دیپلماسی طعنه!
صابر گلعنبری، روزنامهنگار و تحلیگر مسائل منطقه در یادداشتی تلگرامی با عنوان «دیپلماسی طعنه!» نوشت:
دونالد ترامپ راهبرد فشار حداکثری علیه ایران در خاورمیانه را از طریق تلاش برای همراهی حداکثری کشورهای منطقه به ویژه یک بلوک سیاسی مشخص دنبال میکرد. در این میان برخی کشورها “از خدا خواسته” همراهی و ترامپ را برای تشدید فشارها تشویق کردند و کشورهای دیگری نیز بنا به الزاماتی “ناخواسته” همراه شدند. حالا با رفتن ترامب فرصتی بالقوه فراروی منطقه برای تنشزدایی و حرکت قدرتهای منطقهای در جهت گفتگو و همکاری قرار گرفته است. اما فعلیت یافتن این فرصت فعلا دور از ذهن است. علل آن هم پر واضح است. یک سر مهم بحرانها در خاورمیانه به ویژه خلیج فارس به تنش و رقابت منفی میان ایران و عربستان باز میگردد؛ اما هیچ نشانه جدی و امیدوار کنندهای دال بر احتمال فروکش کردن اختلافات میان این دو قدرت اسلامی دیده نمیشود و به نوعی بحران فیمابین به تابعی از روابط و تنش با غرب و متغیر جدید اسرائیلی تبدیل شده است.
در این میان با رفتن ترامپ و آمدن بایدن، سیاست عربستان روشن و شفاف است و آن هم این که تلاش میکند همراه با اسرائیل و امارات از نرمش احتمالی دولت جدید آمریکا در قبال ایران و دادن امتیازاتی به آن بدون ما به ازای مهم در حوزههای مورد اختلاف جلوگیری کند و خواستار مشارکت در مذاکرات احتمالی با ایران شده است. همچنین با آغاز رایزنی با اروپاییها درصدد همراه ساختن آنها در این کارزار است؛ در واقع یکی از دلایل تندتر شدن مواضع سه کشور اروپایی در ماههای اخیر به ویژه پس از پیروزی بایدن نیز میتواند به رایزنیهای فشرده ریاض و تلآویو بازگردد.
در مقابل، ایران در چند هفته اخیر مدام عربستان را به “گفتگو و همکاری منطقهای” فراخوانده است؛ اما این درخواستهای مداوم برای گفتگو در قالب چنان ادبیات تحقیرآمیز، دست بالا و پرطعنه مطرح میشود که میتوان آن را “دیپلماسی طعنه” نامید. این نوع دیپلماسی عجیب و غریب هیچ سازگاری با الزامات گفتمان گفتگو و همکاری ندارد.
معمولا وقتی دعوت به گفتگو برای حل اختلافات میشود، در قالبی متناسب و در خور بیان میشود که کارگر افتد و فضا را تلطیف و مساعد سازد، اما چنین ادبیاتی نه تنها برآیند مثبتی نخواهد داشت، بلکه نتیجه معکوس نیز دارد. یا همزمان با این دعوتها نیز چنان حملات سنگینی در همان اظهارنظرها یا در سخنان جداگانهای بیان میشود که گیج کننده است و طرف مقابل و یا ناظران میمانند کدام را باور کنند؛ دعوت به گفتگو با آن ادبیات طعنهای یا حملات تند و سنگین.
این که گفته شود حالا که ولی نعمت شما رفته است بیایید گفتگو کنیم یا برخی همسایگان “کوچولو” خطاب شوند و به جای دعوت به گفتگو پیرامون طرحهای پیشنهادی ایران به نوعی آمرانه گفته شود این طرحها را “بپذیرید”، و نمونههای بسیار دیگری، دردی را دوا نخواهد کرد و جای پای اسرائیل در خلیج فارس را محکمتر میکند.
آیا بهتر نیست کلا بیخیال دعوت به گفتگو با این ادبیات شد و همانند عربستان هر چند وقت یک بار همان اتهامات تند در قالبی رسمی مطرح شود؟ نه این که هر روز و به آن شکل!
واقعیت این است که این ادبیات لیچاری حتی برای کشورهایی چون قطر، عمان و کویت هم که بر ضرورت گفتگو برای حل اختلافات میان ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تاکید دارند، دردسرساز و دلسرد کننده است؛ به ویژه که اخیرا دوحه پس از آشتی با عربستان برای میانجیگری اعلام آمادگی کرده است.
نگارنده شخصا بارها از جانب برخی کنشگران فعال و تحلیلگران عرب چه از حوزه عربی خلیج فارس چه دیگر کشورها، به ویژه کسانی که مخالف و منتقد عربستان و سیاستهای منطقهای آن هستند و حتی بعضا از طرف هواداران جمهوری اسلامی، راجع به شکل سخن گفتن مقامات درباره کشورهای عربی مورد پرسش قرار گرفتهام و به شدت ناخرسندی آنها محسوس است.
ظاهرا تصور برخی مقامات ایرانی این است که چون بخشی از جهان عرب با عربستان و امارات مشکل دارند، پس هر چه از ادبیات تندتر علیه آنها استفاده شود بهتر است و این بخش عربی، هم بیشتر علیه این کشورها شورانده میشوند، هم با ایران همدلی نشان میدهند؛ اما این مساله اتفاقا نتیجهای کلا معکوس میدهد و فاصله جهان عرب با ایران را بیشتر میکند. البته در مورد عراق نیز چنین اتفاقاتی افتاده است.
ادبیات انتقادی که یک شهروند و مقام عربی علیه یک کشور و مقام عربی دیگر به کار میگیرد، هر اندازه هم تند و غیر دیپلماتیک باشد، حمل بر آن تفسیرات قومیتی و مذهبی نمیشود؛ آنگونه که به اظهارنظرهای برخی مقامات کشور نسبت به همسایگان عرب نگاه میشود.
در پایان ذکر این نکته ضروری است آنچه گفته شد صرفا معطوف به نوع بیان و ادبیاتی است که در قالب آن موضعگیری و یا دعوت به گفتگو میشود؛ و الا که انتقاد کردن و اتهام زدن هر چند تند میان متخاصمین و طرفهای بحران امری معمول و معمولی در عرف روابط بینالملل است و خردهای به آن نیست.
انتهای پیام