امنیتیها، عابربانکهای فرهنگی و حلقهٔ تنگ تولید سینما
علیرضا اشرفی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «حلقه تنگ تولید در سینمای ایران» نوشت:
اواخر دهه هفتاد بود که حاشیهای عجیب دامان مسعود کیمیایی را گرفت. در مطبوعات آن روز گزارشی منتشر شد که کیمیایی همراه با فیلمساز سرشناس دیگری با مدیران امنیتی ایران (از جمله سعید امامی، طراح قتلهای زنجیرهای دهه هفتاد) دیدار داشته و بنا بر ساخت فیلمی مشترک ولی بی سر و صدا گذاشتهاند.در آن روزها هجمهی فراوان نکوهش منتقدین، هنرمندان و جامعه نثار کیمیایی شد تا جایی که سالن اکران فیلمش را نیمهکاره رها کردند. فشار سنگینی به کیمیایی آمده بود. چیزی شبیه ماجرای فشارهای قبل از انقلاب به او. هرچه تلاش کرد نتوانست این اتهام را پاک کند. سالها بعد کیمیایی گفت همراه با بیضایی دو بار توسط نیروهای وزارت اطلاعات احضار شدهاند و پیشنهاد ساخت فیلمی درباره مامورین امنیتی با طرح اولیه آماده به آنها شده است. اما فیلمی ساخته نشد. هر چه که بود تنها مطرح شدن این شایعه لطمه بزرگی به وجههی هنری خالق «قیصر» زد. آنقدر که چند سال قبل در آخرین حضور تلویزیونیاش در برنامهی هفت بدون پرسش مجری خودش به سراغ این ماجرا رفت و توضیحاتی داد. انگار همچنان این اتهام را لکه ننگی میدانست.
چند ماه پیش وزیر اطلاعات در مصاحبهای از برخی تولیدات تحت حمایت وزارتش رونمایی کرد و لیست بلند بالایی از هنرمندان مشهور و بعضاً کاربلد در زمره همکاران آقای وزیر بودند. هیچیک از هواداران این هنرمندان، هیچ روزنامهنگار و عملا هیچ واکنش قابل تاملی از جانب جامعه هنری نسبت به این اتفاق رخ نداد. گذشتن تنها دو دهه اینگونه سکوت جامعه را رقم زده است.
تولید یا مشارکت در ساخت آثار هنری و سیاسی به خودی خود یک پدیده مذموم نیست اما زمانی که این پدیده منجر به یک انحصار یا اتفاقات ویژه تولیدی شود و بخش اعظم تولیدات یک صنف را از آن خود کند یعنی تغییر علنی روشهای تولید، محتوا و سفارش! رفته رفته جریان سابقا شناور سینمای کشور تحت تاثیر این روندهای تولیدی قرار گرفته و دیگر تولید اثری ناب بسیار سخت میشود.
سینمای ایران که سالها با پول نفت و حمایتهای حاکمیت سر پا مانده بود، حالا همان حمایتهای مشروط قبلی را بیش از پیش به زلف ایدئولوژیهایش گره زده است تا سهم بیشتری از سینمای نحیف ایران داشته باشد. رشد قارچ گونه سازمانهای فرهنگی با اسامی مختلف اما متعلق به یک شبکهی فکری با بودجههای عظیم و مجوزهای ویژه در حوزههای تخصصی مانند سینما، موسیقی، گرافیک و… انحصار و انسداد جدیدی را در حوزهی فرهنگ و به ویژه سینمای ایران به وجود آورده است.
نگاهی به لیست سرمایهگذاران و محتوای فیلمهای حاضر در آخرین دوره جشنواره فیلم فجر نتایج جالبی را نمایان می کند. بخش اعظم سرمایه این فیلمها از طریق سازمانهای یادشده شبکهی فرهنگی و هنری حاکمیت و بخش دیگری نیز از طریق افراد مرتبط با پروندههای مفاسد اقتصادی و سایتهای شرط بندی انجام شده است. به شخصه نمیتوانم نگاهی صرفا هنری یا فرهنگی به این مجموعهها و تولیداتشان داشته باشم. ترجیح میدهم اینها را بنگاههای فیلمپراکنی بدانم تا دفاتر فیلمسازی!
این بخشی از فرآیندهای منجر به تنگتر شدن بیشتر حلقه تولید در سینمای ایران بود. به زودی روزهایی فرا خواهد رسید که کمتر هنرمندی بتواند به اختیار و اراده خود مسیر اثرش را انتخاب و تولید کند و همه مجبور خواهند بود در برابر خواستههای این بنگاههای فیلم پراکنی و عابربانکهای فرهنگی سر تعظیم فرود بیاورند. قطعا آن روز ملال بیشتری متوجه هنرمندان واقعی و عاشقان و شیفتگان سینما خواهد بود.
انتهای پیام