چند میگیری بخندانی؟
سیدعلی محق در روزنامه ی ابتکار نوشت:
ظاهرا مدیران رسانه ملی که مدتی است با بحران مخاطب و کاهش روزافزون اقبال به دهها شبکه تلویزیونی خود مواجه شدهاند، در یکی، دو سال اخیر از هول حلیم جذب مخاطب در دیگ کپیبرداریهای فلهای افتاده اند.
از همان روزی که برنامه خندوانه رامبد جوان پا گرفت و به مدد این برنامه پرمخاطب و عروسک جناب خان، شبکه کمتر شناخته شده نسیم جان گرفت و احتمالا به سوددهی رسید، به ناگهان در جامجم موجی تازه از علاقه به کپیکاری و برنامهسازی به شیوه تکرار تجربههای داخلی و خارجی به وجود آمد. به طرفهالعینی رقابت بین مدیران شبکههای سراسری سیما برای دعوت از مجریان جنجالی تلویزیون و جُنگسازیهای تقلیدی داغ شد. یکی پس از دیگری به برنامههای زودبازده و پولساز و اسپانسرپذیری مانند خندوانه دو، دورهمی، شب کوک، اکسیر و … مجوز ساخت و پخش داده شد و به همین میزان تولید برنامههای جدیتر و هزینهبری مانند فیلم و سریالسازی یا برنامههای سرگرم کننده غیرتقلیدی و خلاقانه به حاشیه رفت.
یکی راهی شرق و شبه قاره شد و از برنامه پرطرفدار فلان شبکه تلویزیونی هندوستان کپی کرد. آن دیگری که احتمالا غیر از زبان فارسی چیزی نمیداند، راه دوری نرفت و با نیم نگاهی به غرب، به کپی کاری از برنامه استیج فلان شبکه ماهوارهای فارسی بسنده کرد. یکی با ردیف کردن انواعی از واژگان و اصطلاحات غیربهداشتی و توهینآمیز و بیاحترامی به مهمان عادی برنامه خود (البته ظاهرا با هماهنگی قبلی!)، به تقلید از برخی برنامههای شبکههای خانوادگی در تدارک آموزش بهداشت به خانوادههاست و دیگری که از قضا معمولا خطوط قرمز اخلاق و سنتهای ایرانی را در برنامهاش محترم میشمرد، در کپیکاری یک کم بیشتر به خودش زحمت داد و بخش لباهنگ برنامهاش را بی کم و کاست از برنامه لیت نایت شو جیمی فالن وام گرفت. در این بین قبلتر هم معلوممان شد که حتی چهره عروسک جناب خان که محبوبیت زیادی در بین مردم کشور پیدا کرده هم اصل نیست و کپی دست چندمی از یک عروسک پرطرفدار در شبکههای تلویزیونی غربی بوده و احتمالا کسی فکر نمیکرد که بعدها این قدر محبوب شود.
به طور کلی مواد اصلی لازم برای ساخت تمامی این برنامهها یکسان بوده و عبارت است از: کپی سناریو از یک برنامه تلویزیونی مشهور خارجی به عنوان طرح (یک عدد)، مجری مشهور (یک نفر)، مهمان برنامه (یک یا چند نفر)، تماشاچیان حاضر در استودیو (به تعداد کافی). تنها تفاوت در نوع و میزان افزودنیها و مزهها، فضا و لوکیشن برنامه و حجم لودگی و بداخلاقی و نحوه نمکپاشی مجریان کمی تا قسمتی محترم این برنامهها است. در این راستا فلان بازیگر، کارگردان، مجری و خواننده مشهور در قامت مجری برنامه خود و برای جذب و خنداندن مخاطب و مزه پراکنی، قهقهههای مشهور خود را سر میدهد و مهمان نسبتا سرشناس خود را با هماهنگی قبلی، کچل میکند. به تازگی هم مجری دیگری که ید و سابقه طولایی در ادعای آداب و اخلاقیات دارد، برای این که لودگی و خلاقیت و اخلاق را درهم بیامیزد و به حد اعلای خود برساند، به ذهنش میرسد که شرکت کننده عادی خود که پدری میانسال از طبقه پایین دست جامعه است، به جای کچل کردن، مسخره و مچل کند و یکی، دو روز بعد مجری و تلویزیون همه با هم به تکاپوی توجیه این کار توهینآمیز برآیند.
ظاهرا مدیران رسانه ملی که مدتی است با بحران مخاطب و کاهش روزافزون اقبال به دهها شبکه تلویزیونی خود مواجه شدهاند، در یکی، دو سال اخیر از هول حلیم جذب مخاطب در دیگ کپیبرداریهای فلهای افتادهاند. این دسته از مدیران رسانه ملی که هم جسارت و جرات آزمون و خطا ندارند و هم مخاطبان خود را زیاد جدی نمیگیرند، به هر دری میزنند تا شاید مردم را با کمترین زحمت و به هر قیمت پای تلویزیون زمینگیر کنند. از این رو در حالی که به ندرت برای میدان دادن به ایدههای جدید و خلاقانه ایرانی ریسک میکنند، به راحتی به تهیهکنندگان کپیکار چراغ سبز میدهند که از برنامههای پرمخاطب شبکههای تلویزیونی کشورها و فرهنگهای دیگر تقلید و با کمی تغییر آنها را تکثیر نموده و به هر ترتیبی به خورد ملت بدهند. در این میانه سازندگان برنامه حتی حداقل به خود زحمت بومیسازی ساختار، محتوای برنامه، گفتارها و ادبیات برنامه بازتولید شده را هم نمیدهند و به جای وفادار بودن به اخلاقیات و ادبیات و فرهنگ حاکم بر جامه، به ساختار برنامهای که کپی کردهاند و اجرای تمام و کمال و نعل به نعل آن بیشتر وفادار میمانند.
به بیان بهتر بخش عمدهای از شبکههای تلویزیونی طی سالهای اخیر آنچنان با کمبود مخاطب و رویگردانی شهروندان مواجه شدهاند، که از آن سوی بام در حال افتادن به ورطه رکود و روزمرگی هستند و برخی از این شبکهها هم از ترس مرگ از بیمخاطبی آنچنان هول شدهاند و دست به هر کاری میزنند که برای فرار از بحران مخاطب و سقوط از آن سوی بام آنچنان تند رفته و خطوط قرمز اخلاقیات جامعه را درنوردیدهاند که در حال فرو افتادن و سقوط از آن سوی بام هستند.
انتهای پیام
میگه کدخدا رو ببین ده رو بچاپ. حکایت این مملکت همیشه همینه.تف.