ائتلاف منطقهای یا هژمونی فرهنگی؟!
علی قربانپور دشتکی، دانش آموخته دانشگاه تهران و عضو هیأت علمی دانشگاه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «ائتلاف منطقهای یا هژمونی فرهنگی؟!» در نقدی به یادداشت سعید حجاریان [لینک] نوشت:
قصد ندارم که به طرح بحثهای مناقشه برانگیز قومیتی-هویتی به ویژه حول موضوع اخیر شعرخوانی آقای اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، در جمهوری آذربایجان، بپردازم؛ بلکه با توجه به اینکه، اندکی فضای رسانهای در این خصوص از مرحله التهاب خارج گردید، برخود لازم دیدم، مسأله پان اردوغانیسم (ترجیحاَ به جای پان ترکیسم)، را با رویکردی تحلیلی، در چارچوبی تئوریک، در واکنش به یادداشت اخیر آقای دکتر حجاریان، مورد بازخوانی و نقادی قرار دهم.
اخیراً آقای دکتر سعید حجاریان در سایت مشق نو یادداشتی تحت عنوان «پیشنهاد اردوغان را جدی بگیریم!» نوشتند اهمیت این یادداشت به حدی برای اهالی مشق نو جدی بود که در بالای گروه تلگرامی خود نیز آنرا سنجاق کردند. فحوای یادداشت آقای دکتر حجاریان این است که سخنرانی اخیر جناب اردوغان در قرهباغ، به مناسبت پیروزی ارتش آذربایجان و خواندن شعر جنجال برانگیز «ارس» توسط آقای اردوغان ، سوء برداشت «عثمانی گری» را در اذهان عمومی ایرانیان شکل داد. دکتر حجاریان، با استناد به مقاله ای از آقای صدیقی در همین نشریه، تحلیل و ارزیابی رسانههای داخلی را نسبت به شعر ارس آقای اردوغان، ناشی از هیجانات و نگاههای ژورنالیستی قلمداد کردند! به گمان آقای دکتر حجاریان، نیت و پیام اردوغان، ائتلاف میان کشورهای منطقه بوده است [نه چشم طمع داشتن به سرزمینی مثل آذربایجان ایران].
شکلگیری ائتلاف میان کشورهای منطقه، از جمله کشورهای مسلمان در خاورمیانه، آرمان بسیاری از دولتمردان و شهروندان این کشورها میباشد و تحقق این ائتلاف، به منزله سکوی پرتابی است که کشورهای منطقه را در مدارهای کلان توسعه قرار خواهد داد. اگر هدف اردوغان و به تبع ایشان، الهام علی اف اینگونه باشد، باید دست آنها را به گرمی فشرد و مذاکرات گام به گام برای شکلگیری این ائتلاف مبارک را پیش برد، بخصوص اینکه اگر این ائتلاف مشتمل بر کشورهای مسلمان محدوده قفقاز جنوبی، اوراسیا، ایران و ترکیه باشد؛ آنگاه، در رقابت با ائتلاف اعراب-اسرائیل، میتوانست راهبرد خوبی بود که جهت گیریهای اخیر کشورهای مسلمان عرب را تحتالشعاع خود قرار دهد.
اما بنا به دلایلی که ذیلاً اشاره خواهم کرد، پشت این هیجانهای ژورنالیستی (به زعم دکتر حجاریان)، بیقراری و نگرانیِ ناخودآگاهِ تاریخیِ زخمخوردهای دست و پا میزند که این هیجانات، آن ناخودآگاه نگران و بیقرار تاریخی را نمایندگی میکنند که هم اکنون مثل «کهنه زخمی» دوباره متورم گردیده است. از سوی دیگر، به فرض اینکه اردوغان نیت ائتلاف داشته باشد، اما وقتی نگاهی فرایندی(نه مقطعی به سان نگاه دکتر حجاریان) به کارنامه سیاست فرهنگی اردوغان بیندازیم، به ویژه در ارتباط با تمدن ایران زمین، متأسفانه میبینم که نه تنها از سوی ایشان و دولتشان، هیچگونه التزامی به رعایت حقوق مالکیت فرهنگی و تمدنی ایران وجود ندارد بلکه تلاشی بیوقفه در جهت بلاموضوع کردنِ ایران فرهنگی (همانگونه که در سوریه رفتار کرد) همواره وجود دارد و خواهد داشت و الهام علی اف نیز در این همسویی با برادر بزرگش اردوغان، هم داستان است. پس اگر سخن از ائتلافی هم بود، منظور ائتلاف بین اردوغان-علی اف میباشد نه با کسان دیگر.
بنابراین، عملکرد اردوغان در مورد ساخت تاریخ جعلی و نادیده انگاشتن هویت فرهنگی ایران، در نگاهی فرایندی، منجر خواهد شد به تضعیف عنصر نوپای ملت – دولت در ایران. بر این اساس، فرضیه نگارنده این است که راهبرد نهایی و بلندمدت اردوغان، نه ائتلاف در منطقه است (به زعم آقای دکتر حجاریان)، بلکه برتری جویی یا هژمونی منطقهای میباشد و نقطه عزیمت تحقق این هژمونی نیز، احراز سیادت فرهنگی – تاریخی در منطقه است .
در جهت اثبات این فرضیه، ابتدا، از لحاظ نظری، اشارهای خواهم داشت به نقش و اهمیت «هژمونی فرهنگی» در محیط بینالمللی ، سپس با تکیه بر آن، به توصیف و تبیین موضوع نوشته حاضر میپردازم.
آنتونیو گرامشی برای اولین بار، پس از مارکس، مفهوم هژمونی را به معنای سلطهیابی فرهنگی طبقات فرادست بر طبقات فرودست در پاسخ به علت شکست جنبشهای کارگری در اروپا (در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی) و با زغلبه یابی سرمایهداری به کار گرفت که این هژمونی، به تعبیر گرامشی، عمدتا به معنای تسلط فرهنگی نهادهای حکومتی نظام سرمایه داری از طریق رسانهها، مدارس، پلیس و سایر نهادهای روبنایی جوامع سرمایهداری صورت گرفت. به طور کلی، هژمونی به معنای استیلای صرفاً سخت افزاری نیست بلکه مبتنی بر تفوق یافتن علائق و گرایشهای افرادیست که راه را برای تسلط بر گروهی [یا گروههایی] هموار میسازد. این برتری یابی و استیلا ی فرهنگی، از طریق مفصلبندی عناصر مختلف فرهنگی حول یک نقطه مرکزی [مثل پان اردوغانیسم]، حوزه گفتمانی جدیدی را شکل میدهد(تورفینگ،2005).
از نگاه امنیتی، در محیط بینالمللی، تضعیف بازیگرانی که دارای ارزشها، اعتقادات یا رویکردهای سیاسی و استراتژیک مخالفند، سرلوحه کنشهای هژمونی قرار دارد (عبداله خانی، 1392). بدین ترتیب نظم منطقهای مبتنی بر هژمونی، به صورت سلسله مراتبی، حول نقطه مرکزی شکل میگیرد، ولی نظم منطقهای ماحصل ائتلاف، بر پایهی موازنه قوا شکل میگیرد و نقطه مرکزی یا قوای برتر در صورتبندی نهایی نظم اخیر، جایگاهی نخواهند داشت. همانطور که قبلا اشاره شد، پیش نیاز نظم هژمونیک، وجود انباشتهای فرهنگی و هویتی میباشد (که در دستور کار پان اردوغانیسم قرار دارد) و این نوع نظم هژمونیک در عرصهی امنیت بینالملل، در چارچوب رهیافت سازهانگاری قابل تبیین میباشد.
در هزاره سوم میلادی، نظم منطقهای و بینالمللی سمت و سویی سازهانگارانه پیدا کرده است؛ به این صورت که مفروضات اصلی آن عبارتند از: ۱. سیاست بینالملل ساخته و پرداختهی ساختارهای اجتماعی داخلی؛ ۲. بازیگران رفتار ساختارها را شکل میدهند و برعکس؛ ۳. هویت و منافع، متغیرهای درونیاند که شکلدهنده تعامل مستمر بازیگران است؛ ۳. در نگرش سازهانگاری، قدرت صرفا در عوامل مادی خلاصه نمیشود بلکه ایدهها، اندیشهها [و هویت فرهنگی] نیز نقش اساسی خواهند داشت (همان منبع).
فعالیت ائتلاف اردوغان-علیاف، در زمینههای جعل تاریخ و کسب هویت فرهنگی، بخصوص از طریق تخلیه ذخایر فرهنگی ایرانی، مطابق چارچوب نظری بالا قابل تبیین و تحلیل میباشد که در ادامه، به توصیف رفتار فرهنگی ائتلاف اردوغان-علیاف در قبال ایران میپردازیم:
آقای دکتر حجاریان و آقای صدیقی، کافیست نیم نگاهی بیندازند به کتب درسی تاریخ مقاطع مختلف تحصیلی در جمهوری آذربایجان؛ متوجه خواهند شد که چگونه سیاستگذاران فرهنگی جمهوری آذربایجان به انکار وجودی و هویتی تمدن ایران پرداختند، بدون اینکه به منبع موثقی استناد نمایند. باز اگر استناد اینجانب را نامعتبر تلقی نمودید، چند نمونه از جعلیات تاریخ فرهنگی ایران را در کارنامه سیاستگذاری فرهنگی و تاریخسازی ائتلاف دو نفره اردوغان-علی اف مثال میآورم که یا به ثبت رسیدند یا دولتین مذکور برای ثبت آنها در یونسکو اهتمام وافر دارند یا بعضاً در ثبت آنها ناکام ماندند:
۱.در حوزه موسیقی: موسیقی عاشیقلار، تار، موسیقی بخشهای شمالی خراسان؛ ۲. بازیها: مثل چوگان؛ ۳. قهوه خانه ایرانی؛ ۴. اعیاد و مناسبتهای ملی مثل یلدا و عید نوروز؛ ۵. لباسها مثل طراحی لباسهای محلی بلوچی در سریالهای ترکیه ای به عنوان لباس محلی ترکیه؛ ۶. شخصیتهای فرهنگی مثل مولانا، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر، و…
در همین راستا نیز برخی کشورهای عربی منطقه بیکار ننشستند و همپای ائتلاف اردوغانیسمی و همواره سعی دارند سرمایههای فرهنگی ایران اسلامی را بدون هیچ ملاحظهای ضمیمهی تاریخ بیاض خویش نمایند. گستاخی در تخلیه سرمایههای فرهنگی ملتی توسط کشور مقصد، بدون شک، ناشی از بی توجهی یا سوداگری برخی از متولیان فرهنگی و تمدنی کشور مبدأ میباشد که هیچگونه ارادت یا ادراکی از نقش راهبردیِ تاریخ فرهنگی، به عنوان عامل تبلوربخش اقتدار ملی و قوام بخش ملت-دولت، ندارند. بدین ترتیب، هماکنون، ما با یک ائتلاف نامتقارن «تخریبگر-تخلیهگر» مواجهیم که مشتمل میباشد برتاراج گران وطنی(عوامل تخریبگر)، اردوغانیسم و پان عربیسم (عوامل تخلیهگر). این ائتلاف نامتقارن مرموزانه، بیشتر شبیه نوعی «گاوبندی» است تا «ائتلاف هرمنوتیکی» مورد نظر آقای دکتر حجاریان.
بدین ترتیب که در داخل کشور، بدون هیچ توجه یا توجیهی معقولانه، کلیه آثار و ابنیه تجسمی، به بهانههای واهی، مثل سدسازی، اتوبانکشی، مقبرهسازی و… تخریب میگردند و از سوی دیگر، در کتب درسی و غیردرسی در ایران، اسامی بزرگان و فرزانگان تمدن اسلامی و ایرانی، به بهانههای مختلف، خط میخورد و در طرف دیگر معادله، یعنی اردوگاه اردوغانیسمی، میبینیم که این مغضوبینِ نبش قبر شده تمدنی ما، بلافاصله جز مشاهیر و مفاخر بزرگ فرهنگی ترکیه یا آذربایجان اعلام و تثبیت میگردند. به عبارتی، بین رویداد تخریبگری داخلی و تخلیهگری خارجی، گونهای «تناظر یک به یک» در حال شکلگیری است.
آری! اینگونه است که بی دولتی فرهنگ ما و بیفرهنگی دولت آنها (فرهنگ به مفهوم خاص)، تیشه به ریشهی سرمایههای فرهنگی و تمدنی ایران میزند. اگر همین روند تخریب – تخلیه تا چند سال آینده ادامه پیدا کند، بدون شک، ایران از لحاظ تمدنی و فرهنگی، در منطقه و جهان بلاموضوع و بی هویت خواهد شد و تاریخ تمدنش نیز، همچون محیط زیستش، به فنا خواهد رفت.
در یک نتیجهگیری کلی، باید گفت شکلگیری ائتلاف عادلانه میان کشورهای منطقه ، مستلزم وجود سه پیششرط خواهد بود (در غیر اینصورت، ما روی خوش ائتلاف عادلانه را در منطقه نخواهیم داشت):
۱. احترام به فرهنگ و هویت مذهبی، ملی و تاریخی یکدیگر در چارچوب ملت -دولت
۲. گسترش گفتوگو و «دیپلماسی میانفرهنگی پایدار» به اعتبار وجود سرمایههای تاریخی – فرهنگی مشترک
۳. از دستور کار خارج کردن ایدئولوژیهای شبه نژادپرستانه قوم محور و یا رادیکالیسم مذهبی و در دستور کار قرار دادن مشترکات فرهنگی و دینی مبتنی بر صلحطلبی، برابری و کرامت انسانی.
منابع :
۱.Torfing, Jacob, Post Structuralist Discourse Theory, The hand book of political sociology, Press: Cambridge University press, 2005.
۲.عبداله خانی، علی، نظریههای امنیت، انتشارات ابرار معاصر، 1392.
انتهای پیام
خودبرتر بینی شما را در جزیره ایران محصور خواهد نمود
چرا که شبه روشنفکران در توهم مالکیت هرچه سرمایه فرهنگی و تاریخی و هویتی تا شعاع حتی ۲۰۰۰ کیلومتری اطراف ایران هستند
دوست عزیز بهمن جان
باسلام و احترام
با توجه به نتیجه گیریهای مقاله، که صحبت از گفتگوی میان فرهنگی میباشد، به نظر نمی رسد که منظور نویسنده انحصارگری فرهنگی باشد ….اتفاقا انحصارگری را محکوم می کند و خود نقدیست بر انحصارگری فرهنگی…. البته اگربتوانیم بر نگاه سیاه- سفید خود بر جهان پیرامون غلبه کنیم .انشالله که خط قرمز همه ما انسانیت باشد نه چیز دیگر….یاحق