معجزهی هیچ کس بودن
سیدمحمد توکلیان در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «معجزهی هیچ کس بودن» نوشت:
چند سالی است که خارج از کشور زیستهام، فارغ از همه تجربیات خوب و بد قصد آن دارم به معجزهی منش و تفکری بپردازم که به لذت از زندگی در بیشتر شرایط و کاستن از بسیاری از افت و خیزهای آن کمک میکند، در حقیقت بعد از فوت نا به هنگام یکی از مجریان صداوسیما که گویا در چند سال گذشته حوادثی بر او رفته است و او را از اوج محبوبیت و شهرت به زیر کشانده است از خود میپرسم چه میشود که افراد توان مواجهه با از دست دادن شهرت یا ثروت و یا حتی موقعیتهای شغلی که برههای در اختیار داشتند را ندارند؟
افراد بسیاری را در خارج از ایران دیدهام که به دلایل بسیار از عدم تسلط به زبان یا نپذیرفتن تحصیلات ایران و نگدراندن دورههای مربوطه برای معادلسازی و یا عدم نیاز این کشور به آن مهارت و تجربیات، مجبور به پیش گرفتن پیشهای تاره و جایگاه اجتماعی پایینتری میشوند.
بسیاری از این هموطنان چنان در خود فرو میروند که گویا زندگی وی به پایان رسیده است و به ظاهر در حال زندگی میکنند ولی در واقع در گذشته میزیند، اینان هویت خود را در آن گذشته میبینند و چنان با آن یکی شدهاند که اگر راهی برای به چنک آوردن آن داشته باشند لحظهای شک به خود راه نمیدهند البته منظورم در اینجا فقط بازگشت به کشور نیست؛ بازگشت با آبرو و دارا یودن آن موقعیت است، آری به هر روی بیشتر که مینگرم این رویکرد را در بیشتر اقشار جامعه مشاهده میکنم. از سیاسیون گرفته که فرقی نمیکند رئیسجمهوری باشی که 8 سال ریاست کرده باشی تا نمایندهی مجلس و یا وزرا و مدیران سطوح مختلف که همه دوران یعد از انقلاب آقای رئیس یا فرمانده بودهای تو همچنان میخواهی همان موقعیت را داشته باشی، همچنین هنرمندانی که با ادامه کارشان آن چه خلق میکنند هر چه میتواند باشد الّا هنر و ورزشکارانی که در نهایت با خشم هوادارنشان با ورزش خدافظی میکنند.
آری، با طیفی مواجه هستیم که در عین تفاوتها در یک چیز مشترک بودهاند و آن توهم کسی بودن، توهم اینکه هر چه هستند چیز متقاوت و منحصر به فردی هستند که همگان باید ارزش آن را یدانند و از این دردانه عالم بهرهمند شوند و اگر هم انتقادی هست حتما سازنده باشد. حال به این ملغمه باور خود ساخته بودن را بیفزاییم و اینکه این موقعیت فردی کسب شده نتیجه تلاشها و زحمات و هوش و تواناییهای شخصی اوست و نه هیچ عامل دیگری مانند: بخت، اقبال و انحصار و… دیگر با یک موجودی طرف میشویم که نه تنها طلبکار جامعه بلکه از سوی دیگر فردی است که به خود و اگر بتواند به جامعه آسیب میزند، شاید بتوان گفت در گروههای صاحبنام جامعه این نقص بیش از خود فرد به جامعه و رسانهها باز گردد که نتوانستهاند تصویر آینهواری از این افراد نمایش دهند تا این تصویر خیالی بر آنها بازنمود پیدا نکند. اما همانطور که در ابتدا اشاره کردهام این نگاه فقط در گروههای مرجع تسری ندارد و هر کسی که تایید بخشی از همکاران خود را گرفته است دچار این کس بودن میشود حال اگر این حرفه و موقعیت به نحوی ستانده شود چه با برچسب از مدار خارج شده چه با نظر آن نهاد اسمش را نبر که در دههی 70 زیادی محبوب شدهها را ممنوعالکار میکرد و چه مهاجرت یا بازنشستگی و در کل همه آنچه که تا کنون به آن اشاره کردم، دیگر هیچ کس نیست و شروع این هیچ کس بودن برای او که خود را کس میداند آغاز اضمحلال است و سادهلوحانه هیچ کس بودن را خوفآور می انگارند، او را نمیآزماید و به قول سقراط این زندگی دیگر ارزش زندگی ندارد. البته در آن سوی هستند کسانی که واقغیت را قلب نکردهاند و میدانند هر چه هستند و یا بودهاند علاوه بر تلاش خود که حتما ارزشمند است مابقی حاصل استعداد و بخت و انحصار بوده است و به قول آن اندیشمند اگر در جهان مساوات یود حایگاهشان چنین نبود و “بودا وار بر نیک و بد جهان تمسخر میزند و بی ثباتی و زوال و فنا را حقیقی ترین حقیقتِ این «جهان گذران» می انگارد و «از جهان سست نهاد درستی عهد را نمیجوید« و سراغ نمی گیرد. (دکتر دباغ)”
انتهای پیام