نقدی بر پاسخ دکتر سروش
مرتضی زارعی، مدرس دانشگاه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «نقدی بر پاسخ دکتر سروش» دربارهی پاسخ دکتر عبدالکریم سروش به آیتالله علی علیدوست نوشت:
دکتر سروش درپاسخ به نقد حجت الاسلام علیدوست بر مباحث دین و قدرت، نکاتی را مطرح نمودهاند که در نگاه منصفانه برخی از آنها منطقی است. امایک نکته مهم و قابل نقد جدی در پاسخ ایشان هست که از قبض و بسط تا همین پاسخ تکرار شده است که اسلام همان تاریخ اسلام است.(پاسخ به نقد علیدوستی، انصاف نیوز)
دکتر سروش این اصل را در برخی از سخنرانیهای خود درباره انسان نیز گفتهاند و معتقدند انسان حقیقت خود را در تاریخ نشان داده است و نوعی اصالت به ظهور تاریخی میدهند. در واقع ایشان بیش از نگاه ماهیتی به پدیدهها نگاه تاریخی و وجودی دارند و از آنجا که عالمان سنتی بیشتر نگاه ماهیتی در فهم دین دارند لذا کمتر همزبانی و درک متقابل سخنان یکدیگر رخ میدهد و به نظر میرسد ریشه بخش مهمی از مجادلات پایانناپذیر نیز به این تفاوت مبنایی و نوع نگاه در شناخت دین باز میگردد.
اما در نقد نگاه تاریخ محور دکتر سروش باید بگوییم که این نگاه حسنی دارد وعیبی، حسن آن غافل نبودن از واقعیات و آثار وجودی یک مکتب و نظر است و اما عیب مهم آن تسلیم واقعیت شدن و رفتن به سمت تفکر محافظهکارانه است. درست است که درشناخت پدیدهها باید آثار وجودی آن را دید اما این، همهی مساله نیست. در کنار آن نباید از ماهیت و ذاتیات غفلت ورزید و الّا راه اصلاح بسته میشود و طبق مبنای خود دکتر سروش که در اولین نوشتههایش بر آن تاکید دارند از هستها، بایدها بیرون نمیآیند(دانش وارزش ص۳۶) این مساله در تاریخ اسلام نیز جاری است و از هست و وجود تاریخ اسلام به راحتی باید و حقیقت اسلام را نمیتوان نتیجه گرفت.
اسلام در تاریخ تجلی یافته است اما مثل هر پدیده دیگر شرایط بیرونی در کیفیت ظهورش موثر بوده است و محدودیتها و بلکه نقصهای زمانه نیز در این تجلی حضور داشتهاند. لذا سره و ناسره و درست و غلط با هم آمیخته گشته است.
حضرت علی(ص) بیانی دارند درباره راویان حدیث پیامبر(ص) و آنها را به چهار دسته تقسیم میکنند. کسانی که به عمد بر پیامبر دروغ میبستند. کسانی که اهل دروغ نبودند اما حافظه قوی و ضبط دقیقی از گفتار پیامبر نداشتند. کسانی که صادق بودند و حافظه خوبی داشتند اما همه سخنان ایشان را نشنیده بودند و به تعبیر امام به ناسخ ومنسوخ و مثل آن احاطه نداشتند. کسانی که صادق بودند و دارای حافظه خوب بوده و همه سخنان پیامبر را شنیده و مواقع سخنان پیامبر را میشناختند. امام در میان این چهار گروه تنها روایت دسته چهارم را قابل اعتنا میدانند. (نهج البلاغه خطبه ۲۱۰)
بنابراین میبینیم در نقل سنت که بخش قابل توجهی از اسلام است تاریخی خالص و بی عیب در روایت دین و به تبع عمل به دین نداریم، لذا اطلاع از ظهور تاریخی کافی در شناخت اسلام نیست. این موضوع از نگاه یک معتقد به امامت اهل بیت اهمیت بیشتر مییابد، چرا که تاریخ صدر اسلام خصوصا در بخش قدرت و سیاست از خلاء حضور امامان در قدرت و سیاست رنج میبرد لذا تشخیص سیاست صحیح از سیاست سقیم دشوار میشود. حضرت زهرا (س) در خطبه فدک از جمله اوصاف اهل بیت را نظام ملة، میدانند . ( الاحتجاج، ج ۱، ص۲۵۳) ملة به معنای روش و آیین است. طبق این سخن ما در اسلام دو امر داریم دین وملة، دین را پیامبر آورد اما شناساندن ملة و روش بر دوش اهل بیت است. اهل بیت نظامبخش و آگاه به روش اجرایی و اییننامه دین هستند که کنار زده شدند واین مساله مهمترین ضربه را به فهم دین به خصوص در بخش شناخت آیین وچگونگی اجرای آن زد .مخالفت حضرت علی(ع) با اجرای برخی احکام در دوران خلفا نیز بازگشت به همین دارد که خلفا دین را بدون توجه به آییننامه میخواستند اجرا کنند وامام آگاه به آییننامه دین در مواردی مانع میشدند. بنابراین در مرکز اجرای دین آن هم دین پیوند خورده با قدرت، نبودن اهل بیت تاریخ اسلام را دچار خلاء مهمی نمود و امروز ما نمیتوانیم تاریخ اسلام را تاریخ اسلام واقعی بدانیم.
نکته دیگر این که تکیه افراطی بر تاریخ دین لازمهاش این است که امروز ما که فراز بلندی از تاریخ اسلام را پشت سر خود داریم باید به همان فهمهای تاریخی تن دهیم و فکر جدید و معرفت نو و راه اجتهاد را ببندیم و در واقع این امر راه را بر اصلاح دینی میبندد و و در مقابل اندیشه اصلاح قرار میگیرد. از طرف دیگر تاریخ دین اسلام هنوز به پایان نرسیده خصوصا در نگاه شیعه که منتظر امامی آگاه به دین و آیین است و پروژه اصلی اصلاح معرفت دینی در آینده و در زمان او تحقق مییابد.
با توجه به این نکات به نظر میرسد یکی دانستن تاریخ اسلام و حقیقت اسلام به دور از منطق و انصاف علمی است و بهتر است درکنار توجه به واقعیات تاریخی به حقایقی که در بستر تاریخ مجال بروز و ظهور نیافتند نیز بیاندیشیم واین را نه بزک نمودن دین که ضرورت تحقیق جامع بدانیم وراه کشف حقایق نو دینی و اصلاح کجفهمیها و بدفهمیها را نبندیم.
انتهای پیام
دکتر سروش فرنگ خوش می گذره .اگر قرار بود سقراط هم مثل شما فکر کنه اصلا فلسفه پا نمی گرفت که فیلسوفانش برای مردمشان کلاس بزارن