خرید تور نوروزی

جناب قاضی‌زاده! زنهار از‌ خار خودکِشته‌ی یکدستی و مار فسرده قدرت!

‍سهند ایرانمهر در یادداشتی تلگرامی با عنوان «جناب قاضی‌زاده! زنهار از‌ خار خودکِشته‌ی یکدستی و مار فسرده قدرت!» نوشت:
جناب آقای قاضی‌زاده هاشمی فرموده‌اند: «کشور حداقل ده سال به این وضعیت (یکدستی) نیاز داشت و بعد از طی این دوره، نهادهای سیاسی و دموکراتیک می‌توانند برگردند».

تا جایی که می‌دانم دکتر قاضی‌زاده هاشمی، پزشکی خوانده‌اند نه علوم‌‌ سیاسی یا جامعه‌شناسی سیاسی اما همین امر هم دلیل نمی‌شود که انسان با نگاهی ژرف‌اندیش به ماهیت قدرت‌ سیاسی و خوی سیری‌ناپذیر آن و نیز تجربه‌های آزموده بشری، در نظر نداشته باشد که نقش ما در آفریدن یک وضعیت یا ترکیب به این معنا نیست که تا آخر، این نقش تاثیرگذار حفظ خواهد شد و‌نسبت ما و آن، یکطرفه و‌تابع مطلق اراده ماست.

قدرت و نفوذ انقلابیون موثر در خلق یک انقلاب تا آخر بر اجزا و رویکرد آن مستدام نیست و آن انقلاب پس از بال‌وپر گرفتن به مسیر و اقتضای خود می‌رود و مقید به خواست آفرینندگانش نیست. انسان، ماشین را می‌آفریند و صنایع را راه‌اندازی می‌کند اما این مخلوقات وقتی پا گرفتند به اقتضای مستقل خود رفتار می‌کنند و انسان به حکم اینکه آفریننده آن است، نمی‌تواند، دلخوش به این باشد که هرجا که خواست مانع وسعت سرطانی ماشین و‌صنایع می‌شود و در نهایت این مخلوق است که بر خالق خود سوار می‌شود.

انقلاب‌ها هم همین‌کار را با آفرینندگان خود می‌کنند چنانکه صورتبندی‌های سیاسی وقتی عملی می‌شوند از اراده نظریه‌‌پردازان خود خارجند.بهترین مثال را در‌این باره #مولانا دارد، آنجا که مردی تخم خاری در خیابان پرتردد کاشت و به هشدارها توجه نکرد، استنادش هم این بود که :«خودم کاشته‌ام» پس خودم به عنوان عامل اولیه کشت و خلق، می‌توانم روزی خار را که محصول اراده امروز من است، از ریشه بکنم:

همچو آن شخص درشت خوش‌سخن
در میان ره نشاند او خاربن
ره گذریانش ملامت‌گر شدند
پس بگفتندش بکن این را نکند
هر دمی آن خاربن افزون شدی
پای خلق از زخم آن پر خون شدی
جامه‌های خلق بدریدی ز خار
پای درویشان بخستی زار زار
چون بجد حاکم بدو گفت این بکن
گفت آری بر کنم روزیش من
مدتی فردا و فردا وعده داد
شد درخت خار او محکم نهاد…

خار رشد کرد و ریشه کرد و مرد ناتوان و خمیده شد و فهمید چه خیال خامی داشته است:

خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان‌تر می‌شود تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر

اکنون نیز سخنم با جناب قاضی‌زاده و امثالهم این است که تصور نکنید که قدرت، موم نرم یا عبید کلام شماست که امروز اراده به یکدستی و مطلق‌العنانی آن کنید و بگذارید بدون مخالف و رقیب و‌ مردم جلو برود و روزی هم به این غول بی‌شاخ و دم #قدرت که حدّ یقفی نداشته و پروار و به تک‌خوری و تکتازی خویگر شده به حضرت قدرت بفرمایید: «ده‌سال‌‌ات تمام شد و‌حالا وقت بازگشت دموکراسی است!».

نه آقای قاضی‌زاده! قدرت و سیاست، شاید به اراده شما بیاید اما وقتی رشدش سرطانی شد و آنتی‌بادی‌ها و همه عناصر توازن جامعه و‌سیاست را به مرخصی ده‌ساله فرستادید، منتظر متاستاز باشید. تصور نکنید که قدرت همین مار فسرده‌ و‌ تحت‌اختیاری است که در زمستان غنوده و تا ابد، همین است که می‌بینید، گرمای «نامحدودی و گستردگی و یکدستی»که بخورد، ماجرا به این سادگی نیست، از اراده شما خارج است و دیگر جهانی به جنبش او متکی است، به قول مولوی در داستان مارگیری که مار به خیالش مرده را گرفت و در آفتاب گذاشت:

کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام
در شکارش من جگرها خورده‌ام
او همی مرده گمان بردش ولیک
زنده بود و او ندیدش نیک نیک
او ز سرماها و برف افسرده بود
زنده بود و شکل مرده می‌نمود
باش تا خورشید حشر آید عیان
تا ببینی جنبش جسم جهان!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا