تحول فرهنگی ایرانیان
بخشی از کتاب تمدّن و فرهنگ، نوشتهی مرتضی مردیها را به نقل از کانال تلگرامی این استاد دانشگاه میخوانید:
در فصولی که گذشت، دو موضوع را به بررسی گذاشتیم: یکی نقش دیرینۀ عوامل محیطی و سختافزاری بر فرهنگ جوامع بشری، و دیگری شکل خاصتر و امروزیتری از این تأثیر در قالب شکلدهی شهر و توسعۀ شهری به فرهنگ شهرنشینان. در پی طرح و توضیح این برآمدیم که چگونه در دنیای پیشمدرن، احوال محیطی و جغرافیایی نرمافزارِ مناسب و مساعدِ خود را اقتضا میکند و فرهنگ میآفریند و چگونه در دنیای مدرن، توسعۀ صنعتی و تجاری و خدماتی و تحول کالبدی شهری فرهنگ مردم را تغییر میدهد.
اینک برآنیم تا این دو را در یک مورد تاریخی و جغرافیایی خاص، یعنی ایران عصر پساجنگ تطبیق دهیم؛ مورد خاص ایران پس از جنگ و خاصه شهر تهران، بهعنوان نمونهای گویا و سرآمد از آنچه در ایران اتفاق افتاد.
در ایران دهۀ نخست انقلاب -چنانکه مشهور است- فرهنگی بر بخشهای گستردهای از جمعیت سیطره یافت که ارکان آن عبارت بود از زهد، سادهزیستی، پرهیز از دنیا، حماسه، مبارزهخویی، خداترسی، آخرتگرایی، معنویت، ایمان دینی، بیاعتنایی به علم و پیشرفت، انکار ارزش توسعۀ اقتصادی و رفاه، عدالتگرایی، خاصگرایی و مواردی از این قبیل. در دهۀ دوم، این سیر مسیر بازگشت در پیش گرفت و دنیاگرایی، لذتباوری، آشتیخویی، عرفیگرایی، اقبال به علم و صنعت و توسعه و تکنیک، آزادیخواهی و عامگرایی رو به گسترش نهاد.
شواهد حاکی از این است که تمامی آنچه ذیل عنوان نظریۀ بلوار، چراغهای روشن و ظرفیتهای آرزومندی گفتیم، در تهران بهسرعت متحقق شد. پارکهایی که کودکان در آن به همراه موسیقیهای مدرن، سوار کفشها و تختههای قرقرهدار چرخ میزنند؛ بلوارهایی که در آن پسران و دختران سوار بر ماشینهای گرانقیمت مسابقه میدهند و جذابیتهای خود را به نمایش میگذارند؛ پاساژها و مالهایی که غرق بازی حجم و نور، پذیرای مردان و زنانی است -گاه دستدردست- که حتی اگر بنای خرید ندارند، مایلاند با تماشای ویترینهای مارک تفرج کنند؛ کافههایی با چیدمانهای جذاب، گروههای نوجوانان با پوشش و آرایش بهکلی غیرسنتی را به خود میپذیرد که ضمن نوشیدن قهوه به بحث میپردازند؛ رستورانهای با غذای خارجی که پذیرای زوجهاییاند که بسا برای تفنن و محیط آرامی جهت گفتگوهای صمیمانه حضور به هم میرسانند؛ سینماها و تئاترهایی که بازیگران و مشتریان آن گاه از آخرین فیلمها و نمایشها و حتی احوال شخصیۀ بازیگران ماورای بحار مطلعاند و درباب آن بحث میکنند؛ فرهنگسراهایی که مشتریان کتاب و موسیقی در آن نگاه به جدیدترین روایتهای آزادی و آسایش دارند؛ ورزشگاههایی که دغدغۀ مشتریانش، تراش اندام مطابق استانداردهای امروزین است؛ کافهتختهایی که شمایل سنتی در و دیوار و پوشش خدمۀ آن و حتی استفاده از چای و قلیان، کمتر میتواند ذائقۀ مدرن فرهنگی بسیاری از مشتریانش را اخفا کند؛ اتوبانها و برجهایی که به زحمت ممکن است کسی با دیدن آنها به یاد خدا بیفتد و ذکری بگوید؛ و سادهتر از همه پیادهروهایی که چه راستۀ کتابفروشها باشد و چه لوازم خانگی، احوال ظاهری کثیر یا اکثر کسانی که در آن قدم میزنند، میتواند برای کسانی که با گفتار مسلّط دهۀ شصت آشنایند شگفتی ایجاد کند؛ مدرسهها و مهد کودکهایی که مهمترین وجه برتری خود را در آموزش زبان و کامپیوتر میدانند؛ و دانشگاههایی که دانشجویان آن از برخی کلاسهای الزامی عقیدتی گریزانند.
مجموعۀ این تجلیات که فرهنگ نامیده میشود، بهسرعت رو به گسترش گذاشت و در بسیاری از شهرها به نمای غالب بدل شد. روشن است، این چیزی نیست که در دهۀ شصت بود و چیزی نبود شاید که تحقق آن در آینده برای بسیاری قابل تصور میبود.
چرا و چگونه اینگونه شد؟
[کتاب تمدّن و فرهنگ، بخش دوم؛ تحول فرهنگی، ناگزیری تعدیل و توسعه، صفحۀ ۲۰۱ تا ۲۰۳]
انتهای پیام