«سال 84 یک چوب هم مقابل هاشمی بود، رأی میآورد»
/گفتوگو با عبدالوند، مشاور کروبی و نمایندهی سابق مجلس/
زهرا منصوری، انصاف نیوز: غلامرضا عبدالوند -از مشاوران سابق مهدی کروبی- میگوید چون اصلاحطلبان در سال 84 و 88 به میزان رأی کروبی بیاعتنا بودند و کاندیدای متعدد داشتند، درواقع خودزنی کردند و کرسی ریاست جمهوری را از دست دادند.
این نمایندهی سابق مجلس معقد است «پس از دوران خاتمی اقبال به سمت هاشمی کم شد و حتی اگر چوب هم در مقابل او قرار میگرفت رأی میآورد؛ اما پس از 88 عالم و آدم میگفتند «هاشمی!» و اصلاحطلبان چون از فضای جامعه دور بودند، این را ندیدند. وقتی فهمیدند که هاشمی رد صلاحیت شد.»
وی معتقد است خودبزرگبینی و خودزنی اصلاحطلبان باعث به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد شده است.
غلامرضا عبدالوند -نمایندهی مردم در مجلس پنجم و ششم- و از نزدیکان و مشاوران سابق مهدی کروبی هم بود. او در این گفتوگوی تفضیلی به تحلیل روند جایگاه ریاست جمهوری از دوران پس از هاشمی تا به امروز، نحوهی رسیدن کرسی ریاست دولت به دست محمود احمدینژاد و رابطهی هاشمی و اصلاحطلبان با مهدی کروبی پرداخته است. متن کامل این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
عبدالوند: خط مشی حزب کارگزاران را هاشمی تعیین میکرد
انصاف نیوز: زمانی که آقای ناطق نوری با آقای خاتمی کاندید ریاست جمهوری شدند آقای هاشمی به عنوان رئیس دولت و هم حزبی آقای ناطق به انتخابات چه موضعی داشت؟
ببینید! در ابتدا یک مقدمهای بگویم. بعد از مجلس ششم به ندرت مصاحبه کردهام اما امروز لازم دیدهام مطالبی را که مستقیم در جریان آن قرار داشتم بیان کنم. از فروردین ۵۸ در شهرستان محل سکونتم به جد در انتخاباتهایی که برگزار شد، نقش داشتم. اولین آن هم رای آری یا نه به جمهوری اسلامی بود. اکنون که فرصتی پیش آمده در رابطه با انتخاباتهای گذشته حرف بزنم، فقط به انتخابات ریاست جمهوری بسنده میکنم و از این بخش هم بهخاطر اطاله کلام انتخابات ریاست جمهوری را بعد از دوره مرحوم هاشمی دنبال میکنیم. همزمان با پایان دوره ریاستجمهوری مرحوم هاشمی نماینده مجلس پنجم شدم.
انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری بارقابت آقای ناطق نوری (رئیس مجلس وقت) و آقای خاتمی که در کارنامهی خود هم نمایندگی مجلس و هم سابقهی وزارت را داشت، شروع شد. اگر چه آقای ناطق نوری از لحاظ گرایش سیاسی به رئیس جمهور (آقای هاشمی ) نزدیکتر بود و اذهان عمومی هم ناطق را منسوب به ایشان میدانستند، اما رئیس جمهور وقت- مرحوم هاشمی- در یکی از خطبههای نماز جمعه دولت را ملزم به اجرای قانون و تلویحاً بیطرفی خود را اعلان کرد. این پیام نقطه عطفی بود برای خاتمی و اطرافیانش که فضا را برای ورود خود به انتخابات مناسب دانستند.
حزب کارگزاران که به نوعی به آقای هاشمی نزدیک بود، در آن زمان چه عملکردی داشت؟
حزب کارگزاران در پایان دوره ریاستجمهوری هاشمی شکل گرفت. بهطوری که اعضای این حزب اکثراً از نزدیکان و کارگزاران آقای هاشمی بودند، حتی اعضای دفترش هم عضو کارگزاران شدند، اما این حزب ماهیت خود را چپ و بهقول آن زمانیها دوم خردادی اعلان کرد. مرحوم هاشمی از رفتار این حزب بیخبر نبود و پشت صحنه خط مشی این حزب را تعیین میکرد.
سخنان خاتمی برای جامعه دههی دوم انقلاب جذبه خاصی داشت
آقای خاتمی چگونه به قدرت رسید؟ فضای انتخاباتی آن روزها به چه صورت بود؟
پس خاتمی و ناطق نوری به رقابت پرداختند. جامعه آن زمان آماده بود که مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی -بهویژه مشکلات بیکاری و امید به آیندهی جوانان و همچنین انتظارات بعد از پایان جنگ و در دوران سازندگی- از زبان یکنفر بیواهمه بیان شود. این گفتمان جدید از سوی یک روحانی منسوب به بیت امام با سابقه نمایندگی و وزارت برای جامعهی آن روز، تازگی داشت. سخنان خاتمی برای جامعه دههی دوم انقلاب جذبه خاصی داشت و با همین گفتمان بر رقیب فائق آمد و رئیس جمهور شد. انصافاً آقای ناطق نوری نه تنها حسادت نکرد بلکه شکست را پذیرفت و جوانمردانه به منتخب مردم تبریک گفت و نمایندگان به پاس این عقلانیت ناطق نوری تا پایان مجلس پنجم بهعنوان رئیس مجلس از ایشان حمایت کردند.
تحلیل شما از وضعیت جریان اصلاحطلبی پس از دوران پر فراز و نشیب آقای خاتمی چیست؟
دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی با فراز و فرودهای بسیار به پایان رسید. اگر چه بعد از سال هشتم ریاست جمهوری آقای خاتمی جامعه جوانگرا، متوقع و منتظر بهدنبال یک فکر جدید با سازوکار جدیدتر بودند با این حال اصلاحات و اصلاح طلبی هنوز حرفهایی برای گفتن داشت. اصلاحطلبان که آن زمان به دوم خردادی معروف بودند، توانستند مجلس ششم را هم با اکثریت نسبی بهدست بیاورند. موفقیتهای پی در پی اصلاح طلبان در انتخاباتهای ریاست جمهوری، مجلس و شوراهای شهر و روستا یک باور غلطی بین طیفهای اصلاحطلب بهوجود آورد. اولاً تهران نشینهای اصلاحات با جامعه واقعی خود که مردم روستا، کوچه و بازار بودند، فاصله پیدا کردند. غرور، خودبزرگ بینی، عدم شناخت و آشنایی با جامعه با مشکلات اصلی و اساسی جامعه که معیشت و کار بهویژه برای نسل جوان که اصلیترین حامیان اصلاحات، نداشتن حس رعایت بزرگی-کوچکی و تعامل با یکدیگر، حسادت نسبت به هم و از همه مهمتر سیاسی کردن جامعه و فقط پرداختن به مسائل صرفاً سیاسی بدون نگاه به درد اصلی جامعه همه و همه باعث شد تا شرایطی که در ادامه خواهم گفت، بهوجود بیاید.
در سال 84 جامعه پذیرای هاشمی نبود
آقای احمدینژاد از کجا آمد و چطور انتخاب شد؟
بعد از خاتمی اگر چه مرحوم هاشمی آمادهی بازگشت به قدرت بود. ولی جامعه اصلاً پذیرای مرحوم هاشمی نبود و هیچ زمینهای برای ورود دوبارهی او مطرح نبود. اگر چه هاشمی یک رأی سنتی ثابتی داشت، ولی جامعه دنبال یک چهره جدیدی میگشت. در انتخابات ۸۴ هرکس با مرحوم هاشمی به دور دوم میرسید؛ برندهی میدان بود که این باز پادشاهی بردوش احمدی نژاد نشست. اگر چه فضا برای بازگشت هاشمی مناسب نبود اما اصلاحطلبان هنوز میتوانستند؛ یک دورهی ۸ساله دیگر رئیس جمهوری را بهدست بیاورند. خودزنیهای اصلاحطلبان از اینجا شروع شد. بزرگان آن زمان اصلاحطلب یکی بعد از دیگری برای پذیرفتن کاندیداتوری میرحسین موسوی از ایشان خواستند که بعد از خاتمی کاندیدا شود و ایشان هم نپذیرفت.
متاسفانه اصلاح طلبان خیلی خام و بدون برنامه با وجود اینکه متوجه بودند جامعه به سمت وسوی هاشمی اقبال ندارد، متاسفانه با اصرار حزب مشارکت دکتر معین را کاندیدای خود کردند. با باور اینکه فقط با شعار اصلاحطلبی مثل دورهی خاتمی و خلق دوم خردادی دیگر پیروز میدان خواهند شد. انشقاق و دوگانگی از اینجا شروع شد. از طیف اصلاح طلب آقای کروبی هم کاندیدا شد. متاسفانه بزرگان اصلاح طلب بعد از سالها همکاری و همفکری با آقای کروبی اصلاً از موقعیت ایشان در جامعه آن روز خبر نداشتتد.
بین هاشمی و احمدینژاد، اصلاحطلبان میگفتند به احمدینژاد رأی بدهید
مشی اصلاحطلبان در سال 84 در مقابل آقای کروبی به چه صورت بود؟
درحالیکه مجمع روحانیون و کسانیکه سالها با او کار کرده بودند، واقعا نسبت به ایشان حسادت و بهتر بگویم دشمنی آشکار کردند نه تنها کمک نکردند، بلکه نسبت به اجماع بین آقای کروبی و معین بی تفاوت ماندند. بیاطلاعی اصلاح طلبان از درون جامعه از یک طرف و خودبزرگبینی بسیاری از آنها و از طرف دیگر علیرغم گزارشهای واقعی دربارهی موقعیت رأی و برتری آرای آقای کروبی به دکتر معین متاسفانه حاضر بودند، هرکس دیگری به غیر از آقای کروبی موفق شود، همین افرادی که بعد از انتخابات به کروبی عنوان سردار ملی دادند.
مبارزات انتخاباتی شروع شد، مرحوم هاشمی و احمدینژاد از یک طرف کروبی و معین از طرف دیگر به رقابت پرداختند و طبیعی بود با عملکرد غلط اصلاحطلبان و تعدد کاندیداها بهراحتی از دور خارج میشوند. در نهایت هاشمی و احمدینژاد به دور دوم رسیدند. از نزدیک شاهد خودزنیهای اصلاحطلبان بودم که علناً به ما میگفتند که به احمدینژاد رأی بدهیم. ناجوانمردانه خدمت مرحوم هاشمی را به اصلاحطلبان در زمان ریاست جمهوری نادیده گرفتند، طبیعی بود و این حرف آحاد ملت بود که حتی یک چوب خشک هم با هاشمی به دور دوم بیاید برنده خواهد شد.
مرحوم هاشمی با کروبی هیچوقت به تعامل و توافق نرسیدند
رابطهی آقای هاشمی و آقای کروبی با هم به چه صورت بود؟
تا زمانی که من بودم، کوچکترین تعاملی بین این دو بزرگوار ندیدم. مرحوم هاشمی با کروبی هیچوقت به تعامل و توافق نرسیدند. بهخاطر ناجوانمردی لیدرهای اصلاح طلب، هاشمی شکست خورد و اینجاست که اصلاح طلبان هرگز حق ندارند ادعا کنند که ریاست جمهوری احمدینژاد حاصل حسادتها و غرور آنها نبوده است. چهارسال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد با همه زشتیها وزیباییهایش به پایان رسید. من نه حر ریاحی و نه کروبی امام حسین(ع) است.
فقط میخواهم مظلومیت یک شخصیتی را بیان کنم که چگونه ناجوانمردانه گرفتار افراد به اصطلاح هم حزب خود قرار گفت. در سال 84 آقای کروبی بدون حزب و جناح سیاسی و حمایت روحانیون مبارز که خودش موسس این تشکل بود، با رقابتی نفس گیر توانست بیش از ۵ میلیون رأی در آن شرایط بیاورد. این موقعیت ممتاز و رأی ثابت سالم و بدون حاشیه نه تنها وجدان اصلاح طلبان را بیدار نکرد، بلکه دقیقا کاری که دوره قبل با آوردن دکتر معین انجام دادند، باز هم تکرار کردند.
میرحسین برای انتخابات ۸۸ اعلان داوطلبی کرد، بارها افراد خط مقدم اصلاحات که برای آنها حرمت قائل هستم، در پاسخ به ما ادعایشان این بود که کروبی رأی ندارد. حتی یکی از به اصطلاح نزدیکان کروبی به خودم گفت کروبی زیر پانصد هزار رأی دارد. اما امروز که رأی ۵ میلیونی کروبی را بدون حمایت همه آنها میبینید، یک لحظه فکر نکردند که جبران مافات کنند. متاسفانه با وجود اینکه میدانستند کروبی یک رأی ثابت و خوبی دارد اما موسوی را کاندیدا کردند. در پرانتز عرض کنم کروبی از آذربایجان تا بوشهر یعنی ۱۵ استان در حاشیهی زاگرس بزرگ رأی اول را داشت و اصلاح طلبان با هیچ عینکی به این واقعیت نگاه نکردند. پس با تکرار خطای دوره قبل میرحسین موسوی را داوطلب کردند در حالیکه اطلاع داشتند کروبی کاندیدا است و با شناختی که از او داشتند، مطمئن بودند اهل انصراف و ائتلاف هم نیست.
آیا پس از اینکه آقای موسوی و آقای کروبی با هم کاندید شدند، رایزنیهای نشد که یکی از آنها کنار برود؟
سوالاتی به وجود آمد که تا به حال هیچکس به آنها پاسخ نداده است. آیا از ابتدا میرحسین موسوی و کروبی در داوطلبی با هم هماهنگ بودند؟ پاسخ من این است کروبی اهل سیاسی کاری نیست و چیزی را از مردم پنهان نمیکند تا جایی که من خبر داشتم، هیچوقت سردمداران میرحسین موسوی در طول مبارزات اتتخاباتی نشستی یا مشورتی با شیخ نداشتند، آنها شیخ و حزب شیح و ۵ ملیون رأی را به حساب نیاوردند. چقدر درد آور است کسی قبولت نداشته باشد و هرگز نخواهد سربلند تو را ببنید. آنوقت هنگامی که از همه طرف گرفتارت کردند به ملاقاتت بیایند؛ مشکل کروبی و بهویژه خانوادهاش این بود که از اول دوست و دشمن خود را نشناختند وهیچ مرزی بین دوستان و دشمنان خود قائل نبودند. افرادی که هرگز سرفرازی کروبی را نخواستند و لقب سردار ملی و سالار ملی به او دادند. ما متوجه بودیم که این ناجوانمردان چه نقشه شومی آن دورهی انتخابات برای شیخ داشتند.
آیا آقای کروبی از این مسائل خبر داشت؟
آیا کروبی میدانست اتاق فکر ستادش چهار روز قبل از انتخابات تصمیم گرفتند، تنهایش بگذارند. اما سوالی مطرح میشود اینکه اگر به خیانت ستاد پی برده بود چرا برای اعتبار رأی ۵ میلیونی خود انصراف نداد؟ اینها ابهاماتی هست که کسی تاکنون کسی جواب نداده است. یک روز شیخ عازم زاهدان بود، تا روز رای گیری چهار روز دیگر بیشتر باقی نمانده بود. نماینده سابق آن استان مرتب زنگ میزد که شیخ صلاح نیست به زاهدان بیاید. شیخ نپذیرفت و با تعداد کمی راهی زاهدان شد. در فرودگاه کاملا مشخص بود که ستاد خیانت کرده و هیچکدام از اعضای ستاد او را همراهی نکردند. به یاد این قسمت تاریخ افتادم. خیانت لشکریان عمرلیث ورفتن آنها/به سپاه سامانی وآن سخن تاریخی/عمرلیث که روز شکستش گفت؛ داستان این بود که (من امیری هستم که صبحگاهان چهارصد شتر آبدارخانهام را حمل میکرد و شامگاهان سگی برداشته و میبرد).
در فرودگاه تهران رئیس اتاق فکر ستاد آقای کروبی را دیدم که سراسیمه به دنبال پرواز میگشت، خوشحال شدم که لااقل یک جوانمردی پیدا شده که دراین روزهای آخر به شیخ وفادار باشد، با خوشحالی به حالت تشکر پرسیدم که با ما به زاهدان میآیی؟ با کمال تعجب و وقاحت گفت عازم یاسوج هستم. پرسیدم «چرا یاسوج» و او هم پاسح داد «میخواهم برای میرحسین سخنرانی کنم» شیخ کروبی با نقشه کارگزاران و دشمنی همیشگی اصلاح طلبان بهویژه مشارکتیهای تندرو ناخواسته وارد معرکهای شد که دوست و دشمن در آن گم شدند.
بعد از 88 عالم و آدم میگفتند فقط هاشمی!
در آن سالها اقبال جامعه به نظر شما بیشتر به سمت چه کسی بود؟
جامعه در سال ۸۷ و ۸۸ به بعد از احمدی نژاد به سمت مرحوم هاشمی حرکت کرد، بهطوریکه مرز بین اصلاحطلب و اصولگرایی برداشته شد و عالم و آدم میگفتند فقط هاشمی. اما متاسفانه در این دوره هاشمی رد صلاحیت شد. فعالان سیاسی در یک بهت چند روزه قرار گرفتند.
چطور قرعهی کار به نام روحانی افتاد؟
روحانی در مرکز استراتژیک بود. کاندیداهای اصلاح طلب یا در زندان بودند یا در حصر. اصلاح طلبان دیگر موقعیت مرحوم هاشمی را بین مردم درک کرده بودند، به این خاطر با وجود ایشان دنبال کاندیدای دیگری نبودند. فقط دکتر عارف از طیف اصلاحات داوطلب شد. با رد صلاحیت هاشمی دوباره باز پادشاهی بر دوش دیگری قرار گرفت.
خلقوخوی آقای روحانی وقتی شما با او در مجلس بودید، به چه صورت بود؟
آقای حسن روحانی یک شخصیت خاصی داشت. من ۴ سال در مجلس پنجم با ایشان همکار بودیم. روحانی همیشه خودر ا فعال مایشا میدانست و با یک غرور خاصی خود را از نمایندگان برتر میدید. بهطوریکه یک بار درصحن با نمایندگان در صندلی خود ننشست و از همان موقع خود را تافته جدا بافته میدانست، روحیهی مردمداری نداشت. دور از نگاه رقبا مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را از چند سال قبل از ۹۲ در واقع بهعنوان ستاد انتخاباتی خود مجهز کرد. به محض حذف هاشمی، روحانی بر خر مراد سوار شد. البته جوانمرد این انتخابات دکتر عارف کاندیدای اصلاحات بود. با وجود اینکه زیر فشار اصلاح طلبان تندرو بود، یعنی همانهایی که معین را آوردند و در نتیجه خروجیشان احمدی نژاد شد، بر ماندن دکتر عارف اصرار میکردند اما این مرد بزرگ با انصرافش به روحانی و اصلاح طلبان که قهراً منسوب به روحانی شده بودند، کمککرد تا انتخابات دومرحلهای نشود. امیدوارم دکتر عارف در همان موضع عقلانیت قرار داشته باشد و هرگز کاندیدا نشود.
روحانی با آوردن یک تیم ناسالم همان اول ضربه را به کشور وارد کرد
تحلیل شما نسبت به 8 سال ریاست جمهوری حسن روحانی چیست؟
دولت روحانی عاقبت بخیر نشد، چون الاعمال بالنیات. حرکت عاقلانه دکتر عارف موجب شد که روحانی و نزدیکانش این فضا را استحقاق خودشان بدانند و به این باور رسیده بودند که به اصطلاح عامه همان «آش کشک خاله است، بخوری پاته نخوری پاته» و مردم ناچاراً باید رأی بدهند. این غرور و باور غلط از یک طرف و از طرفی دیگر نزدیکان شخص ایشان بهعنوان مطالبهگر که به حق خود دست پیدا کردهاند؛ با وارد کردن افراد ناسالم در اطراف خود در همان ابتدای کار یک شوک و ضربهی سخت، اول به جامعه و بعد به ایشان وارد کردند. به نظر من هنوز گیج آن ضربه هستند.
یک نفر که واقعاً دغدغهی انقلاب و مردم را داشت به من گفت اگر این هفته مشاهده کردی که افرادی( اسم افراد را گفت) با مشاورهی حسین فریدون اعضای دفتر رئیس جمهور شدند، بدان اینها نقشه شومی برای این کشور در سر دارند و میخواهند نان قرضیهای خودشان را جبران کنند و باید فاتحه این کشور را خواند. حرف آن مرحوم تحقق پیدا کرد و تیم حسین فریدون شکل گرفت. ضربهای در همان ابتدای کار وارد کرد که هنوز پاک نشده است. چنین دولتی چگونه میخواهد عاقبتش ختم به شر نباشد.
هرروز شاهد گرفتاری مردم بهویژه اقشار آسیبپذیر هستیم، با مردمی روبرو هستیم که از خرید نان عاجز هستند. کاندیداهای ریاست جمهوری این دوره میخواهند به مردم چه بگویند؟ چه حرفی برای گفتن دارند؟ هر کس به این مملکت و نظام اقتصادی آن خوشبین بود، به خاک سیاه نشست. به اندازهی چند سال هزینه کشور را دلالها به دلار تبدیل کردهاند ودر خانههای خود پنهان کردهاند. آن وقت در دولت روحانی یک آقایی 35 تا پست عوض کرده است. از این مردم و فرزندان شهید از کسانیکه به این آب وخاک عشق میورزند خجالت بکشید و حداقل کاندیدا نشوید که یک دهن کجی به مردم است. من که چهل و چند سال مشوق مردم برای انتخابات بودهام، وقتی خودم را جای یکی از این کاندیداهای این دوره میگذارم از مردم خجالت میکشم.
یک چوپان روستایی یک سال قبل از انتخابات مجلس به من گفت «میدانی رئیس مجلس آینده چه کسیه» من هم پاسخ داد«نه». و او گفت« قالیباف». مردم از وضعیت خبر دارند. وقتی سیاست کشور به اینجا رسیده است، چطور مردم را برای انتخابات تشویق کنیم؟ باز اصلاح طلبان شال و کلاه کردند. تعداد زیادی میخواهند رئیس جمهور شوند، به خیال اینکه مردم برای آنها فرش قرمز پهن کردهاند. در یک کلام من با جناح مقابل حرفی ندارم ولی این مصیبتی که جامعه به آن دچار شد؛ مقدار زیادیش را از چشم اصلاح طلبان تندرو میبینم. وقت تعامل متفرق بودند، وقت گذشت حسادت ورزیدند، از هیچ خیانتی نسبت به هم کوتاه نیامدند. کبر و خودبزرگ بینی و عدم شناخت آنها از جامعه کار را برایشان نه دشوار بلکه غیر ممکن کرده است.
انتهای پیام