یادی از علی اکرمی که اهل گفتوگو بود
رضا نساجی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «یادی از علی اکرمی که اهل گفتوگو بود» نوشت:
امروز که در گوشهای از قطعهی 205 بهشت زهرا نظارهگر مراسم شادروان علی اکرمی بودم، به این میاندیشیدم که او جزو معدود کسانی بود که بهرغم گرایش سیاسی ملی-مذهبی موسوم به لیبرال، از توهمات نولیبرالی و افکار ضدچپ به دورند؛ چنانکه از او مواضع انتقادی در برابر اجرای برنامههای نولیبرالی دیده بودم. برای مثال، در مقام روزنامهنگار، برنامهی حذف یارانهها در سال 88 را که آیتالله خامنهای در حمایت از دولت «جراحی بزرگ اقتصادی» نامیده و تشویق کرده بود، «قصابی بزرگ اقتصادی» نامید (این تعبیر را همانزمان، دکتر حسن سبحانی – استاد اقتصاد دانشگاه تهران و نمایندهی سابق مجلس – هم در مقالاتی انتقادی و نامه به سران حاکمیت به کار برد؛ هرچند صدای منتقدان شنیده نشد و فاجعه به بار آمد). این گرایش متفاوت در علی اکرمی شاید بدین دلیل بود که او مردی خودساخته و برآمده از تلاش و ارادهی خویش بود و نه از طبقات مرفه یا اقشار نوکیسه و رانتخوار.
دیگر اینکه علی اکرمی قائل به گفتوگو بود. شاید تماسهای محدود برای قضاوت کافی نباشد، اما به گمانم این صفت بیشتر روحیهی شخصی او بود تا روحیهای جمعی. اما آنچه احترام مرا نسبت به او برمیانگیخت، همین محو حجابهای دگماتیک در گفتوگوی یک فعال سیاسی اصلاحطلب با منتقدان آن؛ یک فعال سیاسی راستگرا در برابر نیروهای چپ؛ و یک شخصیت مذهبی در برابر نیروهای غیرمذهبی بود.
چنین روحیاتی را در میان برخی نیروهای چپ ملی بیشتر میتوان سراغ گرفت؛ از شادروان داریوش فروهر که در دوران انقلاب مورد احترام و اعتماد جناحهای سیاسی مختلف راست و چپ و مذهبی و غیرمذهبی بود (آنهم در شرایطی که واگرایی زندانیان گروههای سیاسی متعارض در زندانهای پیش از انقلاب به تنشهای دوران انقلاب و پس از آن دامن زده بود) تا شادروان عزتالله سحابی در دوران پس از انقلاب که مورد وثوق همگان بود و البته مسائل اقشار مختلف و بهویژه زحمتکشان را همچون اقشار متوسط به بالا (که پایگاه سنتی اصلاحطلبان هستند) دغدغهی خود میدانستند. نقش کسانی چون مهندس سحابی که هم ملی بود، هم مذهبی و هم چپ (هرچند در ابتدای انقلاب با مواضع راستگرایان در قبال شوراهای کارگری همراهی داشت که نتیجهی آن سیاستها سرکوبهای کارگری بود)، در دیالوگ با «دیگری» های سیاسی و اجتماعی، بهویژه در مقطع کوتاه اما حساس 88 تا 90، مهمتر بود. جایی که پافشاری مهندس موسوی بر اعتراضات و بیانیههای روشنگری که ضمن حفظ وحدت ملی مرزبندیها با بیگانه را شفاف میکرد، باعث شد علاوه بر زندانیان سیاسی اعتراضات انتخاباتی، دیگران هم بهرغم تفاوت عقاید به همگرایی قابل توجهی برسند.
اما افسوس که این چهرههای قابل احترام که ایران را بالاتر از همهی اختلافات و افتراقات جناحهای سیاسی اهمیت میدادند، در میان نیروهای ملی یا اصلاحطلب آنچنانکه باید تکریم نشدند و جامعه نتوانست این شخصیتهای ملی را به قدر شایسته بشناسد. در خلأ چنین شخصیتهایی برای گفتوگوی نیروهای سیاسی و مطالبهگری اقشار مختلف اجتماعی است که جامعهای اینچنین درگیر کشمکش با یکدیگر و سرخورده از همهی رهبران و انحای کنشگری سیاسی تبدیل به همان فرد ذرهایشده و تودهی تسلیم اقتدارگرایان خواهد شد.
همچنانکه در تنش فقیر و غنی، شهری و غیرشهری، مرکزنشین و حاشیهنشین، مذهبی و غیرمذهبی، شیعه و غیرشیعه، فارس و غیرفارس و… دستوپا خواهد زد، بیآنکه امکان گفتوگو میان سران یا همزیستی میان مردمان فراهم آید.
انتهای پیام