انتخابات و جشن مرگ این و آن
محمدرضا بزمشاهی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «انتخابات و جشن مرگ این و آن» نوشت:
پدیده انتخابات ریاستجمهوری در ایران از سال 76 با وجود همه کاستیها و مشکلات پدیدهای جدی و اثرگذار در کشور بوده است به نحوی که روز انتخابات از یک روز تفریحی و شاد به روزی جدی تبدیل شده و فعالان سیاسی و بخش بزرگی از مردم در آن روز و روز بعد از آن مضطربانه منتظر اعلام نتایج انتخابات هستند، به این معنا نتیجه انتخابات بیانگر پیروزی یک طیف و ناکامی طیف و جناح دیگر است.
واکنشهای بعد از اعلام نتایج در میان گروههای سیاسی شباهتها و تفاوتهایی دارد. مهمترین واکنش اعلام مرگ طیف بازنده از سوی طیف برنده است شاید این پدیده را بتوان نوعی رجزخوانی دانست اما این رجز به حدی است که رجزخوان هم باورش میشود که طیف بازنده مرده است!
مدتهاست که نگاه مهندسی به وقایع اجتماعی ما را دچار خطا کرده است، علاوه بر خسارات و خطاهای ناشی از این نگاه، نگاه پزشکی هم به مسائل اجتماعی خسارات و خطاهای دیگری را در فهم مسائل برای ما ایجاد کرده است. این خطا فقط در ایران نیست بلکه در اکثر کشورها و توسط بسیاری از اندیشمندان شاهد آن هستیم معروفترین آن تئوری پایان تاریخ فوکویاما بود که در سال 1993 ادعا کرد که لیبرالدموکراسی پایان تاریخ است. خوشبختانه وی زنده ماند و توانست دو سال پیش خطای تئوری خود را اصلاح کند. حوادث دیگری مثل انتخاب ترامپ و برگزیت و رشد راست افراطی در اروپا نیز به کسانی که میخواهند مسائل اجتماعی را درست تحلیل کنند فهماند که هیچ پدیده و نظریه و گرایش سیاسی در جهان نمیمیرد بلکه مدتی به حاشیه میرود؛ حالا میتواند این مدت کوتاه یا طولانی باشد.
شعار مرگ بازندهٰ پس از دوم خرداد آغاز شد با پوشش زیبای اصلاحات بازگشتناپذیر است گرچه شعار زنده باد مخالف من و تکثر سیاسی تا حدودی از زهر شعار مرگ بازندگان میکاست اما بخشهای رادیکال طیف دوم خرداد به این گمانه مرگ تفکرات رقیب دامن میزدند. بعد از انتخابات دوره نهم ریاستجمهوری و حذف اصلاحطلبان از همه ارکان قدرت جناح پیروز تعارف را کنار گذاشت و با صراحت بیشتری این سخن را به زبان آورد حتی آقای اسدالله بادامچیان با صراحت گفت که اصلاحطلبان مرده ای هستند که دم مسیح هم نمیتواند آنان را زنده کند! شگفت آنکه گوینده همین سخن یک سال بعد در یک انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی از یک نامزد اصلاحطلب شکست خورد! با گردش چرخ روزگار، همین مردگانی که دم مسیح هم نمیتوانست آنان را زنده کند با کلیدواژه “تکرار” مسیر انتخابات را تعیین میکردند به گونهای که فردی نوشت اینها انتخابات نیست بلکه انتصابات خاتمی است.
اما در انتخابات اخیر علاوه بر رجزخوانی برندگانی که با دوپینگ توانستند برنده این مسابقه شوند شاهد شعار دیگری هم هستیم و آن تسویه حساب بخشی از طیف اصلاحطلب با بخش دیگر است. آقایان سعید حجاریان و عباس عبدی که در دوران جوانی به دلیل اشتغال در مسئولیتهای امنیتی و قضائی هر روز خبر مرگ این یا آن را میشنیدند باز نغمه مردن سر میدهند، البته آقای حجاریان سابقه بیشتری در این نغمهسرائی دارد. ایشان یک بار فرمودند که خاتمی با برگزاری انتخابات مجلس هفتم آخرین میخ را بر تابوت اصلاحات کوبید! شعار «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» هم از شعارهای ایشان است. حالا هم میفرمایند که اصلاحات صندوقمحور مرد. تسویه حساب عباس عبدی هم حکایت دیگری دارد بعد از تسویه حساب با هاشمی رفسنجانی اکنون نوبت به نقد شخصی نسبت به خاتمی رسیده است.
نکته عجیب آنکه ذوقزدگی از مرگ این و آن تفکر چه معنائی میتواند داشته باشد. به فرض که فلان تفکر مُرد خب چه فایدهای به شما میرسد. آیا دشمن اصلی شما اصلاحات صندوقمحور بوده که مثلاً مرگ آن را با شادمانی خبر میدهید؟ اگر بپذیریم که یک تفکر مُرده خب بدیل شما چیست. شگفت آنکه برندگان انتخابات شعار مرگ اصلاحات را چندان سر نمیدهند که تئوریسینهای درون این جمع اینچنین از مرگ اصلاحات متکی بر انتخابات دستافشانی میکنند! خوب است آقای حجاریان و سایر دوستان از تجارب این بیست سال اخیر در دنیا عبرت بگیرند.
به ماجرائی اشاره میکنم:
در نوروز سال 1370 که مقارن با ماه مبارک رمضان بود مجموعه طنزی با نام مهمان از تلویزیون پخش میشد. بازیگر معروف آن مجموعه شادروان پروین سلیمانی بود که نقش پیرزنی چنگال به دست را ایفا میکرد، یکی از قهرمانان آن مجموعه فرزندی داشت که دچار مشکل ذهنی بود در قسمتی از آن مجموعه آن قهرمان بر اثر اطلاع از موضوعی دچار شوک شد و از هوش رفت پسرش به خواهر تلفن زد که “مامان مُرد” و چند دقیقه بعد که به هوش آمد مجدداً تلفن زد که “مامان زنده شد”.
حالا حکایت ماست، عدهای با اعلام نتایج یک انتخابات جشن مرگ این و آن را میگیرند و چند سال بعد با تغییر فضا بار دیگر جشن زنده شدن همان اموات را برگزار میکنند. مسائل اجتماعی را صرفاً با نگاه اجتماعی بنگریم نه مهندسی یا پزشکی و بدانیم که هیچ تفکری نمیمیرد؛ فقط مدتی به حاشیه میرود.
انتهای پیام
نمیشه هم به مردم پشت کرد هم محبوب بود یا بقول خودش مرجع اجتماعی ماند.البته در کشور منطق گریز این تناقضات امریست مباح.