خرید تور تابستان

آیت‌الله مصباح؛ او که «جمهور ناب» را بر رأی اکثریت، ترجیح می‌داد

مهرداد خدیر در عصرایران نوشت: با درگذشت آیت‌الله مصباح یزدی، او نیز همچون آیت‌الله محمد یزدی و اگرچه با انتخابات میان دوره‌ای به مجلس خبرگان رهبری بازگشته بود اما امکان شرکت در این دوره را نیافت.

نخست به این خاطر که در انتخابات اسفند 1394 این دو که یکی سابقۀ ریاست مجلس خبرگان رهبری را هم داشت، از ورود به آن بازماندند.

در سال 95 اما هاشمی رفسنجانی و در سال 97 نیز هاشمی شاهرودی چشم از جهان بستند و دو کرسی خبرگان خالی شد. پس در میانۀ دوره و هم‌زمان با انتخابات مجلس شورای اسلامی و در غیاب رقیبانی که با انگیزۀ رأی نیاوردن این دو وارد صحنه شده بودند یکی از استان قم و دیگری از استان خراسان رضوی نامزد و انتخاب شدند اما شیوع بیماری کرونا سبب شد اجلاسیه تشکیل نشود و قبل از اجلاسیۀ بعدی هر دو از دنیا رفتند.

اشتهار آقای مصباح اما به خاطر مجلس خبرگان نبود. هر چند که یک سال پس از درگذشت امام خمینی و از استان خوزستان وارد دورۀ دوم خبرگان شده بود (69 تا 77) و در دورۀ بعد از استان تهران (77 تا 85) و نیز از 85 تا 94 (این دوره یک سال طولانی تر شد) و در سال 94 هم از راه‌یابی بازماند.

اشتهار او به سبب سابقۀ مبارزاتی یا ارتباط با امام خمینی در سال‌های پیش از انقلاب هم نبود. چرا که اگر در ردیف روحانیونی چون آیت‌الله طالقانی و منتظری در مرتبۀ نخست و آیت‌الله بهشتی، مطهری، خامنه‌ای‌، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی بود قطعا به عضویت شورای انقلاب درمی‌آمد یا مانند هر یک از افراد پیش‌گفته احکام متعدد از امام دریافت می‌کرد حال آن که در طول ده سال اول جمهوری اسلامی از جانب رهبر فقید انقلاب به هیچ مسؤولیتی منصوب نشد حتی عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی. حال آن که در مناظرۀ مشهور در مقابل چهره‌های مارکسیست، در کنار دکتر سروش قرار داشت و نه مانند دهه‌های بعد مقابل او و خاطرۀ روحانی‌یی آرام و متین و اهل استدلال را در اذهان مخاطبان ثبت کرد.

با این همه و در حالی که امام خمینی روحانیون انقلابی را به سمت‌های متعدد منصوب می کرد هیچ حکمی برای او صادر نشد و در تمام «صحیفۀ نور» نیز تنها دو بار نام او آمده است که یک نوبت مربوط به دیدار اعضای شورای مرکزی نهضت سواد آموزی با رهبر فقید انقلاب است و مشخص نیست همراه آنان رفته بود یا بالاتفاق وارد شدند.

در تارنمای ایشان البته آمده است که «با حمایت و ترغیب امام، چندین دانشگاه و مؤسسه از جمله دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در مؤسسه راه حق و بنیاد فرهنگی باقر العلوم» تأسیس یا با آنها همکاری کرده است.

آیت‌الله مصباح علت قطع دورۀ درسی با امام را تبعید ایشان ذکر می‌کند و 15 سال در دروس فقه آیت‌الله بهجت شرکت می کرده است.

او مرجع تقلید هم نبود تا فتوایی موجب این همه شهرت شده باشد.

در پاسخ به این که اشتهار او خصوصا در عرصۀ سیاست از کجا آمد، بی‌تردید می‌توان گفت پس از دوم خرداد 1376 و نقشی که برای مقابله با گفتمان جامعۀ مدنی بر عهده گرفت و به عنوان سخنران پیش از خطبه‌های نماز جمعۀ تهران، آرای رییس جمهور خاتمی در باب مردم‌سالاری، جامعۀ مدنی، تساهل، تسامح و خشونت را به صراحت نفی می‌کرد و از این پس نام او بر سر زبان‌ها افتاد.

داستان به خاتمی و اصلاحات محدود نماند و بعد‌تر با هاشمی رفسنجانی هم وارد جدل شد. همان هاشمی رفسنجانی که همکاری با او را به عنوان سند فعالیت‌های انقلابی ذکر می‌کرد و یک بار هم گفت «برای این که بدانید بی کار و کنار ننشسته بودم از آقای خامنه ای و آقای هاشمی بپرسید.»

هاشمی رفسنجانی اما از جلسۀ صبحانه‌ای در اواخر دهۀ 40 خاطره گفت که آیت‌الله خامنه‌ای هم حضور داشته و در آن نشست، آقای مصباح از همکاری سیاسی با آقای هاشمی در راه مبارزه امتناع می‌کند و عملا سرگرم بحث‌های خود می‌شود و از این رو می‌توان دریافت که چرا امام خمینی هیچ مسؤولیت سیاسی یا قضایی را به او نسپرد.

هاشمی رفسنجانی حتی ادعا کرد آیت‌الله خامنه‌ای هم دیگر با او تا پیروزی انقلاب ارتباط نداشتند. مصباح اما در پاسخ گفت: «آقای هاشمی گفتند بیا و با مجاهدین همکاری کن. من گفتم آنها را نمی‌شناسم. گفتند ما می‌شناسیم. گفتم من کار شما را تخطئه نمی‌کنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید اما من تا آنها را نشناسم تأیید نمی‌کنم.»

در همان زمان البته برخی بر او خرده گرفتند که مگر تنها نیروی مبارز، مجاهدین خلق بودند؟ با دیگران چرا همکاری نمی‌کردید؟

با این پیشینه و هر چند بیانیه های اولیه در آغاز دهۀ 40 را امضا کرده بود اما به سبب غیبت از صحنۀ مبارزات از 47 تا 57 طبعا با پیروزی انقلاب به صحنه نیامد. در حالی که نام روحانیونی چون آقایان طالقانی، منتظری، خامنه‌ای، مطهری، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، خویینی‌ها، کروبی، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی و ده‌ها چهرۀ دیگر بر سر زبان‌ها افتاد اما به جز آن مناظره نام و نشانی از مصباح یزدی نمی‌بینیم.

در فضای متفاوت پس از درگذشت امام و در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی فعالیت خود را بر سفر به کشورهای مختلف متمرکز کرد.

در سال 1369 طی نامه‌ای از رییس جمهور وقت -هاشمی رفسنجانی و به منظور «سفر خود و 20 نفر از فضلای حوزۀ علمیه و اعضای گروه فلسفۀ بنیاد باقر‌العلوم جهت شرکت در کنفرانس تحقیقات و فلسفۀ و علوم اسلامی به کانادا و آمریکا» 150 هزار دلار تقاضا می‌کند و قاعدتاً رییس جمهوری وقت با تمام یا بخشی از این مبلغ موافقت می‌کند چون دربازگشت قصد داشته باقی مبلغ را بازگرداند و هاشمی اجازه می‌دهد نزد خودشان بماند.

پس از چندی البته او به صرافت تأسیس مؤسسه‌ای با مدرک دانشگاهی می‌افتد که برای خود بودجه و امکانات داشته باشد. وزارت علوم در دولت اول هاشمی و دورۀ دکتر معین اما موافقت نمی‌کند و مؤسسۀ آموزشی امام خمینی – که هیچ نسبتی هم با مؤسسات وابسته به حرم و بیت امام ندارد- در دولت دوم و دورۀ وزارت هاشمی گلپایگانی تأسیس می‌شود. از این پس در ردیف کمک‌های بودجه ای دولت قرار می‌گیرند.

مصباح یزدی در این دوره هم به سفرهای خارجی می‌رود. مسافرت‌هایی که انعکاسی در رسانه‌ها نداشتند و با اهداف تبلیغی و فرهنگی صورت می‌پذیرفت.

چنان که گفته شد ورود علنی و پرچالش او به صحنۀ سیاست و رسانه ها از سال 1377 شروع می‌شود.

آیت‌الله مصباح که نگران تبعات فرهنگی پیروزی خاتمی بود وارد چالش جدی با گفتمان پیروز در انتخابات دوم خرداد 76 با نماد همشهری خود شد. مجموعه سخنرانی‌های او پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران که در قالب دو کتاب «نظریه سیاسی اسلام» و «نظریه حقوقی اسلام» منتشر و از تلویزیون نیز پخش می‌شد اعتراضات گسترده هواداران گفتمان دوم خرداد را که اندک اندک به عنوان «اصلاح طلبان» شناخته می شدند برانگیخت تا یکی از روحانیون شاخص حامی خاتمی خواستار مناظره با او شد. مصباح یزدی هم پذیرفت و آن را بر مناظره با دکتر سروش یا عطاءالله مهاجرانی ترجیح داد. نه به خاطر روحانی بودن که شاید بدان سبب که محمد جواد حجتی کرمانی در گفتار و سخن توانایی قلم و نوشتار را نداشت. به عکس آقای مصباح که بیشتر مرد سخن بود تا قلم.

مصباح یزدی مناظره را از جنبه های سیاسی به موضوعات تئوریک سوق داد و همین سبب شد چندان پژواک نداشته باشد.

حال آن که انتظار می‌رفت با توجه به آنچه دربارۀ 18 تیر گفته بود بحث داغی درگیرد. آیت الله مصباح یزدی دربارۀ آن وقایع چنین گفته بود:

«بى‌ترديد اين حكومت اسلامى كه به قيمت خون صدها هزار شهيد شكل گرفت و تداوم يافت و باوجود خيل عظيم نيروهاى فداكار و وفادار به انقلاب كه از مرزهاى كشور و نيز از ارزشهاى انقلاب و دستاوردهاى بزرگ آن پاسدارى مى‌كنند، نبايد به وسيله عدّه‌اى مزدور آسيب ببيند. اين مردم فداكار به چند نفر مزدور و خودفروخته اجازه نمى‌دهند كه مصالح اسلام، مال، جان و ناموس مردم را به خطر اندازند. كسانى كه در اين مرحله [و روزهاى پس از 18 تيرماه سال 1378] كه مشتى آشوبگر، مزدبگير و جيره‌خوار بيگانگان به خيابانها ريختند و آشوب به راه انداختند و اموال مردم را آتش زدند و به يغما بردند و ناموس مردم را هتك كردند و حتّى مسجد آتش زدند، باز هم مى‌گويند نبايد در برابر آنان خشونت نشان داد و اسلام اجازه نمى‌دهد اِعمال خشونت شود، يا اسلام را نشناخته‌اند و يا مى‌خواهند به اسلام و مسلمين خيانت كنند. با ناز و نوازش لبخند كه نمى‌شود جلوى آشوبگر را گرفت، بايد با قوه قهريه و خشونت و شدّت عمل با آنان برخورد كرد و با قدرت جلوى آنان را گرفت و ديگر نبايد اجازه دهيم كه اين حوادث تلخ در كشور ما تكرار گردد. مردم ما فريب اين سخنان را نمى‌خورند و به سخن كسى كه مى‌گويد خشونت هميشه و مطلقاً ممنوع است گوش نمى‌دهند و اگر تاكنون صبر كرده‌اند و خون دل خورده‌اند، به جهت اطاعت از فرمان مقام معظم رهبرى است، وگرنه هرگاه مردم فداكار ما احساس كنند كه مقام معظم رهبرى قلباً به امرى راضى است، براى تحقق آن خواسته از جانشان مايه خواهند گذاشت».

همچنین کمی قبل از برگزاری مناظره، بار دیگر به وقایع کوی دانشگاه 78 اشاره کرده و گفته بود:

«در سال گذشته، در گوشه و كنار كشور ما آشوب‌هاى محدودى رخ داد كه به دلايلى مسؤولان صلاح دانستند كه با آشوبگران مماشات شود و برخورد قاطعانه انجام نگيرد. همين برخورد مسالمت‌جويانه و رأفت‌آميز و مسامحه آنان باعث گرديد كه بار ديگر آشوبى به راه بيفتد كه البته دامنه و خسارات و تبعات آن فراوان و غير قابل تحمّل گشت. اگر با اين آشوبگران و مفسدين فى‌الارض برخورد نشود و كيفر اسلامى در حقّ آنان اجرا نگردد، هيچ تضمينى وجود ندارد كه بار ديگر آشوبگران به بهانه‌اى آشوب ديگرى به راه نيندازند و مجدداً از فضاى دانشگاه سوء استفاده نكنند».

قبل از مناظره هم بدون نام بردن از حجتی کرمانی، خطاب به اوگفته بود:
«آيا من در خلأ سخن مى‌گويم يا در فضاى اجتماعى زمان خويش؟ آيا آنچه من گفتم موضوع مطرح در كشور ما نيست و آيا سخنان من ناظر به واقعيّاتى نيست كه هر روزه در اين كشور اتّفاق مى‌افتد؟ آيا من بايد تجديدنظر كنم، يا شما كه زمانى عضو حزب بين‌الملل اسلامى بودى و افتخار حمايت از فدائيان اسلام را داشتى؟!»

سال 78 و پس از واقعۀ کوی دانشگاه و قبل از انتخابات مجلس، عملا او مهم ترین چهره جناح راست بود که به اصلاح‌طلبان می تاخت تا جایی که سه هفته قبل از انتخابات مجلس ششم و در هفتم بهمن 1378 روزنامۀ صبح امروز به نقل از او نوشت: «رییس سابق سازمان سیا با چمدانی پر از دلار برای پرداخت به برخی روزنامه‌ها و مراکز فرهنگی وارد ایران شده است» و در پی آن کاریکاتوری در روزنامۀ «آزاد» چاپ شد که توهین به آقای مصباح تلقی شد و کارتونیست را در فضای پرالتهاب 6 روز به زندان انداخت و موجب تحصن آرامی در قم علیه وزیر وقت ارشاد هم شد ولی به خاطر سالگرد پیروزی انقلاب و در پیش بودن انتخابات مجلس ششم با پیام شفاهی رهبری که آیت‌الله مشکینی قرائت کرد پایان یافت.

مصباح یزدی هر قدر که در 10 سال پیش از پیروزی انقلاب و 10 سال اول جمهوری اسلامی از سیاست یا دست‌کم فعالیت علنی دوری کرده بود در دهۀ سوم به یک فعال سیاسی تمام عیار تبدیل شد که نمی‌خواست ذیل راست سنتی تعریف شود و خود را هم‌عرض آیت‌الله مهدوی کنی دبیر کل جامعۀ روحانیت مبارز و آیت الله محمد یزدی رییس جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم تعریف می کرد و چون به تشکیلات سیاسی نیاز داشت عملا به رهبر معنوی یک طیف جدید در اصول گرایی تبدیل شد که بعدتر با عنوان «جبهۀ پایداری» اعلام موجودیت کرد.
انتقاد اصلاح طلبان به او به خاطر طرح نظرات خود نبود. چرا که در یک دموکراسی، مخالفان دموکراسی هم حق اظهار نظر دارند. انتقاد از او به سه دلیل بود:
اول این که چرا از موضع انقلاب و قانون اساسی و امام، سخن می گوید در حالی که در صدر انقلاب، چهرۀ مطرح درجه اولی نبوده و مردم بر اساس سخنان امام در نوفل لوشاتو دربارۀ «جمهوریت» و قرائت روحانیونی چون طالقانی از دین انقلاب کردند و مخالف جمهوریت نمی تواند به نام انقلاب و از موضع جمهوری اسلامی، جمهوریت نظام مبتنی بر رأی اکثریت و انتخابات آزاد را نفی و مدل دیگری پیشنهاد کند.
دوم این که چرا سخنی می گوید که دست مایۀ خشونت شود و اگر منظور او نبوده چرا اعلام برائت یا تقبیح نمی‌کند؟
( دربارۀ بحث “خشونت” البته سال‌ها بعد و در شهریور 1394 و در گفت و گو با پیام فضلی‌نژاد در مجلۀ “عصر اندیشه” لحن نرم تری گرفت و گفت: با زور و افسار و زنجیر و شکنجه و کشتن، نه تنها چیزی عوض نمی‌شود که گاه نتیجۀ معکوس می دهد…خشونت طلب نبوده‌ام و این یک افترا برای ترور شخصیت من بوده است.)
سوم هم به سبب وارد ساختن برخی اتهامات بود و مشهورترین آنها همان داستان چمدان پول.

در مرور کارنامۀ سیاسی آقای مصباح، روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد که از حمایت‌های اولیه آیت الله برخوردار بود و تصور می شد مرید اوست، یک نقطۀ مهم است چراکه آقای مصباح هم بیش از پیش به یک فعال و به عبارت فنی‌تر لیدر سیاسی تمام عیار تبدیل شد که اگرچه در جناح راست تعریف می‌شد اما راه خود را می‌رفت و برای خود مانند شیخین (مهدوی کنی و محمد یزدی) شیخوخیت، قایل بود.
معاون اول دولت احمدی‌نژاد – پرویز داوودی- از نیروهای مؤسسۀ آموزشی او و رابط آقای مصباح با احمدی‌نژاد بود . اما با خروج داوودی از دولت این ارتباط هم رو به افول گذاشت و آقای مصباح بر روی سعید جلیلی سرمایه گذاری کرد.

شگفت انگیزترین کنش سیاسی او در سال های بعد اما معرفی کامران باقری لنکرانی وزیر بهداشت دولت احمدی‌نژاد به عنوان گزینۀ اصلح و ستایش او با این عبارات بود:
«برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می‌شوند اما برای این کار مناسب نیستند. آقایان روی فردی توافق کرده‌اند که بنده از 7سال پیش او را در نظر گرفته بودم ولی به کسی نگفته بودم. ‏بینی و بین‌الله شهادت می‌دهم که روی زمین و زیر این آسمان، کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی‌شناسم. امیدوارم که این شهادت برگ زرینی در نامۀ 80 ساله‌ام باشد».
با این وصف دکتر لنکرانی انصراف داد هر چند که انکار نکرد « عده‌ای مجدانه به دنبال رد صلاحیت من بودند».

مایۀ شگفتی بود. کسی که در جلسۀ مناظره با حجتی کرمانی گفته بود «نه تخصصی در مسایل سیاسی روز دارم و نه چندان علاقه‌ای به مسایل سیاسی» در قامت رهبر جبهۀ پایداری در صدد شیخوخیت بر جناح راست اعم از سنتی و رادیکال برآمد و بیشتر به سبب مواضع سیاسی شهرت یافت.

آیت الله مصباح یزدی نماد تفاوت گفتمان فرهنگی در دهۀ سوم جمهوری اسلامی با سال‌های نخست هم بود. چرا که در سال 1358 سید محمود طالقانی امام جمعۀ تهران بود و از شوراها و حقوق مردم می‌گفت و محمد مجتهد شبستری سخنران پیش از خطبه ها که قرائت‌ها و فهم دینی را مقدس نمی‌دانست و بعدها با نظریۀ هرمنوتیک صف خود را جدا کرد و در دهۀ سوم نماز جمعه را آیت‌الله جنتی اقامه می‌کرد و سخنران پیش از خطبه‌ها مصباح یزدی. در شهری که اکثریت مردم در دو انتخابات دوم خرداد 76 و 29 بهمن 78 به گفتمان مورد نقد او رأی داده بودند و همین سبب شد که آقای مصباح نظریۀ «جمهور ناب» را مطرح کند.

آقای مصباح از یک نظر دیگر هم متفاوت بود. شاید تنها یزدی‌ مشهوری بود که به همشهری خود – سید محمد خاتمی- علاقه نداشت. البته اگر سعید مرتضوی را مستثنا کنیم که اهل شهرستان تفت از استان یزد است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. به نظرم شما که ادعای انصاف دارید، بیشتر باید منصف باشید، وقتی متن و خوندم به معنای واقعی کلمه حس کردم عمرم برای این خزعبلات هدر رفته است

  2. نویسنده تمام اتفاقات و صحبت‌های آقای مصباح را با سلیقه شخصی خود تحلیل کرده و سعی کرده ایشان را تنها در پی منافع سیاسی خود جلوه دهد در حالی که وقتی نام و نشانی از ایشان در در مقطعی از انقلاب در عرصه سیاسی نیست می‌تواند نشانه عدم قدرت طلبی ایشان باشد چنین رفتاری از ایشان مشاهده نمی‌شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا