نیم قرن پیش | عباس عبدی
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی تلگرامی با عنوان «نیم قرن پیش» نوشت:
🔘در ۱۵۰ سال گذشته و تاریخ جدید ایران، نقاط عطف مهمی وجود دارد که کنش سیاسی پس و پیش از آن را دگرگون میکند. یکی از این نقاط عطف، بهمن ۱۳۴۹ و واقعه سیاهکل است. واقعهای که امسال نیم قرن از آن گذشته است. واقعهای که بعید است ردی از آن بر خاطره جمعی جوانان کشور حتی اهالی منطقه سیاهکل، وجود داشته باشد. در این یادداشت میکوشم که زاویه دید خودم را از خلال این رویداد به چگونگی معیاری برای درک و تحلیل رویدادهای گذشته بیان کنم.
🔘سیاهکل فضای سیاسی کشور را به پیش و پس از خود تقسیم کرد. شاه که فاقد اعتماد به نفس و ترسیده بود فرصتی برای فکر کردن نگذاشت و در کمتر از یک ماه بعد از حادثه، ۱۳ تن از افراد دستگیر شده را در صبحگاهان ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به جوخه اعدام سپرد. چند تن از این ۱۳ نفر و کشتهشدگان آن رویداد از دانشجویان نخبه پلیتکنیک بودند. اسماعیل معینی عراقی، محمدهادی فاضلی، هادی بندهخدا لنگرودی، سیف دلیل صفایی، غفور حسنپور، رحیم سماعی، شعاعالله مُشیدی، احمد خرمآبادی.
🔘تصور شاه از کارکرد سرکوب اشتباه بود. گمان میکرد که با این کار مسأله حل میشود غافل از این که سرکوب در جامعه جدید راه حل نیست بلکه مسأله را تشدید میکند. همان خطای فاحشی که در ۱۷ شهریور دوباره مرتکب شد و سوت پایان حکومت خود را به صدا درآورد. پس از سیاهکل است که خشونت در زندانها اوج میگیرد و در نقطه مقابل آن نیز، مبارزه رادیکال در جامعه رشد تصاعدی پیدا میکند، و دو طرف با حداکثر توان، خشونت را بازتولید میکنند.
🔘داوری ما نسبت به آن حادثه چگونه است؟ امروز به راحتی میتوان آنان را جوانانی ماجراجو و بدون مسئولیت نامید. چرا که میدانیم اینگونه مبارزه حتی اگر به نتیجه هم میرسید، بر خلاف انگیزه حاملانش، به توسعه ملی کشور ره نمیبرد. ولی این را امروز میگوییم، در حالی که در همان زمان مجموعه بزرگی از نیروهای روشنفکر و اهل فکر جامعه با این جریان همدلی میکردند. به طوری که ادبیات و هنر در قالبهای شعر، موسیقی، فیلم و… در آن فضای سانسور در خدمت زنده نگهداشتن یاد این واقعه در آمدند.
🔘این واقعه متأثر از اراده یک یا چند نفر نبود که بخواهیم آن را به فهم یا کجفهمی تعدادی انگشتشمار از افراد تقلیل دهیم. از نکات عجیب تاریخ ایران است که پس از سرکوب سال ۱۳۴۲ و از سال ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴، تعداد قابل توجهی از جوانان و نیروهای سیاسی بدون اینکه هیچ ارتباطی با یکدیگر داشته باشند، در مسیر مبارزه مسلحانه گام برداشتند. در واقع این رفتار پاسخی برآمده از یک فهم متعارف نخبگانی بود و به نیازی پاسخ میداد که در جامعه وجود داشت.
🔘گر چه امروز بر غلط بودنش واقف هستیم، ولی توجه کنیم که همان قدر که ما امروز آن را غلط میدانیم، کسان موجهی بودند که آن روز با شدت و حرارت بیشتری آن را درست میدانستند. بر همین سیاق، چه بسا امروز بر درستی شیوهای اصرار و اعتقاد کامل داشته باشیم، و دو دهه بعد خودمان یا دیگران با همین جدیت و اعتماد، رفتار امروز را اشتباه بدانیم. آیا این به منزله نفی اعتبار و عقلانیت شخصیت وجودی امروز ما خواهد بود؟
🔘با معیارهای امروزی رفتار شهروندان دیروز را داوری کردن نادرست است. همچنان که مردم چند دهه بعد با معیارهای زمان خودشان نمیتوانند رفتار امروز را داوری کنند. البته همه میتوانند از تجربیات گذشتگان درس بگیرند اتفاقا برای این کار ابتدا میباید آن رفتارها را درک کرد. اگر این امکان وجود داشت که در آن زمان فیلمی تخیلی از جامعه ۵۰ سال بعد (امروز) و ارزشهای جاری آن را به فعالان آن مقطع نشان داد، شاید آنان نیز همان قدر آن رفتارها و سیاستها را تخطئه میکردند که ما هماکنون در باره گذشتگان چنین میکنیم.
🔘آیا این نحوه داوری کردن به معنای بلاموضوع کردن حق از باطل، درست از نادرست و یا شناور کردن امور و حقیقت است. نه لزوماً. ولی هیچگاه نمیتوانیم خواست عمومی و غالب را به راحتی تخطئه کنیم. چون اگر بخواهیم منتظر دستیابی به حقیقت مطلقی بنشینیم که هیچ مویی لای درز آن نرود، هیچگاه دست به هیچ اقدامی نخواهیم زد و از بیاقدامی خواهیم مُرد!
🔘ما امروز برای دفاع از هر گزاره سیاسی مطلوب خودمان میتوانیم نکاتی را در تایید و رد شاهد ادعای خود بیاوریم، ولی فراموش نکنیم که هیچ کس و از آن مهمتر هیچ جمعی نمیتواند به حقیقت مطلق برسد تا براساس آن با یقین کامل عمل کند. ما انسان هستیم و محصور در محدودیتهای خود. فقط باید به احتمال خطا بودن فهممان ایمان داشته و آماده باشیم که درک خودمان را بر حسب دانستههای جدید بهروز و اصلاح کنیم.
🔘این افرادی که در بالا نام بردم، عموماً از دانشجویان و فارغ التحصیلان نخبه دانشکده پلیتکنیک و بسیار باسواد و از آن مهمتر بااخلاق بودند. آنان به زندگی خود نیز عشق میورزیدند، اوصافی که دانشجویان بیطرف در باره این افراد بیان میکردند، بینظیر است.
🔘تعهد آنان به کشور و مردم فوقالعاده بود. با همه اینها من هم مثل بسیاری دیگر هنگامی که امروز به آن ماجرا نگاه میکنم راهبرد مسلحانه آنان را قابل دفاع نمیدانم، ولی مهمتر از آن باید حکومتی را تخطئه کرد که بهترین جوانانش را چنان از حکومت بیگانه کرده بود که حاضر بودند بزرگترین داشته خودشان یعنی جانشان را در مبارزه با آن از دست بدهند.
🔘شاید یک جوان امروزی تعجب کند و نداند که همه این افراد به محض آنکه فارغالتحصیل میشدند، ماهانه حدود ۵ تا ۶ هزار دلار (با قدرت خرید آن زمان) حقوق میگرفتند و لحظهای هم بیکار نمیماندند، پس چرا باید خود را قربانی حضور در مبارزه و سیاستی پرهزینه میکردند که ما امروز آن را قبول نداریم؟ چرا که منتج به نتیجه مطلوبی نشده است.
🔘آنان به زندگی خود عشق میورزیدند ولی بیش از آن خود را متعهد و مسئول در برابر جامعه و مردم میدانستند، و مسئولیت این رفتار اشتباه در درجه اول متوجه حکومتی است که قادر به جذب آنان در کارخانه بود ولی در عرصه عمومی و سیاست آنان را دفع و خفه میکرد. ارزش دارد که یک فهم کامل از آن ماجرا و تبعات و ریشههای آن را به بحث و گفتگوی عمومی بگذاریم.
🔘به نظر میرسد بیش از این که مسأله را متوجه آن جوانان پرشور کنیم باید تکلیف چند گزاره را روشن کرد.
۱. مسیولیت دولتها در شکل گیری نوع فعالیت سیاسی مردم چیست؟
۲. مسیولیت نخبگان سیاسی و افراد با تجربه در شکل گیری مبارزه سیاسی چیست؟
۳. انگیزه کنشگران سیاسی چه ربطی با درستی راه انتخابی آنان دارد.
🔘پاسخهای کوتاه خودم این است که سهم مسیولیت دولتها بیش از هر عامل دیگری است و نیز واجد تبعات حقوقی و سیاسی و اخلاقی است. مسیولیت نخبگانی در مرحله دوم اهمیت است و واجد ابعاد سیاسی و اخلاقی است. به نظرم در این میان سهم مسیولیت جوانان کمترین است.
🔘همچنین انگیزه کنشگران سیاسی هیچ ارتباطی با درستی یا نادرستی سیاستی که دارند ندارند. چه بسا انگیزههای متعالی افراد پوششی برای پنهان ماندن نقاط ضعف راهبردهای انتخابی آنان خواهد شد.
🔘با همین منطق رفتار امروز را میتوان تحلیل کرد. مسیولیت گرایش جوانان کشور به خارج و یا حرکات سیاسی رادیکال و براندازانه و ناامیدی آنان از بهبود وضعیت در درجه اول متوجه اصحاب قدرت است. سپس متوجه افراد با تجربه تر و نخبگان سیاسی و اجتماعی که روشنگری نمیکنند و دنبالهروی این فضا میشوند و کمترین سهمش متوجه جوانان است.
انتهای پیام