توصیهی احمد زیدآبادی به دانشجویان
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «توصیهای به دانشجویان» بهمناسبت روز دانشجو نوشت:
سال پیش در جریان مناظرهام با دکتر احسان شریعتی در بارۀ “نسبت نئولیبرالیسم با وضعیت اقتصاد ایران” در دفتر انصافنیوز، [لینک] تعدادی از دانشجویان هم حضور یافته بودند تا به یکی از نوشتههای من در بارۀ 16 آذر اعتراض کنند.
یکی از آنها با اعتماد به نفسی که یادآور چریکهای خوش نیت و جان بر کفِ دهۀ 40 بود، با چهرهای برافروخته نظر مرا در بارۀ ناآرامیهای فرانسه و شیلی و الجزایر و سودان که آنها را بیارتباط با پدیدهای به اسم نئولیبرالیسم دانستم، به چالش گرفت و گفت؛ اگر این جنبشها را در چارچوب ماتریالیسم تاریخی بنگرید….
به او گفتم؛ من چه الزامی دارم که این جنبشها را در چارچوب ماتریالیسم تاریخی بنگرم؟ بیدرنگ پاسخ داد؛ چون ماتریالیسم تاریخی “علم” است! با تعجب گفتم؛ علم است؟ کی گفته علم است؟ در این لحظه یکی از دوستانش به کمکش آمد و خطاب به من گفت؛ شما هم که منکر علوم انسانی هستید!
خلاصه بحث بالا گرفت و من از اینکه در سال 2019 هنوز کسانی در کشورمان پیدا شوند که نظرات مارکس در بارۀ فلسفۀ تاریخ را “علم” بدانند، بینهایت متألم و متأثر شدم. با خود گفتم؛ این دانشجویان لابد در رشتههای فنی یا علوم پزشکی تحصیل میکنند و در بارۀ علم بودن ماتریالیسم تاریخی چیزهایی از مراجع فکری یاسیاسی خود در خارج از دانشگاه شنیدهاند و بنابراین، نباید خیلی سخت گرفت، اما بعد کاشف به عمل آمد که آن دوستِ دانشجو در یکی از دانشگاههای اصلی تهران در رشتۀ جامعهشناسی تحصیل میکند!
با خود گفتم؛ پس اساتید جامعهشناسی آن دانشگاه به جوانان این کشور چه میآموزند؟ اگر یک چریک یا فعال سیاسی در دهۀ 40 یا 50 مارکسیسم را کلاً “علم” تصور میکرد یا مثل رهبران اولیۀ سازمان مجاهدین خلق “علم مبارزه” میدانست، شاید حرجی بر او نبود چرا که در آن دوران نه منابع معتبری از مارکسیسم به زبان فارسی یافت میشد، نه معنی علم از جمله تفاوت علوم دقیقه با علوم انسانی به دقت بازشکافی شده بود و نه مباحث تفهمی و بخصوص چالشهای فلسفۀ علم در محافل دانشگاهی رواج داشت. اما امروزه که دسترسی به همۀ این مباحث و منابع آنها به سادگی فشردن چند دکمه بر روی یک کیبورد است، چطور ممکن است برخی از دانشجویان ما همچنان در فضای فکری نیم قرن پیشِ ایران تنفس کنند؟
به نظرم ایراد از آن دانشجویان نیست بلکه تقصیر متوجه استادانی است که از بازشکافی ماهیت علوم اجتماعی و تعین جایگاه آن در منظومۀ دانش بشری برای دانشجویان خود بازماندهاند و مشخص نیست بر سر کلاسهای درس چه چیزهایی را آموزش میدهند!
این تقصیر در پلۀ بعد متوجه وزارت علوم و در پلۀ بالاتر متوجه نظام سیاسی کشور است که دانشگاه را از محل آموزش دانش، به بنگاههای تولید مدرک و توزیع رانتِ اصطلاحاً علمی و ارتقاء نیروهای وفادار خود به مقام استادی تبدیل کرده است به طوری که امروزه در هر دانشکدۀ علوم انسانی به سختی میتوان به عدد انگشتان یک دست، استادان برجسته و مسلط به موضوع درس خود پیدا کرد!
اساتید استخواندار بسیاری که به هر دلیلی از دانشگاهها حذف شده یا جلای وطن کردهاند، پیش از این بارها نسبت به این رویه که کشور ما را از بنیۀ علمی تهی میکند و تأثیراتی بینهایت مخرب بر موقعیت جامعۀ ما در نظام جهانی بر جا میگذارد، تذکر و هشدار دادهاند و من در اینجا نمیخواهم آنها را تکرار کنم.
هدفم از این نوشته در واقع توصیهای به دانشجویان به مناسبت روز دانشجوست. دورۀ دانشجویی در درجۀ نخست، فرصتی برای تحصل علم و دانشاندوزی و شناخت جامعه و جهان است. هر علمی هم با شناخت دقیق تاریخ تحول و تطور آن به دست میآید.
بنابراین، اگر استادی نه بنا به غرضورزیهای سیاسی یا عقیدتی، بلکه صرفاً بر مبنای شاخصهای علمی و تخصصی چیزی برای عرضه ندارد، واقعاً نیازی به حضور در سر کلاس او نیست هر چند که زور مدریریت دانشکده پشت سر او باشد! به جای چنین حضوری، دانشجویان بهتر است منابع کلاسیک و تاریخی رشتۀ خود را که به علت انقلاب در فن ترجمه، به راحتی قابل دستیابی است، مطالعه کنند. تا ذهن فعال و با نشاط و تازه است، آن را باید از دانش حقیقی پر کرد و گرنه اگر دورۀ دانشجویی صرف کارهای حاشیهای شود و قدرت حافظه و توان جذب ذهن رو به ضعف گذارد، از آن پس باید حسرت عمری تباه شده را خورد! برای همۀ کارهای دیگر همیشه وقت هست! فقط دانشاندوزی است که فرصت طلاییاش به سرعت از دست میرود!
انتهای پیام
اقای زیدابادی البته که ماتریالیسم تاریخی نظریه ای باطل است اما نظرات لیبرالی شما و امثال شما جنبش دانشجویی و اصلاح طلبی را نابود کرد.