گزارش: قدیسسازیهای سیاسی
معصومه رشیدیان، انصاف نیوز: قدیسسازی از افراد و شخصیتهای مذهبی، اجتماعی و بیش از همه سیاسی، مسئلهای است که در ایران ید طولایی دارد و به جناح و دیدگاهی خاص محدود نیست؛ با اینحال در دورههایی کمتر و بیشتر شده است.
علی اشرف فتحی با تاکید بر اینکه «قدسیسازیِ امر سیاسی برای مشروعیت بخشی یا تقویت مشروعیت، مشکلی است که تازه گریبانگیر بشر نشده و همیشه بوده است»، میگوید: «ما منکر این نیستیم که افرادی ممکن است در رابطه بیشتری با چشمهی اصیل خلقت باشد؛ اما چیزی که در ایران کمابیش دو جناح از آن استفاده کردند، یکسانپنداری قدسیت با بحث عصمت است که کار را کمی دشوار میکند. اینکه ما بگوییم هرکسی قدسی است، معصوم و خطاناپذیر هم هست!»؛ او همچنین میگوید همسانپنداری قدسیت و عصمت وقتی به قدرت ختم شود فاجعه خلق میکند و باید مراقب باشیم که به این سمت نرویم.
دکتر مسعود فروزنده، تاریخپژوه، هم بلحاظ تاریخی به ادواری پرداخته که در آنها قدسیسازی رواج داشته. او میگوید که در تاریخ صدر اسلام و در مکتوبات موجود هیچ اغراق و حشو و اضافاتی نمیبینید و تنها شرح واقعی وقایع به چشم میخورد و تاکید میکند که اسلام پس از ورود به ایران و مواجهه به افکار شرقی و نوافلاطونی به چنین مسائلی دچار شده است.
چندی پیش کاظم صدیقی در صداوسیما گفته بود: «آیت الله مصباح هنگام غسل چشمش را باز کرد، یک نگاه مهربانانه کرد و چشمانش را بست.»
اظهار نظری که انتقاد بسیاری را برانگیخت و موضوع تا آنجا پیش رفت که روز گذشته احمد توکلی در یادداشتی با اشاره به این مسئله نوشت:
«…جناب آقای صدیقی روایتی را از قول یک غسّال در سیما مطرح کرد که جنجال بسیاری در کشور برانگیخت به حدی که مدتی بعد مجبور به عذرخواهی شد. پیدا کردن غسّال یاد شده با توجه به کدی که ایشان در سخنان خود داد، چندان دشوار نبود. غسّال آیت الله مصباح، همان غسال مرحوم آیت الله حقشناس است. رضا مطلبی کاشانی، همان ابرسرمایه داری که چندی پیش نیز برای حجت الاسلام پناهیان حاشیه آفریده بود. گرچه آقای پناهیان از خویش در برابر هجمه های ناجوانمردانه ای که علیه اش مطرح شده بود دفاع کرد اما در سخنانش اعتماد و حسن ظن فراوان به شخصی وجود داشت که ابهامات مالی بسیاری درخصوص وی مطرح است.»
او در بخش دیگری از این یادداشت تاکید میکند که دیده بان شفافیت و عدالت پرونده آقای مطلبی کاشانی را یک پرونده ویژه تلقی کرد و با نام بردن صریح از وی، به علما هشدار داد از وی بپرهیزند که متاسفانه چندان کارگر نیفتاد. فردی که بررسیها نشان می دهد شبکه بزرگ و تو در تویی از ارتباطات با مسئولان عالی رتبه و روحانیون سرشناس دارد.» توکلی همچنین به تاثیر رمالان در تصمیمات کلان برخی مسئولان اشاره کرده و از نقشی میگوید که «جن گیرها و کهانت ورزان فاسد در سالهای اخیر در اتخاذ تصمیمات مرموزانه و ناکارآمدساز و جورافزای برخی از مسئولان و سرشناسان» داشتهاند.
اما فارغ از منافع مالی این غسال و آن رمال و جنگیر، این نخستین باری نیست که کرامتی آنسویی به سیاستمداران ایران نسبت داده میشود و اتفاقا با نگاهی تاریخی مشخص میشود که این موضوع مبتلابه تنها یک جناح و تفکر سیاسی خاص نبوده است.
از ادعای محمدرضا شاه مبنی بر دیدارهای متعدد با امامان تا ادعای دیدن تصویر امام خمی در ماه و روایات متعدد از کرامات کسانی که از دنیا رفتهاند و شخصیتهای سیاسی دیگر همگی گواهی بر این مدعاست:
علی اشرف فتحی: قدسیسازی محدود به یک جناح نیست
علی اشرف فتحی که در توییتر خود نوشته بود در این موج انتقادات به صدیقی شرکت نخواهد به این خاطر که هر دو جناح دراین موضوع یدطولایی دارند و محدود به یک جناح نیست که امروز همان جناح به نقد این موضوع میپردازد.
او در مورد این موضع خود در توییتر به انصاف نیوز گفت: از این جهت تمایلی به اعلام موضع نداشتم که احساس کردم موجی براه افتاده که بیشتر انگیزههای سیاسی دارد. یعنی این موج از سوی جریانی خلق میشود که خودش هم در این زمینه خیلی سوابق قابل دفاعی ندارد و در زمانهایی که به هرحال رابطهی نزدیکی با قدرت سیاسی داشته خودش هم از قدسیسازی مفاهیم حول رجال سیاسی بهره کرفته است. موضعم در توییت مذکور از این جهت بود.
فتحی دربارهی اصل ماجرای اظهارات کاظم صدیقی و واکنشها به آن ادامه داد: واقعیت این است که استفاده از تقدس بخشی و قدسیسازی امر سیاسی برای مشروعیت بخشی یا تقویت مشروعیت، مشکلی است که تازه گریبانگیر بشر نشده و همیشه بوده است.
این موضوع مخصوص بعد از انقلاب هم نیست و پیش از آن هم با این مسئله مواجه بودهایم. لازم میدانم در آغاز صحبت، خیلی کوتاه مقدمهای تئوریک در این مورد ذکر کنم. بحث امر مقدس و غیر مقدس بحثی مشهور، قدیمی اما قرن بیستمی است که عمدتا بین دین پژوهان اروپایی شکل گرفت و آنها به این پرداختند که تفاوت امر مقدس و امر نامقدس چیست. نمونههای مشهور این مباحث هم رودولف اوتو –فیلسوف مشهور آلمانی- یا میرچا الیاده –دین پژوه معروف رومانیایی- است. کمی قبلتر از اینها هم تا حدی دورکیم در بحث صور بنیادین حیات دینی اشاره میکند که فرق مفهوم قدسی و غیر قدسی در چیست. هرسهی اینها در این بحث اشتراک دارند و معتقدند که «امر قدسی امری است غیرعادی و غیر روزمره و بنوعی ماورائی و غیر معمول و امر نامقدس امری است عرفی و روزمره و غیر اصیل و این اصالت بخشی است که بین این دو تفکیک ایجاد میکند» و تقریبا همهی اینها که اشاره کردم اعتقادشان بر این است که ما باید میان امر مقدس و نامقدس و قدسی و عرفی تفکیک قائل شویم؛ و معتقدند که اصلا چشمه و اساس دین همین قدسیسازی است. قدسیسازی را «اوتو» بنوعی «مواجهه با خدا» تعریف میکند.
از سوی دیگر به بحثهای کلامی شیعیان هم اگر بخواهیم اشاره کنیم، از نظر شیعهی 12 امامی ما در عصر غیبت بسر میبریم، عصر غیبت هم از همان ابتدا در روایات شیعه بعنوان «عصر حیرت» شناخته شده. یعنی اصطلاح عصر حیرت و غیبت کنار هم استفاده میشده و حتی هزار سال پیش، کتابهایی هم با این عناوین تالیف شده است. پس این عصر یعنی عصر قطع اتصال ما با مفهوم معصوم و عصمت. عصمت یعنی خطاناپذیری و در نتیجه ما در عصر غیبت در عصر خطاپذیری هستیم.
نکتهای که جدال اخیر [اظهارات کاظم صدیقی] را مهم جلوه میدهد، همین رابطهی قدسیت و عصمت است. یعنی ما منکر این نیستیم که افرادی ممکن است ریشهها و یا رفتارها و مراقبتهای دینی قویشان به آنها قدرت دهد و رفتارهای غیرمعمولی از آنها سربزند که بنوعی حاکی از ربط بیشتر آنها با چشمهی اصیل خلقت باشد؛ این تفکیک همان چیزی است که الیاده و دورکیم و… میگفتند، یعنی همان اصیل بودن و اصالت داشتن امر مقدس. ما منکر این نیستیم. اما چیزی که در جدال اخیر دارد استفاده میشود و در ایران هم کمابیش دو جناح از آن استفاده کردند، ربط دادن یا همسانپنداری و یکسانپنداری قدسیت با بحث عصمت است که کار را کمی دشوار میکند. اینکه ما بگوییم هرکسی قدسی است یا وجههی قدسی دارد معصوم هم هست. درحالیکه ما [حداقل شیعه 12 امامی و اثنی عشری] از نظر کلامی معتقدیم که عصر غیبت عصر عدم اتصال به معصوم است و ما هیچ راه معتبری برای اتصال به او نداریم.
همسانپنداری خطرناک
اینجا وقتی به ارتباط قدسیت و قدرت نگاه کنیم –براساس همان نگاه فوکویی- خطر، همسان پنداری قدسیت و عصمت با قدرت است؛ اینکه در قدرت سیاسی ما با چهرهای طرف باشیم که خطا نمیکند و قدسی هم هست؛ چون قدسی است خطا هم نمیکند.
این موارد تنها محدود به کشور ما و محدود به پس از انقلاب نیست. محمدرضا شاه هم از این امر قدسی برای قداست بخشی به خود حین اجرای برنامههای التقاطی –چون هم لیبرالی بود و هم سوسیالیستی- از این امر قدسی استفاده میکرد. اما این الان پررنگتر شده و خطا را هم بیشتر به چشم ما میآورد که همسانپنداری قدسیت و عصمت وقتی به قدرت ختم شود فاجعه خلق میکند و باید مراقب باشیم که به این سمت نرویم.
او در مورد مصادیق این موارد گفت: یک مصداقی که در تاریخ شیعه هست، شهدای کربلا هستند. اعتقاد ما این است که بین شهدا، شهدای کربلا بالاترین مقام را دارند. همیشه هم دعا میکنیم که مثلا «این شهید را با شهدای کربلا محشور کن»؛ یعنی این قداست را در اوجس بنوعی برای شهدای کربلا قائلیم؛ اما آیا این قداست به معنای معصوم بودن و خطاکار نبودن همهی آنهاست و یا ما معصوم بودن را یک امر جدایی میدانیم. بنوعی میتوان گفت که قدسیت بحث اعمی است و برخی قدسیها میتوانند معصوم نباشند؛ این از عقاید ما شیعیان است. ما هیچوقت نمیگوییم تکتک شهدای کربلا معصوم هستند و تعداد معدودی از آنها که در کربلا حضور داشتند را خطاناپزیر میدانیم. این را تسری دهید به جامعه خودمان. شهید مفهوم پررنگی در جامعهی ماست و همیشه با اسامی شهدا روبرو بودیم و این خیلی پررنگ بود در ایران پساانقلاب.
یکی از پررنگترین نمونههای امر مقدس در جامعهی ما همین شهدا هستند. همسانپنداری قدسیت و عصمت اینجا مصداق بارزش است، بنظرم یک زمانی اصلاح طلبان فعلی و چپ سابق به این موضوع دامن میزدند و بعد از آنها اصولگرایان فعلی شروع کردند. هرکسی که شهید میشد بنوعی برایش مقام عصمت درنظر میگرفتند و دیگر نقد شهید یک نوع قداستشکنی محسوب میشد. درحالیکه این موضوع مطابق با نظرات شیعه هم نیست. همانطور که اشاره کردم دیگر بالاتر از شهدای کربلا که نداریم، طبعا آنها هم اکثرشان معصوم نبودند و ما در کربلا تعداد انگشتشماری معصوم به معنای مرسوم و متداول داریم.
پس پررنگ شدن سیرهی شهدا –که اصل آن و اصل الگوسازی خوب است- و افراط در آن را شاهد هستیم که انگار هرکسی که شهید میشود معصوم هست واقعا مورد تایید اصول اعتقادی شیعه نیست.
در بحث دوم هم نکتهی مهم این است که ما در مورد فقها هم شاید قدسیت قائل باشیم –بواسطهی تبحرشان در علومی که قدسی محسوب میشود- اما برای فقها عصمت قائل نیستیم و اعتقاد شیعه و فقهای شیعه این است که تمامی فقها خطاپذیرند و ممکن است خطا کنند. اما گاه همین بحث قدرت و عصمت همسانپنداری میشود و خطرش همانطور که اشاره کردم این است که با قدرت پیوند میخورد و نیاز بیشتری احساس میشود که این همسانپنداری پررنگ شود. درحالیکه یک فتوای معروفی که بسیاری فقها به آن ملتزم هستند و اعتقاد دارند این است که «اگر فردی از باب مکاشفه و علوم غریبه به یک باور و فتوا و نظریهای رسید، این بحث فقط برای خودش حجت است و نمیتواند برای مقلدانش این موضوع را بیان کرده و آن را حجت قلمداد کند». مثلا بگوید من در مکاشفه با امام زمان ارتباط گرفتم و یا با یکی از انبیاء یا ائمه ارتباط گرفتم و چیزی را سوال کردم که پاسخ گرفتم. این را من میتوانم در رفتار خود ملاک قرار دهم و نمیتوانم براساس آن فتوا دهم. اصطلاحا میگویند ادلهی فتوا باید ابطالپذیر باشد یعنی شما بتوانید بحث کرده و نقدش کنید. چیزی که در مکاشفهی یکنفر رخ داده که ابطالپذیری ندارد و به همین خاطر قابلیت نقد هم ندارد و حجیت هم ندارد.
اما میدانیم که نه تنها فقها بلکه افرادی هم که در جامعه بعنوان روحانیون باسابقه مطرحاند دقیقا همین هاله از قدسیت حولشان پررنگ میشود و وقتی افزایش پیدا میکند انگار با عصمت آنها مواجه میشویم و این خطری است که وقتی با قدرت پیوند میخورد پررنگ میشود.
به هرحال همهی ما برای امام احترام قائلیم اما میبینیم که مثلا همین جناح اصلاح طلب فعلی همیشه کرامات امام خمینی را بیان میکردند. کتابی داریم بنام کرامات امام خمینی، معجزات، شفا دادن مریض یا ضریح ایشان شفابخش است. قطعا خود امام هم اینها را قبول نداشته، ایشان فقیه برجستهای بوده و اساسا باور نداشته که چون کراماتی دارد، پس قدسیت دارد و در ادامه عصمت دارد و در نتیجه خطاناپذیر است و امرش باید مطاع باشد. اینها واقعیاتی است که قطعا خود امام هم ملتزم به آنها نبود چون ایشان فقیه و فیلسوف برجستهای بوده است. اما میبینیم دوستداران ایشان برای ایجاد یا تقویت کاریزما به اینجور مسائل متوصل میشوند.
یا در مورد شهدا هم همینطور؛ من خودم خانواده شهیدم، دو شهید در خانوادهمان هست و خودم همیشه با این رویه مشکل داشتم؛ این سیرهنگاری و سیرهنویسی برای شهدا که الگو سازی فارغ از احتمال خطا در مورد آنهاست.
در بخشی از کتاب خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)، صفحه 55، از قول قوم و خویش یکی از رزمندگان مجروح و قطع نخاع شده آمده است:
«….روز پنجشنبه بود. دیدم مقداری برنج و عدس از ناهار ظهر امام زیاد آمده و آن را روی تلویزیون گذاشتهاند. گویا آقای بهاءالدینی میخواست آن را به قم برای یک مریضی ببرد که یادش رفته بود. گفتم حالا که او یادش رفته من آن را میبرم و به مهدی میدهم. به خانه آمدم. مهدی در زیر زمین خوابیده بود. بیدارش کردم و به او گفتم بلند شو برایت غذای تبرک آوردهام، غذای امام است، بخور انشاءالله خوب میشوی. یک قاشق از غذا را به دهان ایشان گذاشتم و او خورد بقیه آن را نیز بچهها خوردند. مدت کوتاهی بعد مهدی نیاز به قضای حاجت پیدا کرد. پدرش خواست سوند بگذارد که مهدی گفت نیازی نیست به راحتی میتوانم ادرار کنم. ساعتی بعد پدرش خواست زیر پای مهدی را عوض کند دید که خشک خشک است کمکم پاهایش به حرکت در آمد و با عصا به راه رفتن پرداخت. موضوع را به دکتر سیمفروش گفتم. باورش نمیشد. به او گفتم آقای دکتر من مقداری از برنج و عدس حضرت امام را به او دادم. گفت: بر منکرش لعنت من هر وقت از مریضهایم قطع امید میکنم میگویم قند ببرید و بدهید امام تبرک کنند و آن را بخورید به این واسطه مریضهایم خوب میشوند. ایشان شفا پیدا کرده است. پس از مدتی او را پیش دکتر مرندی بردیم. خیلی تعجب کرد گفت این مریض من نیست. گفتیم آقای دکتر این همان مهدی است. جریان را به او گفتیم و او گفت حالا میخواهی اسمش را معجزه بگذار، کرامت امام بگذار، هر چه میخواهی بگذار این را بگویم که این در اثر عمل ما خوب نشده است. او همه دکترها را جمع کرد. نوارها و عکسها و آزمایشها را دیدند و همه در حیرت ماندند. این از کرامات امام بود که آقامهدی ما شفا پیدا کرد.»
_____________________________________________________________
هاشمی رفسنجانی نیز در خاطرهی روز 6 بهمن 62 نوشت: « اول شب در دفتر آقای خامنهای، راجع به عملیات آینده و حزب و انتخابات مشاوره داشتیم.سپس مهندس زاری و همسرش صبور اردوبادی آمدند. همسرش مدعی است که امام زمان(عج) را زیارت میکند و منشی امام زمان(عج) شده است و پیامی برای امام خمینی دارد؛ گفته بودند از طریق ما ملاقات بگیرد. ظاهرا دچار خیال و واهمه است؛ خودش معتقد و مؤمن است. شوهرش هم به او ایمان دارد. قرار شد به امام بگوییم. اگر صحت داشته باشد، خیلی مهم است.»
_____________________________________________________________
همچنین در خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی نیز آمده است: «سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیتالله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است:«امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیلهی شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی» که ساکن تهران است و من او را میشناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است».
سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یک روز در ارومیه شنیدم که آیتالله خزعلی در یک سخنرانی عمومی مطلبی قریب به این مضمون گفته است:
«امام زمان (عج) در جریان پیروزی انقلاب دوبار به رهبر انقلاب، امام خمینی پیام پیروزی داده است و هدایت فرموده است و این دو پیام به وسیلهی شخصی بزرگوار و معنوی به نام «لطیفی»[1] که ساکن تهران است و من او را میشناسم، به امام خمینی ابلاغ گردیده است».این مسئله برای من خیلی عجیب آمد و سعی کردم به حقیقت آن پی ببرم. تا اینکه چند ماه بعد در مجلس خبرگان، آیتالله خزعلی را دیدم و در آن مورد از ایشان سؤال کردم. آقای خزعلی مسئله را کاملاً تأیید کرد. گفتم: «پس اگر من این موضوع را کتبی برای شما بنویسم، جواب مکتوب مینویسید؟».
گفت: «بله، مانعی ندارد، شما بنویسید، من هر دو قضیه را در جواب شما مینویسم.»من نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم.
حضرت آیتالله خزعلی دامت برکاته.
سلام علیکم و رحمةالله. راجع به اینکه آقای لطیفی دو دفعه مژدهی پیروزی را از طرف امام زمان (عج) به حضرت امام آورد، توضیح فرمایید».
ایشان با خط خود در جواب نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم.
1- پیام به پاریس که فرمودند: «شاه میرود، نگران نباشید». امام راحل سؤال میکند: «با خونریزی یا بیخونریزی؟» میگوید: «امام علیه السلام فرمود:«بیخونریزی».
2- روز بیست و دوّم بهمن[2]، پیام مبنی بر اینکه «در خانه نمانید، بیرون بریزید وگرنه کشته خواهید شد».به وسیلهی همین پیام، امام خمینی(ره) اعلام فرمود به حکومت نظامی اهمیت ندهید و بریزید بیرون. در نتیجه مردم تهران، بیرون ریختند، حتی خانوادههای خود را آوردند و در خیابانها نشستند، دیگر در تهران به هیچ وجه امکان آمدن تانک و امثال اینها نبود؛ بنابراین آن توطئهی خطرناکی که در نظر بود تا صدها تانک را وارد تهران کنند و با خونریزی انقلاب را از بین ببرند و محل اقامت امام را بمباران نمایند، منتفی شد.
این موضوع را آقای خزعلی هم شفاهی شهادت داد و هم بهصورت کتبی نوشت و تأیید کرد. مسئلهی دیگر در همین موضوع، خاطرهی آقای «مرتضاییفر» است که در یکی از مجلات سپاه پاسداران نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج) به امام خمینی(ره) را تأیید میکند.
ایشان در آن خاطره میگوید: «ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیتالله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانههای خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند».
آقای طالقانی گفت: «امام مدت پانزده سال از ایران دور بودهاند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بیرحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام میکنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانهها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه میشود؟».بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانههایشان بیرون نیاورند. ما حرفهای آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانهها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید.
تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشهای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند! حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و …؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟» آقای طالقانی گفت: «نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیههایش را پس بگیرد و امام هرچه میگفت، من قانع نمیشدم، در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج) است!» تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بیاختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد!».
بنابراین، راز رهبری قاطعانه و پیروزمندانهی امام راحل در پیروزی انقلاب در تأیید غیبی ایشان نهفته و ایشان منظور نظر حضرت صاحبالزمان (عج) بود.»
_____________________________________________________________
آیت الله ری شهری هم در کتاب کیمیای محبت؛ خاطراتی از شیخ رجبعلی خیاط ؛ مینویسد: «آقای علی محمد بشارتی ـ وزیر پیشین کشور ـ نقل میکرد که: در تابستان سال ۱۳۵۸، هنگامی که مسؤول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که: آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: «من بالاخره علیه امام اعلام جنگ میکنم » من خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش میداد، این جمله را که گفتم سر بلند کرد و فرمود:
«اینها چه میگویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق میشویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل میدهیم و پرچم را به صاحب پرچم میسپاریم»
پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند»
عرفیسازی امر قدسی
او در ادامه به عرفیسازی امر قدسی اشاره کرده و گفت: یک نکتهی دیگری اینکه اگر بخواهیم دامنه و تعداد قدسیها را افزایش دهیم و هرکسی را قدیس خطاب کنیم، هرکسی را به محض اینکه دوست داریم مقدس جلوه دهیم، این خود عرفیسازی امر قدسی است.
حداقل در بخشنامهی مشاوران املاک قم هست که استفاده از اسامی ائمه و پیامبران در سردر مغازهشان ممنوع است. نکتهی خیلی مهمی است. اگر این ریزهکاریها خیلیجاها مورد دقت قرار گیرد خیلی مهم است. کاری که [شغل مشاور املاک] نه تنها خطاپذیر است، بلکه سرشار از خطاست. حال ابنکه مغازهای کوچک در خیابان است، اما وقتی قدرت سیاسی را در این بررسی قرار دهید که دیگر میبینید قدرت پر و سرشار از خطاست. ولی قدسی کردن این امر خطای فاحشی است که ممکن است منجر به فاجعه شود. ما مواردی داشتیم، در دوره مشروطه پر از این دعواهاست که طرفین –چه مشروطهخواهان و چه مخالفانشان- خود را ربط به مفاهیم قدسی میدادند؛ تا آنجا که حتی حکم قتل طرف مقابل را صادر میکردند یا حکم بیدینیاش را. هردو جناح این مسائل را داشت و در نهایت هم که دوره مشروطه دورهی خیلی تلخی بود.
بنظر من اگر بخواهیم در این زمینه واقعبین باشیم، نباید سوار موجی شویم که معمولا جریانات سیاسی خلق میکنند و استفاده خود را میبرند.
درحالیکه خودشان خیلی وقتها سوابق درخشانی نداشتهاند. موارد هم زیاد است. در موضوع شهدا شاهدیم که برخی از شهدا را یک جناحی به خود میچسباند و یک جناح دیگر شهیدی دیگر را به خود منتسب میداند. و بعد هم چون آن شهیدان را قدسی کردهاند و او را خطاناپذیر جلوه دادهاند، برای تثبیت قدرت خود از این شهید یا چهره دینی استفاده میکنند.
نکتهی سوم هم اینکه بحث مکاشفه و کرامت هم قواعدی برای خود دارد و چنین نیست که هرچیزی را بپذیریم و لذا این عرفانی که ما هرچیزی را بعنوان مکاشفه بپذیریم و آن را نشانی بر عصمت و قدسیت آن فرد قلمداد کنیم نه معقول است و نه از نگاه شیعی مقبول.
این مکاشفات هم قاعده عقلی خود را دارد. مثلا در ماجرای اخیر میگویند که «من دیدم ایشان چشم باز کرد» قاعدهی عقلی این است که در اینجا احتمال دهید از نظر پزشکی خطایی شده باشد، اولین بارهم که نیست چنین اتفاقی میافتد. اینجا قاعده این بود که احتمال دهند این فرد زنده است نه اینکه کرامتی از خود نشان داده که دلیل میشود بر اینکه افکار این فرد در زمان حیاتش هم درست بوده! هرکسی، کار به مرحوم مصباح ندارم.
در این زمینه هردو جناح قابل نقد هستند
او دربارهی باور جامعه و تغییر مواجههها با مسائل اینچنینی گفت: یک دلیلی که نخواستم توییت کنم این بود که همه داشتند نقد میکردند. اما این موضوع به این معنا نیست که جامعه به این میزان آگاهی رسیده که بتواند همه موارد را تشخیص دهد و نقد کند. این واکنشهای اخیر هم به این خاطر بود که گویندهی این ماجرا از جمله کسانی است که آنقدر تلاش برای قدسیسازی امر سیاست داشتند که دیگر خیلی وقتها باورپذیر نیست و نقد میشود. اما این به آن معناست که آیا هرکسی هرچیزی بگوید برای جامعه باورپذیر نیست؟ نه! من این را باور ندارم. افرادی که آقای صدیقی را محکوم میکردند، بروید نشریاتی که دارند را ببینید که گاه ستون دارند درمورد کرامات امام خمینی. من متوجه نمیشوم که چرا باید آقای صدیقی را نقد کنیم ولی آن ستون همچنان همانگونه باشد. من در همین یکی-دوسال اخیر این مسائل را دیدم. در سایتهایشان این مسائل هنوز هم هست. این یک بام و دوهواست.
بنابراین نظر من این نیست که چون آقای صدیقی نقد شد جامعه به یک آگاهی رسید. مثلا همان دیده شدن امام در ماه را متاسفانه خیلی از افراد باور کرده بودند. این نکته را باید بررسی کرد چون آسیب بزرگی است. جامعهی ما از فقدان آگاهیهای متقن دینی رنج میبرد. بر المانهای خردمندی و عقلانیت در جامعه باید کار شود و تبیین شود و اینها نکاتی است که نشان میدهد هر لحظه امکان قدیسسازی در کشور ما وجود دارد و براحتی میشود افراد سیاسی و آنها که در قدرت هستند را قدیس کنند و اتفاقا هردو جناح موجود هم در موردش اجماع کرده و کمک کنند که موجی خلق شود که نقدش نوعی قداستشکنی شود.
بنابراین در این زمینه هردو جناح قابل نقد هستند، باید خطایای خود را بپذیرند. حافظهی تاریخی هم در جامعهی ما متاسفانه ضعیف است و آگاهیهای متقن دینی و آگاهیهای تاریخی باید ارتقا پیدا کند. من تعجب میکنم افراد مذهبی یا طلبه هستند که گاه حرفهایی میزنند که با اصول اعتقادی شیعه به هیچوجه سازگار نیست، اما خود را شیعه میدانند.
رسانههای رسمی و نظام آموزشی در این زمینه تا حدی مقصر هستند و من خیلی خوشبین نیستم که چون امروز آقای صدیقی نقد شد پس جامعه آگاهتر شده است نسبت به این مسائل.
در عین حال لازم است بگویم که ما این مسائل را بعید نمیدانیم اما اولا نوع بیانش مهم است، عقلانی بودن آن چیدمانی که ارائه میشود مهم است و همه اینها به کنار ربط دادنش به قضیهی عصمت فکری آن فرد یا قدرت سیاسی آن فرد، اینهاست که باید ما را محتاط کند که به این راحتی این مسائل را نپذیریم.گ
صداهای بلند را نشنویم
او در مورد اینکه پایگاه این گونهی اندیشگی کجاست؟ حوزه یا جامعه یا نهاد قدرت و حاکمیت، گفت: اگر بخواهیم فوکویی نگاه کرده و قدرت را تحلیل کنیم درواقع صرف قدرت سیاسی حاکم نیست که این کار را انجام میدهد، یا صرف نهاد دینی نیست که این کار را انجام میدهد، درواقع تعاملی است بین تمامی قدرتهای موجود در جامعه. الیاده در کتاب مقدس و نامقدسش میگوید که حتی افراد لامذهب هم بستر نگاهشان قدسی دیدن امور است، چون در چنین بستری رشد کردهاند و وارثان افراد مذهبی بودهاند. جامعهی ما که اکثریتش به آن معنا لامذهب حساب نمیشود و لذا در جامعهای که مذهبی است و قدسی سازی ذهنیت حاکم بر آن است و بنوعی نیاز دارد که یک امر قدسی داشته باشد تا بواسطهی آن آرامش بگیرد، طبعا اینجا تمامی قدرتها تاثیر میگیرند و بده-بستان میکنند؛ هم خود جامعه، هم نهاد سیاسی و هم نهاد دینی. اینها در کنار هم بر این قضیه اثرگذارند.
درست است که عدهای با لباس روحانیت حرفهایی را میزنند، ولی واقعیت این است که فقهای شیعه –که بخشی از آنها مراجع فعلی هستند- آثار اینها مشخص است و نمیشود این قدسیسازیها را حتی طبق عقاید این فقها هم تبیین و توجیه کرد.
اما در جامعه اینگونه نیست و هرکسی ربطی به قدسیت و مذهب پیدا میکند سعی میکند آن خطاناپذیری را بیشتر در ذهن مردم جابیاندازد که بنوعی باعث ایجاد یا افزایش کاریزما شود. این کمک میکند به قدسیت و رابطهی جدی باهم دارند. بنابراین بنظر من رابطهای است بین تمامی قدرتها؛ درعین حال که فقدان آگاهی باعث میشود که ما حتی ندانیم فقهای ما چه اعتقادی در این زمینه داشته و دارند؛ درحالیکه رفرنس اصلی اینها هستند و مرجع هستند و باید به اینها رجوع شود. متاسفانه خیلی وقتها روحانیونی که مراتب علمی پایینتری دارند موضعگیری میکنند.
پارسال در آغاز ماجرای کرونا یادداشتی نوشتم که «صداهای بلند را نشنویم» در ان اشاره کردم که در جامعهی ما یکسری صداها بلند است و آن هم روحانیونی هستند که از نظر علمی دونپایهاند و صرفا لباس روحانی دارند و شاید خیلی وقتها یک متن ساده را هم نتوانند روخوانی کنند. اما صدایشان بلند است، چون رسانه دستشان است و جامعه هم بنوعی تابع رسانه –خصوصا رسانههای مدرن- شده است. اما یکسری صداها بلند نیست و آنهم صدای افرادی است که متخصص این امر هستند –مثلا در این قضیه فقها- صدایشان اغلب بلند نیست؛ حال خیلی وقتها روحیات و سن و سالشان اقتضا نمیکند که هنوز با رسانههای مدرن ارتباط بگیرند. یا ملاحظاتی دارند و یا اهل نمایش و تظاهر و شوآف نیستند. اینها باعث میشود صداهای برخی از آنها آهستهتر باشد و ما صداهای دیگران را بشنویم درحالیکه خیلی وقتها نباید به این صداهای بلند توجهی کرد. این آگاهی در جامعه وجود ندارد و خیلی وقتها با حرف یک اخوندی که مقام علمی خاصی هم ندارد ولی چون رسانه دارد یک موجی درست میشود و افراد قضاوت میکنند که تقصیری هم ندارند. رسانه است که اینجا مشروعیت و قدرت تولید میکند.
آیت الله موسوی اردبیلی، در گفتوگویی با روزنامهی جمهوری اسلامی اما تاکید دارد که آیت الله خمینی به ادعاهای ملاقات با امام زمان و کرامات اعتنایی نداشته است و میگوید: «من از ترس هم پیش امام نمیگفتم استخاره کنید. چون میدیدم خوشش نمیآید. امام اهل این کارها نبود. اهل ذکر به صورت ظاهر نبود، حتی ندیدم از آدمهایی که مشهورند به ذکر و کرامات و امثال آنها، امام از آنها تعریف کنند یا قضایایی از کرامات نقل کنند. امام میگفت من کور باطنم!»
_____________________________________________________________
آیت الله خامنهای هم تاکنون شخصا در این موارد اظهار نظری نداشته است اما اظهار نظر یکی از امامان جمعه در این مورد با واکنش شدید رئیس وقت دفتر بازرسی دفتر رهبری روبرو شد؛ سید محمد سعیدی، امام جمعهی قم، در اظهاراتی حاشیه ساز مدعی شده بود که رهبری هنگام تولد گفتهاند «یاعلی»؛ موضوعی که با واکنش شدید رئیس وقت دفتر بازرسی دفتر رهبری روبرو شد؛ آیت الله ناطق نوری در واکنش به این اظهارات گفته بود: «اینکه کسی بیاید و بگوید وقتی مقام معظم رهبری به دنیا آمده گفته است: یا علی. این مزخرفات است. توهین به مقام معظم رهبری است. اینجور حرفها ضد ولایت فقیه است. اتفاقاً اینجاست که باید بگوییم: مرگ بر ضد ولایت فقیه. ببینید چقدر این حرف موجب سوء استفاده قرار گرفت.»
مسعود فروزنده: عرب صدر اسلام قدسیسازی نداشته
مسعود فروزنده دربارهی متون نخستیم تاریخ اسلام به انصاف نیوز گفت: «به لحاظ تاریخی عرب در متون اولیهی سدهی اول و دوم هجری به واقعیت و حوادث میپرداخت و هیچ اضافه و حشوی به آن نمیکرد. متون اولیه را که نگاه کنید –حتی در تاریخ طبری- هیچ اضافه و حشوی نیست؛ چه در فتوحات و چه در مرگها و تولدها. این نشان میدهد که در عرب صدر اسلام این معانی اشراقی و معانی نوافلاطونی، وجود نداشته است. یعنی عرب صدر اسلام قدسیسازی نداشته و وقتی وارد ایران میشود و پس از آشنایی با افکار نوافلاطونی و زرتشتی دچار دگردیسی میشود.
در تاریخ طبری یا فتوحات اصلا چنین مفاهیمی را نمیبینید. اسلام وقتی وارد ایران میشود و آن اسطورهپروریها و شاهزادهپروریها و قدیسسازیها را که میبینید، تاثیر میپذیرد و از سدهی چهارم-پنجم میبینید که آهسته آهسته در متون چنین ردپایی پیدا میشود. برای دریافتن نقطه عطف این تحول بهتر است «الفهرست» ابن ندیم و «الملل و النحل» شهرستانی را نگاهی بیاندازید.
اهل سنت کمتر به این قدسیسازیها باور دارند
چون گسترش تفکر و اندیشهی شیعه زاییدهی جغرافیای ایران است لذا این قدسیسازیها هم متعلق به جغرافیای ایران است. بعدها به دیگر کشورها هم سرایت میکند و فرق سنی را هم شامل میشود؛ ولی اهل سنت کمتر به این قدسیسازیها باور دارند.
این قدسیسازیها نگاهی بوده که از قبل اسلام در ایران وجود داشته. در دوران ساسانی دختران شاه را شاهزاده قلمداد کرده و وقتی میمردند برایشان بارگاه میساختند و آنها را قدیس میدانستند و زیارت میکردند و برایشان انواع نذوراتی چون شوربا و آش و حلواجات نذر میکردند، این متعلق به اسلام نیست، بلکه متعلق به عصر ساسانی است که وارد اسلام شده است.
پنج روز پس از انتخابات سوم تیر سال ۸۴ نشریه پرتو سخن که وابسته به مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) به سرپرستی آیت الله مصباحیزدی است، سخنان او در جمع اعضای کانون طلوع را منتشر کرد. بر اساس گزارشی که خبرآنلاین منتشر کرده، در شماره ۲۸۴ این نشریه که روز هشتم تیرماه آن سال منتشر شد، به نقل از آیت الله مصباح آمده است: «دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحلۀ اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم. ایشان گفت: نگران نباشید، احمدینژاد رئیسجمهور میشود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم ماه رمضان در حال احیاء پیش از نیمۀ شب به خواب میرود. در خواب به او ندا میشود که بلند شو برای احمدینژاد دعا کن، وجود مقدس ولیعصر (عج) دارند برای احمدینژاد دعا میکنند. میگوید من حتی اسم احمدینژاد را نشنیده بودم و اصلاً او را نمیشناختم! خود ایشان نیز در تاریخ دهم دیماه قاطعانه گفته بود که من رئیسجمهور خواهم شد. کسانی با او شوخی میکردند که این چه حرفی است میزنی؟ چه کسی به تو رأی میدهد؟ چه کسی تو را میشناسد؟ گفته است این قول یادتان باشد، امروز ۱۰ /۱۰ /۸۳ است، من رئیسجمهور خواهم شد! حالا خواب دیده یا کسی به او گفته است من نمیدانم!»
اما مجید متقیفر، سخنگوی جبهه پایداری پس از گذشت 14 سال از این موضوع -در سال 98- در گفتوگو با ایرناپلاس چنین اظهاراتی را از اساس کذب میخواند. او در خلال گفتوگویی با ایرناپلاس میگوید: «آیتالله مصباح هیچگاه چنین صحبتهایی نکرده است.»
_____________________________________________________________
همچنین محمود احمدی نژاد پس از اولین دیدار از نیویورک و شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل و در سفر بعدی خود به قم، بر اساس فیلمها و اخبار پخش شده -که برای نخستین بار توسط سایت بازتاب منتشر شد- در حضور آیت الله جوادی آملی سخن از «هاله نوری» میگفت که در مدت سخنرانی دور او را گرفته بود:
«ما به نیویورک که رفته بودیم، قبل از آنکه برویم خیلی جوسازی بود، تهدید کرده بودند که اگر بیای، دستگیرت میکنیم. گفتم: من میآیم. گفتند: پس امنیت را برقرار نمیکنیم. گفتم: پس حتماً آنجا خبری هست که مخالفت میکنند. من میآیم. خدمت آقا هم عرض کردم، همین را فرمودند، گفتند: حتماً باید این سفر انجام شود، خودشان آنقدر علیه ما تبلیغ کرده بودند که همه گوشها و چشمها را به سمت ما متوجه کرده بودند که این هیئت کی هست.
وقتی در خیابانها راه میرفتیم، به هر ساختمانی میرفتیم، همه توجهات به سمت هیئت ایرانی بود، کأنه هیچکس دیگری نبود. من روز آخری که سخنرانی کردم، تقریباً همه سران بودند یکی از همان جمع به من گفت: «وقتی تو شروع کردی «بسما..» و «اللهم» را گفتی، من دیدم یک نوری آمد، تو را احاطه کرد و تو رفتی تو یک حصنی، یک حصاری. تا آخر؛ من خودم هم اینو احساس کردم که فضا یک دفعه عوض شد و همه حدود بیستوهفت، هشت دقیقه تمام، این سران مژه نزدند. اینکه میگم مژه نزدند، غلو نمیکنم، اغراق نیست. چون نگاه میکردم، همه سران مبهوت مانده بودند. انگار یک دستی همه آنان را گرفته بود، آنجا نشانده بود. چشمها و گوشهایشان را باز کرده بود که ببینند از جمهوری اسلامی پیام چیست.»
علی رغم اینکه از این جلسه فیلمبرداری شد و فیلم آن در دسترس عموم قرار گرفت، احمدینژاد و دفتر رئیس جمهور آن را تکذیب کرد و غلامحسین الهام، رئیس دفتر وی که خود نیز در جلسه حضور داشت، اعلام کرد که چنین چیزی نشنیده و هاله نور و مسائلی شبیه به این ساختگی و تروکاژ سینمایی است.
به دنبال انکار این موضوع توسط محمود احمدینژاد در مناظره با مهدی کروبی، دفتر آیت الله جوادی آملی، سخنان کروبی در مناظره با احمدینژاد در خصوص ادعای احمدینژاد مبنی بر هالهٔ نور را تأیید کرد. همچنین محمد تقی سبحانی، نیز که از حاضران جلسه بود، این ماجرا را تأیید کرد.
این درحالی بود که برخی دیگر از مدافعان، مانند سایت رجانیوز، فیلم را ساختگی ندانسته و مدعی شدند که «چنین تجربیات معنوی و عرفانیای در طول زندگی هرشخصی ممکن است روی دهد.»
او در ادامه تاکید کرد: قدسیسازیها ربطی به اصولیگری و اخباری گری فرق مختلف شیعه ندارد. بلکه موضوعی است که در سراسر شیعه وجود دارد. قدسیسازی و بزرگ کردن و غلو کردن در شیعه وجود دارد و به آن هم شیعهی غالی میگفتند. چیز مرسومی هم هست. الان مثلا آقای حسن که درمورد آقای حسین خیلی خوب توضیح میدهد به این خاطر است که شخصیتاش را در نگاه مردم بالا ببرند. خودشان میدانند که در اکثر مواقع واقعیت ندارد، ولی میخواهند بزرگش کنند که مورد تحسین و تمجید مردم قرار گیرد.
در دوران تمامی شاهان از سامانیان (به اندازهای اندک)، صفاریان (آنهم اندک)چنین مسائلی را میتوان دید، اما اوجش را در زمان غزنویان و سلجوقیان و خارزمشاهیان و تا مغول و تیموریان و صفویه میبینید؛ البته در دوران نادری و دوران کریمخان هم این موضوع کاهش مییابد ولی دوباره در دورهی قاجار این گونه قدسیسازیها افزایش پیدا میکند. اوج این قدسیسازیها و همچنین احادیثی که در دورهی صفویه جمعآوری شد نشانی بر این مسئله است. علامه مجلسی احادیث را در این دوره جمعآوری کرد و وقتی که روحانیت در کنار سازمان پادشاهی قرار گیرد باید سازمان پادشاهی را توجیه کند دیگر؛ یکی از اسباب توجیه قدسیسازی است. ضرورت تحکیم بخشیدن به پادشاهی صفوی این بود که روحانیان بزرگ این دوران دست به این کار زنند.
سران مشروطه و قدسیزدایی
در دوران مشروطه این موضوع کمتر از فرهنگ قاجار است. سران مشروطه اکثرا مسلمانند، بخشی هم دموکرات و سوسیالیست هستند. آن زمان نیازی نداشتند که از خود قدیس بسازند. تازه آنها داشتند از پادشاه قدسیزدایی میکردند. لذا به این موضوع نپرداختند.
فروزنده اما در مورد دورهی پهلوی توضیح میدهد: رضاشاه که نیازی به قدسیسازی نداشت چون خیلی خالص و عریان استبدادش را به مردم نشان داد و به این سمت میرفت که فرهنگ ایرانگرایی را نشان دهد، وطنپرستی را گسترش دهد به این خاطر که همیشه فکر میکرد دشمنان به او حمله میکنند و باید روح ملیگرایی را در جوانان بوجود آورد و با تاسیس سازمان پیشاهنگی و شیر و خورشید و سازمانهای دیگر سعی میکرد که در جوانان روحیهی نظامیگری و رزمی را ایجاد کند. اما اصلا معرفت دینی و مذهبی نداشت که به سمت قدسیسازی رود و بخواهد از خود بتی اخلاقگرایانه و مذهبی ایجاد کند.
اما محمدرضا پهلوی نیاز به قدسیسازی داشت. چون موقعیتش ضعیف بود. جوان بود که برسرکار آمد و در مقابلش اشراف و رجال سیاسی و مذهبی بودند بنابراین نیاز داشت که خود را بالا ببرد؛ نمیدانم که قصد پهلوی دوم از آن حرفهایی که زد چه بود، ولی احتمالا به این خاطر بود که خود را بسان آنها درآورد و مقبولیت بیشتری پیدا کند.
مسعود بهنود در روایتی از این وجه محمدرضا پهلوی گفته است: «در سالهای 40-50 چیزهایی راجع به اعتقادات خرافی یا اعتقادات خاص پادشان شنیده میشد. از جمله اینکه گفته میشد ایشان فقط از دست یک نفر آدم خاص غذا دریافت میکند و همیشه پشت سرش ایستاده است –آقای آتابای- یا اینکه گفته میشد حلقهی مسی دارد که آن را کنار بشقابش میگذارد و معتقد است که این حلقه سم را باطل میکند و دعا خورده و..
در کتاب خاطرات خودش هم نشانههایی از اعتقادات اینچنینی نشان داد. حتی جایی ادعا کرد که مطمئن است نظرکرده است. یا در مورد سقوط هواپیمایش –که خوشبختانه در آن زمان به او آسیبی نرسید- گفته است که «من متوجه بودم که یکی از ائمه آمد و من را نجات داد» این اعتقاد را داشت و پنهان هم نمیشد. کسانی هم که به او نزدیک بودند هم در این مورد صحبت میکردند….
من یکبار در منزل یکی از بزرگان مملکت که عنوان پیشخدمت مخصوص پادشاه را داشت یک زمستانی ساعت 8-9 صبح دیدم که ولیان –که آنموقع حاکم خراسان بود و نایب التولیه2ی استان قدس رضوی- خیلی آشفته و پریشان حال آمده آنجا که آقای دورلو را ببیند که فرد بانفوذی بود. بعد از نیم ساعت- سه ربع از زبان آقای دورلو شنیدم که گافی در خراسان کرده است و صحبت از برکنناریاش هست و بسرعت خود را رسانه که این موضوع را درست کند.
آن برکناری برای این اتفاق افتاده بود که همسر یکی از ارتشبدهای درباری شاهنشاهی که رئیس گارد بود –آقای هاشمینژآد- به خراسان رفته بود و ظاهرا از دفتر اعلم هم به استانداری و تو لیت خبر داده بودند که ایشان میآید و از او همانطور پذیرایی کنند که با وزیر دربار یا پادشاه. و ظاهرا این پیغام نرسیده بوده و این خانم با ندیمهاش به مشهد میرسد و کسی منتظرش نبوده. وقتی خبر به آقای اعلم رسیده بود جنجال به پا شده بود.
از اینجا به فکرمان رسید که این اعتبار برای زن یکی از ژنرالهای آن دوره از کجا میآید تا فهمیدیم که اصولا حضور دو نفر –یکی تیمسار ارتشبد اویسی و دیگری تیمسار ارتشبد هاشمینژاد- بخاطر این است که همسرانشان را پادشاه به سرکتابها یا جلساتی که میگیرند اعتقاد دارد و یا فالی که میگیرند و بخصوص همسر آقای اویسی –شرافت بنیآدم. و ظاهرا اینها تنها کسانی نبودند که در این زمینه در زمان عاقبت بینی و فالبینی کمک میکردند و بر پادشاه تاثیر داشتند.»
انتهای پیام
این متن ها و گفتگوها خیلی لازم است ولی دل و جرات می خواهد در این حکومت که به همه چیز حساس و مشکوک است، گفتگو و نقد کنی. وقتی در این نظام، [بعضی] نقد نمی شود (نقد به معنای آسیب شناسی رفتار و گفتار و حاکمیت، و نه توهین و هنجارشکنی) […]، هیچ امیدی به رفع این مشکل که در این نوشتار بدان پرداخته شده نیست؛ زیرا حاکمیت به این قدسی سازی ها برای مشروعیتش نیاز دارد؛ نشان به ان نشان که صدیقی شد منبری شب اول عزاداری بیت رهبری.
دو اشتباه فاحش هم در نوشتار هست: یکی تاریخ طبری که این آقا می گه خلافی ندارد، در حالی که برخی اشتباهات این تاریخ بی نظیر است مثل افسانه غرانیق. و دیگری: اهل سنت است که این آقا می گه قدیس پرور نیستند، و حال انکه اهل سنت همه صحابه را مقدس و غیرقابل نقد می دانند؛ ابوبکر صدیق، عمر الفاروق و امثال اینها، القاب مقدسی است که اهل سنت به اینها بخشیده اند.
آقای فروزنده یا تاریخ نمی داند یا … اهل سنت پیش وبیش از شیعه قدسی سازی نموده است
فروزنده مقداری بیشتر مطالعه کند ت دراین باره زبانش را قفل بزند یا اگر اهل تاریخ نیسعرب جاهلی هم بتهارا قدسی ترین موجودات می دانست –
انصاف نیوز هم خواهشا اینگونه بی سوادهارا تابلو نکند
علی اشرف رفته برای قدسی سازی از دانشمندان غرب سخن گفته است این هم مغلطه است قدسی سازی صدیقی چه ربطی دارد به قدسی سازی ..