خرید تور نوروزی

بهزاد نبوی: عدم حضور در انتخابات دادن چک سفید به تندروهاست

بهزاد نبوی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب می‌گوید: جریان تندرو که امروز کاملا ماهیتش روشن و در افکار عمومی در اقلیت محض است، در عین حال قدرت زیادی در ارکان نظام دارد. این جریان از 76 به این‌سو تلاش کرده تا در حد امکان، منافذی که می‌تواند از طریق آنها رأی مردم کارساز باشد و کسانی روی کار بیایند که راه دوم خرداد 76 را ادامه دهند، بگیرد و این کار را از دو راه انجام داد؛ اول با ردصلاحیت‌های عجیب‌و‌غریب که تا آن زمان سابقه نداشت. دوم از طریق مأیوس‌کردن مردم از رأیشان و نهادهای انتخابی در سرنوشت کشور و در نتیجه عدم حضورشان پای صندوق‌های رأی. تجربه نشان داده هروقت شرکت‌کننده در انتخابات کم بوده، پیروزی با تندروها بوده و هرگاه شرکت‌کننده زیاد بوده، شکست خورده‌اند؛ بنا بر این راهبرد درازمدت، جریان مخالف اصلاحات که امروز به جریان تندرو معروف است، از یک طرف جلوی منافذ حضور جریانات غیرقابل قبول را در رقابت‌های انتخاباتی می‌گیرد و از یک طرف هم ­­مردم را مأیوس می‌کند. به‌تدریج این روش‌ها تکامل پیدا می‌کند. تندروها در بدو امر علاقه‌مند بودند مشارکت گسترده باشد ولی آنها برنده شوند، اما وقتی دیدند شدنی نیست، در انتخابات مجلس سال 98 اهمیتی به مشارکت زیر 50درصدی که در تاریخ انقلاب بی‌سابقه بوده، ندادند و پیروزی نامزدهای خود را با رأی حداقلی مردم، نظیر انتخابات دور هفتم مجلس، به‌ناچار پذیرا شدند. گرچه مشارکت محدود مردم برای جریان تندرو ایدئال نیست، مع‌الوصف باید دانست که همین عدم حضور یعنی چک سفید برای جریان تندرو.

روزنامه‌ی شرق نوشت: پنجشنبه گذشته بهزاد نبوی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، میهمان انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران بود. او در این نشست که به صورت مجازی برگزار شد، به بررسی تولد جریان اصلاح‌طلبی از ابتدا و شرایط آن در حال حاضر پرداخت. او در ابتدای این سخنرانی، با تشریح وضعیت طیف‌های مختلف سیاسی پیش از پیروزی انقلاب گفت: «در ابتدا باید به جریانات مبارز پیش از پیروزی انقلاب اشاره کنم. یعنی جریان‌های سال‌های 55 و 56. در این توضیح گروه‌های مسلح را وارد نکرده و صرفا به طیف‌هایی که بعد از بازشدن فضا وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی شدند، اشاره می‌کنم. در آن زمان، دو گرایش وجود داشت. گرایش اصلاح‌طلبانه و گرایش انقلابی. گرایش اصلاح‌طلبانه مربوط به جبهه ملی و تا حدودی نهضت آزادی بود. نهضت آزادی درواقع پلی بین انقلابیون و اصلاح‌طلبان آن زمان بود. گرایش انقلابی آن زمان از خط امام پیروی می‌کرد و گرچه بارها گفته‌ام من امروز مخالف هر نوع انقلابی هستم، اما این بدان معنا نیست که در صورت برگشت به سال‌های 56 و 57 کماکان موضع امروز را داشته باشم. آن زمان عصر انقلاب در سراسر دنیا از جمله کشور ما بود و شرایطی ایجاد شده بود که راهی جز انقلاب باقی نمانده بود. شاه با کارهایی که کرد راهی جز انقلاب علیه آن نظام باقی نگذاشت. به هر حال در همان شرایط جبهه ملی گرایش اصلاح‌طلبانه داشت. به همین جهت، فی‌المثل نخست‌وزیری بختیار چندان مورد اعتراض و مخالفتش قرار نمی‌گرفت. البته، به قرار شنیده‌ها، به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاد نخست‌وزیری شد که ایشان نپذیرفت ولی بختیار پذیرفت و نخست‌وزیر شد.

در یکی، دو روز پیش از پیروزی انقلاب هم شاهد برخوردهای متفاوت با اعلام حکومت نظامی بودیم. مرحوم طالقانی اطلاعیه داد و از مردم خواست به خانه‌هایشان بروند، بلافاصله مرحوم امام طی اطلاعیه‌ای، مردم را به ماندن در خیابان‌ها تشویق کرد که سبب پیروزی انقلاب در 22 بهمن‌ماه شد.

آن روزها اصلاح‌طلبان مجاهدین خلق را به خط امامی‌ها ترجیح می‌دادند

‌نبوی در ادامه با تشریح گرایش انقلابی افزود: «گرایش انقلابی به رهبری امام، در کنار گرایش اصلاحی، شعار «شاه باید برود» و تغییر نظام را مطرح می‌کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، کماکان آن دو گرایش ادامه یافت. معتقدان به گرایش انقلابی (خط امامی) آن زمان، اصلاح‌طلبان آن دوره را «لیبرال» و اصلاح‌طلبان نیز بعضا خط‌ امامی‌ها را «فالانژ» می‌نامیدند!! به خاطر دارم در آن روزها اصلاح‌طلبان مجاهدین خلق را به خط امامی‌ها ترجیح می‌دادند. «انقلابیون» یا خط امامی‌ها از عملکرد «اصلاح‌طلبان»، که دولت را در اختیار داشتند، ناراضی و خواهان اتخاذ مشی انقلابی از سوی آنان بودند. در اواخر سال 57 که مرحوم بازرگان در اولین سخنرانی عمومی گفت «من یک فولکس واگن قراضه‌ام و بولدوزر نیستم». گرچه آن مطالب ناشی از صداقت ایشان بود، ولی برای من میانسالی که آن زمان در زمره انقلابیون بودم، خیلی گران تمام شد. ممکن است این سؤال به ذهن متبادر شود پس شما که آن زمان خط امامی یا انقلابی بودید، چطور شد امروز اصلاح‌طلب شده‌اید؟ بله! سؤال درستی است، اما باید دقت کنید راهبرد یا استراتژی به معنای تحقق اهداف ایدئولوژیک در شرایط زمانی و مکانی خاص است. نسخه‌ای که در سال 76 آقای خاتمی پیچید، الزاما معلوم نیست نسخه خوبی برای سال 56 باشد. آن زمان شعار اصلاحی هیچ حرکتی ایجاد نمی‌کرد. حرکت اصلاحی آن دوره در سال‌های 39 تا 42، در اثر سرکوب 15 خرداد با شکست مواجه شده بود و شرایطی بود که ما «انقلابیون»ی که رژیم سابق را اصلاح‌پذیر نمی‌دانستیم، با مشی اصلاح‌طلبی مخالف بوده و تکرار آن را نوعی ازدست‌دادن فرصت برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب، ارزیابی می‌کردیم. لذا وقتی صحبت از حرکت اصلاحی آن روز می‌کنم، به این معنی نیست که چون امروز اصلاح‌طلبیم، حرکت اصلاحی آن روز را مثبت و مشی خودمان را منفی ارزیابی می‌کنم. اگر حرکت اصلاحی آن روز ادامه می‌یافت، حتی شاید امکان بازگشت رژیم سابق وجود داشت. گرچه ضدانقلاب و مخالفان جمهوری اسلامی، شاید مشی اصلاح‌طلبانه آن روز را تأیید کنند، ولی بعید می‌دانم کسانی که کماکان معتقدند به اینکه رژیم سابق رژیم قابل قبولی نبوده، از آن مشی استقبال کنند.
نبوی در ادامه سخنرانی به بررسی حلقه طرفداران بنی‌صدر می‌پردازد. او با بیان اینکه گرایش دیگر، گرایش آقای بنی‌صدر و حامیانش بود، ادامه داد: «آقای بنی‌صدر در ابتدا گرایش انقلابی و خط ‌امامی داشت و در اواسط کار و بعد از رئیس‌جمهورشدنش نه به خاطر اعتقادی که به جمع اصلاح‌طلب داشت، بلکه به خاطر حفظ قدرت خود، به اصلاح‌طلبان نزدیک شد و وقتی دید از آن جریان اصلاحی آنچه مورد انتظارش است به دست نمی‌آید، راهش جدا و به مجاهدین خلق نزدیک شد و با مسعود رجوی از ایران فرار کرد. با این اقدام به همراه جبهه ملی، که تا آخر از وی حمایت می‌کرد، از صحنه معادلات سیاسی داخلی بیرون رفت. نهضت آزادی نیز از آن پس حضور فعالی در صحنه نداشت. در مجلس اول کماکان نمایندگان نهضت آزادی حضور داشتند و حزبشان هم منحل نشده بود، مع‌الوصف تأثیر وجودی خود را در صحنه رقابت بین گروه‌های طرفدار انقلاب و نظام تا حدود زیادی از دست دادند و البته به صف گروه‌های برانداز و بنی‌صدر نپیوستند. از این مرحله به بعد آرایش قوای داخلی ما در بین نیروهای طرفدار انقلاب و نظام (خط امامی‌ها) تبدیل به گرایش «راست» و «چپ» که عمدتا بر محور شعارهای اقتصادی و عدالت‌خواهانه شکل گرفت، شد. این دو طیف تا دوره ریاست‌جمهوری آقای هاشمی در صحنه سیاسی جریانات طرفدار انقلاب و نظام، فعال بودند.

نبوی با بیان اینکه هاشمی چهره‌ای بود که سعی می‌کرد هم با جریان راست و هم با جریان چپ ارتباطش را حفظ کند، گفت: «او عملا یک جریان میانه‌رو معتدل را رهبری کرد که عده‌ای از دوستان جناح راست و چپ خط امامی، در آن حضور داشتند. آقایان مهاجرانی، نجفی و مرحوم نوربخش ازجمله اعضای جناح چپ خط امامی بودند که گرایش به آن سمت پیدا کردند و به این ترتیب عملا آرایش جدیدی، در بین نیروهای سیاسی طرفدار انقلاب و نظام ایجاد شد که ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران آنها را در چهار طیف «چپ»، «چپ جدید»، «راست سنتی» و «راست مدرن» طبقه‌بندی کردیم. این چهار طیف تا دوم خرداد 1376 وجود داشتند. قبل از دوم خرداد 1376 در بین طیف چپ خط امامی بحث انتخابات ریاست‌جمهوری دور هفتم یعنی انتخابات بعد از دوره آقای هاشمی مطرح شد».

نبوی می‌گوید: «در آن زمان گزینه اول آن طیف برای انتخابات ریاست‌جمهوری، آقای میرحسین موسوی بود». او با این توضیح گفت: «اول دوستان سراغ مهندس موسوی رفتند و از ایشان مصرانه و در چند جلسه درخواست شد تا در انتخابات حضور داشته باشد اما ایشان استنکاف کردند. آن‌قدر ما به ایشان اصرار کردیم که او مجبور شد تهران را ترک کند و به جای غیرقابل دسترس برود!! و اطلاعیه بدهد که کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری نخواهد شد. این مسئله که پیش آمد دوستان به دنبال چهره جدید می‌گشتند، تا رسیدند به آقای خاتمی. البته هیچ‌کس تصور نمی‌کرد اگر ایشان کاندیدا شود می‌تواند در انتخابات رأی بیاورد. آن زمان هنوز بحث ردصلاحیت به شکل امروز، مطرح نبود، اما تصور می‌شد ایشان پنج، شش میلیون رأی بیشتر نخواهد آورد؛ مع‌الوصوف بنا شد صرفا به منظور حفظ حضور طیف چپ در عرصه سیاسی، ایشان کاندیدا شود و با پنج، شش میلیون رأی، عملا جناح چپ خط امامی موجودیتش تثبیت شود. آقای خاتمی هم پذیرفت و فعالیت‌های انتخاباتی خود را آغاز کرد. از این به بعد می‌رسیم به آنچه اصلاحات و اصلاح‌طلبی نام دارد».

تولد اصلاحات

خاتمی شعارهایی را مطرح می‌کرد که حتی از نظر جناح چپ خط امامی آن دوره خیلی شعارهای متداول و ملموسی نبود. شعارها عمدتا درباره جامعه مدنی، توسعه سیاسی و… بود و نه براساس اختلاف‌نظرهای اقتصادی و تا حدودی سیاست خارجی (که اختلافات اساسی چپ و راست آن دوره بود) در آن دوره. چپ خط امامی در زمینه مسائل اقتصادی و همچنین سیاست خارجی مواضعش بالنسبه تندتر از راست خط امامی بود و زاویه بیشتری با مواضع مرحوم آقای هاشمی داشت و طبعا وقتی آقای خاتمی شعارهای توسعه سیاسی، جامعه مدنی و… را مطرح کرد، موجب نگرانی جناح چپ شد که احتمالا ایشان حتی پنج، شش میلیون رأی را هم نمی‌آورد ولی نتایج انتخابات نشان داد جناح چپ اشتباه می‌کرد وخاتمی با همان شعارها، رأی 20میلیونی در برابر رأی هفت‌میلیونی آقای ناطق آورد. در جریان انتخابات علاوه بر جناح چپ بخش درخور‌توجهی از «راست مدرن» که سابقه چپ داشتند و بخشی از «چپ جدید» (براساس نام‌گذاری‌های آن زمان) هم، به حامیان آقای خاتمی پیوستند. با طرح شعارهایی که عرض شد و ائتلاف عملی طیف‌های پیش‌گفته، آقای خاتمی پیروز شد. بعد از آن پیروزی، به‌تدریج بحث اصلاح‌طلبی مطرح شد. این‌طور نبود که قبلا مانیفست اصلاح‌طلبی وجود داشته و مطرح شده، سمبلی به نام آقای خاتمی پیدا و در انتخابات شرکت کرده و برنده شده است. بعد از پیروزی، بسیاری به این نتیجه رسیدند که این جریان، جریان جدیدی است. در واقع این جریان جدید، بیش از گذشته بر شعارهای آزادی و مردم‌سالاری، علاوه بر شعار عدالت‌خواهی چپ خط امامی، تأکید داشت، که در واقع بخشی از شعارهای اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود. شعارهای مردم‌سالاری، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و دموکراسی آقای خاتمی، همان هم شعار اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود، که از سوی مردم «جنبش اصلاحی» نام گرفت».

اصلاحات از دل جامعه متولد شد

نبوی در ادامه می‌افزاید: «به یادم دارم که در روزهای نخستین بعد از پیروزی دوم خرداد، بعضا با آقای خاتمی صحبت می‌کردیم و به شوخی می‌گفتیم این اصلاحات چیست که این‌قدر درباره‌اش صحبت می‌کنند؟! آقای خاتمی و هیچ‌کدام از ما، قبلا اسم اصلاحات را مطرح نکرده بودیم. این شعار از دل جامعه درآمد و کم‌کم جا افتاد و ما هم دنبالش رفتیم!! از این جهت می‌گویم که بدانید حرکت اصلاحی حرکتی از پیش سامان‌یافته و تئوریزه‌شده نبود. حتی اسمش هم از طرف جامعه گذاشته شد.

به این ترتیب، بعد از پیروزی دوم خرداد 76، آرایش قوا در کشور تغییر کرد و دو طیف اصلاح‌طلب و اصولگرا به جای چهار طیف قبلی شکل گرفت. پس از دوم خرداد، جریان راست سنتی به همراه بخشی از جریان چپ جدید به‌تدریج جریان جدیدی را تحت عنوان اصولگرا شکل دادند. جریان چپ و راست مدرن و بخشی از چپ جدید هم اصلاح‌طلبی را شکل دادند. این کار پیش رفت. پس از این مرحله رقابت سیاسی طرفداران انقلاب و نظام، عمدتا بین جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب آغاز شد و در سال 84 به دلیل ندانم‌کاری‌های اصلاح‌طلبان، اصولگرایان پیروز شدند و آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد. در سال 88، اصلاح‌طلبان که از آمدن آقای موسوی به عرصه رقابت‌ها، طی ادوار قبل، ناامید شده بودند، از آقای خاتمی برای نامزدی دعوت کردند. آقای خاتمی مشغول آماده‌شدن برای حضور در فعالیت‌های انتخاباتی بود که آقای موسوی اعلام نامزدی کرد و بلافاصله آقای خاتمی عقب نشست و همه اصلاح‌طلبان با آقای موسوی بیعت کردند».

نزدیکی ناطق نوری با خاتمی و شکست تندروهای اصولگرا

نبوی با اشاره به وقایع سال 88 می‌گوید: «در انتخابات سال 88 و حوادث بعد از آن، آرایش قوای اصلاح‌طلب و اصولگرا باز هم دچار تغییراتی شد. در تحول جدیدی که رخ داد، بخشی از طیف اصولگرا عملکرد طیف تندرو خود را در برخورد با مردم و طیف‌های سیاسی درون نظام برنتابیده و با مواضع معتدل و میانه، تا حدودی با جریان اصلاح‌طلبی به‌ طور غیررسمی همراه شده و به عبارت دیگر از تندروهای‌شان فاصله گرفتند و صف خودشان را از آنان و آقای احمدی‌نژاد جدا کردند. از جمله آقایان روحانی، ناطق، مطهری و خیلی‌های دیگر. آقای مطهری مواضع علنی، روشن و صریحی اتخاذ می‌کنند که شاهد آنها هستیم. آقای ناطق که زمانی رقیب اصلی آقای خاتمی در انتخابات 76 بود، به دوست نزدیک ایشان تبدیل شده و آقای روحانی، عضو جامعه روحانیت مبارزِ اصولگرا، با حمایت اصلاح‌طلبان و آقای خاتمی رئیس‌جمهور معتدل و میانه‌رو سال 92 می‌شود! در کنار این طیف اصولگرای میانه‌رو، شاهد ایجاد طیف اصولگرای تندرو هستیم. چنان‌که پیش‌تر گفتم، میانه‌روها و معتدل‌های اصولگرا در عمل به طیف اصلاح‌طلب نزدیک شدند و این ائتلاف نانوشته در انتخابات ریاست‌جمهوری 92، مجلس و خبرگان 94 و ریاست‌جمهوری 96 به پیروزی رسید».

شکست اعتدالیون

«حالا به روند اعتدال رسیده‌ایم. روندی که این روزها شکست را تجربه کرده». نبوی با طرح این مقدمه ادامه داد: «اولین شکست این ماجرا در انتخابات اسفند 98 بود. و بعد از این شکست در میان اصلاح‌طلبان همین سؤالات که در ذهن شما دوستان است که برای پاسخ‌گویی من را دعوت کرده‌اید، مطرح می‌شود. ضعف‌های اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان در مبانی نظری و در عمل از ابتدا تاکنون، راهبرد پیشنهادی برای پیشبرد اصلاح‌طلبی، نقد راه طی‌شده و راهکارهای عملی و اجرائی حال و آینده. اینها به تدریج از دور دوم انتخاب آقای روحانی شکل گرفت و کم‌کم اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیدند که ظاهرا اشتباهات زیادی کرده‌اند که کار به اینجا کشیده است».

از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی بحث می‌شویم. من معتقد نیستم کاهش آرای این طیف بعد از سال 96، عمدتا معلول اشکالات درونی جریان اصلاحی و سایر میانه‌روها و ناتوانی و بدعمل‌کردن آنها باشد. متأسفانه بسیاری از دوستان وضع موجود را صرفا معلول عملکرد دولت و حتی اصلاح‌طلبان می‌دانند یا حتی جنبش اصلاحی را از بدو شکل‌گیری بدون دستاورد تلقی می‌کنند و شعار «تغییر گفتمان» و «راهبر» می‌دهند. البته من از افرادی که این حرف‌ها را می‌زنند نکته یا نظر قابل اجرائی، نمی‌شنوم. از آنان در مورد منظورشان از تغییر «گفتمان» و «راهبرد» سؤال می‌کنم و پاسخ روشنی نمی‌شنوم. مع‌الوصف این بحث و بحث نقد ارتباط با اصولگرایان معتدل، یعنی بزرگ‌ترین دستاوردهای بعد از 88 و پیروزی در انتخابات 92 را ضدارزش تلقی می‌کنند. خیلی از دوستان به این نتیجه رسیده‌اند که کاهش آرای طیف معتدل و میانه‌رو و اصلاح‌طلب عمدتا ناشی از اشکالات درونی این طیف است و معتقدند باید «گفتمان» و «راهبرد» جدید شکل بگیرد، بدون اینکه توضیح روشنی در مورد این پیشنهادها ارائه دهند. من چنین اعتقادی ندارم. گرچه معتقد نیستم اصلاح‌طلبان و میانه‌روها و معتدلین بی‌عیب‌و‌نقص هستند. ده‌ها اشکال و ایراد به آنان وارد است، اما به‌هیچ‌وجه اعتقاد ندارم در صورت نبود این اشکالات، جنبش اصلاحی و میانه‌روی، امروز به بهترین شکل پیش می‌رفت و هیچ مشکلی سر راهش نبود.

اعطای چک سفیدامضا به جریان تندرو

در ادامه این گفت‌وگو او به ریشه‌یابی دلایل تضعیف حرکت اصلاحی پرداخت. او دراین‌باره گفت: «جنبش اصلاحی، یک مشکل درازمدت دارد که از دوم خرداد 76 گرفتار آن شده و یک مشکل کوتاه‌مدت که از 96 به بعد به آن دچار است. مشکل درازمدت حرکت اصلاحی این بوده که بعد از پیروزی ناباورانه آن در دوم خرداد 76، جریان تندرو تمام تلاشش را کرد تا جایی که می‌تواند راه تکرار دوم خرداد 76 را سد کند. شاید اگر در دوم خرداد 76 پیش‌بینی پیروزی آقای خاتمی را می‌کردند، همان بلایی را سر ایشان می‌آوردند که سر آقای هاشمی در سال 92 آوردند، ولی چون مثل ما فکر می‌کردند آقای خاتمی پنج، شش میلیون بیشتر رأی نمی‌آورد، این کار را نکردند! جریان تندرو که امروز کاملا ماهیتش روشن و در افکار عمومی در اقلیت محض است، در عین حال قدرت زیادی در ارکان نظام دارد. این جریان از 76 به این‌سو تلاش کرده تا در حد امکان، منافذی که می‌تواند از طریق آنها رأی مردم کارساز باشد و کسانی روی کار بیایند که راه دوم خرداد 76 را ادامه دهند، بگیرد و این کار را از دو راه انجام داد؛ اول با ردصلاحیت‌های عجیب‌و‌غریب که تا آن زمان سابقه نداشت. دوم از طریق مأیوس‌کردن مردم از رأیشان و نهادهای انتخابی در سرنوشت کشور و در نتیجه عدم حضورشان پای صندوق‌های رأی. تجربه نشان داده هروقت شرکت‌کننده در انتخابات کم بوده، پیروزی با تندروها بوده و هرگاه شرکت‌کننده زیاد بوده، شکست خورده‌اند؛ بنا بر این راهبرد درازمدت، جریان مخالف اصلاحات که امروز به جریان تندرو معروف است، از یک طرف جلوی منافذ حضور جریانات غیرقابل قبول را در رقابت‌های انتخاباتی می‌گیرد و از یک طرف هم ­­مردم را مأیوس می‌کند. به‌تدریج این روش‌ها تکامل پیدا می‌کند. تندروها در بدو امر علاقه‌مند بودند مشارکت گسترده باشد ولی آنها برنده شوند، اما وقتی دیدند شدنی نیست، در انتخابات مجلس سال 98 اهمیتی به مشارکت زیر 50درصدی که در تاریخ انقلاب بی‌سابقه بوده، ندادند و پیروزی نامزدهای خود را با رأی حداقلی مردم، نظیر انتخابات دور هفتم مجلس، به‌ناچار پذیرا شدند. گرچه مشارکت محدود مردم برای جریان تندرو ایدئال نیست، مع‌الوصف باید دانست که همین عدم حضور یعنی چک سفید برای جریان تندرو.

برجام پیروزی بود

نبوی در ادامه به بررسی کارنامه دولت روحانی پرداخت، او با بیان اینکه روحانی سوپرمن نبود، اما کارهای مهمی در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش کرد، می‌گوید: «روحانی با امضای برجام، یک پیروزی تاریخی بسیار مهم برای کشور، انقلاب و نظام به ارمغان آورد. از همان اول طیف تندرو شروع به مخالفت با این دستاورد بزرگ کرد و تلاش کرد مانع نتیجه‌بخشی برجام شود. روزی که برجام به تصویب مجلس می‌رسید، هم‎زمان آزمایش موشک‌های دوربرد ما انجام شد که معنی و پیام داشت. بلافاصله بعد از امضای برجام، ده‌ها هیئت اروپایی، ژاپنی، کره‌ای و… از کشورهای پیشرفته اقتصادی و صنعتی به تصور اینکه با لغو تحریم‌ها و تعهدات ایران در برجام، شرایط تغییر کرده است، به کشور ما برای آغاز همکاری و سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی آمدند، سرمایه‌گذاری‌هایی که ما نیازمندشان بودیم. متأسفانه با این قبیل اقدامات که یکی را مثال زدم، به دنیا این پیام داده شد که هیچ چیزی در ایران تغییر نکرده و با امضای برجام، امکان ایجاد و گسترش روابط اقتصادی وجود ندارد و هیئت‌های بزرگ خارجی بعد از این حوادث، ناامید و مأیوس بازگشتند و توطئه دشمنان برای سرمایه‌گذاری در کشور خنثی شد! ضربه دوم به برجام، پیروزی آقای ترامپ در انتخابات آمریکا بود که منجر به خروج آن کشور از برجام و برقراری گسترده‌ترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها علیه کشورمان شد که بهانه خوبی برای حمله تندروهای داخلی به برجام و بی‌نتیجه نشان‌دادن آن شد. بی‌سبب نیست که شکست ترامپ این‌قدر در اینجا سبب سوگواری طیف اصولگرای تندرو شد. واقعیت این است که مواضع ترامپ با مواضع این آقایان همسو بود.

ترامپ که روی کار آمد، دو طرف مانند دو تیغه قیچی، ریسمان پیوند برجام را بریدند. جریان تندرو هم مرتب در جامعه و افکار عمومی القا می‌کرد که این برجام چه دستاوردی داشت؟ شما که می‌گفتید همه مشکلات با امضای برجام حل می‌شود، چرا نشد؟ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که عامل اصلی شکست دولت معتدل و میانه‌رو و حرکت اصلاحی در دو، سه سال اخیر، همین هماهنگی و همفکری میان دولت کنونی آمریکا و جریان تندروی داخلی بود. اینکه ما آدرس غلط بدهیم، فکر کنیم اگر روحانی فلان استاندار و وزیر را به موقع عوض می‌کرد مشکل حل می‌شد، اشتباه بزرگی است.

تعریف  اصلاحات

نبوی در میانه این گفت‌وگو به بررسی اشتباهات اصلاحات و اعتدال می‌پردازد. او با طرح این سؤال که چه باید کرد، می‌گوید: «اینکه چه باید کرد، کاملا مشخص است. ابتدا باید حرکت اصلاحی را برای خودمان بازتعریف کنیم و ببینیم آیا نیازی به تغییر گفتمان یا راهبرد داریم یا نه؟ همه ما حرکت اصلاحی را بعد از شکل‌گیری، این‌طور تعریف کردیم: «خیزشی قانونی، مسالمت‌آمیز در جهت تغییر وضع موجود به وضع مطلوب، در چارچوب نظام موجود». معتقدم این تعریف امروز هم مشکلی ندارد. «وضع مطلوب» نیز در این تعریف سه پایه دارد؛ آزادی، مردم‌سالاری و عدالت. جنبش اصلاحی، بعضا در عملکردش با این تعریف دچار تناقض شده است. فی‌المثل من در اواخر دوره ششم مجلس از منتقدان آقای خاتمی بودم که چرا با آن ردصلاحیت‌ها، انتخابات دور هفتم مجلس شورای اسلامی را برگزار کرد. ولي اگر آقای خاتمی نمی‌خواست انتخابات را برگزار کند، برکنار می‌شد و دولت دیگری می‌آمد. از آقای خاتمی هم شنیدم که به برخی دوستان گفته‌اند اگر من انتخابات دور هفتم را برگزار نمی‌کردم، ماجراهای سال 88 در همان انتخابات دور هفتم یعنی سال 83 به وقوع می‌پیوست.

به‌هرحال، به نظر من، ما در تعریف اصلاحات نیاز به تجدیدنظر نداریم. برخی از دوستان ممکن است امروز بگویند اصلاحات در چارچوب نظام نباید باشد و به نظر من این یعنی براندازی. آیا می‌خواهیم دنبال براندازی باشیم؟ بعید می‌دانم در بین اصلاح‌طلبان کسی این را بخواهد. البته اگر بخواهد دنبال آن کار برود، صفش از صف اصلاح‌طلبی جدا می‌شود و این تغییر دیگر تغییر «گفتمان» و «راهبرد» نیست. حرکت اصلاحی تا وقتی با مؤلفه‌های حرکت قانونی و مسالمت‌آمیز برای تحقق آزادی، عدالت و مردم‌سالاری در چارچوب نظام موجود باشد، قابل تداوم است و در غیر این صورت می‌تواند «براندازی با روش‌های مسالمت‌آمیز» نام‌گذاری شود.

ضمنا باید دقت کرد كه حرکت اصلاحی، حرکتی دفعی و ضربتی نیست که یک‌شبه به نتیجه برسد. یک حرکت تدریجی است که ممکن است خیلی از جوان‌ها حوصله‌اش را نداشته باشند، ولی نمی‌شود یک‌شبه به نتیجه رساند. صبر در ذات حرکت اصلاحی است».

در ادامه نبوی با بیان اینکه این را هم باید توجه داشت که حرکت اصلاحی الزاما حرکت کم‌هزینه نیست، افزود: «شاید اولین اصلاح‌طلب در کشور ما شهید امیرکبیر بوده. می‌بینیم که دو سال و چند ماه حرکت اصلاحی را ادامه می‌دهد، به بهترین شکل ممکن، آخر سر از حمام فین کاشان درمی‌‌آورد. حرکت اصلاحی حرکتی بی‌هزینه نیست. وقتی صحبت از این می‌کنیم که باید حرکت اصلاحی مسالمت‌آمیز، قانونی و تدریجی به نتیجه برسد، نه به خاطر عافیت‌طلبی است، چراکه اصلاحات امیرکبیر، جنبش ملی‌شدن صنعت نفت و… را پیش‌رو داریم».

اصلاحات و سیاست صبر  و  انتظار

سؤال این است که حرکت اصلاحی، با تعریفی که کردیم، تا کجا قابل تداوم است و به بن‌بست نمی‌رسد؟ به نظر من تا وقتی انتخاباتی وجود داشته باشد و امکان شرکت در آن باشد و آرای مردم خوانده شود، حتی اگر بسیاری از کاندیداها را ردصلاحیت کنند، امکان ادامه فعالیت حزبی با وجود محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کنند، وجود داشته باشد. مواضع خودمان را بتوانیم از طریق وسایل ارتباط جمعی، ولو فضای مجازی صریحا اعلام کنیم. اگر زمانی گفتند دیگر چیزی به نام انتخابات نداریم یا اگر امکان اعلام مواضع و صدور بیانیه در وسایل ارتباط جمعی نداشته باشیم یا حتی فضای مجازی نظیر کره‌شمالی مسدود شد و…، تنها راهی که من برای اصلاح‌طلبان می‌شناسم، در صورت بقای بر اصلاح‌طلبی «سیاست صبر و انتظار» است. سیاست صبر و انتظار یعنی در عرصه سیاسی سکوت پیشه می‌کنیم و تا بازشدن مجدد حداقل فضای سیاسی، روزه سیاسی می‌گیریم. اگر «صبر و انتظار» را قبول نداشته باشیم، باید به دنبال انقلاب جدید برویم که من نتیجه آن را بدتر از صبر و انتظار می‌دانم. استنباط من این است که امروز جوانان هم عاقل شده‌اند و کسی در دنیا دنبال انقلاب نیست و انقلاب از نظر همه مردود است. بنابراین در شرایط کنونی، به نظر من، تنها راهبرد ممکن و البته بسیار دشوار در کشور ما، حرکت اصلاحی است و برای من تغییر راهبرد و حتی گفتمان در این چارچوب متصور نیست. شرایط هم هنوز به‌گونه‌ای نیست که اتخاذ سیاست صبر و انتظار را ایجاب کند.

بخش پایانی این سخنرانی به طرح سؤالات پزشکان انجمن اسلامی اختصاص یافت. سؤالات آنها درباره مبحث سیاست صبر و انتظار بود. نبوی در پاسخ به این پرسش که شما برای جریان اصلاحی چیزی به نام هویت، پرنسیب یا عزت‌نفس قائل هستید؟ آیا برای پیشنهادهای خود حد یقفی قائل نیستید؟ سیاست صبر و انتظار یعنی چه؟‌ گفت: دوستان عزیزی که سؤال کردند، عمدتا منتقد صحبت‌های من هستند، بدون اینکه راهکاری بدهند. هیچ‌کس ایجابی نگفت چه باید کرد. با خودتان اگر خلوت کنید می‌بینید کار ساده‌ای نیست. می‌دانم تمام پیشنهاد‌هایی که دادم، حداقل در کوتاه‌مدت کم‌نتیجه است؛ اما چون راه‌های دیگر، یعنی عبور از اصلاحات را شکست‌خورده و ناممکن می‌دانم، اصلاح‌طلبی را پیشنهاد می‌کنم. به جوانان گفته‌ام سه راه بیشتر برای تغییر وضع موجود وجود ندارد؛ انقلاب، دخالت خارجی یا اصلاحات. انقلاب و دخالت خارجی که تکلیفش روشن است و نتایجش را اطرافمان می‌بینیم. می‌ماند اصلاحات. نه اینکه اصلاحات بی‌عیب‌و‌نقص است، بلکه تنها راه موجود است. من راه دیگری غیر از این سه راه نمی‌شناسم. معتقدم تنها راه ممکن کمتر بد، اصلاحات است. من نمی‌گویم بهترین راه‌حل‌ها را پیشنهاد می‌دهم، بلکه راه بهتری نمی‌شناسم. بله، راهی که ما می‌رویم حد یقف ندارد.
مگر روزی باورتان می‌شد آقای روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز، تشکل قدیمی اصولگرا را کاندیدا کنیم و از دکتر عارف که برچسب اصلاح‌طلبی دارد به نفع روحانی منصرف شویم؟! حد یقفش کجا بود؟ ما درباره عالم واقعیات صحبت می‌کنیم. آیا واقعا امروز انتخاب آقای ناطق، رقیب سال 76 آقای خاتمی را اگر نامزد ریاست‌جمهوری بود، به‌عنوان رئیس‌جمهور به انتخاب سردار محمد یا آقای قالیباف ترجیح نمی‌دهید؟ در چنان شرایطی،‌ حتما شما هم سراغ ناطق می‌رفتید؛ بنابراین حد یقف وجود ندارد. حتی اگر بخواهیم در عالم واقع سیر کنیم، باید بگوییم هرکدام کمتر بد بود، به سمتش می‌رویم. البته ممکن است شما نه آقای ناطق، نه سردار محمد و نه هیچ‌کس دیگر را در هیچ شرایطی قبول نداشته باشید، طبعا به‌ عنوان یک اصلاح‌طلب چاره‌ای جز اتخاذ سیاست صبر و انتظار درباره انتخاب رئیس‌جمهور نخواهید داشت.

نبوی همچنین در پاسخ به پرسشی درباره پیش‌بینی انتخابات 1400 گفت: درباره انتخابات آینده این‌طور احساس می‌شود که بنا دارند انتخابات بدون رقیب یا رقابت توسط وابستگان رقبای یک طیف شکل بگیرد. اگر کس یا کسان دیگری هم اجازه حضور پیدا کنند، باید از عدم رأی‌آوری آنان اطمینان حاصل شود! و قانون جدید مجلس هم بعضی مشکلات احتمالی را برایشان حل خواهد کرد! اما بدان معنی نیست که از الان دست‌ها را بالا بگیریم و تسلیم شویم! استنباط من این است که در آمریکا با انتخاب بایدن و بازگشت آمریکا به برجام و لغو حداقل بخشی از تحریم‌ها، البته مشروط به اینکه تندروهای داخلی اجازه دهند! ممکن است شاهد جو مثبت موجی از امید در داخل کشور باشیم. نگرانی تندروهای داخلی از شکست ترامپ و مصوبه شتاب‌زده مجلس برای خروج تقریبی از برجام نیز برای جلوگیری از ایجاد این موج و امید است. به نظرم اگر خوب عمل شود تا شرایطی که بلافاصله بعد از شکست ترامپ، یعنی سقوط نرخ دلار و سکه به وجود آمد، تداوم یابد، سبب ایجاد موج در جامعه می‌شود. مردم ما با امواج مختلف به صحنه می‌آیند. خاتمی محصول یک موج در سال 76 بود. روحانی محصول یک موج در 92 بود. موج ردصلاحیت هاشمی به سود روحانی تمام شد. به نظرم باید به انتخابات آینده ورود کرد. مگر راهی جز انتخاب بین نامزدهای یک طیف یا نامزدهای فاقد پایگاه اجتماعی باقی نماند که در آن صورت چاره‌ای جز عدم معرفی کاندیدا از موضع اعتراضی نخواهد بود.درحال‌حاضر نمی‌شود شرایط را پیش‌بینی کرد.

او در پاسخ به این سؤال که چرا سیاست صبر و انتظار را پیش می‌گیرید، گفت: «عرض کردم سیاست صبر و انتظار را پیش می‌گیرم چون اصلاح‌طلب هستم. معتقدم حرکت اصلاحی اگر به بن‌بست برسد، به‌ دنبال انقلاب یا دخالت خارجی نمی‌رود، بلکه سیاست صبر و انتظار پیش می‌گیرد تا شرایط برای فعالیت اصلاح‌طلبانه فراهم شود».

او همچنین در پاسخ به این پرسش که به نظر می‌رسد منتقد برخی رفتارهای گذشته هستید، گفت: «طبیعی است که نقدهایی بر برخی از رفتارهای گذشته داشته باشم؛ البته معتقد نیستم که بر اثر نبود آن نقدها، سرنوشت اصلاحات کلا تغییر می‌کرد.

او در پایان در پاسخ به دکتر واعظ‌مهدوی درباره اینکه آیا ضعفا و برخی شعارها در اصلاحات به فراموشی سپرده شد نیز گفت: «من هم تا حدودی قبول دارم. البته در دوره ریاست‌جمهوری آقای خاتمی وضع اقتصادی کشور خوب بود و بهترین شاخص‌ها را داشتیم. در تمام آن دوره تلاش شد نرخ ارز و کالاهای اساسی تغییر نکند و آن اقدامات در جهت تحقق عدالت اجتماعی بود اما نه به آن شکل که در زمان آقای موسوی به مسئله عدالت توجه می‌شد. شاید بهتر بود و بهتر هست که اصلاح‌طلبان توجه بیشتری به این مسئله کرده و بکنند.

نبوی در پاسخ به این پرسش که اگر قدرت به دست تندروها بیفتد چه خواهد شد، گفت: «تعبیر من از این سؤال این است که مگر بدتر از این می‌شود که دست ما بوده؟! بله بدتر می‌شود. تجربه دولت آقای احمدی‌نژاد را داریم، بدترشدن‌‌ها را آن زمان دیده‌ایم.

تجربه مجلس یازدهم را هم در همین کوتاه‌مدت پیش‌رو داریم. با همین مصوبه اخیر مجلس درباره برجام که بعید است از دوستان سؤال‌کننده کسی مدافعش باشد؛ بنابراین اگر منظور از این سؤال این است که در صورت حاکمیت تندروها هیچ اتفاق بدتری نمی‌افتد، من معتقد نیستم. البته همیشه در ذهن من این است که بنای آقایان این است که اجازه ندهند اصلاح‌طلبان و میانه‌روها در دوران آقای روحانی، به هیچ نتیجه‌ مثبتی برای حل مشکلات مردم و کشور برسند و وقتی اینها را کنار زدند، ممکن است خودشان سعی کنند مسائل را حل کنند. امیدوارم آن‌طور باشد و ضمن اینکه اجازه نمی‌دهند آقای روحانی هیچ پیشرفتی حاصل کند، خودشان بتوانند مشکلات را حل کنند. تنها نگرانی من دو چیز است؛ یکی اینکه زمان را از دست بدهیم؛ مثلا مصوبه مجلس زمان را کاملا از ما می‌گیرد و ما را با دولت جدید آمریکا، دولت‌های اروپایی و همه دنیا درگیر می‌کند. دوم اینکه‌ آیا آدم‌های قابل قبولی دارند که بتوانند این کارها را بکنند؟ شاید اگر آقای ظریف را به‌عنوان مذاکره‌کننده بفرستند، بتواند کار را انجام دهد. البته چنین سعه صدری را بعید می‌دانم!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا