غیرمتخصصان باستانستیز
امیر هاشمی مقدم، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی دربارهی تمدن هخامنشی نوشت:
کانال تلگرامی اصلاحاتنیوز، عکسی را که در آن نوشته شده: «خبرگزاری سازمان تبلیغات اسلامی: هرچه به نام تمدن هخامنشی گفته میشود، هیچ پایه علمی ندارد و تاریخ هخامنشیان چیزی جز فضاحت نیست» منتشر کرده است.
البته خبرگزاری مهر (وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی) این جمله و تیتر را از میان گفتگویی که دو سال پیش (آذر 97) با مترجم یک کتاب داشته، برگزیده و در آغاز گفتگو هم به خوانندگان اطلاع داده آماده انتشار دیدگاه منتقدان نیز هست.
در این گفتوگو، حسن شایگان (اقتصاددان)، درباره کتابی با نام «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی» از داندامایف، ایرانشناس روس (اصالتا از مسلمانان داغستان) سخن میگوید. البته او در این گفتوگو تنها به ابعاد منفی سلسله هخامنشیان، و بهویژه شخصیت کوروش بزرگ میپردازد. همچنین این نقد را به منابع ایرانی وارد میکند که درباره ابعاد منفی هخامنشیان که به باور او «متجاوز»، «جنگافروز»، «جهانخوار»، «ناجوانمرد» و… بودند، سکوت کردهاند. او همچنین به درستی میگوید: «در تاریخنگاری سه عامل عمده دانش، روش و بینش وجود دارد. بینش هدف است، ولی دانش و روش وسیله برای رسیدن به بینش هستند. دانش و روش را ما داریم، اما بینش در بین ما غایب است».
از همین جمله آخری او آغاز میکنیم، که مشکل اصلی نیز همینجاست. او میگوید: «دانش و روش را ما داریم، اما بینش در بین ما غایب است». اما این جملهها و گزارهها کاملا نادرست است. مشکل اصلی دانش تاریخ و بسیاری از دیگر حوزههای انسانی در ایران این است که عوامزدهاند. در واقع بسیاری گمان میکنند با خواندن چند منبع گزینشی، صلاحیت لازم برای اظهار نظر در این باره را دارند. برای همین است که به جرأت میتوان گفت کمتر کسی در ایران داریم که دانشآموخته تاریخ باشد و علیه تاریخ ایران باستان و هخامنشیان اینگونه موضع بگیرد. به جز خود آقای حسن شایگانِ اقتصاددان، چند نمونه در زیر میآید تا درستی این ادعا را به آزمون بگذاریم.
یوسف اباذری، استادی توانمند در حوزه جامعهشناسی فرهنگ در دانشگاه تهران است؛ اما وقتی به سراغ تاریخ ایران باستان میآید، آنچه – با لحن غیرعلمی و هیجانی – میگوید نشان از آن دارد که کمترین آگاهی نه درباره تاریخ و نه درباره ادبیات پیشامشروطه ایران ندارد (نادرستیها و تناقضات گفتههای ایشان را مفصلا در شماره 14 نشریه قلمیاران نشان دادهام).
مصطفی ملکیان، استاد برجسته اخلاق است. اما او نیز وقتی به سراغ تاریخ ایران باستان میآید، ناتوانیاش را به سادگی نشان میدهد (برای نمونه در جایی میگوید تخت جمشید را اصلا ایرانیان نساختند، بلکه کار رومیها بوده. در حالیکه در زمان رومی ها از سده سوم پییش از میلاد – یعنی همان سدهای که امپراتوری هخامنشی فرو پاشید – آغاز به تحرک کرده و البته نخستین امپراتورشان در سال 27 پس از میلاد به تخت نشست). سخن گفتن درباره موضوعی که هیچ سررشتهای در آن نداریم، آیا عین بیاخلاقی نیست؟ آن هم برای استاد مسلّم اخلاق؟
محسن نامجو، موسیقیدان به نسبت جوان ایرانی که ترکیبی شگفتانگیز از موسیقی سنتی و راک به وجود آورده و تحسین بسیاری از استادان موسیقی را برانگیخته است (البته به جز دکتر اباذری که نامجو را هم با همان لحن هیجانی مورد تفقد قرار داده). اما همین نامجو هم به سراغ ایران باستان رفته و چیزهایی درباره هخامنشیان گفته و نوشته، که هیچ مورخی آنها را نمیپذیرد.
شهریار زرشناس، این یکی البته حتی نتوانست تحصیلات دانشگاهی خود در فلسفه و روانشناسی را در یوگسلاوی به پایان برساند. اما به لطف رسانهها و نهادهای خاص، بهعنوان منتقد غربگرایی شناخته میشود. او نیز بارها به نقد هخامنشیان پرداخته و سخنان دیگران در این زمینهها را تکرار کرده است. شگفت اینکه ایشان برادر دکتر زهره زرشناس، استاد تمام فرهنگ و زبانهای ایران باستان است (که شانزده سال پیش در دوره ارشد ایرانشناسی، افتخار شاگردیشان را داشتم). دیدگاههای زهره زرشناس که متخصص این حوزه است، کاملا متضاد دیدگاههای برادرش است.
پیشقراول این گروه، ناصر پورپیرار بود که برخلاف اینها حتی تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک –در هیچ رشتهای- نداشت. بسیاری از دیگر افراد را نیز میتوان در این زمینه نام برد که مشکل اصلیشان همان نداشتن دانش و روش تاریخنگاری و اتفاقا سخن گفتن بر پایه بینش ایدئولوژیکشان است؛ خواه بینش چپ، خواه جهانوطن، خواه امتگرا (کافی است نگاهی به مقالات و یادداشتهای حسن شایگان در نشریات، بهویژه سالهای اول انقلاب بیندازیم تا ایدئولوژی ایشان نیز آشکار شود). اما با حمله به جلو، تاریخنگاران ایرانی را به غربزدگی و پیروی از تاریخنگاری غربی، و تاریخنگاران غربی را هم متهم به یهودگرایی میکنند؛ چیزی که در واقع خودشان به آن – نگاه و بینش ایدئولوژیک – گرفتارند. اینها عموما روایتهایی گزینشی با چیدن تکههای تاریخی نامتناسب کنار یکدیگر درست میکنند و سپس بر پایه همانها باور دارند کسی را یارای پاسخگوییشان نیست (مانند بازخوانی دوباره حروف میخی توسط پورپیرار، که اگرچه برای خواندن و تفسیر به رأی برخی سطور مورد توجه وی کارساز است، اما دیگر کتیبهها را اگر با این حروف بخوانیم، معنایی ندارند).
نکته دیگر، ادعای شایگان در اینکه نقاط ضعف و منفی هخامنشیان در ایران نادیده گرفته شده و هر آنچه دربارهشان نوشته میشود، تکرار مکررات است. از قضا سخنان خود شایگان درباره خشونت و جنگطلبی کوروش یا شیوه مرگ او و…، چیزهایی است که بسیاری از دیگر منتقدان ایران باستان (که همگی هم غیرمتخصص هستند و عموما خلاف یافتهها و نظریات متخصصان ایرانی و خارجی این حوزه سخن میگویند) بارها اشاره کردهاند. تنها به یک نمونه اشاره میشود: اینکه به نقل از هرودوت، کوروش به آسیای میانه حمله کرد و در جنگ با ماساژتها، کشته شد و… (بعد هم بر همین پایه میگویند که پاسارگاد نمیتواند آرامگاه کوروش باشد و با امکانات آن زمان نمیتوانستهاند پیکر او را از آسیای میانه تا پاسارگاد بیاورند). این در حالی است که بسیاری از باستانستیزان، بعید است حتی جلد کتاب تواریخ هرودوت را هم از نزدیک دیده باشند و اینها را تنها به نقل قول از دیگر باستانستیزان رونویسی میکنند. هرودوت در همان داستان اشاره میکند که روایتهای زیادی درباره چگونگی مرگ کوروش بیان شده و او تنها به انتخاب خودش، یکی از آنها را برگزیده است و هیچ مدرک و دلیلی هم این گزینش ندارد. اما دیگر مورخان، همچون گزنفون که کتاب «کورشنامه» اش اصلیترین منبع درباره زندگی این امپراتور است، مرگ کوروش را در همان پاسارگاد و در حالیکه خانواده و نزدیکانش گرد او را در بستر بیماری گرفته بودند و وصیتهای او را میشنیدند، از دنیا رفت.
نکته بعدی، گزینشی عمل کردن باستانستیزان است. شایگان کتابی از داندامایف برگردان کرده؛ در حالیکه هیچ اشارهای نمیکند خود داندامایف چقدر به درخشش امپراتوری هخامنشی در کارهایش پرداخته است (تخصص داندامایف، هخامنشیشناس بود و هر دو بعد منفی و مثبت این امپراتوری را نشان داده است). زرشناس هم در سخنرانیهایش، تنها به منفیگزینی از منابع مربوط به هخامنشیان میپردازد. برای نمونه از انبوه نکات مثبتی که گزنفون درباره کوروش گفته چشم پوشیده و تنها یک نکته منفی که در آنها یافته (هرچند بعید است خودش کوروشنامه را خوانده باشد، بلکه از این ور و آن ور چیزهایی پیدا کرده) را بیان میدارد.
چکیده همه این نوشتهها این است که این حجم از باستانستیزی و جعل و تحریف علیه تمدن ایران باستان را، چه در سطح نهادهای حکومتی و چه در سطح به اصطلاح روشنفکران، در هیچ کشوری به جز ایران نمیتوان یافت.
انتهای پیام
عجیب اینکه این طیفی که اینگونه چوب حراج بر تمدن یک کشور زده اند ، انگار با بیگانگانی که میخواهند نام ایران از صحنه تاریخ حذف گردد، یک تبانی وطن فروشانه کردند.
آقای پور پیرار با دیدکاهپانترکیسم خود به قضاوت تاریخ نشسته اند و متاسفانه علیرغم مشکلات امنیتی ازادانه نطرات نفرت افکنی و نژاد پرستی خود را در جامعه نشر میدهند
سلام….بعضادرتلوزیونیا…میشنویمومیخوانیمکهبرخیمعتقدندبهزبانفارسیظلمشدهو…..درحالیکهوقتینگاهمیکنیمتقریباتمام
برنامههایتلوزیونورادیووروزنامههاونودونهدرصدکتبمنتشره
وروزنامههاوبرنامههایفرهنگیوتدریسدروسوزبانرسمی
کشوربهزبانشیرینفارسیمیباشد….آنقدرکهدرموردهخامنشیان
تبلیغکردندبزرگنمائینمودنددرموردهیچسلسلهدیگرنبودهاماواقعیتقضیهاینستگروهیبهجایتحقیقوکاوشاینسلسلهباستانیرا
برایتبینافکاروسیاستهاینژادپرستانهوسایراغراضسیاسی
تبلیغمینمایند…مگرمادهاقسمتیازتاریخباستانیاینسرزمیننیست
کهعمرآننیزتقریبابهاندازههخامنشیانبودهآنهاامپراطوریخونریز
باستانییعنیآشوررابرانداختندوآنقتلعامهائیداخلیملیونکه
داریوشدرکتیبهبیستونشرحمیدهدنداشتند….بهنظرمیرسد
چونتاسیسهخامنشیانبطورعجیبیبایهودیتسیاسیعجینشده
توسطتئورسینهایکهپهلویرابهقدرترسانیدندمنشاءباستانیاینکشورانتخابشد
درود و سلام
پیشنهاد می کنم وضعیت زبان ملی و زبانهای اقوام در ایران را با وضعیت زبان ملی و زبانهای اقوام در جمهوری آذربایجان و ترکیه مقایسه کنید.
درباره سلسله هخامنشیان هم به درستی به «تحقیق و کاوش این سلسله باستانی» سفارش کرده اید. همه حرف و سحن من در این یادداشت اینست که اجازه بدهیم کسانی که عمرشان را به تحقیق و کاوش درباره این سلسله گذرانده اند درباره آنها نظر بدهند. البته که منبع برای شما آیت الله خلخالی و پورپیرار و… هستند.
نوشته اید «آن قتل عام هائی داخلی ملیون که داریوش در کتیبه بیستون شرح میدهد». من در کتیبه داریوش چیزی درباره قتل عام های ملیونی ندیده ام. او به مجازات سرکردگان شورشیان اشاره کرده. اگر تاریخ حکومتهای باستان همچون آشور یا سنگ نگاره های ایلامی در ایذه را ببینید، متوجه می شوید اینها در برابر آن شکنجه ها و قتل عام ها واقعا هیچ بود. همچنانکه بیشتر کارشناسان هخامنشیان، آنها را به نسبت حکومت های باستان، اهل تساهل می دانند.
اینکه نوشتید هخامنشیان «توسط تئورسینهای که پهلوی را به قدرت رسانیدند منشاء باستانی این کشور انتخاب شد» را هم در یادداشتی جداگانه توضیح داده ام. اتفاقا قاجارها بودند که باستانگرایی، فارسی دوستی و دلبستگی به هخامنشیان را در کشور رواج دادند. آن هم شاهان و شاهزادگان شان. پهلوی فقط نام رمز است برای حمله به زبان و تاریخ این کشور. این هم لینک یادداشت:
http://www.ensafnews.com/141010
درود جناب هاشمی مقدم
براستی که پاسخی وزین و مطلبی در شان دفاع از انچه سایسته ایران مان هست .
این افراد غیر متخصص در تاریخ باستان ، مثل حسن شایگان در هر موردی حرف میزنند ، حرف هایی که از دشنام و ستیز هم بدتر هست و چه اندازه جای تاسف داره اینهمه وقاحت ….
دم نویسنده ی مطلب گرم و سرش خوش باد که پاسخی علمی ، محکم، مستدل، پرنیش و کوبنده به این متوهمان ایران ستیز به ظاهر ضد غرب داده است. افرادی مثل پسر پیرارسال (پورپیرار) که خدا از تقصراتش بگذرد ، زرشناس(خدا هدایتش کند) و دیگران دانسته یا نادانسته دقیقا در خدمت صهیونیسم و غرب عمل کرده و می کنند و به اسم ضدیت با غرب ناموس ، هستی و حیثیت ملی و شرافت نیکان شریف و بافضیلت ایرانیان و ناموس ملی را لکه دار می کنند که از دل عمل آنها جز خوشحالی صهیونیسم جهانی و استکبار غربی بیرون نمی آید این حضرات دقیقا فیلمهای ضد ایرانی و کثیفی چون 300 را ترویج می کنند و عجبا که دم از ضدیت با صهیونیسم و غرب می زنند . البته فراموش نکنیم بزرگانی از علما همچون حضرت آیت الله مکارم شیرازی دفاع جانانه ای از کوروش کبیر(ع) دارند و کوروش کبیر را حضرت ذوالقرنین(ع) میدانند که من مطلب ایشان را به نقل از سایت رسمی آقای آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله) اینجا میگذارم و به نظرم خوب میشود اگر انصاف نیوز هم عین نظر آقای مکارم که از اکابر و اعاظم مسلم علمای ایران،جهان اسلام وجهان تشیع هستند را جداگانه در سایت منتشر نماید تا جویندگان راه علم ملاحظه کرده و ببینند که بزرگان دین نظری غیر از نظر کوتوله های بی سواد همیشه خواب آلود در باره حضرت کوروش دارند .و متوهمان و گمراهان و فریب خوردگانی که به ظاهر قصد ضربه ضدن به صهیونیسم و استکبار غرب را دارند ولی در اصل دارند زیر پای سرمایه های گرانبهای ایران ، خاورمیانه و جهان اسلام را خالی میکنند به خودشون بیانند . اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
نظر اقای مکار به نقل از سایت دفتر ایشان به آدرس https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&catid=27795&mid=394640
آیت الله مکارم:
مورخان درباره تاریخ زندگانی و خصلتهای اخلاقی و سفرهای کورش کبیر، اختلاف نظرهای فراوانی دارند. برخی برای او شخصیتی پیامبرگونه قائل شده اند و بعضی او را تا حد پادشاهی خونخوار پایین آورده اند.
این اختلاف نظرها، به دلایلی از قبیل نوع نگرشها و تعلقات قلبی پژوهشگران و همچنین کمبود منابع و مخلوط بودن واقعیت و افسانه در آنها و نیز تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبه ها، به وجود آمده و امری طبیعی به نظر می رسد که منجر شده تا چهره واقعی این شخصیت در هاله ای از ابهام فرو رود. بنابر این ما نمی توانیم نظری قطعی درباره او ایراد کنیم.
امّا از آنجا که زندگی کورش از نظر تاریخی، به ویژه در فتوحاتش، شباهت زیادی با فردی به نام ذوالقرنین ـ که در قرآن از او یاد شده است ـ دارد؛ می توان این «فرضیه» و «احتمال» را مورد بررسی قرار داد که ممکن است این دو نام متعلق به یک نفر باشد.
در ابتدا، به شخصیت ذوالقرنین می پردازیم. قرآن مجید داستان را از اینجا شروع می کند که گروهی، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره ذوالقرنین سوال کردند.(1) در ادامه بدون اینکه مصداقی برای ذوالقرنین تعیین کند، درباره او مطالبی بیان می کند که از آنها می توان فهمید این شخص داراى صفات ممتازى بوده است، از جمله:
1 ـ خداوند اسباب پیروزى ها را در اختیار او قرار داد.
2 ـ او سه لشگرکشى مهم داشت: نخست به غرب، پس از آن به شرق و سرانجام به منطقه اى که در آنجا یک تنگه کوهستانى وجود داشته است؛ و در هر یک از این سفرها با اقوامى برخورد کرد.
3 ـ او مرد مؤمن، موحّد و مهربانى بود و از طریق عدل و داد، منحرف نمى شد و به همین جهت، مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران، دشمن ظالمان و ستمگران بود و به مال و ثروت دنیا علاقه اى نداشت.
4 ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
5 ـ او سازنده یکى از مهمترین و نیرومندترین سدّها است، سدّى که در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد [و اگر مصالح دیگری نیز در ساختمان آن به کار رفته باشد، تحت الشعاع این فلزات بوده است] و هدف او از ساختن این سدّ، کمک به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج، بوده است.
حال به ادلّه این قول که ذو القرنین، کورش کبیر بوده است، می پردازیم.
مبتکر این نظریه «ابوالکلام آزاد»(2) است. نظریه او به طور فشرده بر دو اصل استوار می باشد:
نخست اینکه: سوال کنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) ـ طبق روایاتى که در شان نزول آیات نازل شده است ـ یهود بوده اند و یا قریش به تحریک یهود، بنابراین، باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد.
در کتاب «دانیال» – از کتب معروف یهود – فصل هشتم، مى خوانیم:
«در سال سلطنت بَلْ شَصَّر به من که دانیالم رویایى مریى شد، بعد از رویایى که اولاً به من مریى شده بود و در رویا دیدم و هنگام دیدنم چنین شد که من در قصر «شُوشان» که در کشور «عیلام» است بودم و در خواب دیدم که در نزد نهر «اُولاى» هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچى در برابر نهر، بایستاد و صاحب دو شاخ بود و شاخ هایش بلند بود و یکى از دیگرى بلندتر و بلندترین آنها آخر بر آمد و آن قوچ را به سمت «مغرب» و «شمال» و «جنوب»، شاخ زنان دیدم و هیچ حیوانى در مقابلش مقاومت نتوانست کرد و از این که: احدى نبود که از دستش رهایى بدهد لهذا موافق راى خود عمل مى نمود و بزرگ مى شد…».(3)
پس از آن در همین کتاب از «دانیال» چنین نقل شده:«جبرییل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدى ملوک «مداین و فارس» است [یا ملوک ماد و فارس است]».
یهود از بشارت رویاى «دانیال» چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکى از پادشاهان ماد و فارس و پیروز شدنش بر شاهان «بابل»، پایان مى گیرد و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.
چیزى نگذشت که «کورش» در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکى ساخت و سلطنتى بزرگ از آن دو پدید آورد و همان گونه که رویاى «دانیال» گفته بود که: «آن قوچ شاخ هایش را به غرب و شرق و جنوب مى زند، «کورش» نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد».
جالب این که: در «تورات» در کتاب «اشعیا» فصل 44 شماره 28 چنین مى خوانیم: «آنگاه در خصوص کورش مى فرماید که شبان من اوست و تمامى مشیتم را به اتمام رسانده به «اورشلیم» خواهد گفت که بنا کرده خواهى شد».
این جمله نیز قابل توجه است که در بعضى از تعبیرات «تورات»، از «کورش» تعبیر به عقاب مشرق و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است.(4)
اصل دوم اینکه: در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى «استخر» در کنار نهر «مرغاب» مجسمه اى از کورش کشف شد که: تقریباً به قامت یک انسان است و او را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شده و «تاجى بر سر دارد که دو شاخ، همانند شاخ هاى قوچ در آن دیده مى شود».
از تطبیق مندرجات، تورات با مشخصات این مجسمه، این احتمال در نظر این دانشمند کاملاً قوت گرفت که نامیدن «کورش» به «ذو القرنین» (صاحب دو شاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت و همچنین، چرا مجسمه سنگى کورش داراى بال هایى همچون بال عقاب است.
و به این ترتیب، بر گروهى از دانشمندان مسلّم شد که: شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است.
آنچه این نظریه را تایید مى کند: اوصاف اخلاقى است که در تاریخ براى کورش نوشته اند.
هردوت، مورخ یونانى مى نویسد: «کورش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند و لشگر کورش فرمان او را اطاعت کردند به طورى که توده ملت، مصایب جنگ را احساس نکردند».
و نیز «هردوت» درباره او مى نویسد: «کورش، پادشاهى کریم، سخى و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه، نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود، دوست مى داشت».
و نیز مورّخ دیگر «ذى نوفن» مى نویسد: «کورش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگى ملوک با فضایل حکماء در او جمع بود، همتى فایق و جودى غالب داشت، شعارش خدمت به انسانیت و خوى او بذل عدالت بود و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود».
جالب اینکه: این مورخان اهل یونان بودند و مى دانیم، مردم یونان به نظر دوستى به «کورش» نگاه نمى کردند؛ زیرا با فتح «لیدیا» به دست کورش، شکست بزرگى براى ملت یونان فراهم گشت.
طرفداران این عقیده، مى گویند: اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذو القرنین با اوصاف کورش تطبیق مى کند.
از همه اینها گذشته، کورش سفرهایى به شرق، غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهاى سه گانه اى که در قرآن ذکر شده، قابل انطباق مى باشد:
نخستین لشگر کشى کورش به کشور «لیدیا» که در قسمت شمال «آسیاى صغیر» قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربى داشت.
هر گاه نقشه ساحل غربى آسیاى صغیر را جلو روى خود بگذاریم خواهیم دید: قسمت اعظم ساحل در خلیجک هاى کوچک غرق مى شود، مخصوصاً در نزدیکى «ازمیر» که خلیج، صورت چشمه اى به خود مى گیرد.
قرآن مى گوید: «ذو القرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودى فرو مى رود».
این صحنه، همان صحنه اى بود که «کورش» به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک هاى ساحلى مشاهده کرد.
لشگرکشى دوم کورش به جانب شرق بود، چنان که «هردوت» مى گوید: «این هجوم شرقى کورش بعد از فتح «لیدیا» صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضى از قبایل وحشى بیابانى کورش را به این حمله واداشت».
تعبیر قرآن «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْر» (5) اشاره به سفر کورش به منتهاى شرق است که مشاهده کرد، خورشید بر قومى طلوع مى کند که در برابر تابش آن، سایبانى ندارند اشاره به این که آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند.
کورش لشگرکشى سومى داشت که به سوى شمال، به طرف کوه هاى «قفقاز» بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى، با درخواست مردمى که در آنجا بودند در برابر تنگه، سدّ محکمى بنا کرد.
این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مى شود که: در نقشه هاى موجود میان «ولادى کیوکز» و «تفلیس» نشان داده مى شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنى موجود است، این دیوار همان سدّى است که کورش بنا نموده؛ زیرا اوصافى که قرآن درباره سدّ ذو القرنین بیان کرده، کاملاً بر آن تطبیق مى کند.(6)،(7)
در اینجا این سوال پیش می آید که کتیبه کورش و انتسابش به او چه می شود؟ پاسخ اینست که با توجه به خصوصیاتی که در قرآن برای ذوالقرنین بیان شده است، محتویات این کتیبه ـ که مطالبی شرک آلود نیز در آن آمده است ـ نمی تواند متعلق به او باشد؛ و از آنجا که از نظر تاریخی نیز به دلیل عدم وجود شواهد قطعی، شک و تردیدهایی در این انتساب وجود دارد، ممکن است گفته شود این کتیبه متعلق به پادشاه دیگری می باشد.
در هر صورت، درست است که در این «نظریه» نیز نقطه هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مى توان از آن به عنوان «بهترین نظریه» درباره «تطبیق ذو القرنین بر رجال معروف تاریخى» نام برد.
پی نوشت:
(1). «یَسْیَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ»؛ (از تو درباره ذو القرنین سوال مى کنند). (سوره کهف، آیه 83).
(2). او در گذشته وزیر فرهنگ هند بوده است و كتابی نوشته، که به فارسى نیز ترجمه شده است و به نام«ذو القرنين يا كوروش كبير» انتشار يافته است، و بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتابهاى خود مشروحاً آورده اند.
(3). کتاب «دانیال»، فصل هشتم، جمله هاى 1 تا 4.
(4).كتاب« اشعيا»، فصل 46، شماره 11.
(5). سوره کهف، آیه 90.
(6). براى توضيح بيشتر به كتاب«ذو القرنين يا كوروش كبير»، و همچنين«فرهنگ قصص قرآن» مراجعه شود.
(7). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 12، ص 586.
تاریخ انتشار: « 1395/06/02 »
کلیدواژگانقرآنذوالقرنينکورشکوروشفتوحاتکتيبه
مطالب مرتبط
معرفی «عقیل» برادر امام علی(ع)
ايمان آوردن «آسيه» و نحوه شهادتش
معرفی «ملاصدرا»
معرفی «لقمان حكيم»
محمّد بن عبد الوهّاب
عمروعاص، کار گذار معاویه
دم نویسنده ی مطلب گرم و سرش خوش باد که پاسخی علمی ، محکم، مستدل، پرنیش و کوبنده به این متوهمان ایران ستیز به ظاهر ضد غرب داده است. افرادی مثل پسر پیرارسال (پورپیرار) که خدا از تقصراتش بگذرد ، زرشناس(خدا هدایتش کند) و دیگران دانسته یا نادانسته دقیقا در خدمت صهیونیسم و غرب عمل کرده و می کنند و به اسم ضدیت با غرب ناموس ، هستی و حیثیت ملی و شرافت نیکان شریف و بافضیلت ایرانیان و ناموس ملی را لکه دار می کنند که از دل عمل آنها جز خوشحالی صهیونیسم جهانی و استکبار غربی بیرون نمی آید این حضرات دقیقا فیلمهای ضد ایرانی و کثیفی چون 300 را ترویج می کنند و عجبا که دم از ضدیت با صهیونیسم و غرب می زنند . البته فراموش نکنیم بزرگانی از علما همچون حضرت آیت الله مکارم شیرازی دفاع جانانه ای از کوروش کبیر(ع) دارند و کوروش کبیر را حضرت ذوالقرنین(ع) میدانند که من مطلب ایشان را به نقل از سایت رسمی آقای آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله) اینجا میگذارم و به نظرم خوب میشود اگر انصاف نیوز هم عین نظر آقای مکارم که از اکابر و اعاظم مسلم علمای ایران،جهان اسلام وجهان تشیع هستند را جداگانه در سایت منتشر نماید تا جویندگان راه علم ملاحظه کرده و ببینند که بزرگان دین نظری غیر از نظر کوتوله های بی سواد همیشه خواب آلود در باره حضرت کوروش دارند .و متوهمان و گمراهان و فریب خوردگانی که به ظاهر قصد ضربه ضدن به صهیونیسم و استکبار غرب را دارند ولی در اصل دارند زیر پای سرمایه های گرانبهای ایران ، خاورمیانه و جهان اسلام را خالی میکنند به خودشون بیانند . اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
نظر اقای مکار به نقل از سایت دفتر ایشان به آدرس https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&catid=27795&mid=394640
آیت الله مکارم:
مورخان درباره تاریخ زندگانی و خصلتهای اخلاقی و سفرهای کورش کبیر، اختلاف نظرهای فراوانی دارند. برخی برای او شخصیتی پیامبرگونه قائل شده اند و بعضی او را تا حد پادشاهی خونخوار پایین آورده اند.
این اختلاف نظرها، به دلایلی از قبیل نوع نگرشها و تعلقات قلبی پژوهشگران و همچنین کمبود منابع و مخلوط بودن واقعیت و افسانه در آنها و نیز تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبه ها، به وجود آمده و امری طبیعی به نظر می رسد که منجر شده تا چهره واقعی این شخصیت در هاله ای از ابهام فرو رود. بنابر این ما نمی توانیم نظری قطعی درباره او ایراد کنیم.
امّا از آنجا که زندگی کورش از نظر تاریخی، به ویژه در فتوحاتش، شباهت زیادی با فردی به نام ذوالقرنین ـ که در قرآن از او یاد شده است ـ دارد؛ می توان این «فرضیه» و «احتمال» را مورد بررسی قرار داد که ممکن است این دو نام متعلق به یک نفر باشد.
در ابتدا، به شخصیت ذوالقرنین می پردازیم. قرآن مجید داستان را از اینجا شروع می کند که گروهی، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره ذوالقرنین سوال کردند.(1) در ادامه بدون اینکه مصداقی برای ذوالقرنین تعیین کند، درباره او مطالبی بیان می کند که از آنها می توان فهمید این شخص داراى صفات ممتازى بوده است، از جمله:
1 ـ خداوند اسباب پیروزى ها را در اختیار او قرار داد.
2 ـ او سه لشگرکشى مهم داشت: نخست به غرب، پس از آن به شرق و سرانجام به منطقه اى که در آنجا یک تنگه کوهستانى وجود داشته است؛ و در هر یک از این سفرها با اقوامى برخورد کرد.
3 ـ او مرد مؤمن، موحّد و مهربانى بود و از طریق عدل و داد، منحرف نمى شد و به همین جهت، مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران، دشمن ظالمان و ستمگران بود و به مال و ثروت دنیا علاقه اى نداشت.
4 ـ او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
5 ـ او سازنده یکى از مهمترین و نیرومندترین سدّها است، سدّى که در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد [و اگر مصالح دیگری نیز در ساختمان آن به کار رفته باشد، تحت الشعاع این فلزات بوده است] و هدف او از ساختن این سدّ، کمک به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج، بوده است.
حال به ادلّه این قول که ذو القرنین، کورش کبیر بوده است، می پردازیم.
مبتکر این نظریه «ابوالکلام آزاد»(2) است. نظریه او به طور فشرده بر دو اصل استوار می باشد:
نخست اینکه: سوال کنندگان درباره این مطلب از پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) ـ طبق روایاتى که در شان نزول آیات نازل شده است ـ یهود بوده اند و یا قریش به تحریک یهود، بنابراین، باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد.
در کتاب «دانیال» – از کتب معروف یهود – فصل هشتم، مى خوانیم:
«در سال سلطنت بَلْ شَصَّر به من که دانیالم رویایى مریى شد، بعد از رویایى که اولاً به من مریى شده بود و در رویا دیدم و هنگام دیدنم چنین شد که من در قصر «شُوشان» که در کشور «عیلام» است بودم و در خواب دیدم که در نزد نهر «اُولاى» هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچى در برابر نهر، بایستاد و صاحب دو شاخ بود و شاخ هایش بلند بود و یکى از دیگرى بلندتر و بلندترین آنها آخر بر آمد و آن قوچ را به سمت «مغرب» و «شمال» و «جنوب»، شاخ زنان دیدم و هیچ حیوانى در مقابلش مقاومت نتوانست کرد و از این که: احدى نبود که از دستش رهایى بدهد لهذا موافق راى خود عمل مى نمود و بزرگ مى شد…».(3)
پس از آن در همین کتاب از «دانیال» چنین نقل شده:«جبرییل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدى ملوک «مداین و فارس» است [یا ملوک ماد و فارس است]».
یهود از بشارت رویاى «دانیال» چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکى از پادشاهان ماد و فارس و پیروز شدنش بر شاهان «بابل»، پایان مى گیرد و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.
چیزى نگذشت که «کورش» در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکى ساخت و سلطنتى بزرگ از آن دو پدید آورد و همان گونه که رویاى «دانیال» گفته بود که: «آن قوچ شاخ هایش را به غرب و شرق و جنوب مى زند، «کورش» نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد».
جالب این که: در «تورات» در کتاب «اشعیا» فصل 44 شماره 28 چنین مى خوانیم: «آنگاه در خصوص کورش مى فرماید که شبان من اوست و تمامى مشیتم را به اتمام رسانده به «اورشلیم» خواهد گفت که بنا کرده خواهى شد».
این جمله نیز قابل توجه است که در بعضى از تعبیرات «تورات»، از «کورش» تعبیر به عقاب مشرق و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است.(4)
اصل دوم اینکه: در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى «استخر» در کنار نهر «مرغاب» مجسمه اى از کورش کشف شد که: تقریباً به قامت یک انسان است و او را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شده و «تاجى بر سر دارد که دو شاخ، همانند شاخ هاى قوچ در آن دیده مى شود».
از تطبیق مندرجات، تورات با مشخصات این مجسمه، این احتمال در نظر این دانشمند کاملاً قوت گرفت که نامیدن «کورش» به «ذو القرنین» (صاحب دو شاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت و همچنین، چرا مجسمه سنگى کورش داراى بال هایى همچون بال عقاب است.
و به این ترتیب، بر گروهى از دانشمندان مسلّم شد که: شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است.
آنچه این نظریه را تایید مى کند: اوصاف اخلاقى است که در تاریخ براى کورش نوشته اند.
هردوت، مورخ یونانى مى نویسد: «کورش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند و لشگر کورش فرمان او را اطاعت کردند به طورى که توده ملت، مصایب جنگ را احساس نکردند».
و نیز «هردوت» درباره او مى نویسد: «کورش، پادشاهى کریم، سخى و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه، نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود، دوست مى داشت».
و نیز مورّخ دیگر «ذى نوفن» مى نویسد: «کورش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگى ملوک با فضایل حکماء در او جمع بود، همتى فایق و جودى غالب داشت، شعارش خدمت به انسانیت و خوى او بذل عدالت بود و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود».
جالب اینکه: این مورخان اهل یونان بودند و مى دانیم، مردم یونان به نظر دوستى به «کورش» نگاه نمى کردند؛ زیرا با فتح «لیدیا» به دست کورش، شکست بزرگى براى ملت یونان فراهم گشت.
طرفداران این عقیده، مى گویند: اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذو القرنین با اوصاف کورش تطبیق مى کند.
از همه اینها گذشته، کورش سفرهایى به شرق، غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهاى سه گانه اى که در قرآن ذکر شده، قابل انطباق مى باشد:
نخستین لشگر کشى کورش به کشور «لیدیا» که در قسمت شمال «آسیاى صغیر» قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربى داشت.
هر گاه نقشه ساحل غربى آسیاى صغیر را جلو روى خود بگذاریم خواهیم دید: قسمت اعظم ساحل در خلیجک هاى کوچک غرق مى شود، مخصوصاً در نزدیکى «ازمیر» که خلیج، صورت چشمه اى به خود مى گیرد.
قرآن مى گوید: «ذو القرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودى فرو مى رود».
این صحنه، همان صحنه اى بود که «کورش» به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک هاى ساحلى مشاهده کرد.
لشگرکشى دوم کورش به جانب شرق بود، چنان که «هردوت» مى گوید: «این هجوم شرقى کورش بعد از فتح «لیدیا» صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضى از قبایل وحشى بیابانى کورش را به این حمله واداشت».
تعبیر قرآن «حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْر» (5) اشاره به سفر کورش به منتهاى شرق است که مشاهده کرد، خورشید بر قومى طلوع مى کند که در برابر تابش آن، سایبانى ندارند اشاره به این که آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند.
کورش لشگرکشى سومى داشت که به سوى شمال، به طرف کوه هاى «قفقاز» بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى، با درخواست مردمى که در آنجا بودند در برابر تنگه، سدّ محکمى بنا کرد.
این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مى شود که: در نقشه هاى موجود میان «ولادى کیوکز» و «تفلیس» نشان داده مى شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنى موجود است، این دیوار همان سدّى است که کورش بنا نموده؛ زیرا اوصافى که قرآن درباره سدّ ذو القرنین بیان کرده، کاملاً بر آن تطبیق مى کند.(6)،(7)
در اینجا این سوال پیش می آید که کتیبه کورش و انتسابش به او چه می شود؟ پاسخ اینست که با توجه به خصوصیاتی که در قرآن برای ذوالقرنین بیان شده است، محتویات این کتیبه ـ که مطالبی شرک آلود نیز در آن آمده است ـ نمی تواند متعلق به او باشد؛ و از آنجا که از نظر تاریخی نیز به دلیل عدم وجود شواهد قطعی، شک و تردیدهایی در این انتساب وجود دارد، ممکن است گفته شود این کتیبه متعلق به پادشاه دیگری می باشد.
در هر صورت، درست است که در این «نظریه» نیز نقطه هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مى توان از آن به عنوان «بهترین نظریه» درباره «تطبیق ذو القرنین بر رجال معروف تاریخى» نام برد.
پی نوشت:
(1). «یَسْیَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ»؛ (از تو درباره ذو القرنین سوال مى کنند). (سوره کهف، آیه 83).
(2). او در گذشته وزیر فرهنگ هند بوده است و كتابی نوشته، که به فارسى نیز ترجمه شده است و به نام«ذو القرنين يا كوروش كبير» انتشار يافته است، و بسيارى از مفسران و مورخان معاصر، اين نظريه را با لحن موافق در كتابهاى خود مشروحاً آورده اند.
(3). کتاب «دانیال»، فصل هشتم، جمله هاى 1 تا 4.
(4).كتاب« اشعيا»، فصل 46، شماره 11.
(5). سوره کهف، آیه 90.
(6). براى توضيح بيشتر به كتاب«ذو القرنين يا كوروش كبير»، و همچنين«فرهنگ قصص قرآن» مراجعه شود.
(7). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 12، ص 586.
تاریخ انتشار: « 1395/06/02 »
کلیدواژگانقرآنذوالقرنينکورشکوروشفتوحاتکتيبه
باتوجه باینکه آقای هاشمی مقدم خودشان فوتبالیست بودند نباید باشخاصی که در حوزه اقتصاد واخلاق ویا در هر رشته ای که باشند ایراد نگیرند چون آقای هاشمی خود شما از گزاره سوم هستیدهر مطلبی را بیان می فرمائید صد درصد همه درست نیستند درضمن هرودوت صد سال بعد از مرگ کوروش بدنیا آمده وگزنفون صد وهشتاد سال …..
درود و سلام
شوربختانه فقط تشابه اسمی میان من و ایشان است. آن امیر هاشمی مقدم که می گویید فوتبالیست بوده، حدودا 15 سال از من بزرگتر است.
شما همون هاشمی را بپرستید کافی است، نوبت به کورش که طبق تاریخ در اکد خونهای زیادی ریخت نمی رسد.
مانند همیشه درست نوشتی . آفرین .
در فضای تمرکز ذره بینی آقای هاشمی مقدم بر تاریخ افسانه ای و سیطره جریان باستان گرا بر کلیه سیاستگذاریهای کشور، کانالهای تلگرامی ترکیه در حال آموزش زبان ترکی به بچه های آذربایجان هستند
خروجی هر دو مسیر فاجعه بار خواهد بود
سلام
نویسنده در آخر متن، اشتباه بزرگی کرده است.
متولی رایزنیهای فرهنگی ایران در خارج، “سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی” است، نه سازمان تبلیغات اسلامی!
سازمان فرهنگ و ارتباطات هم زیر مجموعه وزارت ارشاد است.
لطفاً به او اطلاع دهید.
درود و سلام
ممنون و سپاسگزارم برای یادآوری به جا و درست تان. اشتباه از من بود. در نوشته های پیشینم در این باره نام سازمان را درست نوشته بودم (مثلا در یادداشت زیر در فرارو که سه سال پیش منتشر کردم)، اما در این یکی اشتباه شد که به لطف یادآوری شما، امیدوارم دوستانی که در انصاف نیوز این دیدگاه مرا منتشر می کنند، آنرا هم ویرایش نمایند.
با سپاس دوباره
https://fararu.com/fa/news/294105
سلام حدود 30 سال پیش المیزان علامه طباطبای را کامل حدود 11 هزار تومان خریدم پس از اندک مطالعه و مروری گذرا تا انجا که یادم می اید علامه بزرگ کوروش و ذوالقرنین را یکی دانسته بودند انشاالله که اشتباه نکرده باشم
درود و سلام، نه درست نوشتید. علامه طباطبایی ایشان را همان ذوالقرنین میداند.
سلام اقای هاشمی
واقعا باید چه کاری انجام داد ، نوع رفتار با ایران باستان خیلی نا امید کنندست از طرفی هم نمیشه حضور قبایل نظیر قاجار و افشار رو نادیده گرفت ، انسان به وحشت میفته ، چیکار باید کرد یعنی کشور به سمت نابودی در حال حرکته یعنی باید حضور ایران ستیزان رو در قلمرو ایران بپذیریم واقعا چیکار باید بکنیم ، سردرگمی و ترس از اینده به همه ما غلبه کرده ، خیلی راحت ایران رو زیر سوال میبرن اون هم در ایران زمین اخه چرا ، هدفشون چیه ، تجزیه ، خوب چرا نمیرن از ایران این بهتر نیست ؟
سلامعلامهطباطبائیگفتهشایداماعلامهکامبوزیایسیستانیکتابیمفصلدرموردذوالقرنیننوشته
کهدرسطحعالیدانشگاهیست…وثابتنموده
ذوالقرنینهمانپادشاهچیناستویاجوجمجروح
دوشاخهمغولمنچوریهاومغولستانیهاهستندکتاب
ذذوالقرنینعلامهکامبوزیادردورهشاهمنتشرتوسط
شرکتسهامیانتشارمنتشرشداماحاکمیتفعلیآنراسانسورکردهواینازعجایباست
آیا این پادشاهی که میگویی سفری به شرق و غرب کرده؟ سد ساخته؟ به خدا ایمان داشته؟ فقط بخاطر دوتا شاخ شد ذوالقرنین؟ بعدشم چجوری تمام دانشمندان دینی فقط دو تا کاندید دیدن برا ذوالقرنین یکی اسکندر یکی کوروش که قطعا اسکندر گجسته نیست پس میمونه کوروش.
ابن خلدون و ابن اثیر دو تاریخ نگار عرب
طبری و بیهقی و رشید الدین همدانی و بسیاری از تاریخ نگاران مسلمان کتب و نسخ بسیاری در مورد اقوام و ملل آن روزگار نوشته اند که هیچ تعصبی به ایران قبل از اسلام نداشته اند ولی با مطالعه آنها میبینیم قبل از هر تمدن و حکومتی از ایران و پادشاهان ایران به عنوان کهنترین و متمدن ترین و جهانگشاترین و در عین حال عادلترین ها یاد کرده اند متاسفانه ایران ستیزان با تحریف و دروغ و با حذف پادشاهان جهانگشایی مانند جمشید و کیومرث و منوچهر و کیخسرو و دارا و بسیاری دیگر و سلسله های پیشدادیان و کیانیان که موثق ترین و قدیمیترین سندها در موردشان موجود است و ساخت تمدنهای دروغین آشور و سومر و… که در هیچ کتابی تا قبل از قرن نوزدهم از آنها سخن به میان نیاورده است و محدودکردن ایران به مرزهای کنونی اش فقط و فقط خود را مسخره تاریخ میکنند
عالییی بود
طرف برگشته میگه تاریخ پژوهی ما تحت تاثیر افکار ناسیونالیستی بوده
والا کل تاریخ پژوهی ایران تحت تاثیر افکار ایران ستیزانه بوده از گفته خود ایشون یعنی حسن شایگان تا حرف های شاملو که بازتاب حرف های چپگرا ها بوده و اسلامگرا ها افراطی.
نوشته های تاریخ پژوهان اروپایی هم که عمده بدنه و ساختمان تاریخ ایران را تشکیل میدهد هم همواره نگاهی جانبدارانه به ایران دارند و سیع در ضعیفتر نشان دادن و بی اهمیت نشان دادن ایران کردند
اصلا اگه ملی گرایی حاکم بود ایشون بخاطر این افکار و نظرات توهین امیز باید بازپرس میشد