نقدهایی که تاجزاده بیپاسخ گذاشت
حجت الاسلام رشید داودی، طلبه حوزه علمیه قم، در یادداشتی اینستاگرامی با عنوان «نقدهایی که آقای تاجزاده بیپاسخ گذاشت» نوشت:
شب هشتم اردیبهشت، در بستر کلاب هاوس، آقای تاجزاده در اتاقی با نام «چرا نامزد شدم؟» حضور یافت تا دیدگاه خود دربارهٔ چراییِ حضورش را تبیین و به سؤالات پرسشگران پاسخ دهد.
ایشان در ضمن مباحث خود به برخی مشکلات فعلی کشور اشاره کرد و ریشهٔ پیدایش و به تبع آن، راهکار حل آنها را در چند مورد بیان کرد:
مشکل اول: نظارت استصواب؛ راهکار: حذف آن.
مشکل دوم: اختیارات فراقانونی ولی فقیه در قانون اساسی؛ راهکار: اصلاح قانون اساسی وحذف ولایت فقیه. (با بازگشت به قانون مشروطه یا پیشنویس قانون اساسی۵۸)
مشکل سوم: دخالت نظامیان در سیاست؛ راهکار: تمرکز دادن نظامیان در امور نظامی و ممانعت از ورود آنها به سیاست.
مشکل چهارم: مسوولان ناکارآمد و غیر پاسخگو؛ راهکار: جایگزینی برخی نامها (که در زمرهٔ مسوولان قوای مجریه و مقننه در دوران اصلاحات بودهاند)
در پاسخ به سخنان ایشان، یک مقدمه و چند نکته را بیان کردم که متاسفانه ایشان همه را مسکوت گذاشتند:
مقدمه: بزرگترین مشکل کشور، خلأ گفتمانی و حاکمیت اندیشههای معارض با اندیشهٔ بنیانگذار انقلاب است.
و روی سخنم با جریان اصلاحطلبی بود. جریانی که در ۱۷۰ سال پیش، توسط امیرکبیر آغاز شد و در مشروطه (۱۱۵سال پیش) گام مهمی را برداشت اما متاسفانه اسیر افراطیگری و آفت نفوذ و توطئهٔ بیگانگان شد و سرعتش کاهش یافت اما در انقلاب۵۷ احیا شد و اوج گرفت. و در دورهٔ ده سالهٔ حکومت امام خمینی شکوفا شد و معالأسف با ارتحال امام دچار آفات سهمگینی گردید.
نکتهٔ اول: اصلاحطلبان فریب خوردند و دچار بحران هویت شدند
جناب آقای تاجزاده!
۱.جریان اصلاحات که در دوران امام، همهٔ هویتش از امام و اندیشهٔ او بود، و خود را مفتخر به «نیروهای خط امام» میدانست، پس از ارتحال امام، مغلوب دسیسهٔ مخالفان راست شدند که امام، حتی اسلامشان را هم متحجرانه و آمریکایی میخواند!
رفته رفته با اندیشهٔ امام فاصله گرفتید و با فقر اندیشه و گفتمان متناسب با جمهوری اسلامی، مواجه شدید.
و در چنین شرایطی بود که آیتالله مصباح یزدی غیر انقلابی و مطرود امام، با کمک نیروهای سازماندهی شدهاش، اندیشهٔ خود را جایگزین اندیشهٔ بنیانگذار کرد و شد آنچه نمیباید میشد.
در حالیکه امام، نظریهپردازِ مترقیترین گفتمان حکومتی تاریخ اسلام بود!
۲. اگر جمهوری اسلامی، با مشکل خسارتبار نظارت استصوابی مواجه شد، به این علت بود که در روزهاییکه نیروهای خط امامیِ سرگرم حکمرانی در دوران اصلاحات شدند، اندیشهٔ آیتالله مصباح بر متولیان امور – که خود فاقد توان اندیشهورزی و گفتمان سازی متناسب با جمهوری اسلامی بودند، – سلطه یافت. و رأی و نظر مردم، تزیین حاکمان قلمداد شد در حالیکه امام نظر مردم را تعیینکنندهٔ حکومت میدانست!
۳.اگر از عدم حاکمیت قانون و وجود مسوولان فراقانونی نگرانید، چرا از اندیشه امام فاصله گرفتید در حالیکه ایشان بعد از ۱۴۰۰ سال، پارادایم فقه شیعه را از رابطهٔ مولا و عبد، به پارادایم قانون و شهروند تغییر داد؛ و با کنار گذاشتن اندیشه او، گفتمان آقای مصباح حاکم شد و ولی فقیه را فراقانونی تعریف کرد؛
۴.امامی که مشروعیت ولیفقیه را به مقبولیت مردمی گره زد اما آقای مصباح مقبولیت را از مشروعیت جدا کرد و خواست مردم را بیاعتبار!
۵.امامی که با تصویر پویای حکم حکومتی و تاسیس فقه مصلحت، کمک کرد تا در تعارض و تزاحم فقه سنتی با خواست مردم و مصالح جامعه، حکومت به بن بست نرسد و قوانین به نفع مردم و جامعه متمایل و تفسیر شوند. اما در دیدگاه جایگزین، جهت مصالح و خواستها، تغییر و به سمت حاکمیت متمایل شد!
۶.امامی که با فرمان مترقی هشت مادهای، در پی تضمین حقوق خصوصی و شهروندی مردم حتی مخالفان ومتخلفان بود؛ اما در اندیشهٔ جایگزین، حتی مباهته و ارهاب مخالفان هم روا دانسته شد!
۷.امامی که پس از پایان جنگ، فرمود که درگذشته بخاطر ضرورتهای جنگ و اضطرارهای پیش آمده، مجبور به تخلف از قانون شدیم، حال که آن دوران پایان یافته، همه باید به قانون بازگردیم. (او خود را بالاتر از قانون نمیدانست) اما در اندیشهٔ جایگزین، اختیارات ولیفقیه در قانون اساسی، کف اختیارات شمرده شد و نظر ولیفقیه (علیرغم مخالفت شخص رهبر)، فراقانونی خوانده شد و عدهای به اوامر و اظهارات ولیفقیه هم بسنده نکردند و خواستار کشف منویات ایشان و اجرای آنها شدند!!!
۸.امامی که بارها با ورود نظامیان به سیاست مخالفت کرد و در مقابل آن ایستاد و در وصیتنامهٔ خود نیز صریح و بیپرده از آن تحذیر داد و نهی کرد؛ اما در اندیشهٔ جایگزین، ایدهٔ «نظر امام حاضر در مقابل امام راحل» مطرح، و اولویت را خواست امام حاضر معرفی کردند.
نکتهٔ دوم
جناب آقای تاجزاده!
۱.اشکال بزرگ دیگر شما (و اصلاحطلبان) این است که در عمل، خود را معادل اصلاحات میگیرد و بقاء اصلاحات را به بقاء خود (نسل اول این جریان) تفسیر میکنید؛ و میگویید که اگر رییس جمهور شوم،از آنها استفاده میکنم.
۲.چرا نمیخواهید میدان اصلاحطلبی را به جوانترها بدهید؟!
در مجلس پیشین که مجبور شدید نیروهای ناشناس را به لیست رقابت وارد کنید، مگر ضرر کردید؟! ( درست است که برخی ناکارآمد از آب درآمدند اما) عملکرد محمود صادقی و پروانه سلحشور و امثال آنها را اصلاحطلب شاخصی همچون دکتر عارف بسنجید و قضاوت کنید که کارتان درست بوده یا خطا؟!
۳.آری آقای تاجزاده، اصلاحطلبی یک مرام و اندیشه است که بقاءش وابسته به افراد و حتی جناحهای سیاسی نیست؛ و چه بسا در برخی مواقع، افرادی چون علی مطهری و علی لاریجانیِ اصولگرا بهتر از اصلاحطلبانِ شناسنامهدار، مرام اصلاحطلبی را تقویت کردهاند!
۴.جای تأسف است که قانون اساسی فعلی را لازمالتغییر میخوانید اما بهجایش قانون اساسی مشروطه و پیشنویس قانون اساسی ۵۸ را معرفی میکنید که در خوشبینانهترین حالت، پاسخگوی نیازهای یکقرن یا نیمقرن پیش بودهاند!
۵.جناب آقای تاجزاده!
شما درد و مشکل را فهمیدهاید اما راهی که برای درمان تجویز میکنید، نادرست است.
شما را با خدعه و فریب از اندیشهٔ امام دور کردند تا دچار بحران هویت شوید؛ و شدید!
راه علاج، بازگشت به اصلاحطلبانِ دوران اصلاحات و احیای قانوناساسیهای تاریخ مصرف گذشته نیست، باید به مکتب امام و اندیشهٔ مترقی و پویای او بازگردید تا هویت خود را بازآفرینی کنید. اندیشهای که در آن، عنصر زمان و مکان، ضامن گذر از جمود و تحجر است. و مکتبی که حتی امکان بازسازی و نوسازی اصول خود را فراروی پیروانش قرار داده است.
انتهای پیام
آقای خمینی سال 68 از دنیا رفت و جریان اصلاح طلبی از سال 76 متولد شد.هشت سال بعد. این حاج آقا داره چی میگه؟