مُعضلهای به نام اصلاحات
محمدرضا مرادی طادی، دکتری علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و عضو شورای سیاست گذاری حزب ندای ایرانیان، یادداشتی را در نقد گفتاری از محمدرضا جلاییپور در اختیار انصاف نیوز قرار داده است. جلاییپور در اول فروردین ماه در مصاحبهای با انصاف نیوز، اصلاح طلبی را به سه گونهی بروکراتمحور، ساختاری و نهادی تقسیم کرد و ضمن تشریح آن از نظر خود، به پرسشهایی در این باره پاسخ داد. نوشتار مرتبط با این مصاحبه را در [اینجا] بخوانید و فیلم مصاحبه را در {اینستاگرام، یوتیوب، آپارات} ببینید.
متن یادداشت محمدرضا مرادی طادی در نقد این گفتار در پی میآید:
چندی است که محمدرضا جلائیپور دست به اقدام سزاوار تحسینی زده است که اگرچه از منظر تحلیلی و تئوریک با آن موافق نیستم، ولی از آنجایی که کوشیده اصلاحات را تبدیل به «مسئله» کند و در باب آن بیندیشد و دیگران را لاجرم به اندیشیدن دربارۀ آن وادارد، شایستۀ تقدیر است. از منظری فلسفی میتوان کار ایشان را ذیل مقولۀ «پسا (post)» قرار داد، چرا که کوشیده یک پدیده را پروبلماتیزه کند و بدیهی است که هنگامی ما نسبت به ضرورت پروبلماتیزه شدن یک پدیده التفات پیدا می کنیم که آن پدیده دچار ناکارکردی و کژدیسگی شده باشد، فلذا به ناچار باید آن را آسیب شناسی کرد و اُفت و آفتهای آن را شناخت و برای آنها چارهای اندیشید. عموماً رویکردهای «پسا» تلاش می کنند با حفظ ماهیت و چارچوبهای پدیده، صرفاً با همان نگاه پاتولوژیک، دارو و درمانی بجویند، و یا آن را پیرایش (زدن شاخ و برگهای مازاد)؛ و یا، آرایش (دست و پا کردن افزونههای جدید) کنند، تا شاید آن را به جایگاه و کارکرد راستین خودش باز گردانند. بدین معنا می توان تلاش جلایی پور را در دسته بندی «پسااصلاحات» قرار داد که حداقل می کوشد در سطح تئوریک اصلاحات را بازسازی کند، و در مقابل کسانی قرار میگیرد که قائل به تخریب و برگذشتن از کل این پدیده/جریاناند.
ایشان [در اینجا] نوشته است: «ابزار اصلی تغییر در اصلاحطلبی نهادی هم ساختن ائتلافهای مسالهمحور، مذاکرات اجتماعی و حضور برنامهمحور در انتخابات و نهادهای حکمرانی و پیشتیبانی و تغذیهٔ تکنوکراتهایی است که این اصلاحات نهادی را هدف میگیرند». نمیدانم اصولاً منظور نویسنده از این عبارات چیست و چگونه عملیاتی میشود و کلاً میتوان نقدهای بسیاری به آن داشت. چرا که – صرفاً برای مثال – ایشان صفت «نهادی» را این گونه تعریف کرده است: «منظور از «نهاد» قواعد بازی و الگوهای تکرارشوندهٔ رفتار جمعی است»، که خُب یک تعریف کلاسیک در کتب جامعه شناسی است و از جمله مَثلهای سائره در این علم؛ ولی نویسنده توجه ندارد که اگر (برای نمونه) یک طرف «بازی» به ناگاه میل و ارادهاش به این کشید که بزند زیر میز، خودِ این «زیر میز زدن» میتواند یک الگوی تکرار شونده باشد و تبدیل به «نهاد» شود، که مثال بارز آن را میتوانیم در کشورهایی که تاریخی از کودتاهای پی در پی دارند مشاهده کنیم. پس الزاماً هر «نهادمند» کردنی نمیتواند مقبول و موّجه باشد.
ولی با این حال، چندی پیش، قبل از خواندن متن ایشان، نکاتی به ذهنم رسید که میخواستم بیشتر دربارۀ آنها ژرف اندیشی کنم ولی اکنون عبارتِ «ائتلافهای مسالهمحور» در متن ایشان مرا بر آن داشت تا همین اندک تأملاتی که داشتهام را قلمی کنم و از سویی دیگر به گشودن فضای نقد و نظر درباب کلیّت پدیدۀ «اصلاحات»، به قدر وسع، یاری رسانم.
اصولاً در جهان سیاست میتوان چند نوع اِجماع داشت که شاید مهمترین آنها «اِجماعهای ایدئولوژیک» باشد. برای نمونه، جبهۀ موسوم به اصلاحات، غالباً ذیل یک اِجماع ایدئولوژیک شکل گرفته است. در بیشتر توافقات و تَخالفات، مبانی اِجماع/عدم اِجماع همین بنیادهای ایدئولوژیک و انگارههای گفتمانی و منظومههای معنایی است. پرسشی که برای من طرح شد و به آن اندیشیدم این بود که در هنگامهای که امکان اجماعِ ایدئولوژیک و وحدتِ گفتمانی وجود ندارد چگونه می توان به دنبال اِجماع و طرح ائتلاف بود؟ به ویژه در شرایطی که مانند امروز وضعیت کاملاً پیچیده و معطوف به بحران است.
عطف به مقدمات فوق تعبیر «اِجماع پروژهای» را جعل کردم و در برابر «اِجماع ایدئولوژیک» نهادم. در اجماع پروژهای ما می توانیم وارد ائتلافها و توافقاتی بشویم که اگرچه با طرفین ائتلاف اختلافهای عمیق ایدئولوژیک و گفتمانی داریم، ولی ضرورتِ پروژهها ما را به ائتلاف برای دستیابی به یک توافق «سیاستی (policy)» و نه «سیاسی(politics)» وادار می کند. فهرست بالابلندی از موضوعات را می توان نام برد که می توانند مبنایی برای اِجماع پروژهای باشند؛ برای نمونه، آلودگی هوا، بحران آب، ترافیک شهری، حمل و نقل عمومی و مانند اینها. اگر بخواهیم برای این پروژهها الاهم فالاهم داشته باشیم، می توانیم فهرست صد اَبَرچالش اصلی ایران را مبنای اقدام و تصمیم گیری قرار بدهیم.
اجماع پروژهای اهداف زیر را دنبال میکند:
- حل یک مشکل مشخص و تعریف شده که آبژکتیو است و با پارامترهای استانداردی قابل رصد کردن است.
- افزایش کیفیت حکمرانی (مُتعاقب حل آن مشکل)
- افزایش رفاه ذینفعان درگیر در آن مسئله (با رفع یا بهبود مشکل مربوطه)
- افزایش رضایت مردم از نظام حکمرانی
- تمرین جناحهای سیاسی برای گفتگو و توافق بر مسائل معین و مشخص جامعه به جای درگیریهای بی حاصل درباب منازعات کلان و ساختاری که اساساً در دورههای کوتاه مدت قابل حل و فصل نیستند.
- زمینه سازی برای نیل به اِجماع ایدئولوژیک بین طرفین حاضر در هندسۀ مُنازعه
تفاوت «اِجماع پروژهای» من با «ائتلافهای مسئله محور» جلائی پور (البته اگر ایشان از این عبارت همان معنا و مضمونی را مُراد کرده باشند که من برداشت کردهام) در این است که:
اولاً عملیاتی است؛
دوماً سیاستی است و نه سیاسی؛
و سوماً، درون جناحی و برون جناحی، در هر دو سطح، قابل پیگیری است.
به نظرم معماری اصلاحات اگر بخواهد بازسازی و نوسازی شود، باید قبل از هر چیزی از جهان انتزاعیّات و تخلیّات پای در دنیای واقعیت بگذارد و از این تار و پیلهای که به دور خود تنیده خارج شود، تا شاید راهی به رهی بجوید. والّا بازی با کلمات و ردیف کردن صفات مختلف برای اصلاحاتی که اساساً معلوم نیست چه چیزی می خواهد باشد، دوای هیچ دردی نیست، جز دردِ دست و پا زدن برای ماندن در قدرت به هر قیمتی! حتی اگر این هم نباشد، و این عباراتِ نگارنده را دعواهای روشنفکرانه و اظهار لحیههایی برای فضل فروشی و خودنمایی قلمداد کنیم، امّا یک چیز مشخص و غیر قابل کتمان است: مردم کوچه و بازار از ما تحلیل و تئوری نمی خواهند، بلکه آنها صرفاً خواهان تغییر مثبت در کیفیّت زندگی روزمره شان هستند، همین، ولاغیر!
انتهای پیام