چنبره آقازاده معاون روحانی بر غنایم 24 خرداد
یک خبرنگار حوزه اقتصادی از چنبره آقازده یکی از معاونان رییس جمهور بر بخشی از غنایم فتح انتخابات 24 خرداد پرده برداشت و نوشت: اتفاقاتی که زیر پوست این دولت در حال رخ دادن است نتیجهای نخواهد داشت جز صدای بلند سازی که نواختن آن هشت سال طول زمان برده است …
به گزارش انصاف نیوز، رضا غیبی، روزنامه نگار حوزه اقتصادی که به انتشار اخبار غیرواقعی شهرت ندارد، در این باره نوشت:
هیچ چیزی عوض نشده، اگر بعد از 8 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، بابک زنجانی و مدیر استانی 12 میلیارد تومانی به جای ماند، شک نکنید که صدای ساز روحانی 8 سال بعد و بسیار شنیدنیتر خواهد بود. دولت یازدهم به «وادی گرگها» میماند و هر تازه از راه رسیدهای کسیهای به دوش.
بیتعارف امیدی به دولت تدبیر و امید نیست چراکه اگر در خوشبینانهترین حالت کابینهای صد درصد پاک داشته باشد، کم نیستند افرادی که برای پست و مقام و امتیاز های ویژه گریبان یکدیگر میدرند. درندگی در این وادی چیزی عجیبی نیست، پس نباید تعجب کرد از خبر کیهان که نوشت: پسر دکتر نوبخت (ت.ن) با مدیر حراست معاونت برنامهریزی درگیر و ایشان را مورد عنایت قرار داده است. اتفاقی که به ظاهر در همان روز و یا با فاصلهی چند روزه، با درج خبر آن در کیهان تمام شد.
شهوت قدرت آقازاده اما، فروکش نکرده که هیچ با حس انتقام جویی نیز آمیخته شده است تا حساسترین بخش معاونت برنامهریزی یعنی دفتر پیگیریهای ویژه و ریاست دفتر پدر را که با مخالفت حراست از چنگ دوستان وی بیرون ماند را تسخیر کند. طرف مقابل نیز چندان بیکار نبوده و با رسانهای کردن خبر درگیری زهرچشم گرفت از معاون روحانی و البته آقازاده و نوچههای قد و نیم قد.
ناخواسته وارد دعوای قدرت شدم، زمانی که عزیزی به دیدنم آمد و پوشش خبری گسترده درگیری همراه با وعده پست و وعدههای مالی دندانگیر را مطرح کرد، تنها چیزی که به ذهنم رسید پاسخ منفی بود به خاطر دوستی چندین ساله با دکتر نوبخت بود و دیگر مصالح.
اصرار چندین باره نیز جواب نداد، این اصرار و وعدههای رنگارنگ اما از نظر آقازاده دور نماند تا رسما پیشنهاد مشابهی از طرف ایشان داشته باشم، از پست مدیریتی به انتخاب خود گرفته تا پروژههای مالی 90 درصد سود. آقا زاده با علم به اینکه حرف بنده برای دکتر نوبخت سند است اصرار به بیان برخی موارد داشت.
دعوای درون سازمانی برای قدرت و ثروت و به دست آوردن رانت بین آقازاده، [یکی از مدیران] حراست و [یکی از مسوولان] دفتر معاون برنامهریزی و فشار وارده موجب شد تا چهارشنبهی هفتهی گذشته بدون هماهنگی و اطلاع قبلی راهی دفتر دکتر نوبخت شوم. با لبخندی به استقبال آمد و با همان لبخند در برابرم نشست، مثل همیشه در موقعیتی برابر و نه پشت میز ریاست. کلی گویی کردم و سربسته بیان شد هرآانچه که باید گفته میشد. لبخند دکتر گاهی به تلخی میزد و من مطمئن که کار درست انجام شده است، بدون هیچ چشمداشتی.
با گذشت 10 روز از این ماجرا همه چیز از نظر من تمام شده بود تا اینکه دیروز بازهم درخواست جدید از طرف اقازاده، اینبار اما همراه با … بماند!
خب شاید آقازاده را پست و مقام پدر مغرور کرده و یا اینکه به جز با آدمهای کوتاه قد بادمجاندور قاب چینی که احاطهاش کردهاند با کسی برخورد نداشته است.
برای همین ای کاش این را میخواند تا میگفتمش: ما گر ز سر بریده میترسیدیم …
اتفاقاتی که زیر پوست این دولت در حال رخ دادن است نتیجهای نخواهد داشت جز صدای بلند سازی که نواختن آن هشت سال طول زمان برده است …
انتهای پیام