توافق با چین از نگاهی دیگر
محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «درباره توافق با چین» نوشت:
زمان انتشار پیشنویسی از توافق با چین سه مطلب درباره آن نوشتم، و حالا از منظر حق شهروندی میتوانم چند نکته اضافه کنم. مطالبی البته هست که دیگران به تفصیل نوشتهاند نظیر: رعایت نشدن حق مردم و مجلس برای اطلاع داشتن از محتوای توافق؛ و اشاره به سابقه نامناسب چینیها در رها کردن توافقات با ایران در زمینه هستهای یا توسعه میدانهای نفتی. سه نکته مقدماتی و چهار نکته اصلی.
یک. لطیفی، سخنگوی گمرک ایران چندی پیش گفته بود عمده اقلام صادرات ایران به چین عبارتند از: پسته، انواع خشکبار و ادویه، مواد اولیه معدنی و صنعتی، مصالح ساختمانی، متانول، پلی اتیلن، فرش، ظروف شیشهای، شمش آهن، محصولات آهنی، خرما، انگور و میوهجات عمده کالاهای صادراتی ایران به چین در کنار مشتقات نفتی بوده است.
دو. عمده این اقلام صادراتی مواد خام هستند یا محصولاتی مثل شمش آهن و محصولات پتروشیمی که در اصل بخش عمده آنها صادرات انرژی ارزان ایران است؛ و کالایی مثل فرش که صنعت کارخانهای نیست، و به عبارتی ما کماکان صادرکننده مواد خام به چین هستیم.
سه. رهبری نظام در پیام نوروزی خود درباره شعار جهش تولید سال قبل تصریح کردهاند تحقق این شعار «… غالباً در کارهای زیربنائی و سازندگی و امثال اینها بود، نتیجهی آن در اقتصاد عمومی کشور و در معیشت مردم مشهود نشد.»
نکته مهمی است که کارهای زیربنایی و زیرساختی، اگرچه کیفیت زیرساختهای ضروری برای تولید را افزایش میدهد اما اغلب منجر به اشتغال زیاد، کاهش فقر و افزایش صادرات و سهم در بازار جهانی نمیشوند.
اما پنج نکته اصلی:
یک. توافق با چین و اساساً کل سیاست خارجی برای مردم وقتی ارزش دارد که منجر شود به ارتقای کیفیت زندگی شامل امنیت، اشتغال، خلق ثروت، ارتقای فناوری، محیطزیست سالمتر و شادمانی و غرور ملی با هزینه کمتر و پایداری بیشتر. توازن میان این عناصر هم مهم است و نمیشود دائم بر یکی تأکید و بقیه را قربانی آن کرد.
دو. توافق با چین اگر فقط ابزاری برای مقاومت در برابر آمریکاست و به این جهت ایران را علاوه بر مناقشه چهل ساله با آمریکا، به وجهی از مناقشه راهبردی چین و آمریکا تبدیل کرده و شر آنرا هم بر سر مردم آوار میکند، برای مردم بیحاصل و بیارزش است.
سه. توافق با چین اگر فقط ایران را به کارگاه پروژههای ساختمانی-زیرساختی (سد، جاده، نیروگاه، فرودگاه و …) تبدیل کند، و چینیها مابهازای نفت ایران (در اصل با پول خودمان) این گونه زیرساختها را در ایران بسازند، البته برای شرکتهای چینی بازار خوبی میشود اما چیزی نصیب ایرانیان نخواهد کرد جز زیرساختهایی که خودشان هم کموبیش قادر به ساخت آنها هستند.
چهار. توافق با چین، وقتی اثرات واقعی بر اقتصاد و کیفیت زندگی ایرانیان به جا میگذارد که تجربه، سرمایه، فناوری و بازارهای در اختیار چین، میلیونها ایرانی را به صورت انبوه (شبیه به کاری که چینیها در کشور خودشان انجام دادند) در صنایعی شاغل سازد که بشود به اتکای تولید کالایی آنها در زنجیر ارزش جهانی (GVC) جایگاهی برای ایران تعریف کرد.
پنج. توافق با چین وقتی مفید است که در چارچوب برنامهای راهبردی، ترکیب صادرات ایران از شکل فعلی صادرات مواد خام و انرژی، تغییر کرده و به سمت تولیدات کارخانهای متکی به فناوری، نوآوری و نیروی کار ایرانی متحول شود.
جمعبندی
هر پنج نکتهای که درباره بایستههای توافق با چین نوشتم، موانع جدی دارند. محتمل است که برداشت طراحان ایرانی توافق عمدتاً سیاسی و معطوف به موازنه امنیتی-سیاسی با آمریکا و غرب باشد؛ طرفهای ایرانی و چینی عمدتاً به منابع انرژی، مواد خام و طرحهای زیرساختی ایران و قراردادهای عظیم ساخت آنها نظر داشته باشند نه اشتغال، سهم در زنجیره ارزش جهانی و افزایش تولیدات کارخانهای رقابتپذیر ایران در بازار جهانی؛ و طرف چینی نیز همچون گذشته بخواهد از ایران به عنوان ابزار موازنه و امتیازگیری علیه آمریکا استفاده کند.
تهدید دیگر اینکه در شرایط فقدان روابط بانکی با جهان، پایداری تحریمها و انحصاری که این وضعیت برای چین در رابطه با ایران ایجاد میکند، طرف چینی حداکثر بهرهبرداری یکسویه و بهرهکشی از ایران را انجام دهد. چینیها مثل هر قدرت خارجی دیگری، جز منافع، هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسند.
و اما سؤالات مهم
یک. بدون نگاهی متوازن به سیاست خارجی دارای روابط متوازن با همه قدرتها، میتوان شروط فایدهمندی توافق با چین را محقق کرد؟
دو. بدون سرمایه اجتماعی و پشیتبانی عظیم ملی از سیاست خارجی، میتوان با دومین قدرت اقتصادی جهان تعامل متوازن داشت؟
انتهای پیام
خیر.