قرائت انسانی از دین چگونه قرائتی است؟
بخشی از کتاب تأملاتی در قرائت انسانی از دین، نوشتهی محمد مجتهد شبستری را به نقل از کانال تلگرامی این روشنفکر دینی میخوانید:
در جوامع سنّتی تصور بر این بود که نظام خانواده یا حکومت یک «وضع طبیعی» دارد. وظیفه و تکلیف اشخاص این بود که وضع طبیعی درست را تشخیص دهند و طبق آن عمل کنند. مثلاً اگر گفته میشد که در داخل خانواده زن باید از مرد اطاعت کند، این تکلیف کاملاً مفهوم بود چرا که تصور عموم بر این بود که نظام خانواده از نظام آفرینش تبعیت میکند و بخشی از کل نظام آفرینش است. آفرینش مرد را مدیر خانواده و زن را نگهدارندۀ وضع داخلی آن قرار داده است. در واقع مردان تمدنساز و زنان بهدنیاآورندگان و تربیتکنندگان مردانی هستند که باید تمدنسازی کنند. در چنین تلقیای از وضع طبیعی، مرد نه تنها رئیس خانواده بلکه رئیس جامعه هم بود. این وضعیت تقریباً در همه جای دنیا حاکم بود. در جهان سنّتی همهجا زبان تکلیف با یک سلسله واقعیات طبیعی تطابق داشت؛ واقعیاتی که نباید تغییر پیدا کنند و نمیکنند. نباید کسی به این فکر میافتاد که آن واقعیات سیاسی و اجتماعی یا آن روابط خانوادگی را تغییر دهد. فکر تغییر، قیام علیه نظام آفرینش بود. فکر عدم امکان و عدم جواز تغییر، همان تفکری است که هر جا پیدا شود تکالیف و حلالها و حرامها را بر مصالح و مفاسد واقعی دائمی مبتنی میکند. این تفکر در سنّت ما هم وجود داشته است. در این دیدگاه هر تکلیف و حکمی بر یک مصلحت واقعی دائمی مبتنی است؛ مصلحتی که یا سعادت دنیا را تأمین میکند یا سعادت آخرت را یا هر دو را. مصلحت واقعی دائمی یعنی توجه به وضع طبیعی آفریده شده. مثلاً نظام سیاسی یک «وضع طبیعی آفریده شده» با سازوکارهای طبیعی دارد که ناظر به مصالحی از پیش تعیین شده است. اگر حکمی داده میشود که باید فلان کار انجام شود یا نشود بر مصلحتهای ازپیشآفریدهشده و بر ساختار و سازمان از پیش آفریده شده مبتنی است، منظور از تکلیف مراعات آن مصلحتهای مقدم بر عمل است.
دقیقاً همین دیدگاه است که در آگاهی مدرنیته و حتی آگاهی مسلمانان عصر حاضر در باب سیاست وجود ندارد. دیگر وضعی طبیعی ازپیشآفریدهشدهای برای نظام سیاسی، فرهنگی و خانواده و حتی برای نظام ارزشی تصور نمیشود. ممکن است اکنون کسانی دیگران را مورد لعن قرار دهند و بگویند آنها عامل از بین رفتن دیدگاه «وضع طبیعی» بودهاند و بگویند با بهوجود آمدن آگاهی مدرن که آگاهی به امکان انتخابهای متعدد است، انسانیت از انسان سلب شده است. ولی اولاً آگاهی مدرنیته با برنامههای عامدانه کسانی به وجود نیامده و ثانیاً به هرحال واقعیتی که ما نیز در آن بهسر میبریم واقعیت آگاهی مُدرن (انتقادی) است. امروز مسلمانان هم با «قانون اساسی» زندگی میکنند و این یعنی انتخاب نوع زندگی سیاسی. اصلاً بنیادهای زندگی سیاسی مسلمانان هم عوض شده است.[۱] نسبت اسلام با سیاست و حکومت را باید در متن چنین آگاهی و واقعیتی بازجست و تعیین کرد.
آیا این واقعیت و تحول با نگاه دینی به جهان سازگاری دارد؟
من در انحصار دین در یک نوع نگاه دینی ثابت معتقد نیستم. بهنظر من نمیتوان گفت فقط یک نوع نگاه دینی ثابت وجود دارد که اگر آن نگاه در همۀ اعصار وجود داشته باشد، دین هست و اگر آن نگاه وجود نداشته باشد، دین نیست. نگاههای دینی در اعصار مختلف میتوانند متفاوت باشند. میتوان گفت نگاه دینی گذشته با دیدگاه «وضع طبیعی اشیا» و فرهنگ و اجتماع و… متناسب بوده است، اما در جهان جدید که این دیدگاه مقبول انسانهای زیادی نیست، نگاه دینی دیگری برای آنان باید پدید آید و آمده است. شاید آنچه میان همۀ نگاههای دینی در عصرهای مختلف مشترک است این است که انسان از خود و جهان فراروی میکند و مایل است به تجربههای واقعیت یا واقعیتهای متعالی دست پیدا کند. سازوکارها، مقدمات و آثار این امر در عصرهای مختلف کاملاً متفاوت است. این «فراروی» در عصر مدرنیته هم وجود دارد.
در هر حال، ما در عصری بهسر میبریم که انتخاب جای تن دادن به تقدیر را گرفته است. در عصر گذشته میخواستند از تقدیر تبعیت کنند، یعنی آنچه را که از قبل مقدر شده است تشخیص دهند و بر مبنای آن عمل کنند. اما امروز نگاه تقدیری جای خود را به نگاه انتخابی داده، چون که تحولات علم و معرفت آدمی و نیز ظهور تکنیک همگی دست بهدست هم دادند تا انسان در تمامی زمینهها افقهای جدیدی در زندگی خود بگشاید. این افقها در علم، فلسفه، هنر و سیاست گشوده میشود. جامعهها دائماً در حال گشودن افقهای خود هستند و کسی نمیداند این افقها تا چه حد قابل گشوده شدن است. ولی انسان جدید این آگاهی را دارد که زندگیاش گسترش پیدا میکند. یعنی انواع و اقسام زندگیکردنها میسر میشود. شاید مهمترین عاملی که دوران مدرنیته را از دوران سنّتی ممتاز میکند همین باشد. در دوران سنّتی انسان با فکر تقدیر زندگی میکرد اما در دوران مدرنیته انسان دائماً پیش پای خود را روشن میکند و یک گام به جلو میرود، گویی سرزمینهای پوشیده از ظلمت را یکی پس از دیگری برای خود روشن میکند. این تعبیر روشن کردن و پیش رفتن را به معنای ارزش داوری بهکار نمیبرم، حتی به معنای کمال در مفهوم فلسفی آن هم بهکار نمیبرم. بلکه فقط تحول و پیچیدگی و تنوع را مد نظر دارم. این وضعیت به گونهای است که نه حق در آن کاملاً روشن است نه باطل [۲]
اما با این حال همچنان میتوان گفت که شخص مؤمن گرچه در تجزیه و تحلیل عقلانی سیاست و حکومت و انتخابهای عقلانی خود نمیتواند در عصر حاضر به زبان تکلیف سخن بگوید و سخن بشنود ولی او همواره میتواند دغدغۀ اطاعت از امر و نهی خدا را داشته باشد. به این معنا که بپرسد در دنیایی با این خصوصیات، انتخاب کدامین سازمان حکومتی، اجتماعی و اقتصادی و کدامین سیاستهای و برنامهها انجام وظیفۀ او دربرابر خداوند را بهتر تحقق خواهد بخشید؛ خواه آن وظیفه ایمانورزی باشد، خواه خدمت به انسانها، خواه خدمت به عدالت یا اخلاق و … فرد مؤمن پس از آنکه همۀ محاسبات علمی و فلسفی را انجام داد و نظریههای گوناگون را سنجید و در مقام انتخاب قرار گرفت از خود میپرسد ایمان من چگونه با این انتخاب سازگار خواهد شد. بالاخره در این باره او به یک «نظر» میرسد و نه بیشتر، و بعداً نیز دائماً از موضع ایمانی سیاست و حکومت را نقد میکند. و این وضعیت غیر از این است که کسانی، با تکلیف شرعی بیان کردن، سیاست را مدیریت کنند.
یادداشتها
[۱] در این باره نگاه کنید به بحث مشروح صاحب این قلم در بخش «بحران قرائت رسمی از دین» از کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین.
[۲] نگاه کنید به بخش اوّل از مقالۀ «سه گونه قرائت ازسنّت دینی در عصر مدرنیته» در کتاب تأملاتی در قرائت انسانی از دین.
انتهای پیام
مرحبا به قلم
روان و روشن با منطق خود بنیان
امید به همه گیری این نوع نگاه