«نانخور اضافه برای نانخور اضافه»: تحلیلی بر وضعیت زنان ایرانی ساکن افغانستان
سرویس سیاسی انصاف نیوز: زنان غریب نام مستندی بود که با حضور مینو مرتاضی لنگرودی، فعال حقوق زنان، الهام اقراری، دکترای روانشناسی که با بخشی از زنان ایرانی ساکن افغانستان گفتوگو کرده بود و شفیق شرق، وابستهی فرهنگی سفارت افغانستان در ایران، در دفتر انصاف نیوز رونمایی شد.
گزارشی از نشست نقد و بررسی این مستند –دربارهی مصائب پنهان زنان ایرانی ساکن افغانستان- را در ادامه میخوانید:
متوجه نبودند خشونت خانگی چیست
دکتر الهام اقراری از روانشناسان حاضر در این پروژهی پژوهشی که با بخشی از زنان ایرانی ساکن افغانستان به گفتوگو پرداخته است میگوید که هنوز بعد از یکسال پرداختن به این موضوع و مصائب این زنان برایش تروماتیک است. او با تاکید بر اینکه خیلی از این زنها متوجه تعاریف خشونت خانگی نبودهاند و خشونت را تنها زمانی میدانستند که به شکستن دست و پا و سر و سوختگی و حتی مرگ ختم میشده میگوید: زنانی را دیدم که تحت خشونتهای خانگی شدیدی بودند، از سوزاندن بدنشان با سیگار، آب جوش، شکستن بخشهای مختلف بدنشان؛ کسانی که تحت خشونت اقتصادی بودند، اجازه کار نداشتند، بسیار فقیر بودند، دخترانشان را بخاطر مسائل مالی میفروختند و یا طاق میزدند.
او غیر از گستردگی خشونت خانگی در میان این زنها، به بحث کودکهمسری و ازدواج اجباری اشاره میکند و میگوید: برای مثال زن ایرانی را دیدم که از 3 سالگی از مهدکودکی در مشهد ربوده میشود، به خانوادهای افغانستاتنی فروخته میشود، از 6 سالگی به عقد یکی از پسرانشان درمیآید و رابطهی جنسیاش را اولین بار در 9 سالگی تجربه میکند، این خانم از همسر اولش 7 بچه میآورد، مورد شکنجههای عجیب و غریب قرار میگیرد؛ بعنوان مثال، نواحی جنسی بدنش با سیگار سوزانده شده بود، زانوهایش بخاطر دو-سه بار شکستگی کاملا کج بود. پوست پایش خط داشت و سوخته بود. بعد از ازدواج با همسر اول، شوهر در یک عملیات انتحاری کشته میشود؛ به برادر شوهرش داده میشود و از او هم هم بچهای میآورد و وقتیکه برادر شوهر هم فوت میکند بچههایش را میگیرند چون نمیتوانسته نگهداری کند. دو دختر را به او میدهند و بقیه در جایی شبیه به بهزیستی نگهداری میشدند. دختر 14 سالهاش پشت دیوار خانه خودش مورد تجاوز 3 چوپان قرار میگیرد؛ در حضور خواهر کوچکتر 10 سالهاش.
او با اشاره به مواردی اینچنینی تاکید میکند که بشدت نیازمند اقدامات و کمکهای اورژانسی روانشناسی هستند و میگوید زنانی را دیده که بارها خودکشی کردهاند، از آتش زدن خود تا مرگ موش خوردن، پرت کردن خود جلوی ماشین و…
دکتر اقراری در ادامه به گستردگی بحث تجاوز میپردازد و مواردی را مثال میزند که از سوی محارم خود چون پدرشوهر و… مورد تجاوز واقع شدهاند.
او در بحث خشونت خانگی با مثال از موردی میگوید: خانمی بود که از برادرشوهرش کتک میخورد و وقتی به همسرش این موضوع را منتقل میکند پاسخ میشنود که «او زده انگار که من زدم» انگار که زن یک بدن است که مالک دارد، نه یک نفر، چندین نفر.
دکتر اقراری در ادامهی تشریح آسیبهای موجود در میان این جامعهی کوچک به تکدیگری، اعتیاد و تنفروشی اشاره میکند و میگوید: خانمهایی هستند که سالهاست از ایران آمدهاند و راه بازگشتی ندارند و انتخاب دیگری جز ماندن در این زندگی ندارند و چیزی که قابل توجه بود این بود که خیلی از ازدواجهایشان غیرقانونی بود. خیلی از این زنها سند ازدواج نداشتند، تنها عقدی شرعی بوده. خیلی از این خانمها ربوده یا فروخته شده بودند.
او در ادامه میگوید که 100 درصد این زنها اصلا از شروط ضمن عقد اطلاع نداشتهاند و قوانین ازدواج با مرد خارجی را نمیدانستهاند.
دکتر اقراری به مشکلات و آسیبهای روانی این زنان پرداخته و غیر از تاکید بر اینکه نیاز فوری به کمکها و درمانهای روانشانسی دارند، میگوید مسئلهی دیگرشان مشکلات مربوط به مهاجرتشان و مشکلات هویتیشان است. او توضیح میدهد: کسی که 10-20 سال است که افغانستان زندگی کرده وقتی برمیگردد ممکن است مردم خودش هم به چشم غریبه نگاهش کنند و آنجا را هم خانهی خودش نمیبیند. عدم تعلق و طرد شدن و این شکاف فرهنگی مسئلهای است که فاصله را بیشتر هم میکند.
دکتر اقراری میگوید تمام زنانی که با آنها گفتوگو کرده است دچار افسردگی شدید و نیازمند دریافت دارو بودهاند. بیماریهای روانتنی موضوع دیگری است که دکتر اقراری در بخش مشکلات و مضائب روحی-روانی به آن میپردازد.
خانم اقراری به تجربیات خود از سوژههای حاضر در میان این زنان میپردازد و میگوید خیلی وقتها در زمان ازدواج، مردان نمیگویند که ایرانی نیستند، خیلی وقتها خود را ایرانی جا میزنند و بعد از عقد میگویند خارجی هستند. خیلی وقتها مرد به زن نمیکوید که من در کشوری که داریم به آن کوچ میکنیم چند زن دیگر هم دارم. خیلیهایشان چنین تجربهای دارند که شوهر گفته است برویم مشهد، برویم تربت جام و.. و یکدفعه سر از افغانستان در آوردهاند.
خانم اقراری در پایان این بخش از صحبتهای خود میگوید که بحث من در مورد ملیت نیست، بلکه تاکیدم بر مشکلات آدمهایی است که مثل ما پوست و گوشت و استخوان دارند، روان دارند و رنج میکشند.
نانخور اضافه برای نانخور اضافه
در ادامه مینو مرتاضی لنگرودی به عواملی که برون داد آن چنین ازدواجها و وصلتهایی است میپردازد و میگوید: با صحبتهای خانم اقراری مشخص شد که ما اساسا در اینجا با نهاد ازدواج مواجه نیستیم. اشتراوس میگوید ازدواج پیوند فرهنگ و طبیعت آدمی است و طبیعی است که باید برپایهی رضایت، بلوغ و رشد باشد. ما اینجا اساسا با چیزی بنام نهاد ازدواج مواجه نیستیم بلکه با نوعی فریب و آسیب روبروییم.
مرتاضی داستان این نوع به شوهر دادن دختران خردسال یا حتی دختران بزرگسان ایرانی –با این شیوه- را تک عاملی نمیداند و میگوید از منظر حقوقی و جامعه شناختی و سیاسی و روانشناختی و اقتصادی قابل بررسی است. او در ادامه مثال میزند: مثلا به لحاظ فرهنگی اساسا یک برداشت بسیار غلطی که از اسلام در مورد زناشویی وجود دارد، عقد عرفی است و لازم نیست که قانون این موضوع را زیرنظر داشته باشد و همینقدر که یک نفر، آنهم مرد، بگوید که من شما را میخواهم و زن یک رضایت نسبی هم داشته باشد –همینقدر که سر را تکان دهد- این شرعی است و میتواند بیس نهاد خانواده باشد. هرچند که در شرعی که خداوند مقرر کرده –نه آدمها بخاطر قدرت و منافعشان- رضایت دو انسان برابر برای تشکیل خانواده و ساخت نهاد خانواده مهم است. بنابراین وقتی چنین باشد بسیاری روابط پنهان و غیر شفاف وجود دارد که به هیچ وجه نمیتوانید آن را در چارچوب خاصی بگذارید و بگویید این ازدواج کرده و براساس رضایت هم بوده و.. در نهایت یک ازدواج ناموفق بوده است.
از نظر فرهنگی این برداشتهای غلط هست که کار را سخت میکند.
مرتاضی در ادامه به عواملی چون سطح سواد و فقر اشاره میکند و میگوید: عامل فقر –که از عوامل اقتصادی است- خودش وجوه گوناگون دارد. در واقع این بچهها و دخترها نانخورهای اضافه در خانواده هستند. مهاجرانی که خودشان برای ساختار سیاسیشان نانخور اضافه هستند هم چنین وضعیتی دارند. ما الان حدود ۸۲۰ هزار افغانی دارای کارت سبز مهاجر در ایران داریم که تمامی مناسبات قانونی را رعایت میکنند. اما حدود دو میلیون و خردهای غیررسمی هستند و هیچجا ثبت نشدهاند. اینها برای چه از زیستبوم و کشور خود فرار میکنند؟! برای اینکه در کشورشان همین وضعیتی را دارند که این دختران دارند، نانخور اضافه هستند و بعد اینجا میآیند و وقتی این دخترکان معصوم را میگیرند میشود نانخور اضافه برای نانخور اضافه. معلوم است که او را میگیرد تا در خدمتش باشد و نه اینکه خود در خدمت او باشد.
به لحاظ اقتصادی فقر عامل بسیار مهمی است و به لحاظ سیاسی تنشها و جنگهای درازمدت در منطقه و حضور فرهنگ امریکایی که خودش را بصورت ناجی در افغانستان نشان داده است. میلیاردها دلار صرف انجیاوهای حقوق بشری برای آزاد کردن زنان افغانی شده است، اما تمام این هزینه صرف جنگآوری و دو بهم زنی و فرودست نگاه داشتن خود زنان افغان شده است. چون در جنگ که حلوا پخش نمیکنند؛ تجربهای که چند سال پیش در دوهفته اقامت در افغانستان داشتم میدیدم که حقوق یک معلم در افغانستان یک سوم حقوق محافظی است که برای یک صاحب منصب امریکایی و فرانسوی و آلمانی میگذارند.
یعنی طبیعی است که طرف لیسانس هم داشته باشد ترجیحش این است که برود محافظ یک شخصیت باشد تا یک معلم. من این را به فرهنگ افغانستان یا ایران که خانوادهدوست هستند ارتباط نمیدهم. بلکه به یک جنگ درازمدت که فرهنگ کش، تمدن کش و تمدن سوز است ارجاع میهم.
او در ادامهی تشریح علل این آسیب به حقوق مدنی و حقوق خانواده در ایران میپردازد و میگوید: حقوق خانواده و حقوق مدنی در خود ایران نابرابر است؛ مثلا در ماده 1105 ریاست خانواده را از خصایص مرد میداند، حتی مسئولیت او نمیداند. اساسا نگاهش به خانواده یک نگاه عاشقانه، مشارکتی و برابر نیست؛ انگار نگاه شرکتی است که یک رئیسی دارد و بقیه هم باید زیردست او باشند. بر همین اساس زن ایرانی و دخترکان ناآگاهی که حتی با عقد شرعی آنجا میروند از تابعیت ایران –ضمن اینکه ایران تابعیت زن را میپذیرد- اما ظاهرا در افغانستان تابعیت تحمیلی وجود دارد و مرد افغانی که با زنی خارجی ازدواج میکند، تابعیت افغانی را به آن زن تحمیل میکند. مگر اینکه خودشان توافق کرده باشند و تابعیت سیال باشد.
اودر ادامه به جامعه شناسی مهاجرت میپردازد و میگوید: اگر به جامعه شناسی مهاجرت نگاه کنیم میبینیم که ملیت و این مرزها مفاهیم جدیدی هستند، انسانها به «دنیا» میآیند و دنیا در خدمت انسانهاست و نه یک مرز جغرافیایی خاص. متاسفانه حقوق بشر به منزلهی ایدئولوژی و دین جدید آمده با تاکید بر این مرزها آن حقوق اساسی که انسان نسبت به جهان و جهان نسبت به انسان دارد را تحدید کرده است. به این خاطر که تو مجبوری تحت نظارت حاکمان در یک زیستبوم بمانی و مجبوری تن بدهی به الزاماتی سیاسی و قدرت سیاسی. شما از کسی نمیپرسید که تو کی به ایران آمدی؟! بلکه میپرسی کی به دنیا آمده. بنابراین وقتی که ما از مهاجرت حرف میزنیم اساسا از یک پدیدهی تبعیض آمیز حرف میزنیم.
حتی در مهاجرت هم با دودسته از مهاجران روبروییم، مهاجرت نخبگان که همواره با آب و تاب و افتخار از آن صحبت میشود و مهاجرت فرودستان که همیشه بصورت یک بغض و جراحت است؛ هم روی تن کشور میزبان و هم آن کشوری که میهمان شده است.
به همین دلیل فکر میکنم امروز در فضای جهانی که کار و اقتصاد و علم حرف اول را میزند جنگ بیشتر بر سر تصاحب مغزهاست و به آن فرار مغزها میگویند. در خود ایران ظرف سالهای پیش از هر 5 المپیادی چهارتای آنها رفتهاند؛ و خیلی با احترام در سال با رفتنشان حدود 38 میلیارد تومان ضرر زدند به کشور ولی از آن طرف میلیاردها دلار به کشورهایی که اینها را درپناه خود گرفتند فایده رساندند. بنابراین ما اساسا نمیتوانیم بحث مهاجرت را از اقتصاد جدا کنیم.
واقعیت این است که هیچکس نانخور اضافه نمیخواهد اما تابعیت اساسا یعنی مسئولیت است. در فرهنگ افغان و فرهنگ ما هست که میهمان که وارد میشود اجازه نمیدهند خودش برود نان بخرد و بخورد؛ میگویند تو میهمان ما هستی و ما وظیفه داریم تو را سیر کنیم، اگر بروی حمام بپوشانیم و اگر مریض شوی تو را درمان کنیم. چگونه است که وقتی به این سطح میآید بحث میشود «رقابت»؛ رقابت برسر غذا، بر سر منفعت بیشتر، قدرت و… وتفاوت مهاجران ایرانی با پناهندگان غیر ایرانی در این است که بیشتر مهاجران ایرانی که به دلایل مختلف به کشورهای دیگر میروند معمولا مدرسه را طی کردهاند. و چون به کشورهای توسعه یافته میروند تابعیت در آنجا سیال است؛ آنها این را درک میکنند که کسی که آمده اینجا میتواند کار کند و تابعیت میگیرد و بعنوان یک شهروند با او برخورد میشود و در نتیجه عزت و احترامش هم حفظ میشود. روی لجبازی نمیافتند و بهاو به چشم نانخور اضافی نگاه نمیشود. اما اغلب افغانها به علت جنگ 40-50 ساله، به دلیل نابود کردن بسیاری از زیرساختها، به دلایل مختلف که من همهی اینها را زیر سر نظام سلطه و سرمایه داری جهانی میدانم که اساسا میخواهد منطقه در آشوب باشد، همهجای جهان کشورها به استقلال رسیدهاند و امنیت خود را پاس میدارند اما چرا این منطقه همیشه مجروح است؟ بدلیل وجود نفت، بدلیل ذخایر زیاد، بدلیل وجود کشورهای متروپل که میخواهند قدرتشان را همهجا داشته باشند، به دلیل محدود کردن چین و قدرتش باید این منطقه در این آشوب باشد. اینها هم عوارضش است. الان خانم دکتر میگویند من هنوز بعد از یکسال ترومای این صحنهها را در ذهنم دارم، وای به حال آنها که خودشان در معرض قرار گرفتند. از اینرو عرض میکنم ما باید بسمت تعامل با جهان حرکت کنیم تا آسیبهای مهاجرت کمتر شود. البته که بحث قانون بسیار اهمیت دارد که چگونه میتوانیم از این طفلکها که اینقدر آسیب دیدهاند –اگر شود چون هرچقدر هم الان اقدامی کنید جای این زخمها تا مدتها خوب شدنی نیست و ماندگار است- محافظت کنیم.
ما نیاز به بازنگری داریم، در روابط اقتصادیمان، در روابط با همسایگانمان، در برداشتهایمان از اسلام و شرع و قرآن و بازنگری اساسی در قانونمان، از جمله قانون تابعیت و قوانین خانواده، که در بخش راهکارها بیشتر به این مسائل خواهم پرداخت.
اقراری در واکنش به گفتهای مبنی بر اینکه این آسیبها در ایران هم هست گفت: مشکلی نیست. ما همه داریم اینجا زندگی میکنیم و میدانیم. فقط اینکه ما اینجا جمع شدیم که ببینیم برای این افراد چه میشود کرد.
نکتهی بعدی اینکه تمام این مصاحبهها اسم ونام پدر و تصویر دارند وتنها برای محافظت از آنها این موارد پنهان شده است. من با 110 خانم صحبت کردم و موقعی که فراخوان داده شد برای جمعکردن این افراد قید نشده بود هر زن ایرانی که بدبخت است بیاید برای مصاحبه. بلکه اطلاع داده شد تمام زنان ایرانی ساکن هرات بیایند و هیچ غربالگری نشده است. دوتا مورد در کل زنانی که صحبت کردند زندگی خوبی داشتند؛ اصلا قصد سیاهنمایی از این داستان ندارم چون اساسا کمکی هم نمیکند.
نکتهی بعد دربارهی پرسشنامهها و مصاحبهها؛ ما با کمک 10 متخصص در حوزهی اجتماعی و روانشناسی پرسشنامههایی طرح کردیم که بتوانیم تمام ابعاد را بسنجیم. مالی، روانی، اجتماعی، چند بچه دارند و چگونه آمدهاند. تمام این آمار موجود است. هر مصاحبه حداقل یکساعت طول کشیده و آنچه الان میبینید نتیجهی چندین ساعت کاری است که انجام شده.
من قبلا هم گفتهام که اصلا حرف من ملتها نیست و نمیخواهم خشم کسی را برانگیزم و نفرتپراکنی کنم چون از هدف منحرفمان میکند، نمیخواهم بگویم ایرانی و افغانی یا خارجی. میخواهم بگویم یک آدمهایی اینجا هستند که کسی صدایشان را نمیشنود و این آسیبها را دارند. همین
او همچنین در واکنش به صحبتی مربوط به اینکه در ایران هم خشونت هست توضیح داد: قطعا ما برای حمایت از زنان در ایران خلع قانونی داریم، ولی چتد نکته: یک اینکه گستردگی خشونت –چیزی که من دیدم- در افغانستان نسبت به زنان بیشتر بود تا اینجا، دوم اینکه زنی که اینجاست –درست است برای حمایت از آنها خلاهای قانونی و حمایتی داریم- اما وقتی در اینجا زنی آسیبی میبیند، اورژانس اجتماعی هست، 110 هست، پزشکی قانونی هست و همسایهها میآیند و من بالاخره میتوانم در ایران به جایی پناه برم. اما مسئله این نیست که ما خوبیم و دیگران بد هستند، مسئله گستردگی نگران کنندهی این موضوع است. ما هزار ان جی او داریم اینجا که آموزش میدهند و حمایت میکنند.
او در توضیح چگونگی خرید و فروش در این موارد گفت: خرید و فروش به معنای شیربهایی است که من میدهم و بچه و دختر را میگیرم. من اینجا مراجعی دارم که زوجین افغانستانی هستند؛ آقا خانمش را میزند و وقتی میپرسم چرا؟ میگوید «پولش رو دادم!» بحث من از خرید و فروش این است. مسئله این نیست که سندی زده میشود بلکه بحث این است که وقتی من پول و شیربها و جهیزیه و خانه میدهم پس تو هم بنوعی کنیز من هستی. خارج از ایران هم برای زنانی که ساکن افغانستان هستند منظورم از خرید و فروش این است. دیدید که بجای هزینهی درمان، پدری دخترش را داده است. یکجور طاق زدن هم موجود است.
این خانمی که گفت من سه بار ازدواج کردم مادری ایرانی داشت؛ آقا به خانم نگفته که افغان است و ازدواج کرده و او را به هرات آورده با چهار زن دیگر! یعنی 4 زن در هرات داشته. از بدبختیهای این زن بگذریم. شوهرش او را ماهها در خانه با قلادهی سگ بسته بود و جلویش نان خشک ریخته بود. همین آقا 3 بار دخترش را مجبور به جدایی کرده بود چون میخواست با دختری دیگر باشد و اینها را طاق میزدند.
اقراری در واکنش به صحبتی مبنی بر فرهنگ مشترک ایران و افغانستان توضیح داد: درمورد فرهنگ مشترکی که فرمودید، اجازه دهید کمی مخالفت کنم با شما، چون ما شکاف فرهنگی زیادی میبینیم. ما در پرسشنامه سوالی از خانمها داشتیم که چقدر فرهنگ دو کشور را نزدیک میبینند، فکر میکنم فقط یک نفر نزدیک میدانست. اما تفاوت در چه؟
چند همسری، مالکیت بر زن بعنوان یک بدن، مالکیت خانواده شوهر بر زن، مسئله سختگیریهایی بود که به آنها میشد، از درس خواندن و کار کردن تا بیرون رفتن. ما اینجا این را نداریم. و بحث مذهب و شیعه بودن. خیلی از خانمها مورد شکنجههای کلامی قرار میگرفتند. تو سگی، تو نجسی و…
من وقتی تاکید میکنم نمیخواهم بگویم تمامش همین است، بلکه میخواهم دعوت کنم که این را ببینید.
شکاف بزرگ فرهنگی دیگر بین دو کشور خشونت پذیرفته شده به معنای عمومیاش در افغانستان است. خانمی میگفت اصلا کتک و سیلی و مشت و لگد که خشونت نیست. خششونت کلامی و اقتصادی که اصلا بگذاریم کنار. خشونت بصورت عمومی پذیرفه شدهتر هست. بنابراین فاصله بین جامعهای که من در آن بدنیا آمده و رشد کردهام با جامعهای که الان در آن زندگی میکنم بسیار زیاد است و این آسیب فراوانی میرساند.
راهکار چیست؟
پس از این، دو میهمان برنامه وارد بحث ارائهی راهکار شدند؛ مینو مرتاضی لنگرودی گفت: امروز بحث مهاجرت، یک بحث منطقهای نیست و بحثی جهانی است و بیشتر محصول شرایط اقتصادی در سراسر جهان است. میلیونها مهاجر در قالب پناهنده، کارگر، آوراه که بنده عرض کردم نانخور اضافه؛ برای اینکه واقعا کشورهای توسعه نیافته یا کشورهایی که از سمت قدرتهای جهانی در معرض خطر قرار دارند و همواره در داخل آنها جنگ و ناامنی است و یا تحریم هستند نمیتوانند شهروندانشان را سیر کنند.
یکی از راهکارها این است که ایران بتواند –چگونه توانستن را باید کارشناسان تبیین کند- با همسایگانش تعامل داشته باشد. هرچقدر روابط تعاملآمیز باشد و رقابتی نباشد با جهان و با همسایگان، آسیبهای وارده به شهروندان ایرانی و شهروندان تمامی کشورهایی که الان در منطقه گرفتار هستند کمتر خواهد شد. یعنی از این منظر ما دنبال گفتوگو، مذاکره و راهکارهایی برمبنای تعامل هستیم. نه تقابل و روکم کنی.
دوم اینکه: وقتی مهاجران زیاد شوند خودبخود یک روحیهی خاکپرستی و خونپرستی و احساس طرد شدگی در مهاجران شکل میگیرد. وقتی نتوانند در خانهی خود باشند و جای دیگری زندگی میکنند. اینها وقتی با غریبهای به هردلیل نزدیک شوند به راحتی نمیتوانند آنچه که دارند را با او شریک شوند، چه در اموال باشد و چه در عواطف و احساسات. به همین خاطر بهتر است کشورهای درگیر به گونهای عمل کنندکه توجه بر اقتصاد دانشبنیان و توسعهی روستایی باشد؛ چون خیلیها هم از روستا به شهر مهاجرت میکنند؛ به گونهای برنامههای توسعه را پیش برند که حتیالامکان تولید داخلی افزایش پیدا کند و لازم به مهاجرت در این سطح نباشد.
این هم خیلی مهم است که خود کشورها هم اجازه ندهند تعداد مهاجر از حدی بیشتر شود؛ چون ضررش بیش از منفعت آن است. به همه لحاظ.
در ایران کارگرانی که مهاجر هستند خودشان مورد تبعیض قرار میگیرند چون دستمزد کارگر افغانی در ایران کمتر از کارگر ایرانی است؛ همانطور که کارگر ایرانی در انگلیس و اروپا یا حتی خود افغانستان ممکن است دستمزدش کمتر باشد. یک کارگر ساده. بنابراین وقتی کسی خودش در معرض تبعیض قرار گرفته خودش هم میتواند تبعیض روا دارد. او هم نتوانسته در زیستبوم امن کشور خود درس بخواند، پدر از دست داده، مادر از دست داده، اذیت شده و بنابراین اصلا جز روابط تبعیضآمیز چیزی ندیده. یاد نگرفته. یعنی دختری که پدرش به او رحم نمیکند، چه توقعی داریم که به کشوری دیگر رود و مثلا پدر شوهر به او رحم کند.
کارشناسان باید امنیت لازم را جهت کالبدشکافی بحران فراهم کنند. یعنی باید فارغ از ملاحظات سیاسی کارشناسان دو کشور بتوانند مسئله را حل کنند. درحالیکه آنها ملاحظات سیاسی و نانهایی که بهم قرض میدهند از جهت اقتصادی جلو میآید و این موارد نادیده انگاشته میشود.
الگوهای تولید و توسعه باید مشخص باشد، در اینصورت نیاز به استخدام این حجم از کارگر مهاجر نیست. اولویت با کارگران ایرانی است. کارگرانی که آنها هم ممکن است به همسرانشان خشونت بورزند چون آنها هم درگیر فقرند و ریشهی خشونت را فقر میدانیم.
نکته دیگر اینکه در کوتاه مدت باید قانون تابعیت سیال شود. خوشحال شدم که گفتند قانون تابعیت در افغانستان تحمیلی نیست و زن میتواند دوتابعیتی باشد. اگر این درست باشد دیگر نکتهای که خانم اقراری میگویند خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کارگاههای اموزشی برای شروط ضمن عقد و بعد مبارزه و مقاومت منطقی دربرابر کودک همسری؛ دقیقا بر مبنای آرای قرآنی، قوانین جمهوری اسلامی که از شرع آمده است. ازدواجی ازدواج است که طرفین رشید باشند، عاقل باشند و بالغ باشند، در غیر اینصورت اصلا عقد باطل است. یعنی اساسا ازدواجی صورت نگرفته. قاچاقی رفتهاند و بچه را –مثل اینکه چیزی را از جایی بدزدند و ببرند- واقعا آن پدر در حق دختر نه سالهاش دزدی کرده که او را در مقابل 100 هزار تومان واگذار کرده، آن اصلا ازدواج نیست و پدر باید حد بخورد.
نکتهی بعد اینکه کشور ایران در افغانستان و کشور افغانستان در ایران حتما باید خانهی امن یا جاهایی تاسیس کنند برای زنانی که مورد آزار و خشونت قرار میگیرند. شماره تلفنهای رندی که بلافاصله بتوانند تماس بگیرند. وقتی خشونت اپیدمی میشود نمیشود نادیده گرفت.
اینگونه نیست که زن ایرانی بخاطر در غربت بودن مورد خشونت قرار میگیرد؛ خود این آزارها هم بر اخلاق و روابط خانوادگی و اجتماعی جامعه میزبان آثار سوء میگذارد. مردی که 4 تا زن گرفته چرا دوباره میآید اینجا زن میگیرد و میبرد؟! ما اینجا با پدیدهی چند همسری مواجهیم. اصلا ازدواج باید در چارچوب قوانین وزارت کشور و وزارت امور خارجه باشد. وقتی در چارچوب این قوانین نیست یعنی ازدواج قانونی نیست. ازدواج شرعی هم اگر دختر زیر 13 سال باشد که الان مصوب قانون جمهوری اسلامی ایران است، آنهم اساسا ازدواج نیست.
باید دولتها مسئولیت تابعیت این شهروندان را به نحو احسن انجام دهد. چه دختر و چه پسر، چه به مقام شهروندی رسیده باشد و چه نرسیده باشد، چه درکی داشته باشد و چه نداشته باشد فی نفسه بدلیل ایرانی بودن و افغانی بودن باید از او حمایت شود و اسباب و لوازم سریعالوصول برای حمایت یابی باید در اختیارش قرار داده شود.
اقراری: قرار بود این پژوهش در کابل هم انجام شود ولی مسئلهی کرونا پیش آمد و منتفی شد. و روی زنهای ایرانی که شوهر افغانی در ایران دارند هم این پژوهش انجام شده است. در یک شهر هم نبوده.
دربارهی راهکارها: بنظرم رسید که اینها را دسته بندی کنیم. برای پیشگیری از هر آسیبی یک پیشگیری اولیه داریم، پیشگیری ثانویه و در نهایت ثالث. پیشگیری اولیه زمانی است که هنوز اتفاق رخ نداده؛ در این مرحله چه میتوانیم انجام دهیم:
مثلا گروههای در معرض خطر را پیدا کنیم. یعنی بیشتر دخترانی که در شهرهای مرزی زندگی میکنند که بیسوادند و خانوادههایشان بیسوادند و پدر اعتیاد دارد؛ فقر مالی دارند.
عوامل خطر را شناسایی کنیم. در گزارشمان هست که این آدمها چه شرایطی داشتند که الان دچار این آسیبها شدند.
پیشگیری ثانویه پیشگیری است که الان این آسیبها وارد شده چه کنیم که روند و میزان این آسیب را کند و کم کنیم؛ و پیشگیری ثالث وقتی است که این آسیب دیگر وارد شده و میخواهیم کمک کنیم که فرد سازگارانهتر به زندگی ادامه دهد.
راهکارهایی که بنظرم میرسد:
- حمایت اجتماعی را برای این افراد زیاد کنیم؛ به این معنا که هرگسی که مهاجرت میکند حس عدم تعلق و درخانه نبودن را هم دارد؛ اگر بتوانیم بنیادهایی برای ایرانیانی که در افغانستان هستند تشکیل دهیم که بتوانند اجتماعاتی داشته باشند؛ اگر جشن یا مراسمی هست، دور هم باشند و احساس درخانه بودن کنند. یا گروه درمانیهایی بگذاریم برای خانمهای آنجا و افرادی که تقریبا شرایط یکسانی دارند دور هم جمع شوند. وقتی من از رنجم صحبت میکنم زمانی برایم تلختر است که فکر کنم فقط منم که چنین تجربهای را دارم و گروهدرمانی با افراد مشابه این شرایط را تلطیف میکند. آدمها راهکارهایشان را هم میگویند و بهم یاد میدهند. این حمایت اجتماعی در کاهش استرس و افسردگیشان خیلی کمک میکند.
- مسئلهی بعدی توانمندسازی روانی اینها و آموزش است. اینطور بنظرم میرسد که آموزش در سه وجه باید انجام شود؛ همسرانشان خودشان و فرزندانشان. چه آموزشی؟ بسته به اینکه این خانم چه نیازی دارد. مثلا بنظر میرسد برای مادران مهارتهای ارتباط با فرزندانشان؛ حل تعارضات با همسران که کمتر به کتککاری برسد، کمی سواد جنسی و هیجانی خیلی کمک میکند، برای همسرانشان هم همینطور. هم گفتوگو برای همسران موثر است و هم حقوق وظایف در قبال خانواده. نکتهی این توانمندسازی این است که پکیجهای آموزشی برای اینها باید متناسب با سطح سواد و فرهنگشان باشد و صرفا از روی کتاب نمیتوان آموزش داد.
- خیلی کمک کننده خواهد بود که ما از وکلایی کمک بگیریم که به اینها آموزش دهند، قبل و بعد ازدواج؛ از شروط ضمن عقد و..
- تلاش کنیم از ازدواجهای غیرقانونی برای افرادی که درمعرض چنین ازدواجهایی هستند جلوگیری کنیم.
- آموزش به این افراد برای راهکارهای مقابله با خشونت خانگی، آموزش ببینند که اصلا خشونت چیست. نمیدانم آیا در افغانستان نهادها و بنیادهایی هست که زنان در این مواقع به آنها مراجعه کنند.
- اگر خلا قانونی وجود دارد به منابع حمایتی و قانون حمایت از زنان توجه شود؛ حتما در افغانستان قوانینی برای مبارزه با خشونت خانگی هست، ولی ما برای چه قانون و مجازات میگذاریم؟ که بازدارنده باشد؛ وقتی مدام دارد اتفاق میافتد، در این سطح گسترده یعنی قوانین بازدارنده نبوده. یا کافی نبوده و یا درست اجرا نشده و بنظرم این موضوع باید حتما بازبینی شود.
- نکتهی بعدی که خیلی مهم است توانمندسازی اقتصادی زنان است. اکثر خانمهایی که با آنها صحبت کردم بیسواد بودند، اکثرا مهارتی نداشتند یا اگر داشتند در حد بافتن قالی و لیف و اینها بوده. مهارتهایی که در جامعهی افغانستان تقاضایی برایش نیست و زن نمیتواند با استفاده از آن امرار معاش کند. اگر از نظر مالی استقلال نداشته باشند در هر شرایطی هم میمانند. فکر میکنم توانمندسازی مالی و استقلال مالی خیلی کمک کننده باشد. منظورم گداپروری و دادن هدایا و… نیست، منظورم این است که بررسی کنیم ببینیم چه مهارتهایی در افغانستان هست که نیاز به سواد و از خانه بیرون رفتن ندارد و تقاضا برای آن هست. اینها را شناسایی کنیم و مربیانی چه ایرانی و چه افغانی بیاوریم که به اینها آموزش دهند.
- سوادآموزی برای بچههایشان و خودشان. خیلیهایشان فرزندانشان بخاطر فقر ترک تحصیل کرده بودند و اگر تسهیلاتی برای سوادآموزیشان فراهم شود کمک کننده است.
- چیز دیگری که متوجه شدم این است که اینها نیازمند دریافت کمکهای فردی روانشناسی هستند ولی خودشان خیلی حس نمیکنند چون برای بقا و نان شبشان میجنگند. ولی خیلی روی آنها اثرگذار است. میتوان خدمات روانشناختی را تسهیل کرد. برایشان پیش روانپزشک رفتن مثل اعتیاد خیلی تابو است. انگ زدایی از این تابوها کمک میکند که به دریافت کمک راغب شوند. میشود خدمات آنلاین داد، میشود تحت پوشش بیمه قرار گیرند و..
- خدمات پزشکی، 90 درصد از زنانی که با آنها صحبت کردم غیر از بیماریهای دیگر بیماریهای زنانه هم داشتند؛ خونریزیهای طولانی مدت و بیماریهای مختلف، اقلام بهداشتی نداشتند. بنظرم اگر بتوان کمک گرفت از زنان افغانستانی که ماما هستند یا کارشنتاس بهداشت و یا پزشک زنانند که به اینها آموزشهای خیلی ساده دهند خیلی خوب است. دربارهی بهداست و خودمراقبتی یا بتوان اقلام بهداشتی را توزیع کنیم که خیلی کمک کننده خواهد بود.
در آخر ممنونم که شنیدید و فکر میکنم اینکه بگوییم دولت باید این کار را بکند یا فلانی باید این کار را بکند، خیلی کمککننده نباشد. قطعا یک چیزهایی تحت کنترل ما نیست اما همگی در نوع خود میتوانیم میزان خیری را برسانیم. فکر میکنم اگر هرکسی مسئولیت بخش خود را برعهده گیرد و به راه حلهایی فکر کنیم که تبعات طوانی مدت کمتری دارد خیلی کمک کننده است.
انتهای پیام