خرید تور نوروزی

از «نیکنامی» مصدق تا «نتیجه»‌ی قوام

زهرا منصوری، انصاف نیوز: مجید تفرشی -تاریخ‌نگار- درباره‌ی قوام و مصدق می‌گوید عمده قضاوت مردم درباره‌ی این دو شخصیت پیرو ماجرای سی‌تیر و 28 مرداد است و در کل قضاوت این دو شخصیت تاریخی خیلی دقیق نیست.

او همچنین معتقد است قوام با گروه‌های سیاسی دیگر در حد لزوم و کفایت ارتباط برقرار می‌کرد و برای مصدق نیک‌نامی بیش از رسیدن به هدف مهم بود اما قوام این اعتقاد را نداشت.

احمد قوام و محمد مصدق هردو تجربه‌ی نخست‌وزیری را داشتند، اما از نظر عوام یکی پادوی آمریکا و دیگری شخصیتی ملی و مردمی است. متن گفت‌وگو با مجید تفرشی درباره‌ی مقایسه شخیت قوام و مصدق را در ادامه می‌خوانید:

تفرشی: مبنای قضاوت قوام، سی تیر است

مجید تفرشی درباره‌ی مقایسه‌ی شخصیت‌ قوام و مصدق دو سیاستمدار ایرانی به انصاف نیوز گفت: اساساً این مقایسه‌ها از نظر تخصصی و تاریخی نادرست و نادقیق است. یعنی چهره‌های تاریخی با ابعاد متفاوت در دوره‌های مختلف را نمی‌توان با هم مقایسه کرد. باید هر کدام را در زمان خودش با جنبه‌های مختلفی که آن فرد با آن درگیر بوده؛ مقایسه کرد. سوای این مسئله‌ی عمومی، بزرگ‌ترین ایرادی که در مقایسه‌ی قوام و مصدق وجود دارد این است که عمده ناظران غیرسیاسی، غیرحرفه‌ای و بدون غرض مبنای قضاوت آنها برای قوام صرفاً سی تیر 1332 است و مصدق هم عمدتا بر اساس دوران ملی شدن نفت و 28 مرداد قضاوت می‌کنند. طبیعتاً در این دو مقایسه‌ی خاص برآیند این است که قوام مردمی نبود اما مصدق بود. اگر گسترده‌تر به موضوع نگاه کنیم به نظر من این مقایسه‌ها بی‌پایه و غیردقیق است. ضمن اینکه این دو نفر اگرچه در ادواری با هم تعامل و تقابل داشتند، ولی از نظر شخصیتی و کاری با هم تفاوت‌های زیادی دارند.

این تاریخ‌نگار درباره‌ی نحوه‌ی ارتباط و تعامل احمد قوام با گروه‌های سیاسی مختلف می‌گوید: قوام در دوره‌هایی با چپ‌ها، ملیون، روحانیون و دربار ارتباط، همدلی و همگامی و یا تقابل و مواجهه داشته است. اما در مجموع به هیچ‌کدام از اینها باج چندانی نداد و همراهی راهبردی نداشت. او در کابینه‌ی ائتلافی که در سال 1325 تشکیل داد، سه وزیر و چند معاونِ وزیر توده‌ای داشت. او وقتی‌که می‌خواست با شوروی و استالین مذاکره کند، به توده‌ای‌ها امتیاز داد. اما در کل با روحانیون رابطه‌ی خوبی نداشت چون در دوره‌ها و جاهای مختلف به‌عنوان وزیر و والی عملاً هیچ‌وقت روحانیون را به بازی نگرفت اما در زمان والی گری در مشهد روابط او با روحانیون مشهد خوب بود اما در دوران نخست‌وزیری دستور دستگیری و تبعید آیت الله کاشانی را می‌دهد، ولی بعدها به مناسبتی از او عذرخواهی کرد. قوام در کل با روحانیون از موضع بالابه‌پایین ارتباط داشت.

چپ‌ها، روحانیون و ملیون طرفداران شاه و دربار هم با قوام ارتباط خوبی نداشتند

احمد قوام با ملیون نیز همیشه رابطه‌ی خوبی نداشت. بخشی از این رابطه نامناسب، به دلیل رویارویی که کلنل محمدتقی پسیان در خراسان با او داشت و شکست خیزش و قتل کلنل بود. ملیون و چپگرایان با طعنه از قوام به عنوان غلام بچه‌ی عین الدوله یاد می‌کردند، حال آن که او با افتخار، خود را کاتب فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه می‌دانست. قوام تا زمانی که مجبور نمی‌شد با گروه‌های سیاسی دیگر تعاملی جدی برقرار نمی‌کرد؛ علاوه بر چپ‌ها، روحانیون و ملیون و طرفداران شاه و دربار هم با او ارتباط خوبی نداشتند. سلطنت‌طلب‌ها هم با او خوب نبودند، شاه نیز همیشه از او با تلخی و طعنه یاد می‌کرد.

مشهور است که قوام وقتی در سال 1321 نخست‌وزیر شد، بعد از یک دوره‌ی طولانی در دوره‌ی احمد شاه و سابقه‌ی دعوا و درگیری که در سال 1302 با رضاخان را در چهار سالگی محمد رضای جوان داشت، از صحنه سیاسی کشور دور بود. وقتی قوام مجددا سرکار آمد که محمدرضا شاه 22 ساله بود، پدرش را مجبور به استعفا کرده بودند و شاه جوان کاره‌ای نبود. قوام خیلی با تحقیر و نگاهی متفرعنانه با شاه برخورد می‌کند، مثلاً یکبار با یک لحن ظاهرا دوستانه، ولی عملا تحقیر کننده به شاه می‌گوید «ماشاءالله بزرگ شده‌ای». در عین حال با علما هم موضع از بالا به پایین داشت و وقتی لازم می‌دید با آنها ارتباط برقرار می‌کرد، یعنی در موقع نیاز لحنش تغییر می‌کرد. مثلاً در اسنادی که درباره‌ی دستگیری کاشانی منتشر شد، وقتی در نامه‌ای مصدق به دستگیری کاشانی اعتراض می‎‌کند، قوام مطلقا اعتنایی به این اعتراض نکرد. ولی بعدها پس از مدتی یک نامه‌ای به کاشانی می‌نویسد و می‌گوید «شما محترمانه دستگیر شدید برای اینکه تحت نظر باشید و آسیبی به شما وارد نشود» لحن او پوزش طلبانه و در عین حال خیرخواهانه نشان دادن تبعید و دستگیری کاشانی است.

مصدق، متکی به پارلمان و آرای مردم بود

این سند پژوه با اشاره به اینکه مردم قوام را تنها بر اساس 30 تیر و مصدق را بر اساس 28 مرداد و ملی شدن صنعت نفت قضاوت می‌کنند، توضیح داد: مصدق و کاشانی هر دو قاجاری بودند، سابقه‌ی همکاری با هم را داشتند؛ مصدق وزیر کابینه قوام بود. به‌طورکلی مشی آنها با هم یکی نبود. مصدق، دست کم در آغاز زمام داری، متکی به پارلمان و آرای مردم بود اما قوام پارلمان و مردم را ابزار می‌دانست. اما در نهایت هر دو رأی مردم و پارلمان را وسیله‌ای برای رسیدن به آمال خود قرار دادند و در مملکت ما مسئله‌ی عجیبی نیست. ولی نهایتاً قوام به رای مجلس پانزدهم برای تصمیم گیری درباره امتیاز نفت شمال و سپس رای به برکناری خود تمکین کرد، ولی مصدق که مانند بقیه نخست وزیران مشروعیت و اعتبار خود را از مجلس گرفته بود، همه پرسی انحلال مجلس هفدهم را برگزار کرد.

این دو رجل سیاسی در جریان ملی شدن صنعت نفت به‌ویژه پنج‌روز بین 25 تا 30 تیر 1331 ناگزیر روبروی هم قرار گرفتند و قوام مشهور به درایت و زیرکی با یک اشتباه و سو محاسبه‌ی مهم و سرنوشت‌ساز تاریخی در اواخر عمرش وارد یک قماری شد تا جانشین مصدق مستعفی شود. قماری که برنده‌ی آن کم و بیش از قبل مشخص بود. گفته می‌شود که در آن زمان، اطرافیان و مدیرانش او را اداره می‌کردند، چون مشهور است که در آن دوران کهولت و بیماری، هوش و حواس او خیلی کار نمی‌کرد.

مشکل ما این است که قوام را صرفاً بر اساس سی تیر قضاوت می‌کنند، درصورتی‌که او در ماجرای مذاکره با استالین اگرچه تنها عامل خروج نیروهای شوروی و پایان غائله‌ی فرقه دموکرات آذربایجان نبود اما طبیعتاً با زیرکی و درایتی که به خرج داد، مهم‌ترین عنصر این ماجرا بود. در دیگر برهه‌های تاریخی ایران مثل مقابله با رضاخان در 1300 و 1302 تنها رجل قاجاری‌ای بود که به طور جدی در مقابل رشد فزاینده‌ی دیکتاتوری رضاخان و تبدیل‌شدن او به رضاشاه ایستاد و در نهایت هم با پرونده‌سازی، پاپوش و توطئه برکنار شد و با تبعید و انزوای 18 ساله او، سردار سپه و رضا شاه بعدی، به‌ صورت عادی و قانونی توانست او را کنار بزند.

قوام با گروه‌های سیاسی دیگر در حد لزوم و کفایت ارتباط برقرار می‌کرد

تفرشی در پاسخ به این پرسش که آیا عدم تعامل قوام با گروه‌های سیاسی مختلف ضعف او به‌حساب می‌آمد، گفت: قوام با گروه‌های سیاسی دیگر در حد لزوم و کفایت ارتباط برقرار می‌کرد و ارتباطش هم از موضع بالا و اغلب با تفاخر و تفرعن بود. چرا که ذاتاً خیلی انسان مغروری بود. درصورتی‌که سیاست ورزان برای تعامل سیاسی و پیشبرد اهداف خود، باید از موضع برابر به افراد نگاه کنند. در تعامل باید بده و بستان سیاسی صورت بگیرد اما قوام چندان به این قاعده بازی اعتقاد نداشت و خود را برتر می‌دانست و از دیگران برای رسیدن به آمال خودش استفاده می‌کرد. در نهایت این روش و منش او، در یک جاهایی موفق بود و در یک جاهایی نبود.

دکتر مصدق در دوره‌ی اول نخست وزیری خود خلاف این عمل کرد و یک دولت ائتلافی تشکیل داد که جناح‌های مختلف از طرف‌داران دربار و حامیان کاشانی تا نیروهای چپ متعادل در آن حضور داشتند. اما وقتی در دوره‌ی دوم توسط دیگران به قدرت بازگشت از تیر 1331 تا 28 مرداد 1332 خواسته و ناخواسته به همین ورطه افتاد، مانند قوام رفتار کرد و از حالت ائتلافی و استفاده از خرد جمعی دور شد و به سراغ کسانی رفت که رأی و نظر او را تأیید می‌کردند و کابینه را یکدست کرد، علی‌رغم اینکه روی گرد و خاک‌های شکست پروژه‌ی پنج‌روزه‌ی قوام و با همت کاشانی و حامیان او، و با دخالت حداقلی جبهه ملی، به قدرت رسید اما همان رویه قوام را تا حدی ادامه داد.

این تاریخ‌نگار افزود: قوام چهره‌ای بود که از اینکه در یک دوره‌ای اظهار دوستی و جان نثاری برای جریان سیاسی خاصی کند و بعد هم رأی خود را پس بگیرد، ابایی نداشت. کمااینکه با استالین، انگلیس و آمریکا هم این کار را کرد. مردمی که دوست دارند که سیاستمدار منزه و آرمانی باشد و حرف خود را پس نگیرد، از قوام خوششان نمی‌آید. وقتی قوام بعد از کودتا 1299 دستگیر می‌شود، در زندان یک نامه‌ متضرعانه و ملتمسانه‌ای را به هرمان نورمن، وزیر مختار بریتانیا در تهران می‌نویسد که بسیار خفت‌آور و از سر بدبختی است. در ابتدای نامه که من برای نخستین بار منتشر کردم، ضمن شرح بدبخت‌های خود می‌گوید وقتی والی مشهد بوده، به بریتانیا خدمت‌های بسیاری کرده است.

الان زمان آن رسیده است که پاداش کارهایش را به او بدهند تا از این وضعیت خفت‌بار نجات پیدا کند، اجازه بدهند از زندان آزاد شود و به همراه خانواده‌ی خود از ایران برود. اصل نامه به فارسی وجود دارد و به انگلیسی هم ترجمه شده و در مجموعه گزارشهای محلی از ایران، در آرشیو ملی بریتانیا است. پاسخ مستقیم و مکتوبی به این نامه داده نشد اما یک هفته پس از این نامه آقای قوام نخست‌وزیر می‌شود و از زندان به کاخ می‌رود. چند ماه پس از این قوام با آمریکایی‌ها مذاکره می‌کند، برای اینکه فشار انگلیسی‌ها در مسئله نفت، اقتصادی و نظامی بر روی ایران را کم کند. به شدت مورد غضب انگلیسی‌ها قرار می‌گیرد و با آمریکایی‌ها و روس‌ها هم همین بازی‌ها را می‌کند.

وزیر مختار شوروی (تئودور روتشتاین) که پس از کودتا که به ایران می‌آید، یک تعبیری دارد مبنی‌بر اینکه وقتی این بازی‌ها را از احمدشاه و قوام می‌بیند، می‌گوید «ایرانی‌ها مردم عجیبی هستند، امروز مملکت خود را به انگلیس و فردا به آمریکایی‌ها، روس‌ها و آلمانی‌ها و هرکسی که قیمت بالاتری بدهد، می‌فروشند اما مسئله این است که آنها پول هم می‌گیرند اما جنس را به خریدار تحویل نمی‌دهند و به همین دلیل ایران هیچ‌وقت از بین نمی‌رود». به‌نوعی این جمله درباره‌ی قوام است که آنها را بازی می‌دهد. کسی که مردم را بازی می‌دهد چه نیت شخصی و چه ملی داشته باشد، طبیعتاً برای کسی خوشایند نیست و در یک دوره‌ی کوتاهی خدمتی انجام می‌دهد اما نام نیکی از خودش بر جا نمی‌گذارد.

برای مصدق نیک‌نامی مهم‌تر از منافع ملی بود

قوام اصولاً در اغلب ادوار صدارت و وزارت خود در ادوار مختلف دوران قاجار و پهلوی، اهل زد و بند، لابیگری و مذاکره، پرهیز از رویارویی، همکاری با هر کسی، بدون ملاحظه برای تلاش جهت جلب نظر عوام و عموم مردم و برجا گذاردن نام نیک از خود بود. به تعبیری، قوام بیش از هر رجل سیاسی در آن دوران می‌دانست که سیاست، هنر ممکنات است و دشمنان دیروز می‌توانند متحدان فردا باشند. چنان که متحدان امروز هم می‌توانند دشمنان فردا تلقی شوند.

ولی مصدق، به خصوص در دور دوم صدارت خود، نیکنامی و نظر همراهان و افکار عمومی را به مذاکره و کسب نتیجه مطلوب نسبی ترجیح داد. هر دو آنها، به باور خود بر اساس منافع و مصالح ملی عمل می‌کردند، ولی راه آنها که در ابتدای کار سیاسی به هم نزدیک بود، در نهایت از هم جدا شد و قضاوت درباره آن دو نیز کاملا متفاوت شد. از این نقطه نظر، شاید برای مصدق نیک‌نامی و عاقبت‌به‌خیری مهم‌تر از منافع ملی و به هدف رسیدن است در 28 مرداد این را شاهد بودیم اما برای قوام نیک‌نامی مهم نبود، پروژه‌ای که به باور او منافع ملی را به همراه داشت را انجام می‌داد ولو اینکه برای او بدنامی داشته باشد. به همین دلیل قضاوت عمومی در مورد این دو فرد از منظر همگان یکسان نیست.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. این هم شد تحلیل؟ برای مصدق نیک نامی مهمتر از منافع ملی بود؟ اصلا نیک نا می فقط با تلاش برای کسب منافع ملی است که بدست می آید. تمام شواهد و اسناد نشان می دهد که انگلیس حتی با قرار داد ۵۰ ۵۰ هم راضی نبود. شکست مصدق ففط با خیانت کاشانی میسر شد.. در مورد پایان قائله آذربایجان هم فقط فشار آمریکا و ترس از جنگ جدید بود که موجب عقب نشینی استالین شد نه قوام . از نظر استالین کنترل اروپای شرقی بسیار مهمتر از درگیری و آغاز جنگی تازه بود. فراموش نکنیم که پس از جنگ جهانی دوم که منجر به کشته شدن بیش از ۲۰ میلیون روسی شد این کشور به هیچ وجه آمادگی جنگ دیگر را نداشت.

  2. متاسفانه ایشون هم ضد مصدقه و هم طرفدار قاجاره

    معلوم نیست چه چهارچوب تحلیلی را دنبال می کند هر روز یک حرف می زند مجموعه ای تناقض هاست.

    ممنوت از اتصاف که شرایط را برای اظهار نظر ها فراهم کرده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا