خرید تور نوروزی

چاره‌جویی برای اضطراب

گزیده‌ی سخنرانی مصطفی ملکیان با عنوان چاره جویی برای اضطراب را به نقل از کانال تلگرامی این اندیشمند معاصر و فیلسوف اخلاق می‌خوانید:

فلاسفه قدیم می‌گفتند عالم طبیعت عالم تزاحم است. اگر بخواهید به یک چیز برسید باید از چند چیز بگذرید. این بحث از ارسطو آغاز شد. در زندگی برای رسیدن به هر چیزی باید هزینه بدهید و هزینه‌اش این است که از چند چیز دیگر باید صرف نظر بکند تا به آن یک چیز برسید. چیزها همه با هم قابل جمع نیست. عارفان می‌گفتند زندگی بر ریاضت مبتنی شده است. ریاضت یا Sacrifise این است که اگر می‌خواهی به چیزی برسی باید از چند چیز بگذری. همه را نمی‌توانی با هم به دست آوری.

بخشی از اضطراب‌های ما به‌خاطر یک گمان باطل است که فکر می‌کنیم همه چیز را می‌شود در زندگی داشت و نمی‌دانیم آدم‌ها اگر به چیزی به عنوان هدف رسیده‌اند به این خاطر است که چند چیز را از هدف‌بودن خلع کرده‌اند. می‌توانید به یک هدف برسید و در نتیجه آن به چند هدف فرعی هم برسید. باید بین هدف و نتیجه فرق گذاشت. آدم‌ها در زندگی‌شان وقتی موفقند که تعداد اهداف زندگی‌شان را مدام کم‌تر و کم‌تر می‌کنند. کرکگور می‌گفت آدم موفق کسی است که فقط و فقط یک هدف در زندگی‌اش داشته باشد. هر هدفی که می‌خواهد باشد. بقیه هدف‌ها می‌توانند به عنوان نتایج رسیدن به آن هدف به دست بیایند ولی نمی‌توانند اهدافی در عرض آن هدف اصلی باشند.

ممکن است کسی فقط هدفش علم باشد، ممکن است بعدها که یک عالم تراز اول می‌شود از این طریق به ثروتی هم دست پیدا کند یا حیثیت اجتماعی بیاید اما آنها نتایج فرعی یا Byproduct های هدفش بوده‌اند. اما اگر از روز اول می‌خواست هم علم هم حیثیت اجتماعی و هم شهرت را هدف قرار می‌داد، نمی‌توانست به آنها برسد. هرچه تعداد اهداف را کم‌تر کنیم موفق‌تریم. اگر به آن هدف یا اهداف رسیدیم نتایجی هم بر آن مترتب می‌شود که می‌توان آنها را هم داشت.

اما ما یک توهمی داریم که به همه اهدافمان می‌توانیم برسیم. کرکگور کتابی دارد به اسم خلوص قلب یا دل صافی. عنوان کاملش این است که دل صافی یا خلوص قلب یعنی در همه زندگی فقط یک چیز را خواستن. در این کتاب می‌خواهد اثبات کند که اضطراب وجودی سرنوشت کسانی است که در زندگی بیش از یک چیز می‌خواهند. اگر نخواهیم این سخن را هم بپذیریم، این‌که اهداف عدیده داشته باشیم و اضطرابمان افزایش می‌یابد به این دلیل است که از خود انتظاری داریم که برآورده‌شدنی نیست.

آدم نمی‌تواند به همه چیز برسد، چاره‌ای ندارد جز این‌که دست به گزینش بزند. در نظام ارزشی خودمان ببینیم چه چیزهایی را نباید فدا کنیم و بقیه را باید فدای آن بکنیم. به زبان ساده‌تر و روان‌شناسانه‌تر ما را در زندگی چنان نساخته‌اند که به بتوانیم به چیزی اهمیت ندهیم، اما چنان هم نساخته‌اند که بتوانیم به همه چیز اهمیت دهیم. چاره‌ای نیست جز این‌که یکی دو چیز در زندگی برایمان مهم باشد و باقی را رها کنیم. فرض کنیم بخواهم معلم خوبی باشم و بخواهم وقت شما را ضایع نکنم، محتوای خوب ارائه کنم و با شاگردان عادلانه رفتار کنم به چیزهای دیگری نمی‌توانم توجه کنم. اگر مدام به آستینم فوت کنم یعنی دغدغه معلمی در من قوی نیست. نمی‌توان همه کار را با هم جمع کرد. نباید از خودم توقع زاید داشته باشم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا