کاشتن باد و درو کردن طوفان
علی دادخواه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «کاشتن باد و درو کردن طوفان» نوشت:
در فرانسه، زمانی که غیر از روابط جنسی از هیچ چیز دیگری حرف نمیزدند، ژان لکان؛ روانشناس و فیلسوف فرانسوی (آوریل ۱۹۰۱ – سپتامبر ۱۹۸۱) گزارهای را بیان کرد که برای جامعه سکسباور آن روز فرانسه شوکهکننده بود، او اعلام کرد: «رابطهی جنسی امکانپذیر نیست».
حقیقت این عبارت را در تقلاهای سیزیف مانند و نرخ روزافزون طلاق بهدلیل ناکامی جنسی، میتوان در جامعهی خودمان هم مشاهده کرد. مردها و زنهایی که به تمنای سکسهای هالیوودی و لذتهای پورنووار به اندک زمانی رابطهی مقدس ازدواج را شکسته یا بهسوی طلاق میروند و یا اینکه روابط موازی با ازدواج را تجربه کرده واز همین رهگذر ناکامی و شکست را تجربه میکنند.
من نمیخواهم درباره آرای این فیلسوف چپگرا با شما صحبت کنم ولی میپرسم آنچه که بر سرمان خراب شده و احساس میکنیم توان رقابت با آن و از پی آن برآمدن را نداریم از چه چیزی حکایت میکند؟ و چگونه شده است که ما به ایننقطه از ضعف و انحطاط رسیدهایم؟ ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ روزنامه اعتماد ملی در صفحه ۱۵ خود یادداشتی را به قلم مسعود سالاری مینویسد زیر عنوان اینکه: “چه کسی از ساسی مانکن می ترسد؟” و در میان بازی کلماتی که نویسنده بهخرج داده چیزهایی مانند “درون مایههای دست نخورده ولی آشنا”، “بازی جابجایی قافیهها”، “قافیههای امروزی” و “مفاهیم امروزی” را به ترانههای ساسی سنجاق میکند که چه بشود؟ تا از او یک قهرمانی بسازد که فقط جوانان حرف او را میفهمند، حرفهایی که “در نهایت به دل مینشینند”! موضوع مهمتر از این حرفها هم بود .وقتی احمد زید آبادی عنوان کرد: “به کروبی رای می دهم چون با ساسی دیدار کرد”! همه این صحنهآراییهای سیاسی ۱۱ سال پیش از این اتفاق افتاده و حالا احمد زیدآبادی که آنموقع حدودا ۴۴ ساله بوده ۵۵ ساله گشته است. و جوانانی که همدوره آن سالهای اوج گیری سیاسی ساسی بوده اند در سالهای پایانی دهه سی و گذراندن دهه چهل زندگی خود هستند.
بله! برخی منتقدین امروز این خواننده، آن گروههای فهمیده و روشنفکر، آن غورهنشدگان مویز شده پیش از این از طرفداران وی و مصرف کنندگان محصولات موسیقی او بودهاند. پس اتفاق تازهای نیفتاده است. باری! چرا ساسی توان مقاومت را از ما گرفته است ؟ چون ما چیزی شدهایم میان تهی، خالی شده از هر یقینی. وقتی که ذهنیتهای اروتیک ما که سالها پنهانش میکردیم حالا نمود یافته است.
سیاستمدارانی که بازی میکنند و بازیگرانی که سیاستبازی میکنند، این بدبختی ماست. بازیگرانی که هنر و حتی خوانندگی را بازی میکنند. کسی که باد به کارد طوفان درو میکند! گفتهام و منتشر هم کردهاید که بگذاریم هنرمندان بهجای سیاستمداران سخن بگویند! ولی کدام هنر و کدام هنرمند؟ این یک قسمت از مشکل ماست.
دهه هفتاد که من نوجوان بودم با کارهای کوروش یغمایی روزگار غریبی را تجربه میکردیم. البته هنوز پاپهای لوسآنجلسی بودند. معین ، آقای داریوش و ابی و… هم میخواندند و محبوب نسل ما بودند. فریدون فروغی و فرهاد مهراد هم از پیشکسوتان راک ایرانی هم بودند (منظورم آثارشان است) ولی اینها برای ما سنگین بودند. فضای آنها با آنچه ما تجربه میکردیم فرق داشت. ولی کوروش یغمایی انصافا موسیقی راک ایرانی به خوردمان میداد و چیزی کاور نمیکرد. دهه هشتاد هم که دانشجو شدم، در آن فضای ملتهب اصلاحات کارهای رضا یزدانی و محسن نامجو داشت گل می کرد. رضا یزدانی جزو اولین راکخوانهای ایرانی بود که توانسته بود مجوز بگیرد. خوب هم میخواند؛ اعتراضی و نوستالژیک. ولی با محسن نامجو هرگز ارتباط نگرفتم چون از جنس صدایش خوشم نمیآمد. در این میان گاهی رستاک و گاهی نوید اربابیان ما را متعجب میکردند و با خود میبردند. تازگیها هم که گروه بمرانی آمدند. پرکار با ترانه والبته درامزن خوب. البته گروههای دیگر و افراد دیگری هم بودند، رضا صادقی و آرش و برادرش و… در طول این سالها در سبک موسیقی راک و موسیقی اعتراضی اینها را می شنیدم. اینها سلیقه موسیقیایی من بود که تا حدودی آموختنی هم بود، یعنی تحت تاثیر روح زمانه ما بود.
اما یک دهه هشتادی دیگر نمیتواند تصوری از دنیای ما و روح زمانه ما داشته باشد .و بدبختی آنکه ما هم درک درستی از دنیای نسل های جدید نداریم. امروز صحبت از سکسگروهی است و هنجارشکنی دیگر این نیست که دوست دختر داری یا دوست پسر؟ مسئله این است که سکسپارتی رفته ای یا نه؟! حالا ساسی با یک کلیک بابت و رو کردن یک بیگ داگ میتواند همه چیز ما را به هم بریزد. چرا؟ چون ارزشهای ما برای فرزندانمان مبدل به ضد ارزش شده است. و این خودش نه فقط یک مسئله اخلاقی بلکه سیاسی است. بسیاری از نظریهپردازان، استحاله ارزشها را نقطه عطف و شاید مهمترین مشخصه یک انقلاب به شمار میآورند.
اسطورهای مانند شجریان که تبلور هویت ملی ما بوده میرود که جای خودش را به یک ضد اسطورهای بدهد! بله ضد قهرمان ما در معنای دیگر میخواهد اسطوره از کار دربیاید. هشتگ زده اند: “ساسی بهترین داداشی دنیا “! من جایگاه ویژهای به آقای ساسی نمیدهم در بهترین حالت او یک عفونت ثانویه مستقر شده در زخمی ناسور است. زخم را خودمان ایجاد کرده ایم. باری! وقتی یک بازیگر زن پورنوگرافی در صفحه شخصی خود و در کشور خود بطور متوسط حدود ۱۰۰ هزار لایک دارد ولی ویدئو او با آقای ساسی بیشتر از ۷ میلیون بازدید کننده آنهم در ۲۴ ساعت اول انتشار و در کشور ایران دارد باید به خودمان بیاییم. پژوهش را درباره گذشتهمان ادامه دهیم ولی به اطرافمان هم دقت کنیم. به آنچه که ساختهایم و بدون ما ساخته شده است.
روی هم رفته در کشوری که ممنوعیتهایی از قبیل انتقاد و انقلت آوردن به سیاستهای دولتی تا نمایش سازهای موسیقی در تلویزیون و رفتن زنان به ورزشگاه رواج دارد و اینممنوعیتها توسط نسلی پشتیبانی میشود که پیش از انقلاب انواع آزادی اجتماعی را تجربه کردهاند، فکر نمیکنم انتقاد از نسل دهه هفتاد به بعد منصفانه به نظر بیاید.
و البته باید تذکر بدهم انتظار اینکه هنر و سلبریتیها بار اخلاقی جامعه را به دوش بکشند و مبلغ اخلاقیات باشند میتواند موجه باشد ولی نه همیشه کارآ و شدنی است و نه قابل اجبار و انتظار کشیدن است. مهمترینمروج اخلاقیات در جامعه رفتار حاکمان و مبلغان است و سینما، موسیقی و رمان با هر جذابیتی که داشته باشند که البته دارند و با هر ترفندی که سرهم نمایند نمیتوانند ذائقه فرهنگی یک جامعه را بهمعنای “هویت ملی” دستکاری کنند در حالی که رفتار متولیان سیاسی و فرهنگی جامعه مهمترین دلیل تغییر مزاج تودههاست. وقتی زبان ذهنی ما اروتیک است و اینجهانبینی ما و رویکردهای سیاسی و فرهنگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد، وقتی نگاه ما به انسان و اخلاق اروتیک است باید بهخودمان بباییم و بهدنبال تولید زبان تازهای باشیم برای ارتباط با جهان هستی، با خودمان و دیگری. زبانی که جنسیتزده نباشد، اروتیک نباشد و بدن دیگری را بمثابه شی برای تصاحب نبیند و البته که مدارا ورز باشد.
حالا ما در زبان تازهای که باید اختراع کنیم اساس را باید بگذاریم بر مسئولیتپذیری بشر در عین ماکزیمم آزادی او. به اینکه او خود را مسئول بداند در مورد همه کارهایی که کرده و میکند و کارهایی که باید بکند و نمی کند. آزادی حق ذاتی انسان است و البته که مسئولیت هم ضمیمه این مسئولیت است. دیگر الهیات پشتیبان اخلاقی ما در عصر حاضر نیست. این یک حقیقت غیر قابل انکار است و برای من جای تاسف دارد. این تنها مسئولیتپذیری و عشق به انسانیت است که میتواند پشتیبان اخلاق ما باشد. این بهخصوص برای جامعه ایرانی بسیار راهگشاست. اگر توانستیم به این سو برویم و بدون پیش داوری و قضاوت با خودمان مواجه شویم، بدون آنکه چیزی را اخلاقی یا سیاسی کنیم، آنگاه ساسی مانکن و موسیقی او برای ما تنها یک اتفاق معمول «+18» در دنیای مدرن امروز میشود. حالا گوگل سرچخودتان را باز کنید و درباره سفر اخیر پاپ فرانسیس به عراق جستجو کنید. وقتی زنان و مردان عراقی، کرد و مسلمان در کنار هم برای خوش آمدگویی به او رقص میکنند. فارغ از ایدئولوژی و بازی زبانهای سخت و بدنهای بی دفاع.
باری! فصل جدیدی آغاز شده است، اینکه ما کجای این تغییر زیبا ایستادهایم با خودمان است.
پاورقی متن : در سالی که به تمامی می گذرد و فقدان بزرگانی همچون نجف دریابندری ومحمدرضا شجریان را به سوگ نشسته ایم و چشم در چشمان آبی آیدین به تخریب او کمر بسته ایم، در این کشاکش سالهای کووید، امیدمان این باشد که امثال علی دهباشی برایمان بمانند که یک تنه وزارت فرهنگ ما بودهاند و هستند. آمین.
انتهای پیام
“عفونت ثانویه مستقر شده در زخمی ناسور” تویی مرد حسابی! تویی که بلد نیستی نقد بنویسی، و فکر میکنی مثلا بمرانی هنری کرده (که نکرده) و با هیپسترهای امثال خودت میچرخی، خبر داری که چند درصد مردم این مملکت زیر خط فقرن؟ و بچههاشون نه موبایل دارن نه تبلت، نه کامپیوتر نه اینترنت، که حالا به قول حضرتعالی بخوان پی «سکسپارتی» (اینو خدایی از کجات در آوردی؟) باشن؟ خفه کردین ما رو با این ساسی… عه.