حقوق بشر و تفاهم ادیان
کانال تلگرامی دوستداران محمد مجتهد شبستری بخشهایی از کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین، نوشتهی این روشنفکر دینی را به بهانهی دیدار پاپ فرانسیس و آیتالله سیستانی بازنشر کرده است که در ادامه میخوانید:
۱ – فهم یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از یکدیگر در گذشته مبتنی بر عقاید دینی رایج در میان آنان بوده است. منظور ما از «گذشته» دوران استقرار و پس از استقرار این ادیان است. فهم این پیروان در آن دوران با فهم بنیانگذاران آن ادیان که در آغاز وجود داشت بسی متفاوت است. فهم بنیانگذاران یک دین و حیانی از دین دیگر فهمی بوده که به اصلاح و تعمیق آن دین دیگر معطوف است. مثلاً از انجیل چنین بر میآید که حضرت عیسی (ع) خود را موعود نهایی یهودیت معرفی کرده که میخواهد دین یهود را به معنای واقعی و سطح نهایی آن برساند. حضرت محمد (ص) نیز درچند آیۀ قرآن تصدیق کننده و تصحیحکنندۀ یهودیت و مسیحیت، نه ناسخ آنها، معرفی شده است.
اما فهم عامه و غالب پیروان این ادیان سهگانه از یکدیگر در طول تاریخ گذشتهشان فهمی بوده است براساس برخورد با کافران و یا دشمنان. اهل هر دین پیروان دین دیگر را یا گمراه تلقی میکردهاند و یا دشمن و یا حداقل چنین عقیده داشتهاند که حقیقت معنوی و دینی موجود در نزد پیروان دین رقیب حقیقتی ناقص و غیرقابلاعتبار است. بررسی تاریخ گذشتۀ روابط پیروان سه دین یاد شده متأسفانه نشان میدهد که باور یاد شده، در نظام اجتماعی و ارتباطات متقابل سیاسی پیروان آن ادیان کمال تأثیر و انعکاس را داشته است. چنین تصور میشده که چون پیروان دین دیگر با خداوند رابطۀ شایسته و بایسته ندارند و خداوند آنها را بهدرستی نمیپذیرد پس آنان باید در نظام اجتماعی و سیاسی انسانهای درجۀ دو به حساب بیایند و از حقوق و فرصت و امکانات اجتماعی و سیاسی کمتری بهرهمند گردند. در آن گذشتهها تبعیضات فراوانی وجود داشته است و اقیتهای مذهبی به درجات مختلف، همیشه زیر فشار اجتماعی و سیاسی قرار داشتهاند. البته این وضع به دورانهای عادی مربوط میشد، وگرنه در شرایط غیرعادی این عقاید یادشده مایههای ایدئولوژیک جنگهای خونین میان پیروان ادیان وحیانی میشده است.
۲ – ممکن است چنین بهنظر رسد که آن اعتقادات خشونتخیز و واقعیتهای ناگوار و ستمهای ناشی از آن صرفاً ساخته و پرداختۀ بخشی از پیروان این ادیان بوده است، اما حقیقت این است که در متون هر سه دین وحیانی یهودیت، مسیحیت و اسلام تعبیراتی وجود دارد که اگر درست تفسیر نشود میتواند به چنان عقایدی منتهی گردد. در متون دینی یهودیان گفته شده، این فقط یهودیان هستند که از همه به خداوند نزدیکترند و برگزیدۀ او به شمار میروند. در متون دینی مسیحیان این امتیاز به مؤمنان مسیحی داده شده است و در متون دینی مسلمانان این امتیاز مخصوص ایمان آورندگان به حضرت محمد (ص) دانسته شده است.
دراین مقام درصدد این نیستم که به تفسیر آن متون بپردازم و توضیح دهم که معنای درست و قابلقبول آن متون چه میتواند باشد. ولی میخواهم به یک تفسیر نادرست که از این تعبیرات به عمل آمده اشاره کنم و آن را کمی به محک نقد بسپارم.
این تفسیر غلط همان است که قبلاً نیز بدان اشاره کردم. گفتم پیروان هرکدام از این سه دین درطول تاریخ گذشته چنین تصور کردهاند که مقتضای نزدیکی یک شخص یا یک جماعت با خداوند این است که آن شخص با جماعت در همین زندگی دنیوی و اجتماعی در مقابل انسانهای دیگر از حقوق و فرصتهای بیشتری برخوردار شوند و یا حق حکومت و ادارۀ جامعه را منحصر به خود گردانند و دینداران دیگر را موظف به تبعیّت از خود بدانند. این خطا و اشتباه بزرگ موجب تبعیضها و ستمهای فراوان گشته و گاهی جنگهای خونین به وجود آورده است.
۳ – خطا و اشتباه مورد نظر از این واقعیت ناشی میشد که پیروان آن ادیان، دو موضوع متفاوت را که یکی از آنها، نزدیکی انسانها به خداوند، و دیگری حقوق انسانها در جامعه میباشد نمیتوانستند از یکدیگر جدا سازند، ذهن آنان توانایی این جداسازی را نداشت. آنان احکام موضوع اول را به موضوع دوم سرایت میدادند. این مزج و اخلاط مشکلات اجتماعی و سیاسی فراوانی پدید آورده بود. اما این دو موضوع کاملاً از یکدیگر جدا هستند و احکام آنها نباید با یکدیگر مخلوط و ممزوج شود.
درجۀ نزدیکی انسانها به خداوند به سعادت معنوی و به آخرت انسانها مربوط است در حالی که حقوق انسانها در جامعه به زندگی مسالمتآمیز و متقابل و دور از خشونت انسانها با یکدیگر در همین زندگی دنیوی مربوط است. اولی یک ارتباط عمودی و یا عمقی میان انسان و خداوند است و دومی یک ارتباط افقی میان هر انسان با انسان دیگر است. احکام موضوع اول هیچگونه تلازم و ارتباط منطقی با احکام موضوع دوم ندارد، احکام موضوع اول در ساحت درونی هر «انسان فرد» مطرح میشود و احکام موضوع دوم در ساحت بیرونی و بینالاذهانی که به زندگی اجتماعی مربوط است. هدف از طرح احکام موضوع نخست آشنا ساختن انسانها با عمیقترین نیازهای وجود آنان میباشد و در حالی که هدف از طرح احکام موضوع دوم تأسیس ارتباط متقابل انسانها با یکدیگر بر اساس درکی عقلانی از مسئلۀ عدالت و حقوق انسانهاست. ارتباط انسانها با خداوند واقعیتی است که هیچگاه در قلمرو امور تأسیسی انسانها قرار نمیگیرد و انسانها محکوم آن ارتباط هستند و نه حاکم بر آن. اما ارتباط انسانها با یکدیگر در حوزه امور تأسیسی انسانها قرار دارد و انسانها حاکم بر آن هستند و نه محکوم آن. در حوزۀ اول انتباه و تذکر مطرح است و در حوزۀ دوم تعقل و قانونگذاری.
۴ – با وجود این تفاوتهای بنیادین پرسش کاملاً جدی این است که چرا پیروان ادیان سهگانه قادر به تفکیک دو موضوع یاد شده نبودند؟ ظاهراً پاسخ چنین است: تا قبل از عصر جدید، آن پیروان، «یک معرفتی» بودند. آنان منابع متعدد معرفت در اختیار نداشتند و معرفتهای درجۀ دوم را نیز فاقد بودند.
فلسفه و علم به عنوان منابع مستقل معرفت و فلسفههای درجۀ دوم که همۀ میراث گذشته را زیر محک نقد و بررسی قرار میدهد در میان آنان پا به عرصۀ وجود نگذاشته بودند. در میان آن پیروان، متون دینی تنها منبع معرفت انسانی به شمار میآمد و علوم دیگرتا آنجا معتبر بودند که از عهدۀ امتحان به وسیلۀ معیارهای متون دینی سربلند بیرون میآمدند. در میان تودههای مؤمن که رهبری فکری آنان در دست عالمان رسمی دینی بود مطلب از همین قرار بود که گفتیم. اگر در خارج از حوزههای دینی کسانی از معرفت مستقل سخن میگفتند همواره مطرود عالمان دین بودند. نزاع فیلسوفان و عارفان و در قرون اخیر عالمان علوم تجربی با متکلمان و فقیهان در قلمرو تاریخی هر سه دین وحیانی برای همۀ ما مسئلۀ آشنایی میباشد که لازم نیست من در اینجا آن را توضیح دهم. واضح است که ریشۀ این نزاعها در این مسئل نهفته بود که عالمان دینی نه میخواستند و نه میتوانستند معرفت مستقل دیگری را غیر از معرفت حاصل از منابع دینی به رسمیت بشناسند. در نظر آنان «واقعیت» یکپارچه و منسجم و قابل شناختن مستقیم بود و کلید این شناختن همانا متون دینی بود. این وضعیت و ظرفیت ذهنی و معرفتی پیآمدهایی داشت.
۵ – در آن روزگار از طرفی انسانهای مؤمن به تأسیس حقوق متقابل انسانها با یکدیگر توانا نبودند و از طرف دیگر ضرورتاً می بایست برای زندگی اجتماعی، حقوقی و مقرراتی وجود میداشت و خلاء بیقانونی و هرجومرج پر میگردید. این خلاء موجود چگونه پر میشد؟
خلاء موجود اینگونه پرمیشد که همان ایدههای مربوط به نزدیکی انسانها و یا جماعتهای معینی با خداوند و حرمتهای ویژۀ ناشی از آن و یا دوری از خداوند و بیحرمتیهای ناشی از آن ملاک و میزان حرمت و حقوق انسانها در زندگی اجتماعی قرار میگرفت و مبنای قوانین و مقرارت میگردید. نتیجه این بود که همۀ ارتباطات افقی اجتماعی انسانی دنیوی بازگردانی از ارتباط عمودی خدا و انسان شده بود و هرم قدرت در جامعه بر اساس ایدئولوژی حاصل از آن بازگردان تأسیس گشته بود. این بازگردان در مقطعهای مختلف تاریخی اجتماعی پیروان ادیان سهگانه، در درجات مختلف قابل مشاهده میباشد.
۶ – آنچه گفتم وضع گذشته ما بود. اما در عصرحاضر وضع ما با گذشته بسیار فرق کرده است. در عصر حاضر به رسمیت شناخته شدن فلسفه و علم بهعنوان منبع مستقل معرفت، فلسفههای نقدی، فلسفۀ حقوق و فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ سیاست به پیروان ادیان سهگانه امکان و فرصت این عمل را بخشیده که حقوق ذاتی انسانها را که میتواند اساس رابطۀ انسان با انسان قرار گیرد از موضوع رابطۀ انسان و خداوند بهدرستی و وضوح تفکیک کنند. در عصر حاضر ما میتوانیم چنین فکر کنیم که خداوند میتواند در تورات، انجیل یا قرآن انسانهای غیرمؤمن را مورد مؤاخذه و بازخواست قرار دهد ولی در عین حال ما انسانها اعم از مؤمن و غیر مؤمن مسؤول و موظف هستیم همۀ انسانها را بدون هیچگونه استثنا در زندگی اجتماعی از حقوق انسانی یکسان و برابر برخوردار کنیم. ما انسانها موظفیم برای زندگی اجتماعی این روش را انتخاب کنیم و حقوق سیاسی انسانها در نظام اجتماعی رابطی به مقامات معنوی انسانها در پیشگاه خداوند ندارد و اصلاً برای آن متفرع نیست. ما نباید وجود یا فقدان مقامات معنوی انسانها را ملاک تأسیس روابط انسانها با یکدیگر قرار دهیم. البته خداوند چون خداوند است میتواند هر انسانی را از موضع خداوندی مورد مؤاخذه و سؤال و نقد قرار دهد.
۷ – آری، پیروان ادیان سهگانۀ یهودیت، مسیحیت و اسلام ( مانند دیگرمردم جهان) در این عصر بر این تفکیک آگاهی پیدا کردهاند و این گونه است که «حقوق بشر» به عنوان اساس رابطۀ انسان با انسان در فرهنگ آنها یا رسوخ پیدا کرده و یا درحال رسوخ است.
در عصر حاضر ما پیروان ادیان وحیانی باید از این فرصت پیش آمده حداکثر سود را ببریم. اینجانب تأکید میکنم که مبنای بازفهمی ما از یکدیگر درجهان حاضر باید بیش از هر موضوع دیگر موضوع «حقوق بشر» باشد. ضروری است که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در عصر حاضر یکدیگر را انسانهای دارای حقوق مساوی بدانند. و هدف همۀ گفت و گوها را برای حل اختلافات موجود در درجۀ اول تعمیم و تأمین عدالت انسانی براساس تأمین حقوق بشر قراردهند. واضح است برای انسانهای مؤمن به خداوند تأمین عدال انسانی و حقوق بشر یک کوشش دینی به شمار میآید. انسانهای مؤمن چنین عقیده دارند که تأمین عدالت و حقوق بشر در عین حال که تأمین حقوق انسان و سلامت روابط انسانی میباشد پاسخ دادن به «ندای عدالتخواهی» خداوند، نیز هست و در عمل به حقوق بشر، نه تنها حقوق انسانها بلکه «حقوق خدواند» نیز مراعات میگردد. تفسیرهای عدالتخواهانه از حقوق بشر و کوشش در راه تحقق آن به عنوان روشی برای زندگی پاسخ مثبت دادن به خطاب خداوند دربارۀ عدالت و کرامت انسان است.
۸ – پیشروی در فهم یکدیگر به عنوان انسانهای دارای حقوق متقابل و مساوی و تحولات اجتماعی اساسی متناسب با آن، این امکان را برای پیروان ادیان سهگانه به وجود میآورد که بتوانند سنت مکتوب و شفاهی گذشتۀ خود را بار دیگر از منظری جدید کاوش کنند و به شالودهشکنی آن بپردازد و آنگاه با کنار زدن رسوبات تاریخی ببینند که بنیانگذران هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام به «کرامت انسان» از آن نظر که آفریدۀ خداوند است دعوت کردهاند. حوادث تاریخی و قوانین و تدابیرات مربوط به آن که در سنت این بنیانگذاران دیده میشود، نباید چهرۀ آن دعوت اصلی را بپوشاند. گوهر آن که در عصر حاضر «حقوق بشر» نماد آن است. البته این امتیاز مربوط به انسان عصر جدید است که مقولۀ «کرامت انسان» را در شکل نظریۀ «حقوق بشر» به خوبی ساخته و پرداخته است. پارهای از اقدامها و تدبیرهای بعضی از پیامبران در مقطعهای خاص تاریخی مشروط به واقعیتهای سیاسی و اجتماعی آن عصر بوده است و در ارتباط با همان ظروف تاریخی باید فهمیده شود. از تعلیمات هیچ پیامبری چنین فهمیده نمیشود که اگر روزی انسانهای روی زمین بخواهند انواع آزادیها و برابریهای موجود در اعلامیّۀ حقوق بشر و تکمیلات بعدی آن را اساس و سازمان اجتماعی و روابط متقابل انسانها با یکدیگر قرار دهند و صادقانه در این راه بکوشند، خداوند از آنها ناراضی خواهد بود. نه تنها چنین چیزی از تعلیمات پیامبران فهمیده نمیشود بلکه تعلیمات آنها، انسانها را به ایجاد چنین جامعههایی تشویق میکند و کوشش در این راه را بارزترین مصداق «عمل صالح» به شمار میآورد. این واقعیت تلخ که در جهان حاضر پارهای از قدرتهای جهانی مسئلۀ حقوق بشر را به یک ابزار سیاسی جهت اعمال فشار بر دولتهای ضعیف در موارد لازم تبدیل کردهاند، نباید پیروان ادیان را در کوشش در راه تأمین و تحقق حقوق بشر بازدارند.
[مجتهد شبستری، محمد (۱۳۷۹). نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران: انتشارات طرح نو. صص. ۳۱۲-۳۲۱]
انتهای پیام