استقلال به معجزه احتیاج دارد
مهدی میرآبی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «استقلال برای موفقیت با مجیدی به معجزه احتیاج دارد» نوشت:
نوزده سال پیش لیگ فوتبال ایران از “آزادگان” به “برتر” تغییر نام یافت و قرار بود متناسب با معیارها و استانداردهای ابلاغ شده از سوی فیفا خود را به روز و تطبیق دهد. حال پس از گذشت دو دهه، باشگاهها نه تنها حرفهای، به معنای اصل کلمه (و خواست فیفا) نشدند بلکه بدیهیترین اصل آن یعنی خصوصیسازی باشگاهها صورت نگرفت و آنها همچنان نانخور جیب ملت خود هستند. به قول مرحوم حجازی “فقط شمارهی پیراهنها از فارسی به انگلیسی تغییر پیدا کرد.”
ادارهی باشگاهها به دست مدیران دولتی فضای مسموم کنندهای را به وجود آورد که باعث “بیعدالتی” در رقم خوردن بعضی نتایجِ حساس شد. اخراج بیسر و صدای یکی دو داور از عرصهی رقابتها در طی سالهای اخیر از کوچکترین موارد آن است. از همین رو وقتی فوتبال دولتی است تغییر کردن مدیران ارشد باشگاهها جز لاینفک و جدا ناپذیر دوران فعالیت آنها به شمار میرود و آنچه مغفول میماند اثبات شایستگیهای مربیانی است که لااقل به دو فصل زمان احتیاج دارند.
حال در چنین وضعیت بغرنجی عجیب است که افرادی نظیر محمود فکری که از دوران لیگ آزادگان تا سالهای ابتدایی لیگ برتر در این ساختار به عنوان بازیکن فعالیت داشته و با باندهای مافیا در هرم مدیران آشنا بوده و با ضوابط و قواعد بیثبات و بیاخلاقش غریبه نبوده، چطور میشود که مربیگری در استقلال آنچنان او را هوایی میکند که یکباره زیر تعهد اخلاقی و قرارداد حرفهایاش را با نساجی میزند و به هر قیمتی که شده (حتی فروش آپارتمان شخصی بابت پرداخت جریمه) تمام هموغم خود را بهکار میگیرد تا به مراد خود برسد. گرچه در ادامه باشگاه استقلال هزینه فسخ قرارداد فکری را متقبل شد و بیسر و صدا آن را پرداخت نمود اما خودش هم قربانیِ تصمیم عجولانهاش شد و بیشتر از ۴ ماه و ۲۶ روز دوام نیاورد! ضربالمثلی وجود دارد که بعضیها ره صدساله را یکشبه طی میکنند. درست است اما گویا عکس آن هم صادق است. فکری که سالیان سال در کسوت مربیگری زحمت کشیده بود و بعد از سالها تلاش در لیگ یک خود را به عنوان یک مربیِ موفق به لیگ برتر رساند و نتایج قابل قبولی در اولین فصل حضور خود به.دست آورد، فقط ۱۶ هفته کافی بود تا تمام رشتههایش پنبه شود و برگردد به نقطه سر خط!
فکری کافی بود پیش از این تصمیم، به روند بحرانیِ سه سال اخیر باشگاه نظری میانداخت تا ببیند که اخراج مربیان به فرهنگ مدیران استقلال تبدیل شده است. فکری چهارمین سرمربیِ متوالی آبیپوشان است که فصل را شروع میکند ولی به پایان نمیرساند. استقلال در لیگ هفدهم با منصوریان شروع کرد، با شفر به پایان رساند. در لیگ هجدهم با شفر آغاز کرد با مجیدی به پایان رساند. در لیگ نوزدهم با استراماچونی آغاز کرد با مجیدی به پایان رساند. و لیگ بیستم هم با فکری آغاز شد و گویا باز قرار است با مجیدی خاتمه پیدا کند.
اگر انتخاب فکری از ابتدا کار اشتباهی بود اخراج او هم پس از ۱۶ هفته غیر حرفهای و کار غلطی بود. اما مگر جز کار غیر حرفهای و دامن زدن به بیثباتی از دست مدیران غیر ورزشیِ شاغل در فوتبال ما کار دیگری هم بر میآید؟! مأموریتی که احمد سعادتمند به خوبی از عهدهی آن برآمد!
فکری را اخراج کردند گویی غولهایی نظیر قلعهنوعی، استراماچونی و… پشت در باشگاه استقلال صف کشیدهاند!
میگویند آزموده را آزمودن خطاست. مجیدی را کمتر از بیستوچهار ساعت انتخاب کردند در حالی که تبعات آن قهر و از کف رفتن جام حذفی هنوز روی روان هواداران سنگینی میکند.
اگر قلعهنوعی، منصوریان و فکری در گام نخست سکاندار هدایت استقلال شدند پیش از آن در لیگهای دسته پایینتر و برتر؛ خود را آزموده بودند. اما مجیدی؟ کاغذ رزومهاش کاملاً سفید است. مدیران هم خوب بلدند، بازیکنان محبوب سابق را برای مربیگری انتخاب میکنند تا بتوانند خود را پشت سرشان پنهان کرده و ضعفشان به چشم نیاید و هر گونه انتقادی را ولو مقطعی خنثی کنند.
مجیدی روی کاغذ از دستیاران اصلی فکری هم پایینتر است. چهرههای خنثی، بی مهارت و منفعلی که عاری از هرگونه ایده و نوآوری بودند و نتوانستند حتی به عنوان دستیار عصای دست سرمربی خود شوند. وقتی “استقلالیترین کادر فنیِ تاریخ” با این عجله بدرقه میشود، امثال مجیدی که سابقهی حاشیهسازی، قهر و بیکارنامه بودن را دارد عمر درازی را در باشگاه سپری نخواهند کرد.
درد استقلال درد بیثباتی در هرم مدیریت است که به روح جمعیِ بازیکنانش در مستطیل سبز آسیب رسانده و آنها را از همدلی و آرامش دور کرده. آنقدر دور که هر کدام از بازیکنانِ مهم، ساز خودش را کوک کرده و مینوازد!
ناگفته پیداست که کمر استقلال با رفتن استراماچونی شکست. ضایعهای عمیق که نه تنها منجر به خرد شدن روحیهی بازیکنان شد بلکه تاثیر مخرب آن آنقدر زیاد بود که روی نتایج و رفتار و روحیهی هواداران هم تا مدتها اثر گذاشت.
نمیدانم چرا مردم و به ویژه آن دسته از هواداران استقلال به این موضوع مهم فکر نکردهاند که در این دولت، به ویژه چهار سال دوم و در وزارت سلطانیفر بخت با استقلال یار نبوده و اتفاقاً رقیب آنها از اقبال بهتری برخوردار بوده است.
در تاریخ باشگاه استقلال کمتر دورهای به اندازهی این چهار سال اخیر یافت میشود که ماهبهماه مدیرعامل، اعضای هئیت مدیره، اعضای کادر فنی تغییر کنند و مدام هیاهو، حاشیه، تجمع و اعتراض درست شود. وقتی استراماچونی را با آن هیمنه فراری دادند، که به گواه اکثریت قاطع کارشناسان از مدعیان اصلی و جدی قهرمانی بود، دیگر فراری دادن امثال فکری یا هر شخص دیگرِ ایرانی به مراتب کار آسودهتری است. این همه تغییر در باشگاه که تا امروز بیسابقه بوده جز “تضعیف استقلال” هدف دیگری در بر نداشته، هدفی که طی چهار سال گذشته توانسته مسیر رقیب را برای قهرمانی هموار سازد.
انتهای پیام