خرید تور نوروزی

ریاست عارف و شکستِ شوکتِ اصولگرایی

محمد شعله سعدی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر فلسفه و هنر در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده، نوشت:

ریاست مجلس دهم، موضوع گفت و گویی است که از سال 92 آغاز شد. کناره گیری دکتر محمدرضا عارف از ادامه رقابت در انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری، گمانه زنی‌ها را درباره ادامه فعالیت سیاسی او آغاز کرد. در کنار سمت‌هایی در دولت یازدهم مثل معاون اولی، وزارت علوم و… یک احتمال هم طرح شد: ریاست مجلس دهم. با ورود پر قدرتِ عارف در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خصوصاً فعالیت‌های بسیار ثمر بخش او در دور دوم برای لیست امید در شهرستان‌ها، مساله ریاست مجلس دهم را موضوع حادی برای اظهار نظر فعالین سیاسی کشور تبدیل کرد.

مساله در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت دکتر عارف نیست. مساله وجود دکتر علی لاریجانی است. دکتر لاریجانی با سابقه دو دوره ریاست مجلس، دبیری شورای عالی امنیت ملی و ریاست سازمان صدا و سیما شخصیتی نیست که بتوان به سادگی نادیده گرفت. اصلاح طلبان بر سر این که چه تصمیمی در خصوص آینده دکتر لاریجانی می‌توان گرفت، هم نظر نیستند. ادعا می‌شود پذیرش ریاست دکتر لاریجانی در مجلسی که اکثریت آن به اصلاح طلبان و حامیان دولت اختصاص یافته است، فوائد بسیار زیادی دارد.

اصلی‌ترین ادله اصلاح طلبانی که معتقدند دکتر عارف باید به نفع دکتر لاریجانی از ریاست مجلس چشم پوشی کند، به این شرح است: نخست این که جریان اصول گرایی را از وجود شخصیتی کاریزماتیک که قدرت تجمیع آرا و بسیج عمومی دارد محروم می‌کند. دوم دکتر لاریجانی شخصیتی است که سال‌ها منصوب رهبری در یکی از حساس‌ترین پست‌های نظام یعنی صدا و سیما بوده است و امکان رایزنی و جلب اعتماد عالی‌ترین مقامات نظام را دارد و این مهم در پیشبرد بدون مقاومت یا سوء ظن اهداف مجلس دهم راه گشا است و مانع تقابل‌هایی مشابه مجلس ششم با نظام می‌شود. سوم دکتر لاریجانی واجد شخصیتی کاریزماتیک و ارزشمند است که جلب و جذب او در جبهه اصلاح طلبی بر وزن این جبهه می‌افزاید. به نظر می‌آید در مورد حجیت این ادله می‌توان تردید و تشکیک کرد.

دلیل نخست، در مورد قدرت بسیج عمومی دکتر لاریجانی در جبهه اصول گرایی است؛ پذیرش ریاست دکتر لاریجانی، جبهه اصول گرایی را از چنین محور وحدتی محروم می‌کند. این ادعا چندان با واقعیت تاریخی مناسبتی ندارد. سال‌ها است جریان اصول گرایی اجماع را آرزویی دست نیافتنی یافته است و اجماع بر سر آقای احمدی نژاد هم برای جریان اصول گرایی تبعاتی سوء از جمله نتایج انتخابات سال‌های 92 و 94 داشته است. اجماعی که دکتر لاریجانی نه موافق آن بود و نه نقشی در آن داشت.

شخصیت‌های نامداری چون مرحوم آیت الله مهدوی کنی، آیت الله مصباح، آیت الله یزدی، آیت الله جنتی در ایجاد وحدت میان اصول گرایان برای ادوار بعد توفیقی نیافتند. به نظر می‌آید جرایان اصول گرایی امکان اجماع را از دست داده است و دیگر اطلاق عنوان جبهه یا حتی جریانی تحت عنوان اصول گرایی هم ممتنع باشد. به این سبب نگرانی بابت اجماع اصول گرایان، نگرانی بابت موضوعی است که به قول منطقیون سالبه به انتفاء موضوع است. ضمن آن که وجود چهره‌ای مثل دکتر لاریجانی، بدون آن که بتواند اثری اساسی در رأی مردم بگذارد، در جریان اصول گرایی مانع ظهور چهره‌هایی می‌شود که از راه بازی با عواطف و احساسات مردم وارد رقابت شده و بعداً خط مشی ضد مدنی و ضد سیستمی آن‌ها، هزینه‌هایی شبیه دولت‌های نهم و دهم بر کشور و همه جناح‌های سیاسی وارد کند.

استدلال دوم که به رابطه آقای لاریجانی با مجموعه حاکمیت باز می‌گردد هم فاقد توجیه کافی است. سابقه این استدلال به ریاست حجت الاسلام کروبی بر مجلس ششم و بعداً حمایت افرادی مثل دکتر سروش از ریاست جمهوری آقای کروبی در انتخابات سال 84 و سال 88 باز می‌گردد. در حالی که رأی محمد رضا خاتمی بیش از مهدی کروبی بود، به سبب چنین ملاحظاتی، آقای کروبی به ریاست مجلس ششم رسید و ارزیابی این امر و تبعات آن موضوع بحث دیگری است. اما کیفیت اعتبار استدلال چهره‌های سرشناسی چون سروش در حمایت از آقای کروبی را می‌توان بر اساس تبعات بقاء آقای کروبی در دو انتخابات سال‌های 84 و 88 در نظر گرفت. تفرقه آراء حامیان جبهه اصلاح طلبی، تفرقه بین بزرگان اصلاح طلب و نهایتاً بر مسند نشستن کسی که به جای آن که فرشته نجات باشد، آیت هلاک شد – حتی برای اصول گرایان و حامیان آن‌ها – تا حدی نتیجه بقاء آقای کروبی در انتخابات بود.

امروز هم نادیده گرفتن اقدام عارف در کناره گیری از انتخابات و اثر آن بر تجمیع آراء اصلاح طلبان، نادیده گرفتن وزن عارف بعد از انتخابات مجلس دهم خصوصاً در دور دوم، به اسم حمایت از آقای لاریجانی، به جای آن که یک تاکتیک پیش برنده باشد، یک خطای استراتژیک است. عارف برای چند دوره می‌تواند نقش درخشان یک رئیس مجلس وجیه المله با سابقه همکاری با همه جناح‌ها و مقبولیت مردم را ایفا کند. کسی که سیاست ورزی را در چهارچوب پایبندی به اصول اخلاقی ترویج کرده و ضمن مطالبه مطالبات برحق مردم، تند روی‌های بی حاصل پرهیز می‌کند. ضمن آن که بارها و بارها در سال‌های اخیر افراد دیگری بر آقای لاریجانی ترجیح داده شد.

استدلال سوم به شخصیت دکتر لاریجانی باز می‌گردد؛ کاریزما، موهبتی است که هر کسی از آن بهره مند نیست و کاریزمای دکتر لاریجانی، گنجینه‌ای عظیم برای اصلاحات می‌تواند باشد. به نظر می‌رسد این استدلال هم راه به جایی نبرد. کاریزمای دکتر لاریجانی آن قدر تُنُک شده است که حتی بین خود اصول گرایان هم اثری ندارد. در دوره‌های قبل، اصول گرایان حاضر نشدند ایشان را به عنوان سر لیست تهران انتخاب کنند و ناچار دکتر لاریجانی از قم وارد رقابت‌ها شد، در دوره اخیر حتی در لیست اصول گرایان هم جایی نداشت و در قم که پایگاه خانوادگی ایشان است، نفر دوم شد، در حالی که نفر اول هم از اصول گرایان است نه لیست امید!

در این شرایط ترجیح ایشان بر کسی که سر لیست اصلاحات در کشور بوده و در تهران بالاترین رأی را آورده است به شوخی می‌ماند. امروز دکتر لاریجانی درست مثل دکتر محسن رضایی و دکتر محمد باقر قالیباف از قابلیت‌های جریان سازی و حرکت آفرینی‌اش خالی شده و انتخاب او به عنوان رئیس مجلس، باج بی دلیل و ترجیح بلا مرجح است.

وزن لاریجانی هر چه باشد، کاریزما و اقتدار لاریجانی هر چه باشد، اصرار بر نادیده گرفتن محمد رضا عارف به قیمت از دست دادن او خواهد بود. کمترین نتیجه چنین نامهربانی در حق محمد رضا عارف، موجب می‌شود نقش او بین اصلاح طلبان به نقش فعلی آقای علی اکبر ناطق نوری بین اصول گرایان تقلیل پیدا کند. یعنی عارف علی رغم اعتبار ملی و قدرت بسیج عمومی و کاریزمای فزاینده‌اش، در آینده از هر اقدامی برای حمایت از نامزد اصلاح طلبان خود داری کند! غیر از سرمایه سوزی چه نامی بر این اقدام می‌توان نهاد؟ خصوصاً که از نقش آفرینی فوق العاده مهم عارف در دور دوم انتخابات مجلس دهم و تغییری که فعالیت‌های خستگی ناپذیر او به نفع لیست امید ایجاد کرد، مدت زیادی نگذشته است و صرف نظر کردن از چنین سرمایه‌ای، به نفع کسی که حتی در جبهه متبوع خود هم قدرت و اعتبار رهبری ندارد، فاقد توجیه است.

به عنوان سپاسگزاری هم نمی‌توان ریاست مجلس را به دکتر لاریجانی تقدیم کرد. اقدام ظاهراً قابل تقدیر دکتر لاریجانی در حمایت از برجام، در اصل و اساس، حمایت از اراده‌ای حکومتی بوده است که عده‌ای قلیل در مجلس و بیرون مجلس با آن مخالفت داشتند و حتی اگر کل مجلس هم با آن مخالفت داشت، اراده حکومتی مافوق آن بود. اقدام دکتر لاریجانی بیشتر هوشمندانه و مصلحت جویانه بوده است و حتی اگر چنین نبود هم سپاسگزاری نسبت به دکتر لاریجانی به قول اصولیون، با قدردانی از دکتر عارف تزاحم پیدا می‌کند و اینجا پای اولویت‌ها وسط می‌آید. سپاسگزاری نسبت به دکتر لاریجانی نمی‌تواند و نباید متضمن ناسپاسی نسبت به دکتر عارف باشد.

اگر بنا بر دین و بدهکاری باشد، دین اصلاح طلبان به شخصیتی مثل علی مطهری به مراتب بیشتر است. زمانی که اغلب اصلاح طلبان شناخته شده، از بیان مطالبات اصلاح طلبانه پرهیز می‌کردند، زمانی که اصلاح طلبان زبان در کام کشیده بودند و رقیب با تبختر و غرور قدرت نمایی می‌کرد، دکتر علی مطهری به هر دو جناح درس حریت می‌داد و از هزینه کردن سرمایه و اعتبار خانوادگی و شخصی خود، حتی به قیمت سرزنش دوستان، حتی به قیمت کتک خوردن و توهین شنیدن و تهدید جانی، چه در مجلس چه بیرون از مجلس، دست از باورهایش نکشید و سخنانی را به صراحت به زبان آورد که همین امروز هم بسیاری اصلاح طلبان نام و نشان دار از گفتن‌اش ابا دارند. نقد مطهری بر عملکرد احمدی نژاد و حامیان‌اش، شائبه وجود مشکلات شخصی را ایجاد نمی‌کند، در حالی که نسبت به دکتر لاریجانی به سبب سابقه رقابت با آقای احمدی نژاد و مسائل دیگر، چنین شائبه‌ای وجود دارد که نقد بر احمدی نژاد و حامیان اش از جمله جبهه پایداری و عمل مخالف منویات آن‌ها، ملاحظات دیگری هم داشته باشد.

از این‌ها گذشته چه کسی ضمانت می‌کند دکتر لاریجانی فردا به مصلحتی، اصول گرایان را بر اصلاح طلبان ترجیح ندهد؟ یعنی همین کاری را که در خصوص برجام انجام داد و اراده اصلاح طلبان را بر اراده قاطبه اصول گرایان ترجیح داد، به دلیل مشابهی نسبت به اصلاح طلبان انجام ندهد؟ پایگاه سیاسی دکتر لاریجانی، سوابق ایشان در صدا و سیما و حتی در مقام ریاست مجلس کاملاً چنین چرخش‌هایی را محتمل می‌کند و تکیه بی قید و شرط بر ایشان فاقد توجیه است.

اصلاح طلبان باید قواعد قدرت را درک کنند و به جای آن که صرفاً از موضع ضعف شرایط را ارزیابی و از پیش وصیت نامه‌ی مرگ نیامده را بنویسند، به این فکر کنند که کسب مشروعیت ملی یعنی مهم‌ترین اهرم قدرت آن‌ها، مشروط به عملکرد مناسب و شفاف و محسوس اقتصادی، التزام به شایسته سالاری، پرهیز از عوام فریبی و مبارزه بی امان و بی مسامحه با فساد اداری است. در چنین شرایطی رقبای سیاسی به اراده ملت تمکین می‌کنند و برعکس چنان چه حمایت ملی را اصلاح طلبان از دست بدهند، مطمئن باشند رقیب به ریاست دکتر لاریجانی و مانند او وقعی نمی‌نهد (کما این که الان هم علی رغم احتمال شکست، به ایشان اهمیتی نداده‌اند) و به کمتر از آقایان سعید جلیلی و روح الله حسینیان برای دور بعد و ادوار بعد ریاست جمهوری راضی نمی‌شوند. تا همین جا هم توفیق اصلاح طلبان فقط و فقط معلول حمایت مردم و عملکرد بد رقیب است. اگر حمایت مردم از دست برود و اگر عملکرد اصلاح طلبان نامناسب باشد، فردای انتخابات سال 96 یا حداکثر 98 حال و روز اصلاح طلبان همچون امروز اصول گرایان خواهد بود.

در هر حال، حفظ حرمت دکتر لاریجانی و تقویت او لازم بوده و مانع تقویت چهره‌های تند رو خواهد بود؛ اما آن چه مانع اصلی توفیق تندروان و تفرقه افکنان است، پایداری اصلاح طلبان بر مردم سالاری و شایسته سالاری و احترام به انتخاب مردم هست. مردم در کشور با برگزیدن لیست امید، شوکت اصول گرایی را شکسته‌اند و چشم به راه تحقق مطالباتشان هستند. هر مصلحتی که متضمن نادیده گرفتن اراده مردم باشد، مصلحتی فردی و محفلی است نه مصلحتی ملی و مردم بانی آن را دیر یا زود مجازات می‌کنند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا