پیامدهای رئیسالوزرای نظامی | گفتوگو با مسعود فروزنده
روزنامه همدلی نوشت: رئیس جمهور نظامی این روزها نقل محافل سیاسی و البته افکار عمومی و ناظران فضای سیاسی ایران است، در یک طرف موافقان این موضوع ایستادهاند که برخی از چهرههای نظامی کشور، اکثریت مجلس موسوم به انقلابی و بخشی از جناح اصولگرا از آن جملهاند. در طرف مقابل هم برخی از چهرهها و محافل مستقل، اکثریت چهرههای اصلاحطلب و بدنه اجتماعی این جناح مخالف این موضوع هستند.
این گروه ضمن برشمردن آفات حضور نظامیان در سیاست و در راس قوه مجریه، به نظرات موکد بنیانگذار جمهوری اسلامی در زمان حیات و البته در وصیتنامهاش – که به مثابه نقشه راه جمهوری اسلامی است – در مخالفت با این موضوع اشاره میکنند. از آنسو موافقان موضوع نیز لزوم وجود یک چهره قدرتمند در راس قوه مجریه برای حل مشکلات کنونی را در قامت یک نظامی میبینند.
اگرچه در بعد از انقلاب تجربه رئیس جمهور نظامی وجود ندارد، اما در پیش از انقلاب چند نفر با یال و کوپال نظامی در این مسند قرار گرفتند، به جز ارتشبد ازهاری که در اوج تحرکات انقلابی مردم و زمانی که شیرازه امور حکومت شاهنشاهی در حال از هم پاشیدن بود و به مدت 55 روز رئیس دولت نظامی شد و نتوانست حریف طوفان انقلاب شود، سه نفر دیگر در سالهای پیش از انقلاب با مدال و پاگون و درجه به ریاست دولت انتحاب شدند؛ رضاخان میرپنج، سپهبد علی رزمآرا و سپهبد فضلالله زاهدی. بررسی وضعیت این سه نفر در منصب نخستوزیری یا رئیسالوزرایی الگوی خوبی برای توجه به این موضوع در جمهوری اسلامی خواهد بود.
در همین زمینه دکتر مسعود فروزنده، پژوهشگر تاریخ به نکات جالبی اشاره میکند. وی در گفتوگو با همدلی وضعیت این سه نفر را بررسی کرد وابتدا گفت:«در دوسه ماه اخیر موضوع رئیس جمهور نظامی در کانون مباحث قرار گرفت. من از جنبه تاریخی به موضوع نگاه میکنم. ابتدا به این موضوع میپردازم که اصلا ایرانیان نسبت به حضور نظامیان در راس قوه مجریه چه واکنشی داشتند و این حضور در حافظه تاریخی مردم ایران چگونه است.»
رضاخان؛ اولین تصور از رئیس دولت نظامی
وی با اشاره به حضور رضاخان میرپنج در سالهای آخر حکومت قاجار در راس دولت و تصور عمومی مردم ایران از رئیس دولت نظامی،گفت:«به طور کلی نمیتوانیم بگوییم که مردم ایران درباره رئیس دولت نظامی نظر خوب یا بد دارند.اولین چیزی که در حافظه تاریخی مردم ایران وجود دارد، رضاخان است.»
فروزنده سپس به اقدامات رضاخان میرپنج و نقش او در مقام رئیسالوزرایی در انقراض سلسله قاجار اشاره کرد و آن را یکی از پیامدهای رئیسالوزرایی نظامی برای حکومت 230 ساله قاجاریه برشمرد، اما به نکته مهم دیگری اشاره کرد و افزود:«رضاخان از سال 1304 تا 1320 که در مسند پادشاهی بود، هیچ گاه به نظامیان اجازه نداد در جاهایی قد علم کنند که ممکن است خطرناک باشد. چون خودش یه عنوان یک نظامی یک سلسله را برانداخت.»
وی در تشریح نسبت حکومت مردم با رئیس دولت نظامی گفت:«نگاه مردم با نگاه حاکمیت به نظامیان تفاوت دارد. مردم در یک نگاه کلی از نظامیان این برداشت را دارند که نظم و انتظام را پدید میآورند، ولی در عین حال تنها چیزی که به آنان هشدار میدهد، حضور رضاخان در حافظه تاریخی آنان است.»
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد:«این هشدار برای حاکمیت مهمتر از مردم است. مردم احتمالا فکر میکنند که وقتی یک نظامی در راس امور قرارگیرد، احساس میکنند نظم و انضباط به وجود میآورد.»
فرزونده در ادامه به حضور دو شخصیت نظامی در مسند نخستوزیری گفت:«بعد از آن رزمآرا است و بعد هم فضلالله زاهدی. با حضور در قوه مجریه این شخصیتهای تاریخی وقایعی رخ داد. اولی در فضایی پر از تردید و کینه و رضایت شاه ترور شد و دومی نیز با تردیدها و سوءظنهای پادشاه جوان کنار گذاشته شد.»
رزمآرا، قتل با رضایت ضمنی پادشاه
وی با اشاره به وضعیت رزمآرا به عنوان نخستوزیر نظامی و تلقی محمدرضا پهلوی گفت:«بعد از ترور رزمآرا نوعی مظلومیت با سرنوشت اوهمراه شد و خود محمدرضا شاه چندان ناراضی از حدف او به نظر نمیرسید. به خاطر تردیدهایی که در محافل حکومتی و افکار عمومی به وجود آمده بود که نکند قدرت گرفتن او برای شاه جوان خطراتی در پی داشته باشد.»
زاهدی؛ تاجبخشی که تحمل نشد
فضلالله زاهدی اما سرنوشت جالبتری دارد. او که با سازماندهی کودتای 28مرداد، برکناری دولت مردمی دکتر مصدق وبازگرداندن پادشاه فراری به کشور و نشاندن او بر تخت سلطنت جایگاه ویژهای برای خودش تدارک دیده بود و به طور ضمنی صاحب عنوان «تاجبخش» شده بود؛ همین عنوان هم البته برای پادشاه جوان و بدون اعتماد به نفس خوشایند نبود. فروزنده در این باره گفت:«بعد از این که کودتا به سرانجام رسید و قرارداد کنسرسیوم امضا شد، به دلیل شک و تردیدهایی که شاه نسبت به سپهبد فضلالله زاهدی داشت، پایان ماموریتش به او اعلام کرد و او را به عنوان نماینده دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد به سوئیس فرستاده که در حقیقت برای کوتاه کردن دست او از مناصب حکومتی و نوعی تبعید بهشمار میرفت.»
دکتر مسعود فروزنده در ادامه به طرح این موضوع در سالهای بعد از انقلاب پرداخت و گفت:«اما بعد از انقلاب چه اتفاقی افتاد؟ آیا نظامیان در صحنه سیاست و اجرا ظاهر شدند؟ ما در دهه اول انقلاب نخستوزیری داشتیم، بعد ریاست جمهوری بود که هیچ کدام نظامی نبودند. در راس کارهای جنگی و در دفاع مقدس از نظر مردم نظامیان در دفاع از کشور خوب عمل کردند. بعد از دوره هشت سال دفاع مقدس نظامیان در برخی از مناصب ظاهر شدند که عموما افکار عمومی را راضی نگاه داشتند.اما این افکار عمومی هیچ گاه تاکنون تجریه رئیس جمهور نظامی را نداشته است. اما وقایعی در طول بعد از جنگ وجود دارد که افکار عمومی را به تردید میاندازد، آن هم وقایعی است که در لایه سیاست پدید آمد و بخش زیادی از مردم را میترساند و به این فکر وامیدارد که اگر یک رئیس جمهور نظامی بیاید چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟ این از منظر افکار عمومی.»
نظام باید بیشتر از مردم حساسیت نشان دهد
فروزنده بخش دیگر دغدغه رئیس جمهور نظامی را«از منظر حاکمیت» میداند و میگوبد: «مهمترین یا حساسترین دغدغه رئیس جمهور نظامی برای حاکمیت است. یعنی این که بیش از آن که مردم یا سیاسیون به موضوع حساسیت داشته باشند، حاکمیت و مجموعه نظام باید به آن حساسیت داشته باشد.
سازمان روحانیت باید به به آن حساسیت داشته باشد. وگرنه مردم عادی در وضعیتی که نوعی «فشلیزم» در سیستم اداری میبینند، شاید از حضور یک نظامی در راس قوه مجریه استقبال کنند.اما چه اتفاقی میافتد وقتی یک رئیس جمهور نظامی بالای سر قوه مجریه باشد؟
مسئله این است که یک: چه کسانی از رئیس جمهور نظامی دفاع خواهند کرد؟ آیاسازمانهای نظامی هم پشت سرش قرار میگیرند؟
دو: ما در دهه چهارم انقلاب هستیم، به جای این که از بخش خصوصی رئیس جمهور داشته باشیم، بهجای این که از قشر تکنوکرات رئیس جمهور داشته باشیم، بهجای این که از بین اقتصاددانان رئیس جمهور داشته باشیم که مشکل اساسی کشور(یعنی بیکاری، تورم و گرانی) را حل وفصل کند، موج این تصور که یک رئیس جمهور نظامی میتواند همه مسایل راحل کند، نشاندهنده یک سیاهچاله یا مجموعهای از سیاهچالهها نزد افکار عمومی و در لایه سیاست است که خطرات بعد از انتخاب رئیس جمهور را به دنبال خواهد داشت.»
این پژوهشگر تاریخ در بخش دیگری از تحلیل خود، موضوع را از جنبه حاکمیتی بررسی میکند و میگوبد:«از منظر حاکمیت کشور ما براساس اصل ولایت فقیه اداره میشود. ولی فقیه است که حرف آخر را میزند.
هموست که باید نشان دهد حاکمیت، قدرت و ثبات رای باشد. او بالاتر از رئیس جمهور ایستاده است. حالا تصور کنید یک رئیس جمهورنظامی که یادگرفته بر حرف و نظرش اصرار کند، یاد گرفته که در برابر بنبستها، سدشکنی کند؛ یا اطاعت کند یا خطوط جبهه حریف را باز کند، در مقابل ولی فقیه چه کار خواهد کرد؟
از نظر من آن چه که از منظر حاکمیت دغدغه است و آدم را به دلهره میکشاند همین است که با این تصور در آینده ایران چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگر تاکنون رئیس جمهورهای ما فقط بگو مگوها واختلاف نظرهایی داشتند که در اتاقها و دفاتر کارشان، بین خودشان و ولی فقیه رد وبدل میشد و اختلافاتشان به وسیله کلمات حل میشد یا حداکثر با قهر چند روزه به پایان میرسید، با فرض رئیس جمهور نظامی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این برای حاکمیت مهمتر است تا مردم، یعنی باید مهمتر باشد.»
انتهای پیام