شبکه پویا؛ شبکه کودک اما بیگانه از کودک
حمیده صفایی نبات، کارشناس ارشد جامعهشناسی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «شبکه پویا؛ شبکه کودک اما بیگانه از کودک» نوشت:
در نگاه اول به یک شبکۀ تلویزیونی مختص کودک به نظر میرسد، همه چیز به قاعده است و تلاش دستاندرکاران آن به نتیجه نشسته و موفق شده است که مخاطبان خاص خود را جذب و برای گروه سنی مورد نظر خویش برنامههای مناسبی را تولید نماید و صرفا کافی است که زمان یک برنامه خاص مورد علاقۀ کودکان را بیشتر کند و یا برنامهای را که در جذب مخاطب، موفق عمل نکرده است را حذف نماید تا مورد تأیید و پذیرش بیشتر قرار گیرد.
اما اگر کمی بیشتر دقت کنیم و با این شبکه با نگاهی نقادانه همراه شویم متوجه نکاتی میشویم که در نگاه اول به چشم نمیآیند و آن، این است که این شبکه با ساخت و پخش برنامههایش در حال پرورش چه کودکی با چه ویژگیهایی است؟
شبکۀ پویا، با کلی باید و نباید و هنجارهای از پیش تعیین شده و تعریف کودکی بهگونهای خودخواسته و خودفهمیده به سراغ کودکی میآید که بیش از شنیدن و دیدن بایدها و نبایدها، نیاز به درک شدن به عنوان یک هویت مستقل و نیاز به تجربه کردن و خلاق بودن و شکوفا شدن دارد. در واقع سؤال اینجاست که تا چه حد این شبکه مخاطبان خود و ویژگیهای مختص این گروه سنی را مد نظر قرار داده است؟ تا چه حد در روند رشدش موفق شده است تا کودک شود و همگام با کودک گام بردارد؟ تا کجا توانسته است گامهای بزرگش را با گامهای کوچک کودک همسو کند؟ تعریفش از کودک و کودکی چیست؟ چقدر این تعریف و این شناخت با هویت واقعی کودک همسو است و همخوانی دارد؟ این شبکه کودک را به مثابه چه چیزی میبیند؟ در حال تولید چه نوع سوژهای است؟ یک سوژۀ کاملاً منفعل و هنجارمند؟ و یا سوژهای کاملاً خلاق و فعال و تجربهگرا؟ کودک کیست؟ و کودکی چیست؟ آیا کودکِ امروز، بزرگسال فرداست که باید وی را برای آینده ساخت و آماده کرد یا کودک به عنوان عضوی از جامعه و در تعامل متقابل با آن دارای هویتی مستقل است که خود در ساخت آن مشارکت دارد؟
باید بدانیم که انسان یک موجود منفعل نیست، بلکه دارای درک است و قدرت تفسیر دارد و در برخورد با جهان پیرامونی و جهان بیرونی، جهان طبیعی، جهان اجتماعی، و هرچیزی که در جهان هست، دارای قدرتی است به نام قدرت تفسیر و قدرت تأمل، که میتواند به واسطۀ آن جهان را بشناسد، وی دارای جنبۀ نیرومندی است که اگر بهدرستی پرورش یابد، تبدیل به انسانی خلاق و توانا میشود و قدرت ریسکپذیری بالایی مییابد و میتواند با نگاهی نقادانه پدیدهها را مورد واکاوی قرار داده و به طرز شایستهای آنها را فهم و مجدداً اصلاح نماید و یا با هنجارهای از پیش تعیین شده به شکل نقادانهای مواجه و در جهت پیشبرد کارآمدتر آنها گام بردارد.
وقتی ما با مفاهیم بزرگسال و مفاهیم خارج از کودک به سراغ کودک میآییم یعنی با مفاهیم دنیایی که از قبل ساختهایم، دنیایی که از قبل ایجادش کردهایم، دنیایی کاملا قاعدهمند و سرشار از بایدها و نبایدها که اتفاقاً بسیار هم قدرتمند است به سراغ سوژه (کودک) میآییم، در واقع وی را تسلیم محض میکنیم، یعنی آنقدر دامنۀ دنیای هنجارمند و منفعل را بزرگ و بزرگتر میکنیم که دیگر جایی برای رشد کودک خلاقِ ریسکپذیرِ نقاد، باقی نمیگذاریم.
دوران کودکی دارای ویژگیهای خاصی است و شخصیت کودک در این دوره شکل میگیرد و ساخته میشود. اما متأسفانه ما شخصیت کودک را از وی گرفته و شخصیت از پیش تعیینشدۀ صرفاً هنجاریشده را به وی تحمیل میکنیم. یعنی بُعدی را که به واسطۀ آن کودک بتواند خودش تجربه کند، خودش فهم کند، خودش دستورزی کند تا به شناخت جهان پیرامون برسد، کوچک و کوچکتر میکنیم، و بُعد پرسشگری را از وی میگیریم و فقط بُعد هنجاری را در وی تقویت میکنیم که نتیجهاش انقیاد کامل و تسلیم محض است. چنین انسانی عقلانیت دارد اما عقلانیتی که دیگری به وی داده، سنت به وی داده، رسم و رسوم به وی داده، هنجارها به وی داده، عقلانیتی که بر اساس یک بستۀ آمادۀ دیکته شده عمل میکند.
زمانی که به کودک اجازه داده نمیشود تا کودکی کند و خودش، جهان اجتماعی را بفهمد و درک کند، مشارکتپذیر باشد و خودش مفاهیم را بسازد و با جهان پیرامونش ارتباط بگیرد، وقتی که پهنۀ منِ خلاق نابود و منِ هنجارمند گسترش داده میشود و با هنجارهای از پیش تعیین شده به سراغ کودک میآییم و به وی تحمیل میکنیم که اینگونه باش که ما از تو می خواهیم، آن گونه رفتار کن که ما به تو آموختهایم، انقیاد کامل یا تسلیم محض اتفاق میافتد و نتیجه این میشود که منِ خلاق، کوچک میشود، یعنی کودک نخواهد آموخت که این نیروی عظیم درونی را کجا آزاد کند؟ و آن را در چه جهتی به کار گیرد؟ در اینجا دیگر نمیتوان از چنین فردی انتظار داشت که در هنگام بلوغ به صورت عقلانی تضادهای خودش را با جامعه و با قدرت بشناسد و بتواند عاقلانه این تضادها را حل و فصل کند. با تربیت چنین نسلی هرگز نمیتوانیم به ساختن آیندهای زادۀ خلاقیت و نوآوری چشم بدوزیم. باید اجازه دهیم کودک، جهان را آن گونه که هست و از رهگذر درک و تجربهی خود، بشناسد و درک کند.
با دقت در برنامههای در حال پخش از شبکۀ پویا متوجه میشویم که این برنامهها از زاویه نگاه بزرگسالان به مفاهیم مینگرد و درک میشود نه از زاویه نگاه کودک. نگاهی از بالا به پایین وجود دارد، به عبارتی در دنیای رنگارنگ و پر ازدحام بزرگسال زانو نزدهایم و هم قد کودک نشدهایم تا ببینیم او دنیا را چگونه میبیند و درک میکند. سراسر تلاش شده است تا با نشان دادن مضامین منفی و زشت و کارهایی که بزرگترهای هنجارمند را اذیت میکند به کودک بیاموزیم که انجام چنین کارهایی خوب نیست و تو نباید انجام دهی. کودک را شرحه شرحه نمودهایم و به کودکِ خوب و بد تقسیم کردهایم و برای کودکِ بد برنامهای ساختهایم تا به کودکِ خوب تبدیلش کنیم. در حالی که تقسیمبندی کودک به خوب و بد اصلا معنی ندارد.
در اکثر برنامههای این شبکه، مضامین زشت و ناپسند و اعمال آزاردهنده و اشتباه و خطا به تصویر کشیده میشود تا کودک متوجه شود چه کارهایی بد است تا با آنها و عواقبشان آشنا شود و یاد بگیرد که آنها را انجام ندهد. به عنوان نمونه، در اکثر قسمتهای انیمیشن «ماجراهای سعید» که پسر بچهای است با اعمال اشتباه، گوینده وی را از اشتباهش آگاه و سپس اصلاح مینماید. در یکی از قسمتها، تلفن خانه به صدا در میآید، گوینده می گوید: سعید میشه تلفن رو برداری؟ سعید: به من ربطی نداره! و در روند داستان و در انتهای این قسمت، سعید متوجه میشود که اشتباه کرده است و وقتی تلفن به صدا در میآید، او میبایستی گوشی را بردارد و محترمانه پاسخ دهد. سعید بچهای است که گاهی به اشتباه حیوانات را اذیت میکند، دوستانش را مسخره میکند، سر و صداهای بلند تولید میکند، اما همیشه متوجه اشتباهش میشود و آن را اصلاح میکند. اما نحوۀ اصلاح و دلیل اشتباه هم، خیلی جالب است! مثلا در قسمتی که اشتباه سعید هدر دادن آب است، دلیل گوینده برای صرفه جویی در آب، قبض آب و هزینهی آن مطرح میشود! آیا صرفا فقط باید به این دلیل در مصرف آب صرفهجویی کنیم؟ و یا در قسمتی دیگر سعید دوستش را که با لهجه صحبت میکند مسخره میکند و برای اینکه وی متوجه اشتباهش شود، دوستش نیز وی را مسخره میکند و بدین ترتیب سعید متوجه اشتباه خود میشود و از وی عذرخواهی میکند! آیا چنین محتواهایی در یک انیمیشن ساده، فاجعه نیست؟!
در انیمیشنی که به لحاظ تصویرسازی از سادهترین نوع ممکن بهره میبرد، نمیتوان انتظار ارائه محتوای باکیفیت و بی نقص داشت! اما متأسفانه با برنامههایی مواجه میشویم که دارای محتوایی به مراتب پیش پا افتادهتر از فرم هستند! به عنوان نمونهای دیگر میتوان به انیمیشن «نظر شما چیه؟» اشاره کرد که ماجراهای مرد رند و سادهدل، دو شخصیتی که با نخ کاموای آبی و قرمز در فضایی بدون رنگ و لعاب به تصویر کشیده شدهاند، به تعامل باهم میپردازند. هر دو در بالاترین نقطه شخصیت خویش! رند در اوج رندی و ساده دل در اوج ساده دلی و در واقع ساده لوحی! شخصیت چاقِ کاموا قرمزِ رند تمام تلاش خویش را برای اذیت و آزار و سوءاستفاده از شخصیت لاغرِ کاموا آبیِ ساده دل به کار میگیرد، وقتی به کمک نیاز دارد دست به دامان مرد ساده دل میشود و با دادن وعدۀ پاداش از او کمک میخواهد اما بعد از اینکه مرد ساده دل مشکلش را حل میکند مرد رند به وعده خود عمل نمیکند! و گوینده با پرسیدن سؤال «نظر شما چیه؟» کودک را رها میکند و میرود!
با ساخت و پخش چنین انیمیشنی قصد داریم کدام جنبه از شخصیت کودک را پرورش دهیم و وی را برای درک کدام جنبه از زندگی آماده کنیم جای بسی سؤال است! یعنی رندی بد و ساده دل بودن خوب است؟ چاقها همه رند و لاغرها همه سادهدلاند؟ چرا رند قرمز و ساده دل آبی است؟ این یعنی تقابل خوب و بد؟ مفهوم ساده دلی به جای ساده لوحی در این انیمیشن بهکار برده شده است! و آیا میخواهد بگوید ساده لوحی خوب است و نباید رند باشی و باید ساده لوح باشی؟ اگر هدف ایجاد پرسشگری در کودک است؛ چرا به مفاهیم دنیای سرد ابزاری بزرگسال می پردازیم؟ آیا مفاهیم سرد اقتصادی متعلق به دنیای کودکی است؟ دنیایی که سرشار از سؤالات کودکانه مربوط به شناخت جهان پیرامون است. سؤالاتی به ظاهر ساده اما پایهای و اساسی! دنیایی حرف فقط صرفا در مورد همین یک برنامه کوتاه و به ظاهر ساده میتوان زد!
در یکی از قسمتهای بیشه مَثَلها که سعی در آشنا نمودن کودکان با ضربالمثلها دارد، مَثَل «ی بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر تو دستی ملخک» با روایتی سرشار از مفاهیم منفی، به تصویر کشیده می شود: کلاغی، یک گرگ و یک یوزپلنگ را تشویق میکند تا جغدی را که در تنه درخت در حال استراحت است؛ آزار دهند. با کارهای بدی مثل شکستن شاخه درخت با توپ، با مسخره کردن یکدیگر، و ایجاد سروصدای بلند و دعوا کردن! و دست آخر خود کلاغ توسط آن سه تنبیه می شود و ضرب المثل توسط جغد به زبان آورده میشود. آنچه کودک در این قسمت از انیمیشن مشاهده میکند سراسر مضامین منفی و کارهای اشتباه است. آیا واقعا کودک مفهوم انتزاعی مستتر در این انیمیشن را درمییابد؟ ای کاش حداقل حیوانی که جغد را اذیت میکرد، ملخ بود! متأسفانه اکثر برنامهها سعی دارند تا کودک را عقلانی بار بیاورند اما غافل از این هستند که کنشهای کودک عقلانی نیست! کودک پیامهای مستقیم را می بیند و میفهمد نه پیامهای مستتر در یک برنامه را!
در یکی از قسمتهای کوچولوهای کنجکاو که مورخ 20/10/99 پخش شد و سه کودک در یک خانواده را به تصویر میکشد، پدر خانواده برای منع کودکان از تهمت زدن، آنها را از غول تهمت میترساند و در ادامه غول تهمت به سراغ بچهها میآید و آنها را میترساند! چه لزومی دارد که کودک را با مفهوم زشت تهمت زدن آشنا کنیم؟ فقط کافی است خیلی ساده مفهوم مثبت اعتماد کردن را برایش به نمایش بگذاریم. از آشنا کردن کودک با تهمت زدن که بگذریم، حال چرا به بدترین شکل ممکن سعی در پاک کردن این چیز زشت که خود در ذهنش کاشتیم اقدام میکنیم؟! ترساندن وی از غول تهمت؟!
ای کاش زاویه نگاهمان به کودک را تغییر دهیم و انیمیشن مخصوص کودک بسازیم نه بزرگسال! و یا اگر هدف بزرگسال است، شبکه کودک جای پخش آن نیست! به عنوان مثال انیمیشن «مهارتهای زندگی» سرشار از مضامین مربوط به بزرگسال است! احتمالا جامعۀ هدفِ سازندگان آن، بزرگسالان بوده است نه کودکان! چراکه به نظر میرسد این انیمیشن میخواهد سبک زندگی را به بزرگسالان آموزش دهد! اگر این باشد پس با تغییر کانال پخش این انیمیشن، جای نقدی در اینجا نسبت به آن باقی نمیماند اما اگر جز این است باید گفت پس چرا در یکی از قسمتهای این انیمیشن که خانوادهای را به تصویر میکشد که دو فرزند دارد و در شهر زندگی میکنند، سعی میشود تا مفهوم منفی مصرفگرایی مورد نقد قرار گیرد. در این قسمت از این انیمیشن، غالب دیالوگها بین بزرگترهاست و غرولند زن بر سر مرد به خاطر سهلانگاریهایش نسبت به نگهداری از وسایل منزل و زیادهروی در خرید کردن و طنزی که باعث خندیدن کودک نمیشود، و یا مثلا در قسمتی که در مورخ 15/10/99 پخش شد که به فرهنگ اجارهنشینی میپردازد، مفاهیمی مثل اجارهنشینی، صاحبخانه، نحوه نگهداری درست از خانه اجارهای، ویژگیهای مستأجر بد و مستأصل بودن صاحبخانه به نمایش درمیآید، واقعا اینها مفاهیمی هستند که کودک «باید» بفهمد و بیاموزد و رعایت کند؟ مفاهیمی که خارج از دنیای کودکی است و متعلق به وی نیست. در همین قسمت، بالا و پایین پریدن کودک و بازیهای پرسروصدا ناپسند شمرده میشود و کودک بابت آن سرزنش میشود. آیا کودک کاری جز این کار هم دارد؟ کاری جز بازی؟ کاری که کودک آپارتماننشین از آن محروم است! آیا این عمل به ذات ناپسند است؟ یا شرایط محیطی به وجود آمده در زندگی مدرن آن را ناپسند نموده است؟
نحوه ساخت انیمیشن به لحاظ اصول ساخت یک انیمیشن با کیفیت و جذاب از یک سو و گنجاندن درست مفاهیم مورد نظر و کیفیت محتوایی از سوی دیگر، بسیار مهم است. در درجه اول، کیفیت ظاهری یک انیمیشن میبایستی کودک را جذب کند و موفق باشد وی را پای برنامه بنشاند و در درجه دوم به لحاظ محتوایی غرق در دنیای کودکان باشد و موفق شده باشد مضامین مرتبط با دنیای آنها را به تصویر بکشد. ای کاش برنامهسازان کودک، کودک شوند و برنامه بسازند! تمرکزشان را از روی مفاهیم سخت و انتزاعی و ایدئولوژیک بردارند و روایتهای زندگی و آنچه کودک میخواهد و دوست دارد ببیند و تجربه کند را ببینند و برایش به تصویر بکشند.
انیمیشن «آقا و خانم کتابدار» نیز سعی دارد تا با به نمایش گذاشتن رفتارهای بد در محیط کتابخانۀ عمومی، کودک را از انجام آنها منع و با به تصویر کشیدن نبایدها، رفتار درست را بیاموزد و بایدها را در وی نهادینه کند؛ مثلا در یکی از قسمتهایش با عنوان زلزله در کتابخانه، پسر بچهای را به تصویر میکشد که کل کتابخانه را به هم میزند و زلزله به پا میکند و یا در قسمتی دیگر، دزدی که به جای بانک به کتابخانه آمده است و با تشویق کتابدار به کتاب خواندن، رفتارش اصلاح میپشود سعی در ترویج فرهنگ کتابخوانی دارد. یعنی اگر میخواهی دزد نشوی کتاب بخوان!
این نمونههای اشاره شده، مشتی است نمونۀ خروار! و تا حدودی میتواند مؤید و گویای ادعاهای این نوشتار باشد و چه بسیار مثال از این دست مثالها که میتوان اشاره کرد و اینها نشانۀ نگاه ابزاری داشتن به کودک است. یعنی کودک را همچون یک شی ببینیم و سعی در استفاده از کودک به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود داشته باشیم که نتیجهی نگاه ابزاری به کودک داشتن این میشود که منِ صرفاً هنجارمند وی به جای منِ خلاق رشد مییابد.
کلام آخر اینکه؛ خواسته و ناخواسته در حال تولید کودک به عنوان یک سوژه هستیم. مقصود از سوژه این است که در تلاشیم تا دنیای از پیش ساختۀ بایدها و نبایدها را به خورد کودک بدهیم و یک نمونه آرمانی هنجارمند از وی بسازیم که تمامی هنجارهای از پیش تعیین شده را بی چون و چرا بپذیرد و رعایت نماید. این فرد، فردی است شکننده که هرگز توانایی ابراز وجود نداشته و فرصت بروز خلاقیت به وی داده نشده است.
بپذیریم که کودک، کودک است و باید کودکی کند، به او به چشم بزرگسال فردا ننگریم که این باعث میشود که به خود اجازه دهیم تا تمام دنیای بزرگسال را به وی تحمیل کنیم، دنیایی که ممکن است اتفاقا سراسر اشتباه و خطا باشد و نسلی را بازتولید کنیم که در نقطهضعفهای فراوان خویش غوطهور است و از درک هویت خویش عاجز و با بسیاری از مهارتهای اجتماعی از جمله مهارتهای ارتباطی کلامی و غیرکلامی، مهارتهای جرأت ورزی شامل مهارت نه گفتن و نقد کردن و نقد پذیری و…، مهارتهای مربوط به حس همکاری و مسئولیت پذیری و نوع دوستی، مهارتهای خود گردانی و مهارتهای مربوط به درک اجتماعی و… حتی آشنا نیست چه برسد به اینکه آنها را بهکار گیرد. حال ما به عنوان نسلی که خود نسلی است با اما و اگرهای بسیار و هیچ تلاشی هم در جهت رفع نقاط ضعف خویش و بالا بردن آگاهی و دانش خویش نسبت به خود و نسبت به کاری که میخواهد برای کودک انجام دهد، نمیکند با نوع نگاه «بزرگسال فردا» به کودک به سراغ برنامهسازی برای کودک میآییم و اینجاست که شبکۀ پویا، شبکۀ کودک اما بیگانه از کودک میشود…
انتهای پیام
سلام….اولاینکهبایدبنویسندکههربرنامهمختصچهگروه
سنیهستکهنمینویسنددوماینکهحالکهکروناهستو
مدارستعطیل.میباشدمیتوانندبرایگروهسنیشش
تاهشتسالمثلاقبلیابعداتمامکارتوندوسهتاپنجدقیقه
.حردفالفباوشمارشاعدادرابوسیلهنمایشکارتونییا
.کمکآموزشیداشتهباشند….متاسفانهدرزندگیآپارتمانی
والدین.برایاینکهازسروصدایبچههاراحتشوندشبکهپویا
راباز میکنندصبحتاشب…آقااینشبکهوحشتناکاست
چونباریبههرجهتاست
با سلام و تشکر از نویسنده محترم
من هم با دیدگاه نویسنده موافق هستم. در ساخت برنامه های کودکان باید دید کودکانه را در نظر بگیریم. از سمبل های ایرانی-اسلامی استفاده کنیم. اعتمادآفرینی و امیدبخشی و ترویج تلاش و کار محور باشد.
دیگر اینکه تصویرها و فیلمهای وهم انگیز و ترسناک برای کودکان زیان آور است. متاسفانه برای کشش داستان یا پرکردن زمان از این ابزار نیز در فیلمها و انیمیشینهای کودکان استفاده میشود. اینها برای روحیه و آرامش و حتی خواب کودکان ضرر دارد و بسا سالها در ذهن آنها باقی می ماند.
خانم صفایی به موضوع خوبی توجه داشته اند و امید است نظر ایشان لحاظ شود …
بنده هم با نظر خانم صفایی کاملا موافقم متاسفانه در اکثر برنامه های ساخت کشور شخصیت های داستان به دو دسته خوب و بد از دید بزرگسالان تقسیم شده اند. برخی برنامه ها هم واقعا برای کودکان ترسناکه و تاثیرات جبران ناپذیری میتونه داشته باشه معدود برنامه هایی مثل پرورو، بزرگ و کوچک، ماجراهای عمو رولی، و از بین برنامه های ساخت کشور، ببعی و مهد پویا بنظر من قابل قبول و مناسب هستند. برخی برنامه ها هم مناسب سن بچه های بیننده پویا نیست مثلا جت سواران اطلاعاتی به بچه ها میده که اگه تو مسابقات اطلاعات عمومی بپرسن کمتر کسی میتونه پاسخ درست بده. یه نکته مهم دیگه که من باهاش مشکل دارم بحث شعر برنامه هاست که حاضرن به هر شکلی جمله رو به حالت شعر دربیارن مثلا تو برنامه پاشو پاشو کوچولو موقع خوردن صبحانه میخونن میخورم من من من من صبحونه من من من من یا تو تیتراژ برنامه کارتنی ها میخونه مُ مُ مقوا .شنیدن چنین جملاتی واسه کودکان مخصوصا کودکان دچار لکنت اصلا مناسب نیس و تاثیر به شدت منفی رو گفتار بچه ها داره. ببخشید طولانی شد
بنده هم با نظر خانم صفایی کاملا موافقم. برنامه های ساخت کشور به لحاظ محتوایی از ضعف بیشتری برخوردارند و در اکثر این برنامه ها شخصیت ها به دو دسته خوب و بد از دید بزرگسالان تقسیم بندی شده اند.برخی برنامه ها واقعا ترسناک و تاثیر گذار روی خلق و خو و روحیات بچه ها هستند.برخی برنامه ها مناسب سن بچه های بیننده پویا نیست مانند جت سواران.دراین برنامه اطلاعاتی داده میشه که برای منِ مادر جذابه و اگر در مسابقات اطلاعات عمومی پرسیده شود کمتر کسی میتواند پاسخ صحیح دهد.برنامه های مناسب از دید من بزرگ و کوچک،پرورو،ببعی و مهد پویا میباشد.مساله ای که من به شدت با اون مشکل دارم شعر برنامه هاست که حاضرند به هر قیمتی ریتم جمله رو به حالت شعر دربیاورند مثلا در برنانه پاشو پاشو کوچولو میخوانند میخورم من من من ، صبحونه، من من من مت، قوی ام، من من من من و این من ها همین طور تکرار میشه تا پایان شعر یا در تیتراژ برنامه کارتنی ها میخوانند مُ مُ مقوا.شنیدن چنین جملاتی برای همه کودکان مخصوصا کودکان دچار لکنت اصلا مناسب نیست و تاثیرات به شدت منفی دارد.