمیشود پرواز کرد. وقتی وارد رقابتهای انتخاباتی میشوند دچار یک چالش عظیمی در وعدهها میشوند، اما مهمتر از این وعدههایی که مخاطبش مردم است یک وعدههای دیگری داده خواهد شد که آن گربیان اصولگرایان را به طور جدی میگیرد. آن وعده چیست؟ فرض کنید پنج نیروی اصولگرا با هم رقابت میکنند، به این شکلی که حدس زدم نامزد جدی هم از اصلاحطلبان نخواهد آمد، هر کسی سعی میکند رای ملت را جذب کند، بنابراین سوار شعارهایی خواهد شد که به آن اعتقادی ندارد. از بحث حجاب و آزادیهای اجتماعی، روابط با غرب تا هر چیز دیگر. من اخیرا پاسخی نوشتم به مطلب تسنیم، آنجا گفتم که شما فکر نکنید آقای روحانی شعارهای نزدیکی به غرب را داده، چون آقای روحانی بوده این کار را کرده. آقای روحانی هم اگر در نامزدها نبود آقای قالیباف برای رای آوردن این کار را میکرد. آقای قالیباف نبود، آقای ولایتی این کار را میکرد، هیچکس اجازه نمیدهد شعاری زمین بماند، خلاصه یک عدهای پیدا میشوند برای جذابیت رای آوردن این شعارها را میدهند و اگر انجام ندهند هم یک توجیههایی میآورند. بنابراین این یک بحرانی است که در انتخابات بعدی سیستم با آن مواجه است. این بحران ریشهاش چیست؟ ریشهاش در ناسازگاری فلسفهی انتخابات با آنچه که میخواهند از درونش در بیاید و بر اساس آن عمل کنند است. این ناسازگاری عوارض بسیار بسیار خطرناکی خواهد داشت.
من اگر بخواهم جمعبندی کند برداشتم این است که تناقضهایی که در ساختار سیاسی ایران وجود دارد و دارد خودش را نشان میدهد، اوایل انقلاب خودش را نشان نمیداد، به این دلیل که انتخابات بود اما اکثریت مردم مطابق خواست ساختار رای میدادند، اما قالب ماند و گرایش و محتوا عوض شد. و اینها دارد کم کم عوارض و آثار خودش را نشان میدهد. دیر یا زود به یک بنبستی میرسد. برداشت خودم این است که انتخابات 1400 محلی است که این بنبست را به خوبی نشان خواهد داد. یا باید سیستم تصمیم بگیرد که فضا را باز کند و مشارکت خیلیها را بپیذیرد. البته دیگران هم باید موجودیت و احترام سیستم را بپذیرند و به یک نوع تفاهمی برسند، یا اگر چنانچه این کار را نمیکند دیگر قید انتخابات به این شکل را بزند. عوارض انتخابات به این شکل بیشتر از منافعش خواهد بود. البته من موافق نیستم انتخابات برداشته شود. آن یک بحث دیگری است، من دارم واقعیت را توصیف میکنم. انتخابات مجلس در سال گذشته نقطهی آغاز این قضیه بود، چیزی که من حدسش را نمیزدم و فکر میکردم فضا را باز کنند برای آن انتخابات ولی این اتفاق نیفتاد، به نظرم میآید که انتخابات1400 یک نقطهی تصمیم است؛ یا باید این فضا باز شود یا دیگر بعد از آن در یک مسیری حرکت کنیم که دیر یا زود بنبستهای بیشتر و مشکلات بیشتری را شاهد خواهیم بود.
انتهای پیام
درک تصویری مانع فهم است
آقای عبدی مطالبش رابامثال های زیاد همراه کند اثربهتری دارد.
نمی توان یک شبه با بازکردن فضاء توقع مشارکت بالا را داشت . آیتم های دیگری هم مورد نیاز است