سالِ بقا!
مهدی میرآبی، نویسنده و روزنامهنگار در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «سالِ بقا!» دربارهی سیاستهای نظام پیرامون مذاکره و رابطهی ایران و آمریکا نوشت:
بدیِ انقلابهای کلگرایانه این است که به شدت تهاجمی عمل میکند، یعنی شبیه سونامی از راه میرسد و هر چه را و هر که را (خوب یا بد) در مسیر خود ببیند از بین میبرد و آن جغرافیا را به تلی از خاک تبدیل میکند. با خاک یکسان شدن جغرافیا حتماً نباید با بمبافکن صورت بگیرد! همین که نخبههای بیشمارِ کارآفرین همراه با اموال عظیمشان تسویه شوند و نخبههای سیاسی و نظامی و… اعدام شوند و موج بلند فرار افراد شایسته صورت بگیرد و افراد ناشایست بر مسند قدرت نشینند. آن کشور در تعاریف استاندارد با خاک یکسان شده است.
مایه شرمساری است وقتی میشنویم آن روزگارانِ غریب را تجربه کردیم. این را بارها و گاهها از زبان مقامات مسئول و سابق همین نظام شنیدهایم. همهی اینها در کنار اصرار و پافشاری بر رفتاری متناقض و به شدت متضاد با مناسبات بینالملل ما را به شکلی بیسابقه در تنگنا، انزوا و تحریم قرار داد. و لطمههای جبران ناپذیری به سابقه و اعتبار “ایرانی” وارد نمود.
در میان حجم انبوهی از سیاستهای غیر متعارف و بحرانزا “نزاع و قطع رابطه با آمریکا” گل سر سبد آنها بود. آنقدر تأثیرگذار و حیاتی که بعد از چهل و دو سال تجربه، مقامات ما را پشیمان نمیکرد که بدانند اگر روزگاری راز بقا، در نزاع با آمریکا بود اینک راز بقا در صلح و رابطه با آمریکا تغییر ماهیت پیدا کرده است. کاش آن زمان از این یک قلم چشمپوشی میشد و شکل رابطه با آمریکا سر جای خود محفوظ میماند. حتی نه به گونهی سابق بلکه به گونهای معقول و منطقی که در بافت روابط بینالملل و سیاست خارجه جا میگرفت و قابل تحمل بود.
متأسفانه تا تجربه نکردیم به عمق عوارض جانکاه چنین سیاستهای غلطی پی نبردیم. آمریکا در تلافی این سیاستهای غلط به واسطهی تحریم و مصادرهی اموال منقول و غیر منقول ایران در خاک خود ضربهی مهلکی به نظام پولی، مالی ایران وارد ساخت. ضربهای که اقتصاد ایران را در مسیر “تورمساز” بودن قرار داد. و بسیاری زیانهای دیگر که به طور خزنده رشد کردند و تهدیدی برای کل ساختار شدند.
ناهنجاریها، عدم اعتماد، عدم مشارکت در انتخابات، نا امیدی، تاریک بودن آینده و بسیاری دیگر از فاکتورها برای انحلال یک سیستم یک شبه اتفاق نمیافتد. همهی اینها بعد از نزدیک به نیم قرن روی روان و رفتار مردم انباشت شده بود که بین سالهای ۹۶ تا ۹۸ خودش را نشان داد و شبیه فوارههای آتشفشان طغیان نمود.
فنر را هر قدر فشار آوریم جمع میشود اما تا یک جایی. بعد از آن با زور و فشارِ زیاد از دستمان میپرد و در میرود!
کشور ما طی ۴۲ سال گذشته در برهههایی که بسیار کشدار و کسالت وار و خستهکننده بوده است به طور ناقص و نیمبند میل به مذاکره پیدا کرده که نه تداوم داشته و نه ثمری. آخرین تجربهی مذاکره، اخذ برجامی بود که با فرمان رئیسجمهور جدید آمریکا کنفیکون شد.
حالا با رسیدن به این نقطه و کسب تجربهها (به ویژه برای طرفی که دست پایینتری دارد و تا گلو در
مشکلات ناشی از آن فرو رفته) راهی جز این نمانده که به رابطهای جامع، پایدار و دائمی در سطح بینالملل تن دهد. طرف مقابل هم به خوبی از این موضوع آگاه است و وارد رابطهی همچون دفعات پیش نمیشود. رابطهای مهم است که حداقل به زور در بافت بینالملل بگنجد و اگر قابل ستایش نباشد لااقل قابل تحمل باشد و از سویی از چنان اعتباری برخوردار باشد که دیوانهای شبیه ترامپ پیدا نشود آن را نقض کند.
طرفهای ایرانی بر خلاف میل هم که شده به درستی میدانند که ایجاد این رابطه و آزاد شدن از اسارت تحریمهای کمرشکن به قدری ضروری و حیاتی است که از نان شب هم برای نظام واجبتر شده. یعنی خسران و تبعات آن تا میزانی که بتواند زیرساختها را برای بقا از بین ببرد به وقوع پیوسته و دیگر امکان لحظهای کش دادن و زمان خریدن باقی نمانده است.
آنچنان که چه نظامی، چه غیر نظامی از شوی انتخابات خرداد ماه بیرون بیاید از فردای آن روز در تکاپوی نشستن بر پشت میز مذاکره است. به کام هر شخص یا دولتی باشد مهم نیست، مهم مذاکره است که غیر از آن هر چه باشد حد میانهای ندارد. در سال جدید انتخاب راهِ میانه، در رابطه با آمریکا وجود ندارد. انتخاب بین همه یا هیچ است. اگر کمی شانس با مردم ما یار باشد شاید گشایشی رضایتبخش صورت بگیرد، ماهیت سیاست در غیر پیش بینی بودن آن است. به همین دلیل است که زیدآبادی میگوید. “سال اقبال؟” شاید هم سال بقا! حال که تداوم سیاستهای گذشته با آمریکا تهدیدی جدی برای بقا شده است، شاید تغییری در این سیاستها رخ دهد.
کسی چه میداند. همه چیز نهایتاً تا یک سال آینده مشخص میشود.
انتهای پیام
چه متن بچگانه ای.